منتخب مثنوى صدر المحققين محمد بن ابراهيم شيرازى
قدس الله سره العزيز بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
مىستايم خالقى را كوست هست
آن خداوندى كه قيومست و حى
آن خداوندى كه از يكقطره آب
جمله عالم همه در قطرهاى
هر چه بود و هست اندر دل نمود
جمله عالم سبحه تعظيم اوست
جمله عالم كتابى دان زحق
يك ورق دان نه فلك از دفترش
يك نفس زد امر كن اندر نهان
زان تجلى كوبخود در خود نمود
لوح امكان را بنور خود نگاشت
كيست غير از حق كه حق را ديده است
بلكه راه و رهرو و ره بين ويست
اوست برهان بر وجود ممكنات
پرتوى باشد زنورش كائنات
اين دگرها نيستند و اوست هست
آنكه پاكى وقف شد بر ذات وى
كرد پيدا صورتى چون آفتاب
جمع گردد زو نشد كم ذرهاى
هر دو عالم در دلى منزل نمود
ناطقه يك حرف از تعليم اوست
هست افلاك از كتابش يك فرق
عرش اعظم چون غبارى بر درش
گشت پيدا صد هزاران عقل و جان
صد هزاران باب رحمت را گشود
تخم ايمان در زمين گل بكاشت
ديده حق بين كدامين ديده است
حق شناس و نور الله بين ويست
پرتوى باشد زنورش كائنات
پرتوى باشد زنورش كائنات