كسى كه در آغاز راه است و مى خواهد در مسير خدا قرار گيرد و محبت او را به سوى خود جلب كند، بايد از خوف خدا گريه كند، چون هنوز پاك نگرديده است و به گناه آلوده است. تا از خوف خدا نگريد و توبه كامل نكند، دلش از آلودگى ها و گناه پاك نمى گردد ـ گريه از خوف خدا چونان آب زلال گناهان را مى شويد ـ و پس از پاك گشتن ازگناهان ورسيدن به محبوب،از شوق وصول ورسيدن به محبوب زيادمى گريد.درباره حضرت شعيب، على نبينا و آله و عليه السلام، آمده است كه ايشان صد سال گريست تا چشمانش نابينا گشت، خداى متعال به او وحى كرد: اى شعيب؛ چرا اينقدر گريه مى كنى؟ اگر از ترس عذاب من مى گريى، من جهنم را بر تو حرام كردم و اگر از شوق بهشت مى گريى، من بهشت را در اختيار تو گذاشتم. حضرت شعيب عرض كرد: خدايا؛ تو مى دانى كه گريه من، نه از ترس جهنم است و نه از شوق بهشت، بلكه به جهت شوق لقاى توست (شكى نيست كه خدا از نهان شعيب آگاه بود و نيازى به پاسخ شعيب نبود، بلكه اين گفتگو از جمله گفتگوهاى عاشق و معشوق است). خدا فرمود: راست گفتى، از اين پس كليم خود را خادم تو قرار مى دهم!از سوئى حضرت موسى از مصر فرار كرد و به مَدين نزد شعيب رفت و در مقابل ازدواج با يكى از دختران شعيب، قرار داد بست كه ده سال در آنجا بماند و به شعيب خدمت كند و چوپانى گوسفندانش را به عهده گيرد.پس از نابينا گشتن شعيب و ناتوانى از انجام كارها، خداى متعال كليم خود، حضرت موسى بن عمران را ـ كه گرچه در آن زمان پيامبر نبود، ولى پس از آن از جمله پيامبران اولى العزم گشت ـ براى خدمت او گماشت. شعيب به پاس عشق و محبت به خدا چنين لياقتى يافت كه پيامبرى چون موسى، ده سال به او خدمت