و آداب بيدار شدن‏ - حلیة المتقین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حلیة المتقین - نسخه متنی

محمد باقر مجلسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و آداب بيدار شدن‏

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه خواهد حضرت رسول صلّى الله عليه وآله را در خواب ببيند، بعد از نماز خفتن غسل نيكوئى بعمل آورد، چهار ركعت نماز بگذارد و در هر ركعتى بعد از حمد صد مرتبه آية الكرسى بخواند، بعد از نماز هزار مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد، بر جامه پاكيزه بخوابد كه بر روى آن جامه با حلال و حرام جماع نكرده باشد، دست راست را در زير جانب راست رو بگذارد و صد مرتبه بگويد سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُللّهِ وَ لا اِله اِلاّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللّهِ پس صد مرتبه بگويد ماشاءاللّه، چون چنين كند حضرت رسول صلّى الله عليه وآله را در خواب ببيند.

در روايت ديگر منقول است كه اگر بخواهد امير المؤمنين عليه السلام را در خواب ببيند، چون بخوابد اين دعا بخواند اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ يامَنْ لَهُ لُطْفُ خَفِىُ وَ اَيادِيْهِ باسِطَةُ لا تُقْبَضْ اَسْألُكَ بِلُطْفِكَ الْخَفِىّ ما لَطُفتَ بِهِ لِعَبْدٍ اِلاّ كَفى اَنْ تُرِيَنى مَوْلاىَ اَميرُ الْمُؤمِنينَ عَلِىّ بْنَ اَبى طالِبٍ فى مَنامى.

در روايت ديگر منقول است كه اگر كسى خواهد يكى از مردگان را بخواب ببيند، با وضو بر جانب راست بخوابد، تسبيح حضرت فاطمه را بخواند، پس بگويد اَللهُمَّ اَنْتَ الْحَىُّ الَّذى لا يُوْصَفُ وَ الايْمانُ يُعْرَفُ منه، مِنْكَ بَدَأتِ اْلاشْياءُ وَ الَيْكَ تَعُودُ فَما اَقْبَلَ مِنْها كُنْتَ مَلْجَأهُ وَ ما اَدْبَرَ مِنْها لَمْ يَكُنْ لَهُ مَلْجَأُ وَ لا مَنْجا مِنْكَ اَلاّ اِليْكَ فَاَسْألُكَ بِلا اِله اِلاّ اَنْتَ وَ اَسْألُكَ بِبِسْمِ اللّهِالرَّحْمنِ الرَّحيم وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ حَبيبِكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَيّدِ النَّبيّينَ وَ بَحَقِ عَلىٍ خَيْرَ الْوَصِيّينَ وَ بِحَقِّ فاطِمَة سَيّدةِ نِساءِ العالَمين وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ الَّذينَ جَعَلْتَهُما سَيِّدىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ اَجْمَعينَ اَنَّ تُصَّلِىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُرِيَنى مَيِتّى فى الْحالِ الّتى هُوَ فيها و منقول است كه چون حضرت رسول صلّى الله عليه وآله برختخواب ميرفتند، مى‏فرمودند بِاسْمِكَ الّلهُمَّ الَّذى اَحْيانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اَليْهِ النَّشُوُرُ.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون كسى از خواب بر مى‏خيزد بگويد سُبْحانِ اللّهِ رَبِّ النَّبيينَ وَ الِهِ الْمُرْسَلينَ وَ ربِّ الْمُستَضْعَفينَ وَ الحَمْدُ للّهِ الَّذى يُحْيى الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْى‏ء قَديرُ و چون اين آيه را بگويد، حقتعالى مى‏فرمايد كه راست گفت بنده من و شكر كرد مرا.

در حديث ديگر منقول است كه چون آن حضرت در آخر شب برميخاستند، به صداى بلند مى‏گفتند، اَلّلهُمَّ الْمَلائِكَةِ وَ الُّروحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُكَ غَضَبَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ ظَلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْلى وَ ارْحمْنى اِنَّكَ اَنْتَ التَّواب الرَّحيمُ الْغَفُورُ.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه هر وقت از پهلو به پهلوى ديگر بگردد، بگويد اَلْحَمْدُللّهِ وَ اللّهُ اَكْبَرُ.

از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه چون در ميان شب بيدار شود، و از پهلو به پهلوى ديگر بگردد، بگويد لا اِلهَ اَلاّ اللّهُ الْحَىُّ الْقَيُّومُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَى‏ء قَديرُ سُبْحانَ اللّهِ رَبّ الْعالَمينَ وَ اِلهِ الْمُرْسَلينَ وَ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّيْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ رَبِّ اْلَارضينَ السَّيْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَ سَلامُ عَلَى الْمُرسَلينَ وَ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.

در روايت ديگر وارد شده است، كه چون از خواب برخيزد بگويد اَلْحَمْدُلِلِّهِ الَّذى رَدَّ عَلىَّ رُوحى لِاحْمَدَهُ وَ اَعْبُدَهُ و دعاى نظر كردن در عقيق در آداب انگشتر بدست كردن گذشت، و ساير دعاهاى اين باب، چون از مقدمات نماز شب است، انشاء اللّه در كتاب عبادات بيان خواهد شد با ساير دعاهاى وقت خواب، و اين رساله گنجايش زياده از اين نداشت.

فصل نهم‏

در سبب خواب راست و دروغ و تعبير خواب‏

در حديث معتبر منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند، كه چه سبب دارد مؤمن گاهى خواب مى‏بيند و اثر از آن ظاهر نمى‏شود، فرمود كه چون مؤمن بخواب مى‏رود روحش به جانب آسمان حركت مى‏كند، پس آنچه روح مؤمن در ملكوت آسمان مى‏بيند، در

محل تقدير و تدبير آن حق و اثرش ظاهر مى‏شود، آنچه در زمين و هوا مى‏بيند، خواب پريشان است، راوى پرسيد كه آيا روحش هم بآسمان مى‏رود و هيچ در بدن نمى‏ماند، فرمود كه اگر چنين باشد، خواهد مرد، بلكه از بابت آفتابست كه در آسمان است و روشنى و شعاعش در زمين است، همچنين روح اصلش در بدن است و پرتوى از او بآسمان حركت مى‏كند.

در روايت ديگر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر مؤمنى كه بخواب مى‏رود، روح او را به نزد عرض پروردگار او مى‏برند، پس آنچه در آنجا ببيند، حق است، آنچه در وقت برگردانيدن در هوا مى‏بيند، خواب پريشان است، بر اين مضمون احاديث بسيار است.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شيطانى هست كه او را هزغ مى‏گويند، در هر شب از مشرق تا مغرب را پر مى‏كند از بدن خود و بخواب مردم ميآيد و باين سبب خواب پريشان مى‏بينند.

در روايت ديگر مروى است كه دو نصرانى نزد ابى‏بكر آمدند، از او مسئله چند سؤال كردند، او عاجز شد، پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام ايشان را جواب گفت، از جمله آنها، آن بود كه پرسيدند كه خواب راست و دروغ چه سبب دارد، فرمود كه حقتعالى روح را خلق كرده است و براى آن سلطانى مقرر ساخته است و سلطان او نفس است، چون آدمى بخواب مى‏رود، روح بيرون مى‏رود و سلطانش در بدن مى‏ماند، پس روح مى‏گذرد بگروهى چند از ملائكه و گروهى چند از جن، پس هر چه خواب راست است از ملائكه است، هر چه خواب دروغ است از جن است.

در روايت ديگر منقول است كه خوابهاى مؤمن صحيح مى‏باشد، زيرا كه نفسش پاكيزه و يقينش درست است و چون روحش بدر مى‏رود، با ملائكه ملاقات مى‏كند، پس خواب او به منزله وحى است.

در حديث ديگر منقول است كه وحى بعد از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله قطع شد، اما خوابهاى بشارت دهنده هست.

در حديث ديگر وارد است كه خوابهاى راست، يك جزو از هفتاد جزو است از پيغمبرى.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه رأى مؤمن و خواب او، در آخر الزمان بر هفتاد جزو از اجزاى پيغمبريست.

در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه چون صبح مى‏شد حضرت رسول صلّى الله عليه وآله با اصحاب خود مى‏گفت كه آيا كسى خواب بشارت دهنده ديده است.

در حديث معتبر ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه شخصى از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله سؤال كرد از تفسير اين آيه كريمه اَلّلذينَ آمَنوُا وَ كانُو يَتَّقُونَ لَهُمْ الْبُشْرى‏ فى الْحَيوة الدُّنْيا و فى الاخِرَةِ يعنى آن كسانى كه ايمان آوردند و پرهيزگار بودند ايشان را بشارت هست در زندگانى دنيا و در آخرت، حضرت فرمود كه بشارت زندگانى دنيا خوابهاى نيكوست كه مؤمن در دنيا مى‏بيند و بآن بشارت مى‏يابد و شاد مى‏شود.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خواب بر سه قسم است، اول بشارت خدا از براى مؤمن، دويم ترسانيدن شيطان، سيم خوابهاى پريشان.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه خوابهاى دروغ كه اثرش ظاهر نمى‏شود، آن خوابهائى است كه در اول شب ديده مى‏شود كه وقت سلطنت و استيلاى شياطين متمرد است و آنها خيالى چند است كه نزد او صورت مى‏دهند شياطين و اصلى ندارد و اما خوبهاى راست، آن خوابى چند است كه در ثلث آخر شب ديده مى‏شود، كه آن وقت نزول ملائكه است وقت سحر و آن خواب راست مى‏باشد و تخلف نمى‏كند، مگر آنكه جنب خوابيده باشد، يا بى‏وضو، يا آنچه سزاوار است از ذكر و ياد خدا به جا نياورده باشد پيش از خواب كه اگر با اين حالات خوابيده باشد، خوابش يا به عمل نمى‏آيد، يا دير به عمل مى‏آيد.

از حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود كه هر كه مرا در خواب ببيند چنانست كه مرا ديده است در بيدارى، زيرا كه شيطان متمثل نمى‏تواند شد بصورت من و نه بصورت يكى از شيعيان خالص ايشان و بدرستيكه خوابهاى راست، يك جزؤ از هفتاد جزؤ از پيغمبريست.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه در آخر الزمان خواب مؤمن دروغ نمى‏شود و هر كه راستگوتر است، خوابش درست‏تر است و به تحقيق اين مقام آن است كه چون حق سبحانه و تعالى روح مؤمن را از عالم قدس خلق كرده است و او را ارتباطى بارواح انبياء و اوصيا داده است و در عالم ارواح با ايشان محشور بوده است چنانچه در احاديث بسيار وارد شده است كه ارواح، لشكرهاى مجتمع بودند فوج فوج در عالم ارواح، پس ارواحى كه در آن عالم آشناى يكديگر بودند در عالم بدن هم آشنا مى‏شوند و آنچه در عالم جدائى و نفرت داشتند در اين عالم نيز يكديگر را نمى‏شناسند و از يكديگر نفرت مى‏نمايند و چون به حسب مصالح غير متناهيه آن ارواح مقدسه را در زندان بدنهاى كثيف ظلمانى محبوس گردانيده‏اند و به انواع تعلقات جسمانى و شهوات نفسانى و خيالات شيطانى مبتلا ساخته‏اند، باين سبب او را از عالم قدس بُعدى و غفلتى رو داده، اما اشخاص را در اين باب اختلاف بسيار است، جمعى كه مقربان درگاه الهى‏اند، ارواح ايشان به ملاء اعلى در آويخته و اين تعلقات جسمانى ايشان را از آن عالم دور نينداخته است، بلكه به بدن با مردم محشورند و ارواح ايشان را از آن عالم دور نينداخته است، بلكه به بدن با مردم محشورند و ارواح ايشان پيوسته با قدسيان ملا أعلى مشغول مكالمه و محادثه‏اند و پيوسته روح القدس با ايشان مشغول راز و نياز است و افاضات ربانى على الدوام بر ارواح ايشان فايض است و جمعى هستند از اشقيا كه بلكه آن عالم را فراموش كرده‏اند، بغير اين نشأه فانيه و لذات دنيه چيزى به خاطر نمى‏گذرانند، حتى جمعى از ايشان از كثرت شقاوت و ضلالت نشأه ديگر غير اين نشأه را به اور نمى‏كنند و پيغمبران را در امر معاد تكذيب مى‏نمايند، ايشان را مهر بر ديده و گوش و دل ايشان زده‏اند و راه‏هاى خير و سعادت را بر ايشان بسته‏اند و جمعى ديگر هستند كه با وجود تشبث باين علايق دنيه دست از تحصيل مراتب عليه برنداشتند و در مقام نفس لوامه خود را داشته‏اند، گاهى گوش و دل به شيطان مى‏دهند و گاهى از ملك نصيحت مى‏شنوند، زمانى با واعظان و راهنمايان بشر محشورند و زمانى با شياطين انس مشغول فسق و فجورند، گاه بلوث گناه خود را ميآلايند و گاه بآب تضرع و توبه خود را تطهير مى‏نمايند و اين جماعت چون روح ايشان را باعتبار اشغال و تعلقات و خطا و سيئات بعدى عظيم از جناب قاضى الحاجات و انبياء و ائمه و ملائكه سموات بهم رسيده، در وقت خواب كه نفس را اشغال بدنى فى الجمله فراغى حاصل شد و خيالات فاسده كه از راه روزنه‏هاى مشاعر بدنى بر او داخل مى‏شد مسدود گرديد، فى الجمله او را آشنايان قديم به ياد ميآى و با دوستان روحانى طرح اختلاف مى‏اندازد و بآسمان صورت و معنى عروج مينمايد و با روحانيان و قدسيان همزبان مى‏گردد، اما چون در اول شب پاره از صور خيالات بيدارى در ضميرش حاضر است، هنوز در هواى تعلقات خود پرواز مى‏كند و ربطش بآن عالم ناقص است، پس باين علت، شياطين بر او مستولى مى‏شوند و خيالات و علايق باطله او را به صورتهاى گوناگون در نظر او ميآورند و هر چه از اول شب دورتر مى‏شود و نقش خيالات بيدارى بيشتر محو مى‏شود، پرواز او به عالم بالا رساتر مى‏شود تا آنكه چون وقت سحر مى‏شود از ما بين آسمان و زمين و هواها و خواهشها و زينتهاى رنگين بدر رفته و بزير عرش الهى به صحبت مقربان فايق گرديده، استيلاى شياطين ضعيف مى‏شود و لطف ربانى ملائكه آسمانى را براى تنبيه غافلان و بيدار كردن خواب غفلت ربودگان و دور كردن عساكر شياطين و جنيان فرو مى‏فرستد، لهذا در آنوقت، خوابهاى رحمانى و افاضات سبحانى، بر ارواح مؤمنان فائض مى‏شود و ايشان را براى نماز و تضرع و زارى و توبه و پشيمانى آنچه در روز به غفلت كرده‏اند، بيدار ميكنند و باين سبب نماز شب را در آنوقت مقرر ساخته‏اند، و آيه كريمه اِنَّ ناشِئَةَ اللّيْل هِىَ أشَدُّ وَطْأ وَ اَقْوَمُ قيلاً در شأنش فرستاده‏اند كه حاصل مضمونش آن است كه عبادتيكه در شب كرده مى‏شود موافقت دل با زبان در آن بيشتر است و گفتار در آن درست‏تر است، پس زهى سعادتمندى كه قدر آنوقت را بداند و اندازه آن نعمتهاى بى اندازه را بشناسد و ملائكه روحانى را بر دفع وساوس شيطانى يار و ياور خود گرداند و روح مقدس خود را از آلودگى تعلقات دنيه پاك گردانيده، به ساحت پروردگار خود رساند و در آنوقت مبارك كه هنگام راز و نياز مقربان است با خداوند بى‏نياز، خود را هم آواز ايشان گرداند و قدرى قدر خود را بداند و اندكى اصل خود را بياد آورد و آن جوهر قدس را به بهاى كم نفروشند و آن طاير عرشى را در قفس علايق محبوس نگرداند وَ فَقَّنَا اللّهُ تَعالى وَ سائِرَ الْمُؤمِنينَ لِسُلُوك مَسالِكب الْمُقَّربينَ وَ لِتَنْبيهِ نِوْم الْغافِلينَ.

بدان كه چون اين پرده‏هاى رنگارنگ تعلقهاى جسمانى و شيشه‏هاى الوان و زينتهاى دنيوى و در وقت خواب در پيش ديده دل آويخته است، و با وجود عروج به مراتب عليه باز بصيرتش با اين خيالات آميخته است لهذا در خواب چيزها بصورتهاى ديگر ديده مى‏شود، و هر چيزى را باعتبار مناسبات شكلها و صورتها هست كه در كلام الهى و سخنان انبيا و اوصيا براى عقلهاى ضعيف و بصيرتهاى مؤف محبوسان سراى غرور بآنها مثل زده‏اند، چون ايشان خود را از معقولات معزول ساخته‏اند مدار ايشان بر محسوسات است لهذا معقولات را در لباس محسوسات بايشان مى‏نماياند، چنانچه فرموده‏اند كه دنيا مانند مار است كه خط و خال نيكو دارد و طفل نادان بآن فريفته مى‏شود و در ميانش زهر كشنده است، چنانچه علم كه باعث حيات دلهاست تشبيه كرده‏اند بآب كه باعث حيوة بدنهاست و چنانچه سبزى زمين بآب است سر سبزى دلها بعلم است، و چنانچه علم را بار ديگر بنور آفتاب و چراغ تشبيه كرده‏اند زيرا كه نور تاريكيهاى ظاهر را برطرف مى‏كند و علم ظلمتهاى شكوك و شبهات و حيرتهاى جهالات و ضلالات را زايل مى‏كند، كلام حقتعالى و انبياء و اوصياء باين امثال مشحون است و سرّش همانست كه مذكور شد لهذا در عالم خواب نيز باعتبار ضعف بصيرت ايشان هر چيز بصورت نموده مى‏شود باين سبب خواب محتاج بتعبير ميباشد و كار تعبير كننده آن است كه از آن صورتها بذى صوت منتقل ميشود چناچه كسى در خواب مى‏بيند كه در ميان فضله افتاده است، يا دستش بفضله آلوده شده است، معبر ميداند كه اين صورت دنياست كه در پيش مردم آگاه از فضله و جيفه گنديده‏تر است، ميداند كه مالى بدست او ميآيد يا مى‏بيند كه مارى متوجه او شد مالى رو به او ميكند يا مى‏بيند كه در ميان آبست، علمى او را رو ميدهد و اين علمى است عظيم و مخصوص انبياء اوصياء است و معجزه حضرت يوسف تعبر خواب بود، تحقيق اين مقام محتاج ببسطى هست كه اين رساله گنجايش اين ندارد انشاء اللّه در كتب ديگر كه در خاطر است اگر خدا خواهد بر وجه كامل مذكور شود.

در حديث صحيح از حضرت امام رضا منقول است كه فرمود بسيار است كه خوابى مى‏بينم و تعبير خواب براى خود ميكنم و خواب بهمان نحو كه تعبير ميكنم واقع ميشود.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه زنى در زمان حضرت رسول صلّى الله عليه وآله شوهرش در سفر بود خواب ديد كه ستون خانه‏اش شكست، بحضرت عرض كرد حضضرت فرمود، كه شوهرت ميآيد بسلامت پس چنان شد، بار ديگر شوهرش بسفر رفت و او چون خوابى ديد حضرت چنين تعبير فرمود، و شوهرش آمد، باز مرتبه ديگر شوهرش بسفر رفت او چنين خوابى ديد، بمرد شومى برخود و اين خواب را نقل كرد، و او گفت كه شوهرت ميميرد چنان شد اين خبر بآنحضرت رسيد فرمود كه چرا تعبير خواب براى او نكرد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول ميفرمود كه خواب مؤمن در ميان زمين و آسمان بر بالاى سرش پرواز ميكند، تا آنكه خود آن براى خود تعبير كند يا ديگرى براى او تعبير كند، پس بآن نحو كه تعبير كردند واقع ميشود پس خواب خود را نقل مكنيد مگر براى شخصى كه عاقل باشد. در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه خواب را نقل نميبايد كرد مگر براى مؤمنى كه خالى باشد از حسد و عداوت و طغيان.

در حديث حسن منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق آمد، گفت خواب ديدم كه آفتاب بر سرم تابيده بود نه بر بدنم حضرت فرمود، كه نور ساطعى و دين شاملى بتو خواهد رسد، اگر همه ترا فرا ميگرفت در دين حق غوطه ميخوردى آنشخص گفت كه ديگران بپادشاهى تاًويل ميكنند، حضرت فرمود كه كدام يك از پدران تو پادشاه بودند كه تو اين خيال ميكنى و كدام پادشاهى بهتر است از دين حق كه بآن اميد بهشت بهم ميرسانى.

در روايت معتبر ديگر منقول است كه محمّد بن مسلم به خدمت آنحضرت عرض كرد، كه خواب ديدم كه داخل خانه شدم زنم آمد و گردكان بسيارى شكست بر سر من ريخت حضرت فرمود كه متعه خواهى كرد، زنت مطلع خواهد شد و رختهاى نو كه پوشيده باشى بر بدنت پاره پاره خواهد كرد، زيرا كه پوست گردكان به منزله جامه است، محمّد بن مسلم گفت كه چون صبح جمعه شد رختهاى نو كه در عيدها مى‏پوشيدم در بر كردم، بر در خانه نشستم دخترى گذشت او را طلبيدم و به خانه بردم و متعه كردم زنم مطلع شد، آمد بر سر ما و آن دختر گريخت و من در خانه ماندم رختهاى نوام را پاره پاره كرد.

منقول است كه شخص ديگر بآنحضرت عرض كرد كه خوابى ديدم و بسيار مى‏ترسم، دامادى داشتم كه مرده است خواب ديدم كه دست در گردن من كرد و مى‏ترسم بميرم حضرت فرمود، كه انتظار مرگ بكش هر صبح و شام و از مرگ گريزان مباش اما معانقه مردگان با زندگان علامت طول عمر است، بگو كه داماد تو چه نام داشت گفت حسين فرمود زيارت امام حسين ترا نصيب خواهد شد زيرا كه هر كه معانقه با همنام آنحضرت در خواب مى‏كند توفيق زيارت آنحضرت مييابد.

در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه هر كه در خواب ببيند كه در حرم است اگر ترسان باشد ايمن گردد و شخص ديگر عرض كرد كه خواب ديدم كه چوب نيزه در دست داشتم فرمود كه آهن بر سرش بود، گفت نه، فرمود كه اگر آهن مى‏داشت خدا ترا پسرى مى‏داد چون آهن نداشت خدا به تو دخترى خواهد داد پس ساعتى صبر كردند بعد از آن پرسيدند كه آن نيزه چند بند داشت گفتم دوازده بند فرمود دوازده دختر بهم خواهى رساند، محمّد بن يحيى مى‏گويد كه من اين حديث را به شخصى نقل كردم او گفت كه من فرزند يكى از آن دخترهايم و يازده خاله دارم.

در حديث صحيح منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه ديشب مولاى على بن يقطين را در خواب ديدم، كه در ميان دو چشمش سفيدى بود، چنين تعبير كردم كه بدين حق در خواهد آمد.

در حديث ديگر منقول است كه ياسر خادم به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام‏

عرض كرد، كه در خواب ديدم كه هفده شيشه در ميان قفسى بود ناگاه آن قفس افتاد و شيشه‏ها شكست، حضرت فرمود، كه اگر خوابت راستست مى‏بايد شخصى از اهلبيت و خويشان من هفده روز پادشاه شود، بعد از آن بميرد، پس محمّد بن ابراهيم در كوفه با ابوالسرايا خروج كرد و بعد از هفده روز مرد.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود، كه در خواب ديدم كه قدحى از شير بدست من دادند و آنقدر خوردم كه ديدم از ميان ناخنهايم بيرون مى‏آمد، پرسيدند كه به چه چيز تعبير كرديد فرمود كه به علم.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد، كه خواب ديدم كه از شهر كوفه بيرون رفتم به موضع معروفى و در آنجا شخصى ديدم كه بر اسب چوبى سوار بود و شمشيرى در دست داشت و حركت مى‏داد و من او را مشاهده مى‏كردم و مى‏ترسيدم، حضرت فرمود كه دلالت بر اين مى‏كند، كه تو مى‏خواهى به فريب شخصى را از روزى خود برآورى، از خدا بترس و مرگ را به ياد آور چنين مكن، آنشخص گفت كه گواهى مى‏دهم كه خدا علم عظيم به تو داده است و علم را از معدنش اخذ كرده بدرستيكه شخصى از همسايگان من به نزد من آمد، گفت مزرعه دارم به تو مى‏خواهم بفروشم من چون ديدم كه مشترى ديگر غير من ندارد در خاطر گذرانيدم و عرض كردم كه به قيمت بسيار ارزانى از او بخرم.

فصل دهم‏

در آداب بيدارى و مذمت خواب بسيار

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه سخن گفتن و صحبت داشتن بعد از نماز خفتن مكروه است.

در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه شب بيدارى داشتن خوب نيست مگر در سه چيز در نماز شب كردن، قرآن خواندن در آن و در طلب علم و براى عروسى كه به خانه شوهرش برند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه پنج كسند كه به خواب نمى‏روند، كسى كه قصد كشتن كسى داشته باشد، كسى كه مال بسيار داشته باشد و امينى نداشته باشد كه بر او اعتماد كند و كسى كه در ميان مردم دروغ و بهتان بسيار گفته باشد و كسى كه مال بسيارى از او خواهند و مال نداشته باشد و كسى كه محبوب را خواهد و ترسد كه از او جدا شود و پدرم عليه الرحمة و الرضوان مى‏فرمود كه ممكن است كه اين تنبهى باشد مردمى را كه خواب غفلت بسيار مى‏كنند، زيرا كه همه كس بايد در پى كشتن نفس اماره خود باشد كه دشمن اندرونى است و پيوسته در پى كشتن اين كس است، سرمايه ايمان و طاعات كه اين كس دارد امينى ندارد، نفس و شيطان و هواها و شهوات همه اتفاق كرده‏اند بر غارت آنها و دروغ و بهتان بسيار گفته است، هر كس از همه كس طاعات و بندگى بسيار مى‏خواهند و آنچه بايد تحصيل نكرده‏اند و چون خدا محبوبى دارند و به خواب غفلت قرب او را از دست مى‏دهند، پس كسى كه اين همه اسباب بيدارى در او باشد چگونه خواب كند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه عجب دارم از كسى كه دعواى محبت الهى مى‏كند، شبها خواب مى‏كند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر كه از شبيخون عذاب خدا ترسد، بايد كه كم خواب بكند.

منقول است كه چهار چيز است كه كمش بسيار است، آتش و خواب و دشمنى و بيمارى.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه مادر حضرت سليمان به او مى‏گفت زينهار كه در شب خواب بسيار مكن كه بسيارى خواب شب آدمى را در قيامت فقير مى‏كند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه سه چيز را خدا دشمن مى‏دارد، خواب كردن بى آنكه بيدارى كشيده باشد، خنده كردن بى تعجبى و با سيرى چيزى خوردن، فرمود كه اول معصيتى كه خدا را كردند به شش چيز بود، به محبت دنيا و محبت رياست و محبت طعام و محبت زنان و محبت خواب و محبت راحت.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه شيطان را سرمه هست كه در ديده‏هاى مردم مى‏كشد، لعوقى هست كه در حلق مردم ميكند، سعوطى هست كه در بينى مردم مى‏چكاند، سرمه‏اش پينكى است و لعوقش دروغ است و سعوطش تكبر است.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه مستى چهار است، مستى شراب و مستى مال و مستى خواب و مستى پادشاهى.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت موسى مناجات كرد، كه پروردگارا كدام يك از بندگان خود را دشمن مى‏دارى، خطاب رسيد آنكسى كه شب تا صباح مانند مردار افتاده است و روز را به بطالت به شب مى‏رساند.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه ديده خود را به خواب عادت مده كه هيچ عضوى در بدن شكر خدا كمتر از ديده نمى‏كند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه خدا دشمن ميدارد، بسيارى خواب كردن و بسيارى فارغ بودن را، فرمود كه بسيارى خواب دنيا و آخرت را ميبرد و بدان كه بسيارى بيدارى كشيدن هم مذموم است و در غير شبهائى كه مخصوص احياى آنها وارد شده است، تمام شب بيدار بودن كراهت دارد، در اخبار وارد شده است كه ديده را بر آدمى حقى هست بسيارى بيدارى حق آنرا ضايع نبايد كرد. بدان كه در خواب و بيدارى رو بآفتاب خوابيدن و نشستن كراهت دارد. چنانچه از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه كسى كه در آفتاب نشيند پشت را بآفتاب كند، كه رو به آفتاب نشستن دردهاى پنهانى را ظاهر مى‏كند.

در حديث ديگر فرمود، رو به آفتاب مكنيد كه مورث هيجان بخار است و رو را متغير مى‏كند، و جامه را كهنه مى‏كند، دردهاى اندرونى را به ظهور مى‏آورد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله به سند معتبر منقول است كه در آفتاب چهار خصلت هست، رنگ را متغير مى‏كند، آنكس را بدبو مى‏كند، و جامه را كهنه مى‏كند، باعث دردها مى‏شود.

فصل يازدهم‏

در آداب بيت الخلاء

چون خواهد كه داخل بيت الخلاء شود سر را بپوشاند و اگر در بالاى عمامه چيزى بر سر گيرد بهتر است، و بسم اللّه بگويد و اين دعا بخواند باين عنوان بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنَ الْخَبيثِ الْمُخْبِثِ الرِّجْسِ النَّجِسِ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ و ديگر بگويد بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ لا اِلهَ اِلّا اللّهُ رَبِّ اَخْرِجْ عَنّى اْلاذْى سَرْحاً بَغَيْرِ حِسابِوَ اجْعَلْنى لَكَ مِنَ الشَّاكِرينَ فيما تَصْرِفُهُ عَنّى مِنَ اْلاذى‏ اَوِ الْغَمِّ الَّذى لَوْحَبَسْتَهُ عَنّى هَلَكْتُ لَكَ الْحَمْدُ اَعْصِمْنى مِنْ شَرِّما فى هذِهِ الْبُقْعَةِ وَ اَخْرِجْنى مِنْها سالِماً وَ حُلْ بَيْنى وَ بَيْنَ طاعَةِ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ و چون داخل شوى پاى چپ را مقدم دارد، بنا بر مشهور و حديثش به نظر نرسيده است، چون عورتش باز شود بِسْمِ اللّه بگويد تا شيطان چشم برهم نهد و نظرش به عورت او نيفتد و چون درست بنشيند بگويد اَلّلهُمَّ اذْهَبْ عَنّى الْغَذى‏ وَ اْلاذى‏ وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُتِطَهِّرينَ و جمعى گفته‏اند كه سنّت است كه تكيه بر پاى چپ كند و پاى راست را گشاده گذارد، و مستندش به نظر نرسيده است و چون غايط يا بول بدشوارى بيرون آيد، و بعضى گفته‏اند مطلقاً اين دعا بخواند اَلّلهُمَّ كَما اَطْعَمْتَنيِه طَيّباً فى عافيَةٍ فَأخْرِجْهُ مِنّى خَبيثاً فى عافِيَةٍ.

در حديث است كه بر هر بنده فرشته موكل است كه سر او را بزير مى‏اندازد در بيت الخلاء كه نظر به حدث خود كند، پس آن فرشته مى‏گويد كه اين فرزند آدم، اين عاقبت خورشهاى تست كه سعى بسيار در خوبى و پاكيزگى آنها مى‏كردى، پس فكر كن كه از كجا بهم رساندى و عاقبت به كجا رسيد، پس سزاوار آن است كه در اين حال بنده اين دعا بخواند اَلّلهُمَّ ارْزُقْنىَ الْحَلالَ وَ جَنَّبْنى الْحَرامَ چون نظرش بآب استنجا افتد بگويد اَلْحَمْدُلِلِّهِ الَّذى جَعَلَ الْماء طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً و چون خواهد استنجا كند بگويد اَلّلهُمَّ حَصِّنْ فَرْجى وَ اسْتُرْ عَوْرَتى وَ حَرِّمْنى عَلَى النَّارِ وَ وَفِّقْنى لِما يُقَّرِبُنى مِنْكَ يا ذَالْجَلالِ وَ الاِكْرامِ و چون برخيزد دست بر شكمش بمالد و بگويد اَلْحَمْدُلِلِّهِ الَّذى هَنانى طَعامى وَ شَرابى وَ عافانى مِنَ الْبَلْوى‏ و چون خواهد بيرون آيد پاى راست را مقدم دارد، بنا بر مشهور و دست بر شكمش بمالد و بگويد اَلْحَمْدُلِلِّهِ الَّذى عَرَّفَنى لَدّتَهُ وَ أبْقى‏ فى جَسَدى قُوَّتَهُ وَ اَخْرَجَ عَنّى اَذاهُ يالَها مِنْ نِعْمَةٍ لا يِقْدِرُ الْقادِرونَ قَدْرَها و در بعضى از كتب حديث يالَها نِعْمَةٍ سه مرتبه وارد شده است، سنّت است كه بعد از انقطاع قطرات بول استبرا كند، بعضى استبرا را واجب مى‏دانند، طريق استبرا آن است كه انگشت ميان دست چپ را نزديك مقعد گذاشته بقوت بكشد تا زير خصيتين سه مرتبه پس انگشت شهادت را بزير ذَكَر گذارد، انگشت مهين را بر بالاى آن بقوت بكشد تا سر ذَكَر سه مرتبه، اكثر علما گفته‏اند، كه سر ذَكَر را سه مرتبه بفشارد و اين مستندى ندارى و سنّت است استنجا بآب سرد كردن، كه دفع بواسير مى‏كند، بسيار نشستن در بيت الخلاء مكروهست.

منقول است كه حضرت لقمان فرمود كه در بيت الخلاها نوشتند كه بسيار نشستن در بيت الخلاء باعث بواسير مى‏شود، استنجا باستخوان و سرگين كردن مكروه است، زيرا كه اجنه به خدمت حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آمدند، از براى خود و حيوانات خوط طعامى طلبيدند حضرت استخوان را براى ايشان و سرگين را براى حيوانات ايشان قرار داد، باين سبب استخوان را پاك كردن خوب نيست و همچنين استنجا به ساير مطعومات كردن خصوصاً نان كراهت شديد دارد، استنجا به چيزهاى محترم مثل تربت حضرت امام حسين عليه السلام و نوشته كه در آن قرآن يا نام خدا يا نام پيغمبران يا ائمه «عليهم السلام» يا حديث يا فقه بوده باشد، حرام است و اگر بر وجه استخفاف كند كافر مى‏شود، استنجا به دست راست كردن مطلقاً مكروه است، و به دست چپ هم مكروه است در صورتى كه در آن انگشترى باشد كه در آن اسم خدا باشد و الحاق كرده‏اند علماء اسماء انبيا وائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را هرگاه به قصد نام ايشان كنده باشند و مكروه است با خود بردن قرآن و تعويذ و دعا و همچنين با خود بردن نقره سكه‏دار مگر آنكه در كيسه باشد و مكروه است مسواك كردن در بيت الخلاء كه باعث گند دهان مى‏شود، مكروهست حرف گفتن در آنحال مگر به ذكر خدا و دعاهاى مقرره و آيةالكرسى و حمد الهى كردن و آنچه مؤذن مى‏گويد از پى آن گفتن چنانچه منقول است كه حضرت موسى در مناجات با خداوند خود گفت كه حالتى چند بر من مى‏گذرد، كه تو را از آن بزرگتر مى‏دانم كه در آن احوال تو را ياد كنم، فرمود كه اى موسى در همه حال مرا ياد كن كه ياد من در همه حال نيكوست و واجب است، ردّ سلام يا اگر اسم از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله را بشنود صلوات بفرستد بنابر قول جمعى و سنّت است كه اگر عطسه كند، حمد بگويد، صلوات بفرستد، جايز است كه اگر كارى با كسى داشته باشد و ترسد كه تا بيرون آمدن فوت شود، باشاره و دست زدن اعلام نتواند كرد، سخن بگويد و منقول است كه هر كه در بيت الخلاء سخن بگويد حاجتش برآورده نشود و مكروه است خوردن و آشاميدن در حال بول و غايط و استنجا بآبى كردن كه بويش متغير شده باشد بغير نجاست مگر آنكه آب ديگر يافت نشود.

فصل دوازدهم‏

در بيان احوال و اوضاع و مكانهائى كه نهى‏ازآنهاواردشده است‏

واجبست كه عورت خود را از ناظر محترم بپوشاند نه از زن و متعه خود و نه از كنيزيكه وطى او تواند كرد، نه اطفالى كه تميز نداشته باشند و ساير حيوانات، و عورت ذَكَر و خصيتين و دبر و فرج زن است، سنّت است كه تمام بدن را بپوشاند يا آنكه پنهان شود در خانه يا كوى و اگر در صحرا باشد، دور شود كه كسى جثه او را نبيند و اكثر علماء برآنند كه حرام است رو به قبله كردن و پشت بقبله كردن در حالت بول و غايط خواه در صحرا باشد، خواه در بنا و احوط اجتنابست چنانچه از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه هر كه برابر قبله بول كند از روى فراموشى پس بخاطرش آيد و از براى تعظيم و اجلال قبله بگردد به جانب ديگر از آنجا برنخيزد، مگر آنكه حقتعالى او را بيامرزد، احوط آن است كه در حالت استنجا نيز رو و پشت به قبله نكند، سنّت است كه رو به مشرق يا مغرب بكند و احوط آن است كه از مابين مشرق و مغرب نيز اجتناب كند، احوط آن است كه اگر قبله را نداند سعى كند، در معرفت قبله تا خاطر جمع كند، كه رو و پشت به قبله نكرده است و اگر متعذر باشد باكى نيست و در اين صورت اگر پشت به قبله كند بهتر است، سنّت است كه از جهة بول بر جاى بلندى يا جائى كه خاك بسيار داشته باشد برود تا خاطر جمع باشد كه به او ترشح نمى‏كند چنانچه منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله از همه كس بيشتر احتراز بول مى‏كردند تا آنگاه هرگاه اراده بول مى‏كردند به جاى بلندى مى‏رفتند يا جائيكه خاك نرم بسيار بود كه مبادا بول ترشح كند.

در احاديث بسيار وارد شده است كه بيشتر عذاب قبر از سهل شمردن بول و از كج خلقى است و در آب بول كردن مكروه است، در آب ايستاده بول كردن بدتر است.

در احاديث معتبره وارد شده است تجويز بول كردن در آب روان و وارد شده است كه در آب ايستاده بول كردن باعث تسلط اجنه و شياطين مى‏شود، مورث ديوانگى و غلبه فراموشى است، بهتر آن است كه غايط را هم در ميان آب نكند و ايستاده بول كردن مكروه است، بلكه غايط را هم ايستاده كردن مكروه است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه ايستاده بول كند، بيم آن هست كه ديوانه شود و از جاى بسيار بلند بزير بول كردن مكروه است. مكروه است بول كردن در سوراخ جانوران و بول كردن و غايط كردن در مجراى آب هر چند آب نداشته باشد، همچنين در ميان راهها و كنار آبها و در مسجدها و نزديك بديوارهاى مسجد و در خانه‏ها و در جاهائيكه مردم به سبب آن دشنام دهند و لعنت كنند، در زير درختان ميوه‏دار در وقتى كه ميوه داشته باشد زيرا كه ملائكه در آنوقت بآن درختان مى‏باشند كه نگاه مى‏دارند ميوه را از ضرر جانوران و بعضى گفته‏اند كه در غير وقت ميوه هم مكروهه است، در جاهائيكه مردم قافله فرود آيند و جائى كه مردمان از آن متأذى مى‏شوند حتى از بوى آن.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه حقتعالى لعنت كرده است، كسى را كه غايط كند در سايه كه قافله در آنجا منزل كند، كسى كه منع كند مردم را از آب مباحى كه در چاهها و چشمه‏ها مردم به نوبت بر آن وارد مى‏شوند، يا آبى كه ملك جماعتى باشد، هر روز يا هر شب نوبت شخصى باشد صاحب نوبت را منع كنند، و كسى كه راه شارع مردم را سد كند به ديوار كشيدن يا راهزنى كردن يا عشور گرفتن.

در آداب حجامت كردن و تنقيه و بعضى از ادويه و معالجه بعضى از امراض و ذكر بعضى از ادعيه و احراز

باب نهم‏

فصل اول‏

در ثواب بيمارى و صبر كردن بر آن‏

و بيان شدت ابتلاى مؤمنان‏

در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه روزى حضرت رسول صلّى الله عليه وآله سر به جانب آسمان كردند، تبسم فرمودند صحابه از سبب آن سؤال كردند، حضرت فرمود كه تعجب كردم از دو ملك كه به زمين فرود آمدند، بنده مؤمن صالحى را در جاى نمازش نيافتند، بآسمان رفتند و گفتند پروردگارا فلان بنده تو را در جاى نمازش نيافتند، بآسمان رفتند و گفتند پروردگارا فلان بنده تو را در جاى نمازش طلب كرديم نيافتيم او را، و او در بند بيماريست، حقتعالى فرمود كه بنويسيد براى بنده من مثل آنچه در حال صحت از افعال خير در شب و روز مى‏كرده است مادام كه در بند من است.

در حديث معتبر ديگر از حضرت صلّى الله عليه وآله منقول است كه چون بر مؤمن ضعف پيرى غالب شود حقتعالى امر مى‏فرمايد كه آنچه در جوانى و قوت مى‏كرده است، براى او بنويسند و همچنين ملكى را موكل مى‏گرداند، كه براى مؤمن بيمار بنويسد آنچه در حال صحت مى‏كرده است از كارهاى خير و از براى كافر بيمار بنويسد آنچه در حال صحت مى‏كرده است از كارهاى بد.

در حديث حسن و غير آن از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه بيدارى يك شب از بيمارى و درد بهتر است از عبادت يكساله و در حديث ديگر منقول است كه حقتعالى ملك دست چپ را امر مى‏فرمايد كه در ايام بيمارى گناه بر مؤمن ننويسد.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه بدنى كه بيمارى نكشد طغيان بهم مى‏رساند، خيرى نيست در چنين بدنى.

در حديث ديگر فرمود، كه يك شب تب برابر است با عبادت يكساله و دو شب تب برابر است با عبادت دو ساله و سه شب تب برابر است با عبادت هفتاد ساله.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه يكشب تب كفاره گناهان گذشته و آينده است.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه حقتعالى مى‏فرمايد كه هر كه سه شب بيمارى بكشد، با حدى از عيادت كنندگانش شكايت نكند، بدل مى‏كنم از براى او گوشتى بهتر از گوشت او و خونى بهتر از خون او پس اگر او را عافيت دهم از گناهان پاك مى‏كنم او را و اگر بميرانم بسوى رحمت خود مى‏برم او را.

در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه يكشب بيمارى بكشد و قبول كند او را آنچه شرط قبول كردن است بآنكه كسى را خبر ندهد از آنچه كشيده و چون صبح شود خدا را شكر كند، حقتعالى بفضل خود ثواب عبادت شصت ساله به او عطا فرمايد.

در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه حد شكايت نه آن است كه بگويد ديشب مرا خواب نبرد و تب داشتم بلكه آن است كه بگويد كه ببلائى مبتلا شده‏ام كه هيچكس بآن مبتلا نشده است، آنچه به من رسيده به هيچكس نرسيده است، مثل اينها.

در حديث ديگر فرمود، كه تب رسول مرگ است، و زندان خداست در زمين و گرميش از جهنّم است، بهره مؤمن از جهنّم همين است.

از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه نيكو درديست تب بهر عضوى بهره مى‏رساند او از بلا و خيرى نيست در كسى كه به بلا مبتلا نشود.

در روايت ديگر وارد شده است كه مؤمن چون تب مى‏كند گناهان از او مى‏ريزد، مانند برگ از درخت و اگر بر رختخواب بيفتد ناله‏اش ثواب سبحان اللّه دارد، فريادش ثواب لا اله الا اللّه دارد، از پهلو به پهلو كه ميگردد، مانند كسى است كه در راه خدا شمشير مى‏زند.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بيمارى براى مؤمن پاك كننده است او را از گناهان و رحمت الهى است نسبت به او از براى كافران عذاب و لعنت است، فرمود كه يكشب دردسر هر گناهى را برطرف ميكند، مگر گناهان كبيره. از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون حقتعالى بنده را دوست دارد از سه تحفه از براى او مى‏فرستد، يا تب يا درد چشم يا دردسر. در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه بلاى پيغمبران از همه شديدتر است، پس بعد از ايشان اوصياء ايشان بعد از اوصياء هر كه نيكوتر و فاضلتر است بلايش عظيم‏تر است، مؤمن را بقدر ايمان و اعمال نيكش به او بلا ميرساند، پس هر كه ايمانش ضعيف‏تر و عمل نيكش كمتر است بلايش كمتر است. در احاديث معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ثواب عظيم با بلاى عظيم ميباشد،هيچ گروهى را خدا دوست نميدارد مگر آنكه ايشانرا مبتلا ميگرداند،

فرمود كه حقتعالى را بندگان خالص هست كه از آسمان هيچ تحفه برزمين نمى‏فرستد مگر آنكه از ايشان ميگرداند بسوى غير ايشان و هيچ بلايى نمى‏فرستد مگر آنكه ميگرداند از ديگران بسوى ايشان. بروايت معتبر ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه چون حقتعالى بنده را دوست داشت غوطه ميدهد او را در بلا غوطه‏دانى، مى‏رايزد بر او بلا را ريختى پس اگر خدا را براى دفع آن بلا بخواند حقتعالى مى‏فرمايد، لبيك اى بنده من اگر زود بتو بدهم آنچه طلبيدى قادرم بر آن و اگر ذخيره كنم براى روز جزا بهتر است، از براى تو. در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مؤمن چهل شب بر او نمى‏گذرد، مگر آنكه او را امرى رو ميدهد، كه اندوهگين شود و بسبب آن متذكر و آگاه گردد. در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه در بهشت منزلتى هست كه هيچكس بآن منزلت نميرسد، مگر آنكه بلائى ببدن او برسد، فرمود كه اگر مؤمن بداند كه در مصيبتها چه ثواب براى او هست هر آينه آرزو كند كه بدنش را از مقراض پاره پاره كنند.حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود، كه خداوند عالميان ياد ميكند مؤمن را بتحفه بلا چنانچه كسى از سفر تحفه براى اهل خود بفرستد، او را پرهيز مى‏فرمايد از دنيا چنانچه طبيب بيمار را پرهيز مى‏فرمايد از چيزهايى كه به او ضرر مى‏رساند. از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شخصى حضرت رسول صلّى الله عليه وآله را بخانه خود طلبيد، چون داخل خانه او شدند، ديدند كه مرغى بر بالاى ديوار تخم كرد و آن افتاد و بر روى ميخى كه در ميان ديوار بود بند شد و نيفتاد و نشكست حضرت صلّى الله عليه وآله تعجب فرمود، آن شخص گفت كه از اين تعجب مى‏فرمائيد؟ بحق آن خداوندى كه ترا براستى فرستاده است هرگز نقصانى بمن نرسيده است، حضرت صلّى الله عليه وآله برخاستند طعام او را تناول نفرمودند و گفتند هر كه نقصانى به او نرسد اميد خير در او نيست. در حديث ديگر فرمود، خدا مؤمن را بهر بلائى مبتلا ميكند، بهر مرگى او را مى‏ميراند، اما عقلش را برطرف نمى‏كند، نمى‏بينى كه شيطان بر مال و فرزندان اهل ايوب مسلط شد، و بر عقلش مسلط نشد، كه بآن عقل خدا را به يگانگى بشناسد، در حديث حسن ديگر فرمود، كه حقتعالى مى‏فرمايد كه اگر نه آن بود كه مؤمن در دل خود چيزى مى‏يافت هر آينه عصا به بر سر كافر مى‏بستم كه هرگز دردسر به او نرسد.

فصل دوم‏

در فضيلت و آداب حجامت‏

به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دوا چهار چيز است، حجامت و دوا در بينى چكانيدن و حقنه كردن و قى كردن.

در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت گذشتند بر جماعتى كه حجامت مى‏كردند، فرمودند كه چه مى‏شد شما را اگر تأخير مى‏كرديد تا پسين روز يكشنبه كه درد را بيشتر از بدن مى‏كشد.

در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله در روز دوشنبه بعد از عصر حجامت كردند، باجرت حجام گندم دادند.

در حديث ديگر فرمود كه: حضرت رسول صلّى الله عليه وآله روز دوشنبه بعد از عصر حجامت مى‏كردند، و فرمود كه حجامت كردن در آخر روز دوشنبه درد را از بدن مى‏كشد كشيدنى.

در روايت ديگر منقول است كه: شخصى ديد كه حضرت امام موسى عليه السلام در روز جمعه حجامت مى‏كردند، گفت فداى تو شوم در روز جمعه حجامت مى‏كنى؟ حضرت فرمود كه هرگاه خون زيادتى كند بر تو خواه در شب و خواه در روز آيةالكرسى بخوان و حجامت بكن.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه حجامت كند در روز سه‏شنبه هفدهم يا چهاردهم يا بيست و يكم ماه او را شفا دهد از دردهاى همه سال، شفا بخشد او را از دردسر و درد دندان و ديوانگى و خوره و پيسى.

در روايت ديگر منقول است كه: شخصى ديد كه حضرت امام على نقى عليه السلام در روز چهارشنبه حجامت مى‏كردند، گفت كه اهل مكه و مدينه از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله روايت مى‏كنند كه هر كه در روز چهارشنبه حجامت كند، پيس شود ملامت نكند مگر خود را فرمود كه دروغ مى‏گويند، كسى پيس مى‏شود كه مادرش در حيض به او حامله شده باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه خواهد حجامت كند بايد كه در روز پنجشنبه حجامت كند، بدرستى كه در هر پسين جمعه خون از جاى خود حركت مى‏كند، از ترس قيامت و بجاى خود بر نمى‏گردد تا صبح روز پنجشنبه، فرمود كه هر كه حجامت كند در روز پنجشنبه از آخر ماه در اول روز دردها را از بدنش مى‏كشد.

در حديث ديگر فرمود كه چون حجامت كنى و خون از محل حجامت بيرون آيد، پس بگو پيش از آنكه حجمه را بريزند بِسْم اللّهِ اَعُوذُ بِاللّهِ الْكَريمِ فى حَجامَتى هذِهِ مَنَ الْعَيْنِ فى الدَّمِ وَ مِنْ كُلّ سُوءٍ.

در حديث ديگر فرمود كه: حضرت رسول حجامت در سر و در ميان هر دو كتف و در پشت گردن مى‏كردند، يكى را نافعه مى‏ناميدند، ديگرى را مغيثه يعنى به فرياد رسنده و سيم را منقذه يعنى خلاص كننده از بلاها.

در روايت ديگر فرمود كه: منقذه آنستكه از سر بينى شبر كنى به جانب بالا و به هر جاى سر كه برسد در آنجا حجامت كنى.

در روايت معتبر منقول است كه: حضرت امام موسى عليه السلام در روز چهارشنبه حجامت مى‏كردند، تب برطرف نشد، پس در روز جمعه حجامت كردند و تب برطرف شد.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه: هر كه در چهارشنبه آخر ماه حجامت بكند، براى رد بر اهل طيره عافيت يابد از هر بلائى و محفوظ ماند از هر دردى و محل حجامتش سبز نشود.

در روايت ديگر منقول است كه: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بعد از عصر حجامت كردند، از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: حجامت كردن بدن را صحيح مى‏كند، عقل را محكم مى‏كند، فرمود كه حجامت مكنيد در روز چهارشنبه كه روز جمعه ساعتى هست كه هر كه در آن ساعت حجامت كند، بميرد.

در حديث ديگر فرمود كه: روز سه‏شنبه روز خون گرفتن است.

در روايت ديگر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى وارد شده است از حجامت كردن در روز چهارشنبه و از حضرت امام موسى منقول است كه: در روز پنجشنبه حجامت بكند.

به سند معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه اگر در چيزى شفا هست در شيشه حجام و در خوردن عسل است، فرمود كه نيكو عادتى است حجامت ديده را جلا مى‏دهد و دردها را مى‏برد.

منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: جبرئيل براى حضرت رسول صلّى الله عليه وآله مسواك و حجامت را آورد. در فقه الرضا مذكور است، كه چون اراده حجامت كنى چهار زانو در پيش حجام بنشين و بگو بِسْمِ اللّهِ الَّحْمنِ الرَّحيمِ اَعُوذُ بِاللّهِ الْكَريمِ فى حَجامَتى مِنَ الْعَيْنِ فى الدَّمِ وَ مِنْ كُلّ سُوءٍ وَ اَعْلالٍ وَ اَمْراضٍ وَ اَسْقامٍ وَ اَوُجاعٍ وَ اَسْألُكَ الْعافِيَةَ وَ الْمُعافاةَ وَ الشَّفاءَ مِنْ كُلِّ داءٍ.

در حديث ديگر منقول است: به حضرت صادق عرض كردند، كه مردم بد مى‏دانند حجامت را در روز شنبه و چهارشنبه فرمود كه حضرت رسول فرمود، كه هرگاه كسى زيادتى خون در خود يابد البته حجامت كند كه مبادا او را بكشد، فرمود، هر كه اول سه‏شنبه‏ايكه آدرماه رومى است كه اول بهار است، حجامت كند باعث صحت بدن او مى‏شود.

حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه: حضرت رسول را هيچ آزارى بهم نمى‏رسيد مگر آنكه پناه به حجامت مى‏بردند.

در حديث ديگر فرمود كه: حجامت سر شفاى همه دردهاست بغير از مرگ.

در حديث ديگر فرمود كه: هر كه نظر كند به اول حجمه كه از خون او بريزند امان مى‏يابد از درد چشم تا حجامت ديگر.

در روايتى از حضرت صادق منقول است كه: چون حضرت رسول حجامت مى‏كردند، بآب سرد غسل مى‏كردند تا حرارت خون را فرو نشاند.

در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله اول در پشت گردن حجامت مى‏كردند، پس جبرئيل آمد و امر كرد آنحضرت را به حجامت ميان دو كتف.

در حديث ديگر مروى است كه: حضرت صادق عليه السلام حجامت كردند و بعد از حجامت سه پارچه قند با نبات طلبيدند و تناول نمودند، فرمودند كه خون صافى را متولد مى‏كند، حرارت را قطع مى‏كند.

از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه: انار شيرين بعد از حجامت خون را ساكن مى‏كند، خون اندرون را صاف مى‏كند.

از حضرت صادق منقول است كه: حجامت روز شنبه باعث ضعف مى‏شود.

در روايت ديگر منقول است كه: بسيار بود حضرت امام رضا عليه السلام در ميان شب زيادتى خون مى‏يافتند، در آنوقت حجامت مى‏كردند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: در ماه مبارك رمضان بهتر آن است كه حجامت را در شب بكنند، فرمود كه حجامت ما در روز يكشنبه است، حجامت شيعيان ما در روز دوشنبه است، فرمود كه زينهار كه ناشتا حجامت مكن تا اندك چيزى بخورى كه بيشتر باعث بيرون آمدن خون و قوت بدن مى‏شود، فرمود كه چون بعد از اكل حجامت كنند خون جمع مى‏شود و خون فاسد را بيرون مى‏كند، اگر پيش از اكل باشد خون صالح بيرون مى‏رود و خون فاسد در بدن مى‏ماند. زيد شحام مى‏گويد كه به خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم، كه حجام را طلبيدند و فرمودند كه محجمه خود را بشو و بند كن پس انارى طلبيدند و تناول فرمودند، چون از حجامت فارغ شدند انار ديگر طلبيدند و تناول فرمودند، گفتند كه خوردن انار در اين وقت صفرا را فرو مى‏نشاند.

حضرت امام محمّد باقر عليه السلام از ابوبصير پرسيدند، كه مردم بعد از حجامت چه چيز مى‏خورند؟ گفت برگ كاسنى و سركه، فرمود كه باكى نيست.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: كسى خواهد حجامت كند در روز شنبه حجامت بكند، فرمود كه حجامت كردن در روز يكشنبه شفاى هر درد است.

در روايتى وارد شده كه نبايد حجامت كرد، در روز چهارشنبه هرگاه قمر در عقرب باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: روز پنجشنبه خون در موضع حجامت جمع مى‏شود. پس چون ظهر شد در بدن متفرق مى‏شود، پس حجامت را پيش از ظهر بكنيد.

در حديث ديگر نهى فرموده از حجامت كردن در وقت ظهر روز جمعه.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: در هفتم ماه حزيران رومى كه در اوايل تابستان است، حجامت بكن، اگر نشود در چهاردهم بكن.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه حجامت را در آخر روز بجا آوريد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول اس كه حجامت در گودى پشت سر موجب غلبه فراموشى است.

حضرت صادق فرمود كه: حجامت سر به فرياد رسنده است و براى هر دردى نافع است، غير از مرگ پس از هر دو طرف ابرو شبر كردند بجانب پشت و باآنجا كه انگشتها مى‏رسيد نشان داد، كه آنجا حجامت مى‏بايد كرد.

در روايت ديگر منقول است كه: در روز سه‏شنبه ساعتى هست كه اگر حجامت در آن ساعت اتفاق افتد، خون بند نمى‏شود تا بميرد، فرمود كه هر كه در وقت ظهر روز جمعه حجامت كند و بلائى به او برسد ملامت نكند مگر خود را.

در حديث ديگر فرمود كه آيةالكرسى بخوان و در هر روز كه خواهى حجامت كن و فرمود كه حجامت سر نافع است، براى ديوانگى و خوره و پيسى و درد دندان.

در حديث ديگر تاريكى چشم و دردسر و غلبه خواب. و فرمود كه چون طفل چهارماهه شود هر ماه يك مرتبه او را حجامت كنيد در گودى پشت سر كه لعابش را خشك مى‏كند، حرارت را از سر و بدنش مى‏كشد. منقول است كه حضرت امام محمّد تقى عليه السلام طبيبى طلبيدند، فرمودند كه رگ كف دست را بگشايد.

منقول است كه: شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد از درد جگر حضرت او را فصد پا فرمود، شخصى ديگر شكايت كرد از خارش بدن فرمود كه سه مرتبه هر دو پا را حجامت كن در پشت پا يا در ميان كعب و بند پا.

شخصى به حضرت موسى عليه السلام شكايت كرد از جرب فرمود كه فصد پاى راست بكن و بقدر دو درهم روغن بادام شيرين بر روى آب كشك بريز و بخور و ماهى و سركه مخور، شخصى ديگر به حضرت صادق شكايت كرد از جرب فرمود كه رگ اكحل را بگشا.

فصل سوم‏

در بيان انواع تداوى كه از ائمه عليهم السلام وارد شده است‏

و بيان جواز رجوع باطباء

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه درد سه است و دوا سه است، پس درد مره است يعنى صفرا و سودا و بلغم و خون و دواى خون حجامت و دواى مره مسهل و دواى بلغم حمام است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: از دواى پيغمبرانست حجامت كردن، نوره كشيدن، دوا در دماغ چكانيدن.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: بهترين دواهاى شما حقنه و دوا در بينى چكانيدن و حجامت كردن و حمام رفتن است.

در حديث ديگر فرمود: كه طب عرب در حجامت و حقنه است، آخر دواى ايشان داغ كردن است.

در حديث ديگر فرمود كه طبابت در هفت چيز است، حجامت و حقنه و دوا در بينى كردن و حمام رفتن و قى كردن و خوردن عسل و آخر دواى ايشان داغ است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حقنه از جمله دواهاى عظيم است، شكم را بزرگ مى‏كند، فرمود كه دوا چهار چيز است، حجامت و دارو ماليدن و قى كردن و حقنه كردن و فرمود كه طب عربان حجامت و حقنه و حمام رفتن و قى كردن و دوا در بينى كردن است، آخر دوا داغ سوختن است.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه بهتر چيزى كه بآن مداوا كنيد حقنه است شكم را فربه مى‏كند، دردهاى اندرون را پاك مى‏كند، بدن را قوت مى‏دهد و فرمود كه روغن بنفشه در بينى بچكانيد. در فقه الرضا مذكور است، كه حميه و امساك سر همه دواهاست و معده خانه دردهاست و هر بدنى را بده آنچه او را عادت فرموده، فرمود كه اجتناب كن از دوا خوردن تا بدنت تاب دارد و فرمود كه هرگاه گرسنه شوى طعام بخور، هرگاه تشنه شوى آب بخور، هرگاه كه بول آمد بكن، تا ضرور نشود جماع مكن، هرگاه كه ترا خواب گيرد خواب بكن، چون چنين كنى بدنت صحيح مى‏باشد هميشه. و فرمود كه حقتعالى دوا را مانع مى‏شود از تأثير كردن تا وقتى كه مقدر شده است كه آن مرض تا آنوقت باشد، چون آن مدت منقضى شد دوا را رخصت اثر مى‏دهد و بآن دوا شفا مى‏يابد، مگر آنكه پيش از آن مدت دعا يا تصدق يا كارهاى خير بكند كه خدا پيشتر از آن مدت دوا را رخصت تأثير دهد. فرمود كه در عسل شفاى هر دردى هست، هر كه يك انگشت عسل ناشتا بخورد بلغم را دفع مى‏كند، سودا را برطرف مى‏كند، ذهن را صاف مى‏كند هرگاه با كندر خورده شود. و آب سرد حرارت صفرا را فرو مى‏نشاند، طعام را هضم مى‏كند، اخلاطيكه در فم معده است مى‏گدازد، تب را برطرف مى‏كند، فرمود كه اگر چيزى بدن را فربه مى‏كند ماليدن بدن است، جامه‏هاى نرم پوشيدن و بوى خوش كردن و حمام رفتن، اگر مرده را مالندگى كنند زنده شود بعيد نيست و تصدق بلاهاى آسمانى را دفع مى‏كند، قضاى محكم را برطرف مى‏كند، فرمود كه بيمارى را نمى‏برد چيزى مانند دعا و تصدق و آب سرد، فرمود كه منتهاى پرهيز و امساك چهارده روز است، پرهيز نه آنستكه چيزى نخورد، بلكه آن است كه كمتر بخورد، كه صحت و مرض در بدن آدمى با يكديگر در مقام معارضه و مقاتله‏اند، پس هر وقت كه صحت غالب آمد، بيمار به شعور ميآيد، اشتهاى طعام بهم مى‏رساند، پس هرگاه كه طعام بطلبد بدهيد كه شايد شفايش در آن باشد، فرمود كه شفاى هر درد در قرآن است، پس بيماران خود را مداوا كنيد، بتصدق و طلب شفا كنيد به قرآن كه هر كه را قرآن شفا ندهد، هيچ چيز سبب شفاى او نيست.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: هر كه دردها در بدن خود يابد، حرارت را بر مزاج خود غالب يابد، با زنان جماع كند كه حرارت را فرو مى‏نشاند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: عامه دردها و بيماريها از غلبه صفرا و سودا و خون سوخته شده و بلغم زياد مى‏باشد، بس بايد كه آدمى تعهد احوال خود بكند، پيش از آنكه اينها بر او غالب شود و او را هلاك كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله باسانيد معتبره منقول است كه: دوا كنيد بيماران خود را بتصدق، فرمود كه تصدق بلاهاى محكم را دفع مى‏كند، فرمود كه تصدق مرگهاى بد را از صاحبش دفع مى‏كند.

در روايت ديگر منقول است كه: شخصى به حضرت امام موسى عليه السلام عرض كرد، كه با ده نفر از عيالم همه بيماريم فرمود كه ايشان را دوا كنيد بتصدق و هيچ چيز بيشتر و زودتر از تصدق نفع نمى‏كند.

به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: شخصى بيمار شد و حضرت امير المؤمنين عليه السلام به او فرمود كه از زن خود يك درهم از مهرى كه به او داده بطلب كه بتو ببخشد و عسل بخر و بآب باران بخور، آنشخص چنين كرد، شفا يافت، از سبب اين پرسيدند از آنحضرت، فرمود كه حقتعالى مى‏فرمايد كه اگر زنان از مهر خود به شما بطيب خاطر چيزى ببخشند، بخوريد گوارا با عاقبت نيك. و در باب عسل مى‏فرمايد كه در آن شفاست از براى مردمان و در باب باران مى‏فرمايد كه فرستاديم از آسمان آبى مبارك پس در اينجا گوارائى و حسن عاقبت و بركت و شفا همه جمع شد.

در حديث ديگر منقول است كه: مرد پيرى به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و عرض كرد كه دردى دارم براى آن درد اطبا شراب گفته‏اند، مى‏خورم؟ حضرت فرمود كه: چرا دواى خود نمى‏كنى آبى را كه خدا فرموده است كه همه چيز بآن زنده است، گفت با من موافقت نمى‏كند، فرمود كه چرا عسل نمى‏خورى كه شفاى مردمان گردانيده است؟ گفت بدستم نمى‏آيد فرمود كه چرا شير نمى‏خورى كه گوشت و استخوان بدنت از شير پرورده است؟ گفت با طبعم موافقت نمى‏كند فرمود كه مى‏خواهى تو را رخصت بدهم كه شراب بخورى و اللّه هرگز نكنم.

در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه: راه رفتن بيمار باعث نكس مرض و زيادتى آن مى‏شود.

در حديث معتبر ديگر منقول است كه: شخصى بآنحضرت عرض كرد، بيماران كه نزد ما بيمار مى‏شوند، اطبا ايشان را امر بامساك و پرهيز مى‏كنند، فرمود كه ما اهلبيت امساك نمى‏كنيم مگر از خرما و خود را مداوا مى‏كنيم بسيب و آب سرد، پرسيد كه چرا از خرما امساك مى‏كنيد؟ فرمود براى آنكه حضرت پيغمبر صلّى الله عليه وآله حضرت امير المؤمنين عليه السلام را در بيمارى از آن امساك فرمود.

در روايت ديگر از آنحضرت پرسيدند، كه تا چند روز مى‏باشد پرهيز و امساك بيمار، فرمود تا ده روز.

در حديث صحيح ديگر فرمود كه پرهيز و امساك بعد از هفت روز ديگر نفعى ندارد.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: پرهيز آن نيست كه در اصل چيزى نخورى، بلكه آنستكه بخورى و كمتر بخورى.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حضرت موسى بن عمران مناجات كرد كه پروردگارا درد را كه مى‏دهد؟ خطاب رسيد كه من، پرسيد كه دوا از كيست؟ خطاب رسيد از من، پرسيد پس چه مى‏كنند مردم اين حكيمان را؟ خطاب رسيد كه دلهاى مردم را خوش مى‏كنند.

در حديث صحيح منقول است كه: على بن جعفر از حضرت امام موسى عليه السلام سؤال كرد، از داغ كردن بيماران و عوذها و افسونها برايشان خواندن، فرمود كه باكى نيست در داغ كردن و افسونيكه معنيش را دانى.

در حديث صحيح ديگر منقول است كه: شخصى از آنحضرت پرسيد كه من محتاج مى‏شوم بطبيب نصرانى و به نزد او معالجه مى‏روم و بر او سلام مى‏كنم و او را دعا مى‏كنم، فرمود باكى نيست، از دعا و سلام تو به او نفعى نمى‏رسد.

در حديث ديگر فرمود كه تا ممكن هست رجوع به معالجه طبيبان مكنيد، كه اين مانند عمارت كردنست كه اندكش به بسيار مى‏كشد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: مسلمانان بايد دوا نكنند، تا غالب نشود بيمارى او بر صحتش.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه صحتش بر بيماريش غالب باشد و معالجه كند، و بميرد من از او بيزارم.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه با اينحال دوا بخورد، اعانت بر كشتن خود كرده است.

در حديث ديگر منقول است كه: از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام پرسيدند كه به معالجها طبيب يهودى و نصرانى عمل مى‏توان كرد، فرمود كه باكى نيست، شفا بدست خداست.

در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه شخصى دوا مى‏خورد و گاهست كه او را مى‏كشد و گاه شفا مى‏يابد، اما بيشتر آن است كه شفا مى‏يابد، فرمود كه حقتعالى دوا را فرستاده است و شفا را مى‏فرستد، هيچ دردى را خلق نكرده است مگر آنكه دوائى براى آن آفريده است، بخور و نام خدا ببر در وقت خوردن.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام پرسيدند كه زنى يا مردى چشمش آب سياه مى‏آورد، اطباء مى‏گويند كه چشم ترا ميل مى‏زنيم مى‏بايد يكماه يا چهل روز بر پشت بخوابى و حركت نكنى و بآنحال نماز بايماء بكند، حضرت فرمود چون مضطر است باكى نيست.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: پيغمبرى از پيغمبران بيمار شد، پس گفت كه دوا نمى‏كنم تا آنكسى كه مرا درد داده است شفا بدهد، حقتعالى به او وحى فرستاد كه تا دوا نكنى من شفا ندهم.

در حديث ديگر منقول است كه: شخصى بآنحضرت عرض كرد كه من جراحتها را مى‏برم و داغ مى‏كنم بآتش، فرمود كه باكى نيست، گفت كه دواهاى تلخ كه سميت دارد بمردم مى‏دهم مثل غاريقون فرمود باكى نيست، گفت كه گاه هست كه بميرد، فرمود كه هر چند بميرد باكى نيست و گفت گاهست كه شراب و بره مى‏دهم كه بخورند، فرمود كه در حرام شفا نمى‏باشد. در حديث معتبر ديگر منقول است كه: شخصى بآنحضرت عرض كرد، كه شخصى دوا مى‏خورد و رگهاى بدنش را مى‏برند و گاه منقطع مى‏شود و بسيار است كه او را مى‏كشد، فرمود كه بكند.

در حديث ديگر عرض كردند كه شخصى داغ مى‏سوزاند بر بدن و گاه هست كه مى‏كشد، فرمود كه شخصى در زمان حضرت پيغمبر صلّى الله عليه وآله داغ سوزاند و حضرت بر بالاى سرش ايستاده بودند.

در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هيچ دوائى نيست مگر آنكه درد را بر مى‏انگيزد، هيچ چيز در بدن نافع‏تر از اين نيست كه تا محتاج نشوى تصرف در بدن نكنى.

فصل چهارم‏

در معالجه انواع تب‏

در احاديث بسيار وارد شده است كه ما مداوا نمى‏كنيم تب را مگر بريختن آب سرد بر بدن و خوردن سيب.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه تب از بوى جهنّم است، فرو نشانيد حرارت آن را بآب سرد.

در حديث ديگر فرمود كه براى دفع تب هيچ چيز نافعتر از دعا و آب سرد نيست.

از مفضل منقول است كه به خدمت آنحضرت رفت در ايام تابستان و آنحضرت تب داشتند، ديد كه طبقى گذاشته است پر از سيب سبز عرض كردم كه مردم سيب را براى تب خوب نمى‏دانند، فرمود كه اين تب را برطرف مى‏كند، حرارت را فرو مى‏نشاند.

در حديث ديگر فرمود كه مقدار ده درهم قند بآب سرد ناشتا خوردن براى دفع تب نافع است.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه روزى رسول خدا صلّى الله عليه وآله به نزد حضرت امير المؤمنين عليه السلام آمدند، آنحضرت تب داشتند، فرمود كه سنجد تناول فرمايند.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه خاريدن بدن و غلبه خواب و دوار در سر و ثبورها و دملها علامت زيادتى خون است.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه بشكنيد گرمى تب را به بنفشه و آب سرد. و در تابستان بر بدن صاحب تب آب سرد بريزيد، و فرمود كه ياد ما اهلبيت كردن شفاست از تب و جميع دردها و وساوس شيطان و فرمود كه بخوريد آب باران كه بدن شما را پاك مى‏كند، دردها را دفع مى‏كند.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از شخصى پرسيدند، كه شما بيماران خود را به چه چيز دوا مى‏كنيد، گفت باين دواهاى تلخ فرمود كه هرگاه كسى از شما بيمار شود قند سفيد را بكوبيد و آب سرد بر او بريزيد و به او بخورانيد، كه آن خداوندى كه به تلخ شفا مى‏دهد قادر است كه بشيرين شفا بدهد.

در حديث ديگر فرمود كه كباب دفع تب مى‏كند.

در حديث ديگر فرمود، كه دو ماه بيمارى كشيدم، خدا مرا الهام كرد كه برنج را، گفتم شستند و اندكى بر روى آتش بو دادند، در آسيا خورد كردند و پاره را سفوف كردند، پاره را در ميان آب كردم و خوردم، فرمود كه تب بر اولاد پيغمبران دو برابر ديگران مى‏باشد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه علاج تب به سه چيز مى‏باشد: به قى و عرق و مسهل.

از ابراهيم بن جعفى منقول است كه به خدمت حضرت صادق رفت و شكايت كرد از تب ربع فرمود كه نبات يا قند را بساى و در ميان آب بريز و ناشتا و هر وقت كه احتياج بآب خوردن شود بخور، چنان كرد بزودى شفا يافت.

حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه در معالجه تب غب كهنه عسل و سياه‏دانه را با هم ممزوج كن سه انگشت از آن بخور، كه اين هر دو مباركست و خدا عسل را فرموده كه شفاست، حضرت پيغمبر فرمود كه در سياه دانه شفاى هر درد هست مگر مرگ.

از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه بهترين چيزها براى تب ربع آن است كه در روز نوبه پالوده با عسل بسازى و زعفران بسيار در آن بكنى و در آن روز غير آن چيزى نخورى.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه اين تعويذيست براى شيعيان از سل يا اَللّهُ يا رَبَّ الارْبابِ وَ يا سَيِّدَ السَّاداتِ يا اِلهَ الا اْلالَهةِ وَ يا مَلِكَ الْمُلوكِ وَ يا جَبّارَ السَّمواتِ وَ الارْضِ اِشْفِنى وَ عافِنى مِنْ دائى هذا فَانّى عَبْدُكَ انْقَلَبَ فى قَبْضَتِكَ وَ ناصِيَتى بِيَدِكَ سه مرتبه اين دعا را مى‏خوانى تا خدايتعالى شفا دهد، بحول و قوه خود.

در روايت معتبر وارد شده است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله را تب شديدى عارض شد جبرئيل آمد و اين عوذه را بر آنحضرت خواند، در ساعت، تب زايل شد بِسْمِ اللّهِ اَرْقيكَ بِسْمِ اللهِ مِنْ كُلّ داءٍ يُغنيكَ بِسْم اللّهِ وَ اللّهُ شافيك بِسْمِ اللّه خُذَهْا فَتَهْنِئُكَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النَّجُوُمِ لتَبْرَآنِ بِاِذْنِ اللّهِ.

در چند حديث معتبر منقول است كه بر هيچ بيمارى و صاحب دردى هفتاد مرتبه حمد خوانده نمى‏شود، مگر آنكه درد ساكن مى‏شود.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه يكماه است كه تب مى‏كنم، آنچه اطباء گفته‏اند بعمل آوردم، برطرف نشد حضرت فرمود كه بندهاى پيراهن خود را بگشا و سر را در گريبان پيراهن داخل كن و اذان و اقامه بگو و هفت مرتبه سوره حمد بخوان، آنشخص گفت كه چنان كردم گويا از بندى رها شدم.

در حديث ديگر منقول است كه يكى از فرزندان آنحضرت بيمار شد، فرمود كه ده مرتبه يا اللّه بگو كه هيچ مؤمنى نمى‏گويد مگر آنكه حقتعالى مى‏فرمايد، كه لبيك حاجت خود را بگو.

در حديث ديگر فرمود، كه هر كه را علتى عارض شود، هفت مرتبه سوره حمد بخواند اگر برطرف نشود هفتاد مرتبه بخواند من ضامنم كه آن علت برطرف شود.

در حديث معتبر منقول است از داود بن زربى كه گفت بيمار شدم در مدينه بيمارى شديد بهم رسيد، چون اين خبر به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رسيد به من نوشتند كه يك صاع گندم بخر و بر پشت بخواب و آن گندم را بر سينه خود بريز و بگو اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْئلُكَ بِاسْمِكَ الَّذى اِذا سَاَلَكَ بِهِ الْمُضْطَرُّ كَشَفْتَ ما بِهِ مِنْ ضُرِّ وَ مَكَّنْتَ لَهُ فى الارْضِ وَ جَعَلْتَهُ خَليفَتَكَ عَلى خَلْقِكَ اَنْ تَصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ وَ اَنْ تُعافِيَنى مِنْ عَلَّتى پس درست بنشين و گندم را جمع كن، باز آن دعا را بخوان، و آن گندم را چهار حصه كن و هر حصه را به يك فقير بده، باز دعا بخوان، داود گفت كه من چنان كردم گويا از بندى رها شدم و بسيار كسى كردند شفا يافتند.

در حديث صحيح از آن حضرت منقول است كه چون به نزد بيمار روى هفت مرتبه بگو اُعيذُكَ بِاللّهِ الْعَظيمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ مِنْ شَرِّ كُلِّ عِرْقٍ نعار وَ مِنْ شَرِّ حَرِّ النَّارِ.

در حديث ديگر فرمود، كه سوره حمد و قل هو اللّه احد و انا انزلناه فى ليلة القدر و آيةالكرسى بخوان پس به انگشت شهادت بر پهلوى بيمار بنويس اَلّلهُمَّ ارْحَمْ جِلْدَهُ الرَّقيقُ وَ عَظْمَهُ الدَّقيقُ مِنْ سُورَةِ الْحَريقِ يا اُمَّ مُلْدَمٍ اِنْ كُنْتِ آمَنْتِ بِاللّهِ وَ الْيَومِ الاخِر فَلا تُأكُلى الْلَحْمَ وَ لا تَشْرِبِى الدَّمَ وَ لا تُهْلِكي الْجِسْمَ وَ لا تُصَدَّعي الَّاْسَ وَ انْتَقِلى عَنْ فُلانِ بْنِ فُلانَة نام او و مادرش را بنويسد الى مَن يَجْعَلُ مَعَ اللّهِ اِلهاً آخَرَ لا اِلَه اِلاّ اللّهُ تَعالى اللّهُ عَما يُشْرِكُونَ عُلُوّاً كَبيراً.

در روايت ديگر فرمود كه بيمار سر در گريبان خود داخل كند، اذان و اقامه بگويد، سوره حمد و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس و سه مرتبه قل هو اللّه احد بخواند، و بگويد اُعيذُ نَفْسى بِعِزَّةِ اللّهِ وَ قُدْرَةِ اللّهِ وَ عَظَمَة اللّهِ وَ سُلْطانِ اللّهِ وَ بِجَمالِ اللّهِ وَ بِجَمَع اللّهِ وَ بِعَتْرَتِهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ بِوُلاةِ اَمْرِ اللّهِ مِنْ شَرِّ ما اَخافُ اللّهَ وَ اَحْذَرُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْى‏ءٍ قَديرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ وَ صَلّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلّلهُمَّ اشْفِنى بِشَفائِكَ وَ داوِنى بِدَوائِكَ وَ عافِنى مِنْ بلائِكَ.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت شكايت كرد، كه تبش بسيار به طول انجاميده است، فرمود كه آية الكرسى را در ظرفى بنويس و بآب حل كن و بخور.

در بعضى از كتب معتبره منقول است كه براى تب اين تعويذ را بنويسد و بر بازوى راست بندد سوره حمد را تا آخر بنويسد و بعد از آن بنويسد بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَعُوذُ بِكَلِماتِ اللّهِ التَّامَّاتِ كُلِّها الَّتى لا يُجاوِزُ هُنَّ بِرُ وَ لا فاجِرُ مِنْ شَرّ ما خَلَقَ وَ ذَرَأ وَ بَرَأ وَ مِنْ شَرِّ الْهامَّةِ وَ السَّامَةِ وَ السَّامَةِ وَ الْلامَةِ وَ مِنْ شَرِّ طَوارِقِ الَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ مِنْ شَرِّ فُسَّاقِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ مِنْ شَرّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَ الانْسِ وَ مِنْ شَرِّ الشَيْطانِ وَ شَرَكِهِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ ذى شَرِّ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دابَةٍ هُوَ آخِذُ بِناصَيَتها اِنَّ رَبّى عَلى صِراط مُسْتَقيم رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ الَيْكَ اَنَبْنا وَ اَلَيْكَ الْمَصيرُ يا نازُ كُونى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى اِبْراهِيمَ وَ اَرادُو بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الاخْسَرينَ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى فُلانِ ابْنِ فُلانَةَ و نام بيمار و مادرش نوشته شود رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا اِنْ نَسِيْنا اَوْ اَخْطانا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا اِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الدَّينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْلَنا وَ ارْحَمْنا اَنْتَ مَوْلانا فانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ حسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلاً وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لا يَمُوتَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً بَصيراً لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الاحْزابَ وَحْدَهُ ماشاءاللّهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ كَتَبَ اللّهُ لَاغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلى اِنَّ اللّهَ قَوِىُ عَزيزُ اِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.

از سلمان فارسى منقول است كه گفت بعد از وفات حضرت رسالت پناه صلّى الله عليه وآله‏

بعد از ده روز از خانه بيرون آمدم، در راه حضرت امير المؤمنين عليه السلام را ملاقات كردم، فرمود كه برو به نزد حضرت فاطمه عليهما السلام كه تحفه از بهشت براى او آمده مى‏خواهد به تو عطا فرمايد، به تعجيل به خدمت آن حضرت شتافتم فرمود كه ديروز در همين موضع نشسته بودم، در خانه بسته و غمگين بودم، فكر مى‏كردم در منقطع شدن وحى الهى از ما و نيامدن ملائكه بسوى ما، ناگهان ديدم كه در گشوده شد و سه دختر باندرون آمدند، كه كسى به حسن و جمال و طراوت و نزاكت و خوشبوئى ايشان هرگز نديده است، چون ايشان را ديدم برخاستم و سؤال كردم كه شما از اهل مدينه‏ايد؟ گفتند دختر حضرت رسول صلّى الله عليه وآله ما از اهل زمين نيستيم، ما را پروردگار عزت از بهشت جاويد بسوى تو فرستاده و بسيار مشتاق تو بوده‏ايم. از يكى كه بزرگتر ايشان مى‏نمود پرسيدم كه چه نام دارى، گفت مقدوده گفتم به چه سبب تو را نام اين كرده‏اند، گفت به جهت آنكه از براى مقداد بن اسود خلق شده‏ام. پس از ديگر پرسيدم كه تو چه نام دارى گفت: ذره نام دارم از سبب نام پرسيدم، گفت زيرا كه از براى ابوذر غفارى خلق شده‏ام. از سيم ايشان پرسيدم كه چه نام دارى گفت سلمى، از سبب آن پرسيدم، گفت زيرا كه از براى سلمان فارسى آزاد كرده پدر تو خلق شده‏ام، حضرت فاطمه عليهما السلام فرمود كه پس از براى من چه آورديد؟ رطبى چند بيرون آوردند، مانند گردهاى نان بزرگ از برف سفيدتر و از مشك خوشبوتر، پس سلمان گفت حضرت فاطمه يكى از آن رطبها به من داد، و فرمودند كه امشب باين رطب افطار كن و فردا هسته آنرا براى من بياور پس آن رطب را گرفتم، بيرون آمدم، بهر جمعى از اصحاب رسول صلّى الله عليه وآله كه مى‏گذشتم، مى‏پرسيدند، كه اى سلمان مگر مشگ همراه دارى مى‏گفتم بلى پس چون وقت افطار شد تناول كردم، هيچ هسته نداشت روز ديگر به خدمت حضرت فاطمه رفتم و عرض كردم كه هسته نداشت، فرمود كه چون هسته داشته باشد و حال آنكه اين رطب از درختى بهم رسيده است كه حقتعالى آنرا در بهشت غرس فرموده است، بسبب دعائى كه پدرم به من تعليم كرده است و هر صبح و شام مى‏خوانم، سلمان گفت اى سيده من آن دعا را تعليم من فرما فرمود كه اگر خواهى در دنيا باشى و آزار تب نيابى بر اين دعا مواظبت كن، اين است دعا:

بِسْمِ اللّهِ الرَحْمن الرَحيمِ بِسْمِ اللّهِ النُّور بِسْمِ اللّهِ نُور النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُرُ عَلَى‏ نُورٍ بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الامُوِرِ بِسْمِ اللّهِ الذى خَلَقَ النُّورِ مِنَ النُّورِ الْحَمْدُ لِلِّهِ الَّذى خَلَق النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ اَنْزَلَ النُّوَ عَلى الطُّور فى كِتابِ مَسْطُورٍ فى رِقٍ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلى نَبِىّ مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُلِلِّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورُ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورُ عَلْى السَّرّآءِ وَ الضَّرّآءِ مَشْكُورُ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدَنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ سلمان گفت كه اين دعا را بزياده از هزار نفر از اهل مكه و مدينه كه تب داشتند، تعليم كردم و همه از تب نجات پيدا كردند.

در حديث حسن منقول است كه بعضى از فرزندان حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بيمار شدند، حضرت فرمود كه اين دعا را بخوان اَلّلهُمَّ اشْفِنى بِشَفائِكَ وَ داوِنى بِدَوائِكَ وَ عافِنى مِنْ بَلائِكَ فَانِّى عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ.

از براى تب ربع منقول است كه اين را بنويسند و بر او ببندند يا ناُ كُونى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى اِبراهيمَ.

در روايت ديگر اين دعا را بر بازوى راستش ببندند بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَ لَوُ اَنَّ قُرْاناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ اَوْ قُطِّعَتُ بِهِ اَلارضُ اَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بِلْ للّهِ الامْرُ جَميعاً يا شافى يا كافى يا مُعافى‏ وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ بِاسْمِ فُلانِ بْنِ فُلانٍ و نام او و پدرش را بنويسد بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَنِ اللّهِ وَالَى اللّهِ وَ لا غالِبَ اِلا اللّهُ و از براى تب و لرز اين آيات را بنويسند، و بر بازوى بيمار ببندند بِسْمِ اللّهِ مَرَجَ الْبَحرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخُ لايَبْغِيانِ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَحِجْراً مَحْجُوراً يا نارُ كُونى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى اِبْراهيمَ اَلا اِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الغالِبوُنَ وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ اِنَّهُمْ لَهُمْ الْمَنْصُورُنَ وَ انَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبوُنَ.

فصل پنجم‏

در ادعيه جامعه و ادويه مركبه نافعه‏

در حديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه هر دردى كه داشته باشى دست را بر موضع درد بگذار و سه مرتبه بگو اَللّهُ اَللّهُ اَللّهُ رَبّى حَقاً لا اُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً اَلّلهُمَّ اَنْتَ لَها وَ لِكُلِّ عَظيمَةٍ فَفَرّجْها عَنّى و در روايت معتبر ديگر فرمود كه بگو بسم اللّه و بمال دست بر آن موضع كه درد ميكند بگو اَعوُذُ بِعِزَّةِ اللّهِ وَ اَعوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ وَ اَعوذُ بِعَظَمَةِ اللّهِ وَ اَعوُذُ بِجَمع اللّهِ وَ اَعُوذُ بِرَسوُلِ اللّهِ وَ اَعُوذ بِعِزّةِ اللّهِ مِنْ شَرِّ مْا اَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ ما اَخافُ عَلى نَفْسى هفت مرتبه مى‏گوئى.

در روايت ديگر فرمود كه دست را بر موضع درد بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّه وَ مُحَمَّدُ رَسوُلُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَةَ اِلاّ بِاللّه اَلّلهُمَّ امْسَحْ عنّى ما اَجِدُ و سه مرتبه دست بر آنموضع مى‏كشى.

در روايت ديگر فرمود كه ديگرى دست بر محل درد بگذارد، هفت نوبت و اقلش سه نوبت بگويد اَيُّهَا الوَجَعُ أسْكُنْ بِسَكينَةِ اللّهِ وَ قِرْ بوِقار اللّهِ وَ أحْجزْ بِحاجِز اللّهِ وَ أهْدَاً بِهَدأ اللّهِ أعيذُكَ أيُّها الانْسانُ بِما اَعاذَ اللّه بِهِ عَرْشَهُ وَ مَلائِكَتَهُ يَوْم الرَّجْفَةِ وَ الزَّلازل.

در روايت معتبر فرمود كه براى هر آزار اين دعا بخوان يا مُنْزِلَ الشِّفاءَ وَ مُذْهِبُ الدَّاءَ اَنْزِلْ عَلَى ما بِى مِنْ داءٍ شِفاءُ.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر كه برسد بر او المى در بدنش اين دعا بخواند تا هيچ المى و دردى به او نرسد اَعُوذُ بِعِزَّة اللّهِ وَ قُدْرَتِهِ عَلَى اْلاشْياءِ اُعيذُ نَفْسى بِجَبَّارِ السَّماءِ اُعيذُ نَفْسى بِمَنْ لا يِضُرُّ مَعَ اِسْمِهِ دَاءُ اُعيذُ نَفْسى بِالَّدى اِسْمُهُ بَرَكَةُ وَ شِفاعُ.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر دردى بهم رساند، دست را بر موضع درد گذارد، و باخلاص بگويد وَ تُنَزَّلُ مِنَ الْقُرآنِ ما هُوَ شِفاءُ وَ رَحْمَةُ لِلْمُومِنينَ وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ اِلاّ خَساراً البته عافيت يابد، از هر علتى كه باشد.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه را سوره حمد و قل هو اللّه احد شفا ندهد هيچ چيز او را شفا نمى‏دهد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هرگاه كسى آزارى در خود بيابد بگويد بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى رَسوُلِ اللّهِ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّ وَ قُدْرَتِهِ عَلى ما يَشاءُ مِنْ شَرِّ ما أجِدْ.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به خدمت آنحضرت رفت، شكايت كرد از بسيارى بيمارى و پريشانى، فرمود كه اين دعا بخوان لا حَوْلَ وَ لا قُوَّة الاّ بِاللّهِ الْعَّلِىّ الْعَظيم تَوَكَّلْتُ عَلَىِ الْحَىِّ الَّذى لا يَموُتُ وَ الْحَمْدُللّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شريكُ فى المُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىُ مِنَ الذُّلِ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت موسى بن عمران به حقتعالى شكايت كرد، از غلبه رطوبت، حقتعالى او را امر فرمود، كه هليله و بليله و آمله را بسايد و با عسل خمير كند و بخورد، حضرت فرمود اين است كه شما اطريفل مى‏گوئيد.

در طب الائمه روايت كرده است كه شخصى به خدمت حضرت امام على نقى عليه السلام آمد و عرض كرد كه در همسايگى ما شخصى را عقرب گزيده است، بيم آن است كه هلاك شود فرمود كه بخورانند به او دواى جامع را كه از حضرت امام رضا عليه السلام بما رسيده است، پس فرمود كه سنبل و زعفران و قاقله و عاقر قرحا و خريق سفيد و بذر البنج و فلفل سفيد همه مساوى يكديگر و فرفيون در برابر هر يك از آنها بسيار نرم بكوبند، از حرير بيرون كنند، به عسلى كه كفش را گرفته باشند خمير كنند، كسى را كه مار يا عقرب گزيده باشد يك حب آنرا با آب حلتيت به او بخورانند كه در ساعت شفا يابد.

از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه از براى فالج و لقوه يك حب آن را با آب مرزنگوش در بينى بچكانند.

از حضرت امام محمّد تقى عليه السلام نقل كرده است كه از براى سردى معده و خفقان قلب نافع است كه يك حب آنرا بآب زيره كه پخته باشند بخورند.

در حديث ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه از براى آزار سپرز يكحب آنرا بآب سرد و اندك سركه بخورند.

در روايت ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام نقل كرده است كه از براى درد پهلوى راست يك حب آن را بآب زيره پخته بخورند، و از براى درد پهلوى چپ يكحب آن را بآب ريشه كرفس كه پخته باشند بخورند.

در حديث ديگر فرمود كه از براى اسهال يكحبش را بآب مورد پخته بخورند.

از حضرت امام محمّد تقى عليه السلام روايت كرده است كه يك حبش را با آب سداب يا بآب ترب پخته بخورند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه اگر مردم بدانند كه در سنا چه منفعتها هست، هر آينه قيمت هر مثقالى دو مثقال طلا شود و بدرستيكه امان مى‏بخشد از بهق و پيسى و خوره و ديوانگى و فالج و لقوه. اگر با مويز سرخ بى‏دانه و هليله سياه همه اجزاء مساوى بعمل آورند، هر روز ناشتا به قدر سه درهم بخورند، در هنگام خواب نيز همين مقدار بخورند، اين فوائد مى‏بخشد و بهترين دواهاست.

در طب الائمه روايت كرده است از مغز خيار شنبر پاك كرده يك رطل بگيرند، در ميان يك رطل آب يكشبانه روز بخيسانند، پس صاف كنند و با يك رطل عسل صافى و يك رطل آب بِه و چهل مثقال روغن گل سرخ ممزوج گردانند، و بآتش نرم بقوام آورند، از روى آتش بردارند و بگذارند تا سرد شود پس در آن فلفل و دار فلفل و قرفه و قرنفل و قاقله و زنجبيل و دارچينى و جوزوبوا از هر يك سه مثقال گرفته و كوفته و پخته در آنچه سابق مذكور شد ممزوج كنند، در سبوى سبزى يا شيشه بكنند، در وقت حاجت در سه روز هر روز دو مثقال از آن ناشتا بخورند، از براى غلبه صفرا و سودا و بلغم در معده و قى و تب و تركيدن دست و پا و زحير و درد شكم و درد جگر و حرارت سر و يرقان و تبهاى شديد و درد شانه و ذكر نافع باشد، با روغن كنجد و دواى ديگر نقل كرده است، كه از هليله سياه و هليله زرد و سقمونيا از هر يك شش مثقال و از فلفل و دارفلفل و زنجبيل خشك و زنيان و خشخاش سرخ و نمك هندى از هر يك چهار مثقال و از نار مشك و قاقله و شقاقل و چوب بلسان و دانه بلسان و سليخه مقشر و علك رومى و عاقرقرحا و دار چينى از هر يك دو مثقال مجموع دواها را با يكديگر بكوبند، بپزند و سقمونيا را جدا بكوبند، بپزند و هشتاد و پنج مثقال شكر پنير را در پاتيل آب كنند، قدرى از عسل نيز در آن بريزند و آن اجزاء را با اينها معجون سازند، در وقت حاجت دو مثقال از آن را ناشتا و دو مثقال در وقت خواب بخورند نافع است، براى قوت جماع و سردى را از مفاصل و سلس البول و طپيدن دل و تواتر نفس و امتلاى معده و كرم معده و دل را جلا مى‏دهد، اشتهاى طعام مى‏آورد، درد سينه و زردى چشم و زردى رنگ و برقان و غلبه تشنگى را مى‏برد، براى تب و لرز و دردهاى كهنه و دردسر و بى دماغى نافع است.

به سند ديگر روايت كرده است روزى فرعون بنى اسرائيل را همگى ضيافت كرد و زهر در طعام ايشان داخل كرد كه ايشان را هلاك كند، حقتعالى اين دوا را به حضرت موسى عليه السلام فرستاد و چون خوردند از هر بايشان آسيبى نرسيد جبرئيل گفت كه قدرى سير مقشر بگير و بشكن و نرم بكوب و در پاتيل بينداز و از روغن گاو آن قدر بر آن سيرها بريز كه بپوشاند آنها را و آتش نرم آنقدر در زير پاتيل بسوزان كه آن سيرها آن روغن را بخورد و از روغن چيزى نماند پس همان مقدار شير گاو تازه زائيده بر آن بريز و آتش نرم آنقدر برافروز كه از آن شير هم چيزى نماند پس همانقدر عسل مصفى كه مومش را گرفته باشند در پاتيل بريز آنقدر بسوزان كه آن را هم بخورد پس از سياه دانه ده درهم و از فلفل و مرزنگوش هر يك پنج درهم بگير و نرم بكوب و در پاتيل بريز و بر هم بزن تا مخلوط شود بآن سير پس ظرفى را بگير و اندرون آن را بروغن گاو چرب كن و اين دوا را در آن بريز و در ميان جو يا خاكستر چهل روز پنهان كن و هر چند كهنه‏تر شود نيكوتر مى‏شود و فرمود كه نافع است براى دفع لغوه كهنه و تازه، كسى را كه سرما زده باشد و براى سبل چشم و درد پا و ضعف معده صرع و غش اطفال و ترسيدن زنان در خواب و زرداب و خوره و زيادتى بلغم و دفع سم گزيدن مار و عقرب و فرمود كه: چون يكماه بر اين دوا بگذرد، براى درد دندان و امراض بلغمى بقدر نصف گردكان ناشتا بخورد، چون دو ماه بر او بگذرد براى تب و لرز و آزارهاى چشم نافع است، چون سه ماه بر آن بگذرد براى صفرا و بلغم سوخته و جميع مرضهاى صفرا و ناشتا خوردن نافع است، چون چهار ماه بگذرد براى تاريكى چشم و تنگى نفس نافع است، چون پنج ماه بر آن بگذرد، كسى كه درد سر داشته باشد بقدر نيم عدس از اين دوا را با روغن بنفشه ممزوج گردانيده در بينى بچكاند، چون شش ماه بر آن بگذرد كسى كه درد شقيقه داشته باشد بقدر يك عدس از آن با روغن بنفشه مخلوط گردانيده در بينى بچكاند، از آن جانبى كه درد مى‏كند در اول روز و چون هفت ماه بر آن بگذرد براى دفع بادى كه در گوش بهم مى‏رسد به قدر يك عدس با روغن گل سرخ ممزوج ساخته در گوش چكاند، در اول روز و در هنگام خواب و چون هشت ماه بگذرد آنرا با آب خوردن براى دفع خوره نافع است، چون نه ماه بگذرد نافع است براى غلبه خوبا و هذيان گفتن در خواب و ترس و بيم يابد كه با روغن ترب ناشتا و در وقت خواب به قدر يك عدس خورده شود، چون ده ماه بگذارد براى غلبه صفرا و تبهاى اندرونى و اختلال عقل به قدر يك عدس با سركه بخورند، براى سفيدى چشم ناشتا در وقت خواب بخورند، چون يازده ماه بر آن گذشت از براى سودائى كه اين كس را بترس و وسواس مى‏اندازد، به قدر يك نخود با روغن گل سرخ ناشتا و به قدر يك نخود بى روغن در هنگام خوابيدن بخورد، چون دوازده ماه بگذرد از براى فالج كهنه و تازه بآب مرزنگوش به قد يك نخود بخورد و با روغ زيت نمك بر پا بمالد در وقت خواب و از سركه و شير و ماست و سبزيها و ماهى اجتناب نمايد، چون سيزده ماه بگذرد به قدر يك نخود از آن با آب سداب حل كند و در اول شب بخورد نافع است، براى درد اندرون و خنديدن بى سبب و با ريش بازى كردن و اگر چهارده ماه بگذرد، براى دفع ضرر زهرها نافع است، اگر زهرى به او خورانيده باشند تخم بادنجان را بكوبند و بجوشانند و صاف كنند، با يك نخود از اين دوا در سحر بخورند و آب نيم گرم از عقبش بخورند، سه شب يا چهار شب.

چون پانزده ماه بگذرد براى دفع سحر و بادها نافع است، چون شانزده ماه بگذرد به قدر نيم عدس آن را به آب باران تازه حل كرده بديده كسى بكشد كه نور بينائى چشمش كم شده باشد، در بامداد و شام و وقت خواب تا چهار روز، اگر برطرف نشود، تا هشت روز، چون هفده ماه بگذرد، براى دفع خوره يك گلوله از آن با روغن پاچه گاو ناشتا و در وقت خواب بخورند و به قدر يك حبه‏اش را بر بدن بمالند و اندكى را با روغن زيت يا روغن گل سرخ در بينى بچكانند، در آخر روز در حمام. چون هيجده ماه بگذرد، براى دفع به حق آنجا را سوزن بزنند، كه خون درآيد و به قدر يك نخود با روغن بادام تلخ يا روغن صنوبر بخورند اندكى را در بينى بچكانند، با نمك در آن محل بمالند. چون نوزده ماه بگذرد اگر آب انار شيرين را گرفته به قدر يك دانه جواز حنظل و با يك نخود از اين دوا ناشتا بخورند، براى دفع سهو و فراموشى و بلغم سوخته و تب كهنه نافع است.

چون بيست ماه بگذرد به قدر يك عدس از آن گرفته با آب حل كند، براى سنگينى گوش در گوش بچكانند، اگر نفعى ظاهر نشود، در روز ديگر باز بچكاند و اندكى بر كله سرش بريزند و از براى صاحب مرض سرسام با آب انار ترش نافع است.

در حديث ديگر روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام مثل اين دوا را جبرئيل براى حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آورد، و فرمود كه چهار رطل از سير مقشر بگيرند، در پاتيل كنند، چهار رطل شير گاو بر آن بريزند بپزند آنقدر كه شير نماند باز چهار رطل روغن گاو بر آن بريزند، آنقدر بجوشانند كه روغن نماند، پس به قدر دو درهم بابونه بر آن بپاشند و بر هم بزند تا خوب بقوام آيد و در كوزه كرده سرش را ببندند، در ميان جو يا خاك پنهان كنند، در مدت ايام تابستان و در زمستان بيرون آورند، در بامداد به قدر يك گردكان بخورند، براى هر دردى منفعت داشته باشد.

كلينى در حديث معتبر روايت كرده است كه اسمعيل بن الفضل شكايت كرد به خدمت حضرت صادق عليه السلام از قراقر معده و اينكه طعام در معده هضم نمى‏شود، حضرت فرمود كه چرا نمى‏گيرى آن نبذيرا كه ما مى‏خوريم و باعث هضم طعام مى‏شود و قراقر و بادهاى شكم را دفع مى‏كند؟ پس فرمود كه يك صاع از مويز بگير و دانه‏اش را بيرون كن و پاك بشوى و در ظرف كن و آنقدر آب بر آن بريز كه همه را بپوشاند، و در زمستان سه شبانه روز بگذرد و در تابستان يك شبانه روز پس صاف كن و آب صافش را در ديگ كن و آنقدر بجوشان كه آنقدر شود كه پيش از عسل ريختن شده بود، پس زنجبيل و خولنجان و دارچينى و زعفران و قرنفل و مصطكى را بگير و همه را بكوب و در ميان ديگ بينداز كه چند جوشى بزند، پس ديگ را پائين گذار تا سرد شود، صاف كن و هر صبح و پسين قدرى از آن بخور، راوى گفت چنان كردم و آزارم برطرف شد.

فصل ششم‏

در معالجه دردسر و شقيقه و زكام و صرع و اختلال دماغ‏

و تصرف جن‏

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه براى دفع درد سر و نصف سر ايندعا را بنويسد و بر آنجانب كه درد ميكند بياويزد اَلّلهُمَّ اَنْتَ لَسْتَ بِأَلِهِ اِسْتَحْدَثْناهُ وَ لا بِرَبِّ يَبيدُ ذِكْرُهُ وَ لا مَعَكَ شُرَكاءُ يَقْضُونَ مَعَكَ وَ لا كانَ قَبْلَكَ اِلهُ نَدْعُوهُ وَ نَتَعَوَّذُ بِهِ وَ نَتَضَرَّعُ اِلَيْهِ وَ نَدَعُكَ وَ لا اَعانَكَ عَلَى‏ خَلْقنا مِنْ اَحَدٍ فَنَشُّكُ فيكَ لا اِله اِلاّ اَنْتَ وَ حْدَكَ لا شَريكَ لَكَ عافِ فُلانِ بْنِ فلانَةِ وَ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ.

در روايت معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه درد سر داشته باشد، يا بولش بند شده باشد دست بر جاى درد بگذارد و بگويد اُسْكُنْ سَكَّنْتُكَ بِالَدّى سَكَنَ لَهُ ما فى الَّيلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.

از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه براى درد سر اين آيه را بر قدح آبى بخواند و بخورد اَوَلَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَروُا اَنَّ السَّمواتَ وَ اْلارْضَ كانَتا رَتْقَاً فَفَتَقْنا هُما وَ جَعَلْنا مِنْ الْماءِ كُلِّ شَى‏ء حَىّ اَفَلا يُؤمِنوُنَ.

در حديث معتبر منقول است كه حبيب سيستانى شكايت كرد، به حضرت باقر عليه السلام كه هفته دو مرتبه مرا درد شقيقه مى‏گيرد، فرمود كه بگذار دست را بر آنجانب كه درد مى‏كند و سه مرتبه بگو يا ظاهِراً مَوجُوداً وَ يا باطِناً غَيْرَ مَفْقُودٍ اَرْدُدْ عَلى عَبْدِكَ الضَّعيفِ اَباديكَ الْجَميلَةَ عِنْدَهُ وَ اَذْهِبْ عَنْهُ ما بِهِ مِنْ اَذَىً اِنَّكَ رَحيمُ وَدُود.

در حديث ديگر فرمود كه براى دفع درد سر بر سر بمالد و هفت نوبت بگويد اَعُوذُ بِاللّهِ اَلّذي سَكَنَ لَهُ ما فى البَّرِ وَ الْبَحْرِ وَ ما فى السَّمواتِ وَ الارضِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.

در روايت ديگر منقول است كه براى دفع درد گوش دست بر گوش بمالد و هفت مرتبه اين دعا بخواند.

در روايت ديگر فرمود براى دفع درد سر دست را بر بالاى سر بگذارد، بگويد لَوْ كانَ مَعَهُ كَما يَقُولُونَ اَذاً لابْتَغوا اِلى ذى العَرْشِ سَبيلاً وَ اِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوا اَلى ما اَنْزَلَ اللّهُ وَ الَى الرَّسوُلِ رَأيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً.

در حديث معتبر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و گفت من سفر بسيار مى‏كنم و در جاى هولناك بسر مى‏برم چيزى به من تعليم فرما كه نترسم حضرت فرمود كه چون چنين جائى وارد شوى دست را بالاى سر بگذار بآواز بلند بگو، اَفَغَيْر دين اللّهِ تَبْغُونَ وَ لَهَ اَسْلَمَ مَنْ فى السَّمواتِ وَ اْلارْضِ طَوْعاً وَ كُرْهاً وَ الَيْهر تُرْجِعوُنَ آن شخص گفت كه در بيابانى وارد شدم كه مى‏گفتند جن در آنجا بسيار است، شنيدم كه كسى مى‏گفت كه بگيريدش اين آيه را من خواندم كه ديگرى جواب گفت كه چگونه بگيريمش و حا آنكه پناه بآيه كريمه طيبه برده است.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآن حضرت شكايت كرد، كه پسرى دارم و گاهى او را باد جن و ام الصبيان مى‏گيرد. بحدّيكه از او نا اميد مى‏شوم، فرمود كه هفت مرتبه سوره حمد را با مشك و زعفران بر ظرفى بنويس و بآب بشوى و تا يكماه از آن آب بده بخورد، شفا يابد راوى گفت كه يكمرتبه كه خورد برطرف شد.

در حديث ديگر فرمود كه كسى را كه صرع بگيرد بر او بخوانيد اين دعا را عَزَمْتُ عَلَيْكَ يا ريحُ بِالْعَزيمَةِ الَّتى عَزَمَ بِها عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ رَسوُ اللّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلى جِنّ وادِىَ الْصَبْرَةِ فَاَجابوُا وَ أطاعوُا لِما اَجَبْتَ وَ اَطَعْتَ وَ خَرَجْتَ عَنْ فُلانِ بْنِ فُلانَةِ السَّاعَةَ.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى را اختلال دماع بهم رسيده بود، حضرت فرمود هر شب در هنگام خواب اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ امَنْتُ بِاللّهِ وَ كَفَرْتُ بِالطّاغوتِ اَلّلهُمَّ احْفَظنى فى مَنامى وَ فى يَقَظَتي اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ وَ جَلالِهِ مِمَّا اَجِدُ وَ احْذَرُ.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه كسى را باد جن گيرد، بر او سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق هر يك را ده مرتبه بخوانند، اين سوره را در جامى با مشك و زعفران بنويسند و به او بخورانند، در آب وضو و غسلش داخل كنند.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام شخصى را ديدند كه صرعش گرفته است قدح آبى طلبيدند و سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق بر آن آب خواندند، بر سر و روى او پاشيدند بهوش آمد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه در خانه كه جنيان سنگ مياندازند صاحب خانه آن سنگ را بردارد، بگويد: حَسْبِىَ اللّهُ وَ كَفى سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ دَعا لَيْسَ وَراءَ اللّهِ مُنْتَهى‏.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه براى درد سر روغن گشنيز را در بينى بچكاند، خوب شود و شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از دردسر فرمود كه به حمام برو و پيش از آنكه داخل آب شوى هفت جام آب گرم بر سر بريز و در هر مرتبه بِسْمِ اللّهِ بگو.

منقول است كه شخصى به حضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد كه سردى عظيم در سر خود مييابم، بحديكه اگر باد بر آن بوزد بيم آن است كه غش كنم، فرمود كه روغن عنبر و روغن زنبق بعد از اطعام خوردن به دماغ بچكان.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هيچيك از فرزندان آدم نيست مگر آنكه در او دو رگ هست يك رگ بر سرش كه خوره را بحركت ميآورد، ديگرى در بدنش كه پيسى را به حركت مى‏آورد، پس چون آن رگ سركه به حركت ميآيد خدايتعالى زكام را بر او مسلط مى‏گرداند، كه دردهاى سر را مى‏كشد و اگر آن رگ بدن به حركت ميآيد، حقتعالى دمل را بر آن مسلط مى‏گرداند كه دردهاى بدن را مى‏كشد، پس كسى كه دمل و زكام بهم رساند خدا را شكر كند.

در روايت ديگر فرموده است كه زكام لشكرى است از لشكرهاى خدا مى‏فرستد كه دردهاى بدن را برطرف كند.

در چند روايت ديگر فرموده است كه زكام لشكرى است از لشكرهاى خدا مى‏فرستد كه دردهاى بدن را برطرف كند.

در چند روايت ديگر وارد شده است كه زكام را علاج نبايد كرد.

در روايت ديگر از آنحضرت وارد شده است، در معالجه زكام كه پنبه را بروغن بنفشه آلوده كند، در وقت خواب بر مقعد خود گذارد، در روايت ديگر فرمود، كه يك دانك سياه و نيم دانك دانه كندس را نرم بكوبند، در دماغ بدمند زكام را برطرف مى‏كند.

فصل هفتم‏

در معالجه ساير امراض و دردسر و گلو

در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين منقول است كه هرگاه چشم كسى آزرده باشد بايد كه آيةالكرسى بخواند، باعتقاد درست كه البته شفا مييابد.

در روايت معتبر ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام به شخصى فرمود كه مى‏خواهى دعائى به تو تعليم نمايم كه براى دنيا و آخرت تو نافع باشد و درد چشم تو را زايل كند؟ گفت بلى فرمود كه بعد از نماز صبح و نماز شام مداومت كن بر اين دعا اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ اَنْ تُصَّلِىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى وَ الْبَصيرَةَ فى دينى وَ الْيَقينَ فى قَلْبى وَ الاخْلاصَ فى عَمَلى وَ السَّلامَةَ فى نَفْسى وَ السَّعَةَ فى رِزْقى وَ الشُكْرَ لَكَ اَبَداً ما اَبْقَيْتَنى.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله براى درد چشم اين دعا مى‏فرمودند، كه بخوانند اَلّلهُمَّ مَتِّعْنى بِسَمْعى وَ بَصَرى وَاجْعَلْهُما الْوارِثين مِنّى وَ انْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَارِنى فيهِ ثارى.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد ديد كه چشم آن حضرت آزار عظيم دارد، روز ديگر به خدمت آنحضرت رفت ديد كه هيچ آزار نمانده است از سبب آن پرسيد، فرمود كه اين تعويذ را خواندم اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ اَعوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ اَعُوذُ بَعَظَمِةِ اللّهِ اَعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ اَعُوذُ بِجَمالِ اللّهِ اَعُوذُ بِكَرَمِ اللّهِ اَعُوذُ بِبَهاء اللّهِ اَعْوذُ بِغُفرانِ اللّهِ اَعُوذُ بِحُكْمِ اللّهِ اَعُوذُ بِذِكْرِ اللّهِ اَعُوذُ بِرَسولِ اللّهِ اَعُوذُ بَآلِ رَسوُلِ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ ما اَجِدُ فى عَيْنى وَ ما اَخافُ وَ اَحْذَرُ اَلّلهُمَّ رَبَّ الطَّيّبينَ اَذْهِبْ ذلِكَ عَنّى بِحَوْلِكَ وَ قُدْرَتِكَ.

اين شهر آشوب روايت كرده است كه مرد كورى شنيد كه حضرت امير المؤمنين اين دعا را ميخواندند آن شخص به خانه رفت و وضو ساخت و نماز كرد و بعد از نماز اين دعا را خواند، چون باين موضوع رسيد اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى ديده‏اش بينا شد دعا اين است اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْاَلُكَ يا رَبَّ الارْواحِ الْفانِيَةِ وَ رَبَّ الاجْسادَ الْبالِيَةِ اَسْاَلُكَ بِطاعَةِ الارْواحِ الرَّاجِعَةِ اِلى اَجْسادِها وَ بِطاعَةِ الاجْسادِ المُلْتَئمَةِ اِلى اَعْضائِها وَ بِانْشِقاقِ الْقُبُورِ عَنْ اَهْلِها وَ بِدَعْوَتكَ الصّادِقَةِ فيهِمْ وَ اَخْذُكَ بِالْحَقِ بَيْنَهُمْ اِذا بَرزَ الْخَلائقَ يَنْظَرونَ قَضاءَكَ وَ يَرَوْنَ سُلْطانَكَ وَ يَحافُونَ بَطْشَكَ وَ يَرْجوُنَ رَحْمَتَكَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالُ و لا بنُونُ و يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَنْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرونَ اَلاّ مَنْ رَحِمَ اللّهُ هُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ اسْاَلُكَ يا رَحْمنُ اَنْ تَجْعَلَ النُورَ فى بَصَرى وَ الْيَقينَ فى قَلْبى وَ ذِكْرَكَ بِاللَيْلِ وَ النَّهارِ عَلى لِسانى اَبَداً ما اَبْقَيْتَنى اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى‏ء قَديرُ.

در روايت ديگر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه شخصى بآنحضرت شكايت كرد از ضعف باصره گفت به مرتبه رسيده است كه شب كور شده‏ام، فرمود كه آيه اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ اْلارْضِ تا آخر مكرر در جامى بنويس و بآب محو كن و آبرا در شيشه كن و از ميل بچشم بكش راوى گفت، كه كمتر از سه ميل كشيدم بينائى من برگشت.

در حديث معتبر منقول است از حضرت امام رضا عليه السلام كه شفاى چشم در خواندن سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و آيةالكرسى و كشيدن قسط و مرو كندر است و دعاى درد گوش در دعاهاى درد سر گذشت.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شكايت كرد از سنگينى گوش فرمود، كه دست بر گوش بكش و اين آيات را بخوان لَوْ اَنْزَلْنا هَذَا الْقُرآنَ عَلى جَبَل لَرَايْتَهُ خاشِعاً مُتَصّدّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَ تِلْكَ الامْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَهّمَّ يَتَفَكروُنَ هُوَ اللّهُ الَّذى لا اِله اِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشّهادةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحيمُ هُوَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْمَلَكَ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَّبِرُ سُبْحانَ اللّهِ عَما يُشْرِكونَ هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِى‏ءُ الْمُصَّوِرُ لَهُ الاسْماءُ الْحُسْنى‏ يُسَّبحُ لَهُ ما فى السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ.

در روايت ديگر وارد شده است كه براى درد گوش بروغن ياسمن يا روغن بنفشه هفت مرتبه بخواند كَاَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَاَنَّ اُذُنَيهِ وَقْراً اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئولاً پس آن روغن را در گوش بچكاند از براى قطع رعاف منقول است كه بر پيشانى او بنويسد وَ قيلَ يا اَرْضَ ابْعلُعى مائكِ وَ يا سَماءُ اَقْلِعى وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِىَ اْلامْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودى وَ قيل بُعْداً لِلِقَوْمِ الظّالِمينَ.

در روايت ديگر وارد شده است كه اين آيات را بخواند مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخرى يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعونَ الّداعِىَ لا عِوَجِ لَهُ وَ خُشِّعَتِ الاصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ اَلاّ هَمْساً يا اَرْضُ ابْلعى مائكِ وَ قيلَ بُعْداً لِلقَوْمِ الظّالِمينَ وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرهٍ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَى‏ء قَدْراً وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ اَيْديهِمْ سَداً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَداً فَاَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يَبْصِروُنَ.

منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد از درد دهان فرمود كه دست بر دهان بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى لا يَضُرُّ مَعَ اِسْمِهِ دآءُ اَعوُذُ بِكَلِماتِ اللّهِ الَّتى لا يَضُرُّ مَعَها شَيْىُ قُدُوسّاً قُدُوسّاً قُدُوسّاً بِاسْمِكَ يا رَبَ الظّاهِرِ المُقَدَسِ الْمُبارِكَ الَّى مَنْ سَئلكَ بِهِ اَعْطَيْتَهُ وَ مَنْ دَعاكَ بِهِ اَجَبْتَهَ اَسْالُكَ يا اَللّهُ يا اَللّهُ يا اَللّهُ اَنْ تُصَّلِىَ عَلى مُحَمَّدِ النَّبِىِّ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ اَنْ تُعافِيَنى مِمّا اَجِدُ فى فمى وَ فى رَأسى وَ فى سَمْعى وَ فى بَصَرى و فى بَطْنى وَ فى ظَهْرى وَ فى يَدى وَ فى رِجْلى وَ فى جَميعِ جَوارِحى كُلِها.

ابو بصير شكايت كرد به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام از درد دندان، گفت شبها از اين درد بيدارم، فرمود كه هرگاه اثرش ظاهر شود دست را بر جاى درد بگذار و سوره حمد و سوره قل هو اللّه احد بخوان پس اين آيه را بخوان وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسِبُها جامِدَةً وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعِ اللّهِ الَّذى اَتْقَنَ كُلَّ شَيْىٍ‏ء اِنَّهُ خَبيرً بِما تَعْمَلونَ.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه اينها را بخوان با سوره انا انزلناه فى ليلة القدر.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه براى دفع درد دندان دست بر موضع سجود بمالد، بر موضعى كه درد مى‏كند بمالد، و بگويد بِسْمِ اللّهِ الشَّافى وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ.

در روايت ديگر منقول است كه براى دفع درد دندان سوره حمد و «قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هو اللّه احد» بخواند پس بگويد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنُ الرَّحيم وَ لَهُ ما سَكَنَ فى اللَّيلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ قُلْنا يا نارُ كُونى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى اِبْراهيمَ وَ اَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنا هُمُ الاخْسَرينَ نُودِىَ اَنْ بُورِكَ مَنْ فى النّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ العالَمينَ اَلّلهُمَّ يا كافى مِنْ كُلِّ شَيْئىٍ وَ لا يَكْفى منْكَ شى اكْفِ عَبْدِكَ وَ ابْنَ اَمَتِكَ مِنْ شَرِّ ما يَخافُ وَ يَحْذَرُ مِنْ شَرِّ الْوَجيعِ الَّذى يَشْكُوهُ اِلَيْكَ.

در روايت ديگر منقول است كه جبرئيل اين تعويذ را براى حضرت امام حسين عليه السلام آورد بجهة دفع درد دندان كه دست بر آن دندان كه كرم خورده است، بگذارند و هفت نوبت بخوانند اَلْعَجَبُ كُلُ الْعَجَبِ لِدابَّةٍ تَكُونُ فى الْفَمِّ تَأكُلُ الْعَظْمَ وَ تَتْرُكُ اللَّحْمَ اَنَا اَرْقى وَ اللّهُ الشَّافى الْكافى لا اِله اِلاّ اللّهُ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ الْعالَمينَ وَ اذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارَاتُم فيها وَ اللّهُ مُخْرِجُ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِى اللّهُ الْمُوْتى وَ يُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلوُنَ.

در روايت ديگر ميخى بگيرد و سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق هر يك را سه مرتبه بخواند پس بگويد مَنْ يُحْيِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمُ ياضِرْسُ فلان بن فلان و نام صاحب درد و پدرش را بگويد اَكَلْتِ الْحارَّ وَ الْبارِدَ اَفْبِالْحارِّ تَسْكُنينَ اَمْ بِالْبارِدِ تَسْكُنينَ وَ لَهُ ما سَكَنَ فِى اللّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ شَدَدْتُ داءَ هَذا الْضِّرْسِ فلان بن فلان بِسْمِ اللّهِ الْعَظيم پس ميخ را در ديوار بكوبد و بگويد اللّه اللّه اللّه.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد، از گند دهان حضرت فرمود كه در سجده بگو يا اللّهُ يا اللّهُ يا اللّهُ يا رَحْمنُ يارَبَّ اْلارْبابِ يا سَيِّدَ السّاداتِ يا اِلهَ اْلالِهَةَ يا مالِكَ الْمُلْكِ يا مَلِكَ الْمُلُوكِ اِشْفنى بَشَفائِكِ مِنْ هذَا الدّاءِ وَ اصْرِفُهُ عَنّى فَاِنّى عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ اَنْقَلِبُ فى قَبْضَتِكَ راوى گفت يك مرتبه ايندعا را در سجود خواندم و شفا يافتم.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است دمبلان از گياه بهشت و آبش براى درد چشم نافع است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه مسواك كردن آب ريختن چش را زايل مى‏كند، چشم را جلا مى‏دهد.

در حديث صحيح منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد از آزار چشم، فرمود كه داروئى بساز از جداور و كافور و اجزا را مساوى يكديگر بكن.

در روايت ديگر فرمود كه ضعف چشم و خيالات را برطرف مى‏كند.

در روايت ديگر فرمود كه دهنه فرنك براى دفع سفيدى كه بر روى باصره بهم رسد نافع است.

در روايت معتبر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه صبر سقوطرى و كافور رياحى را مساوى يكديگر بسايند، از حرير بيرون كنند، ماهى يك مرتبه در چشم بكشند دردهاى سر و چشم را مى‏كشد.

از حضرت امام حسين عليه السلام منقول است كه شخصى از اصحاب خود را فرمود، كه هليه زرد با هفت دانه فلفل بساى و بپز و در ديده بكش.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شكايت كرد از سفيدى كه در چشم بهم رسيده بود، از درد دندان و درد مفاصل، فرمود كه فلفل و دار فلفل از هر يك دو درهم و نشادر پاكيزه صاف يك درهم و هر سه را خوب بساى و از حرير بيرون كن و در هر چشمى سه ميل بكش و ساعتى صبر كن كه سفيدى روى ديده را قطع مى‏كند، گوشت چشم را پاك مى‏كند، درد را ساكن مى‏كند، پس چشم را بآب سرد بشوى بعد از آن سرمه سنگ بكش.

در روايت ديگر وارد شده است، كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام به سلمان و ابوذر فرمود كه تا درد چشم داريد بر پهلوى چپ مخوابيد و خرما مخوريد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه ماهى خوردن براى درد چشم زيان دارد، دست بر چشم ماليدن بعد از دست شستن بعد از طعام خوردن امان مى‏دهد از درد چشم و در پنجشنبه و جمعه شارب و ناخن گرفتن از درد چشم امان مى‏بخشد.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى شكايت كرد از درد گوش و گفت كه چرك و خون از گوشم بسيار مى‏آيد، فرمودند كه پنير بسيار كهنه شده را يك قدرى بگير و نرم بكوب و با شير زن ممزوج كن، بر روى آتش نرم گرم كن و چند قطره در گوشى كه درد مى‏كند بريز.

در روايت ديگر از براى درد گوش منقول است كه يك كف كنجد پوست نكنده و يك كف خردل هر يك را عليحده بكوبند، با يكديگر مخلوط كرده روغن بگيرند و روغن را در شيشه بكنند، سرش را بانگشتر آهن مهر كنند و هر وقت كه خواهند دو قطره از آن در گوش بچكانند، پنبه در گوش بگذارند و سه روز چنين كنند تا شفا يابد.

در روايت ديگر وارد شده است كه سداب را با روغن زيت بپزند و چند قطره در گوش بچكانند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه سداب براى درد گوش نافع است، و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه براى درد گلو چيزى نافعتر از خوردن شير نيست.

به سند معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه حضرت عيسى به شهرى گذشتند، ديدند كه مردم آن شهر روى‏هاى ايشان زرد و چشمهاى ايشان كبود است، از بسيارى مرض بآنحضرت شكايت كردند، حضرت فرمود كه شما گوشت را پيش از پختن نشسته مى‏پزيد و هيچ حيوانى از دنيا بدر نمى‏رود مگر آنكه جنابتى با او هست، بعد از آن گوشت را پيش از پختن شستند، بيمارى ايشان برطرف شد.

حضرت عيسى عليه السلام به شهر ديگر گذشتند دندانهاى ايشان ريخته بود، و روهاى ايشان باد كرده بود، فرمود كه در وقت خواب دهانرا باز كنيد و بر هم مگذاريد چنان كردند، آن علتها از ايشان زايل شد.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه براى درد دندان سعد را بر آن بگذارند، و فرمود سركه كه از شراب بعمل آورده باشند بن دندان را محكم مى‏كند.

در حديث معتبر منقول است كه حمزة بن الطيار به خدمت حضرت آمد، آه مى‏كشيد حضرت پرسيدند كه چه مى‏شود ترا گفت دندانم درد مى‏كند، فرمود كه حجامت بكن، حجامت كرد، ساكن شد، بعد آن حضرت فرمود كه دوائى به حجامت كردن و خوردن عسل نمى‏رسد.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه براى درد دندان حنظل را بگيرد، پوستش را بكند، پس روغنش را بگيرد اگر دندانش را كرم خالى كرده باشد در ميان آن دندان چند قطره از آن روغن بريزد و پنبه را بآن آلوده كرده در ميان آن دندان بگذارد، بر پشت بخوابد تا سه شب چنين كند و اگر بن دندان درد كند در آن گوشى كه در جانب آن دندان واقع است در چند شب هر شب دو قطره يا سه قطره بچكاند، باز فرمود هر كه درد دهان داشته باشد يا خون از بن دندانش آيد يا درد كند يا دهانش جوشيده باشد يا رنگ بسرخى گشته باشد يك حنظل تازه كه رسيده باشد و زرد شده باشد بگيرد، و تمامش را بگل بگيرد، و سرش را سوراخ كند، و كاردى از آن سوراخ داخل كند و مغزش را بتراشد به هموارى كه سوراخ نشود پس سركه بسيار تندى كه از شراب بعمل آورده باشند در آن سوراخ بريزد و بر روى آتش بگذارد كه بسيار بجوشد، پس بردارد و هر وقت كه احتياج شود به قدر ناخنى بگيرد، بر دندانها و دهان بمالد و بعد از آن بسركه مضمضه كند و اگر خواهد آنچه در ميان حنظل است در شيشه يا ظرف ديگر خالى كند و هر چند آبش برطرف شود سركه برويش بريزد و هر چند كهنه‏تر شود نفعش بيشتر است.

در حديث معتبر منقول است كه از ابراهيم بن نظام كه گفت، دزدان مرا در راه گرفتند و پالوده گرم در دهانم ريختند، بعد از آن دهانم را پر از برف كردند، پس دندانهايم تمام ريخت پس حضرت امام رضا عليه السلام را در خواب ديدم كه فرمود سعد در دهان بكن تا دندانهايت برويد بعد از چند گام شنيدم كه حضرت رضا به محل ما وارد شده است و به خراسان مى‏رود به خدمت آنحضرت رفتم و حال خود را عرض كردم همانرا فرمود، كه در خواب فرموده بود چنان كردم دندانهايم روئيد.

فصل هشتم‏

در معالجه خنازير و قروح و جروح و ثالول و ثبود

/ 12