كرامت، توفيق الهى و تعالى و رشد انسان مؤمن - راهیان کوی دوست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راهیان کوی دوست - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسيدن به محبوب و اشتياق ديدار او، اكنون به آرزوى خود رسيده است. خدا به او مى گويد: بنده من، چنين جايگاهى را براى تو فراهم ساختم، اكنون بهشت در اختيار توست، هر جا مى خواهى برو، هر خواسته اى دارى بيان كن، تا به تو بدهم. شايد اگر ما مى بوديم، وقتى چشممان به آن قصرهاى زيبا و نعمتهاى بهشتى و خوراكى ها و نوشيدنى ها مى افتاد، مى گفتيم: از آن ميوه ها و نعمتها در اختيار ما بگذاريد!

(در جمله فوق خداوند از بنده اش مى خواهد كه در خواست و تمناى خود را بيان كند، تا خداوند به خواسته و تمناى او پاسخ دهد: درخواست درباره چيزى است كه انسان يا اطمينان دارد كه مى تواند بدان دست يابد و يا ظن قوى دارد. اما در مورد چيزى كه انسان اطمينان دارد به آن نمى رسد، آرزو به كار مى رود. خدا مى فرمايد: درخواست كن و بالاتر از آن هر آرزويى دارى بيان كن تا به تو عطا كنم).

بنگريد روح آن مؤمن اهل يقين به چه مقامى رسيده است و چه جوابى مى دهد:

«فَتَقُولُ الرُّوحُ: اِلهى عَرَّفْتَنى نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَيْتُ بِها عَنْ جَميعِ خَلْقِكَ»

خداوندا؛ تو خود را به من شناساندى و با شناخت تو از همه خَلقت بى نياز شدم.

خدايا وقتى به عظمت تو پى بردم، ديگر بهشت را مى خواهم چه كنم؟ (من با شناختن تو از همه چيز بى نياز شدم و مگر در مقابل تو چيزى قابل عرضه و توجه هست؟)

كرامت، توفيق الهى و تعالى و رشد انسان مؤمن

«وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ لَوْ كانَ رِضاكَ فى اَنْ اُقْطَعَ اِرْباً اِرْباً وَ اُقْتَلَ سَبْعينَ قَتْلَةً بِاَشَّدِ ما يُقْتَلُ بِهِ النّاسُ لَكانَ رِضاكَ اَحَبَّ اِلَىَّ»

قسم به عزت و جلالت، اگر رضاى تو در آن باشد كه قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجيع ترين وضع كشته شوم، در نزد من رضاى تو از هر چيزى بهتر است.

وقتى اين جملات را بيان مى كند، به مانند كسى كه بلند پروازى كرده است و ادعاى سنگينى دارد كه به نظر مى رسد از بنده عاجزى ساخته نيست و گويا توهّم

/ 241