نگاهى به ماجراى فدك - صدای فاطمی فدک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صدای فاطمی فدک - نسخه متنی

محمدباقر انصاری، سیدحسین رجایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهى به ماجراى فدك

* فتح و اعطاى فدك به فاطمه (سلام الله عليها) (1)

پس از فتح خيبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، اهل فدك تسليم شدند بدون آنكه لشكر اسلام در فتح آنجا شركت داشته باشند، و به حكم آيه ما افاء الله على رسوله چنين سرزمينهايى ملك شخصى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مى شود.

لذا سرزمين فدك به صورت يكپارچه از آن پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) شد كه مى بايست مردم فدك در آن كار مى كردند و در آمد آن را به حضرت تسليم مى نمودند و فقط اجرت دريافت مى كردند.

بلافاصله پس از فتح فدك، آيه وات ذا القربى حقه نازل شد، يعنى حق خويشان را به آنان بده، و جبرئيل در بيان آن از طرف خداوند عرضه داشت: فدك را به فاطمه عطا كن.

پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) حضرت زهرا (سلام الله عليها) را فرا خواند و به دستور آن حضرت سند فدك بعنوان بخشوده و اعطايى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به آن حضرت تحويل داده شد. سپس با دعوت مردم، از درآمد فدك به عنوان اعطايى فاطمه (سلام الله عليها) بين مردم تقسيم كردند.

حضرت زهرا (سلام الله عليها) در سرزمين فدك نماينده اى قرار داد، و او پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، در آمد آن را - كه از هفتاد هزار سكه طلا تا صد و بيست هزار سكه نوشته اند - خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) تقديم مى نمود.

هر ساله حضرت به اندازه قوت خود بر مى داشت و بقيه را بين فقرا تقسيم مى كرد، و تا هنگام رحلت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين شيوه ادامه داشت.

* اخراج نماينده حضرت زهرا (سلام الله عليها) و غضب فدك (2)

ده روز پس از رحلت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) ابوبكر ماءمورانش را به فدك فرستاد و نماينده حضرت زهرا (سلام الله عليها) را از آنجا اخراج كرد و آن را غضب نمود و در آمد آن را براى مخارج حكومت غاصبانه خود قرار داد.

* ارائه سند فدك توسط حضرت زهرا (سلام الله عليها)(3)

در اولين برخورد، عمر به حضرت زهرا (سلام الله عليها) گفت: آن نوشته اى كه مى گفتى پدرت درباره فدك برايت نوشته بياور!

حضرت زهرا (سلام الله عليها) سند فدك را آورد و به ابوبكر نشان داد و فرمود: اين نوشته پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) براى من و فرزندانم است.

ابوبكر و عمر نه تنها اعتنايى به سند نكردند بلكه عمر سند فدك را از حضرت زهرا (سلام الله عليها) گرفت و پيش چشم مردم آب دهان بر آن انداخت و آن را پاره كرد و علنا مخالفت خود را با امر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اعلام نمود. اكنون بايد مراحل اتمام حجت طى مى شد تا غاصبين كار خود را حق جلوه ندهند.

* جعل حديث براى غصب فدك (4)

آماده سازى مدركى جعلى براى گرفتن فدك به صورت جمله نحن معاشر الانبياء لا نورث ما پيامبران ارث نمى گذاريم مطرح شد.

در جايى كه اصحاب پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) حضور داشتند، كسى جز عايشه و حفصه و يك عرب بيابانى به نام مالك بن اوس بن حدثان كسى به شنيدن چنين حديثى از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) گواهى نداد.

* احتجاج مفصل حضرت زهرا (سلام الله عليها) در مجلس ابوبكر و عمر (5)

در اولين مرحله اتمام حجت، حضرت زهرا (سلام الله عليها) به امر اميرالمومنين (عليه السلام) به مجلسى آمد كه ابوبكر و عمر به همراه عده اى به طور خصوصى در آن بودند، و ابتدا اخراج نماينده اش را مطرح كرد و اينكه فدك بخشوده پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) است. ابوبكر حديث جعلى نحن معاشر الانبياء لا نورث را پيش كشيد. حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند: اين اولين شهادت ناحق است. فدك را پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به من بخشيده است و من شاهدانى دارم. ابوبكر گفت: دليل خود را بياور.

حضرت زهرا (سلام الله عليها) تصرف مالكانه خود در زمان پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را مطرح كرد و فرمود: چرا درباره چيزى كه در دست من است از من شاهد مى خواهى!؟

ابوبكر سخن حضرت را نشنيده گرفت و بار ديگر گفت: چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد!

حضرت فرمود: آيا مى خواهيد دستور پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را رد كنيد و درباره ما حكمى غير از حكم مسلمانان اجرا كنيد؟! عمر با حال غضب گفت: اين غنيمت مسلمانان است، و بايد براى مالكيت خود دليل بياورى!

حضرت در اينجا عصمت خود را مطرح فرمودند و اينكه سيده زنان اهل بهشت ادعاى باطل نمى نمايد، همانطورى كه شهادت كسى بر عليه آنان قبول نيست. ولى عمر گفت: ما شهادت ديگران را بر عليه تو قبول مى كنيم!

حضرت با اشاره به آيه تطهير فرمود: كسى كه بر عليه سيده زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد ملعون و كافر است: چرا كه آنان به حكم خداوند معصومند و آنان با ساير مردم مساوى نيستند.

سپس ابوبكر گفت: درباره فدك دليل بياور. حضرت زهرا (سلام الله عليها) با ذكر آيه وآت القربى حقه فرمود: من و فرزندانم نزديكترين خلايق به پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بوديم و آن حضرت فدك را به بخشيد.

عمر گفت: بر ادعاى خود دليل بياور و شاهدانى حاضر كن!

* شاهدان فاطمه (سلام الله عليها) بر ملكيت فدك (6)

حضرت زهرا (سلام الله عليها) در همان مجلس ماند و كسى را فرستاد تا اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين (عليه السلام) و ام ايمن و اسماء بنت عميس آمدند و به همه آنچه حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرموده بود شهادت دادند.

عمر گفت: على همسر اوست، حسن و حسين هم پسران او هستند.

ام ايمن هم خدمتكار اوست. اسماء بنت عميس هم قبلا همسر جعفر بن ابى طالب بوده و خدمتگزار فاطمه (سلام الله عليها) است و به نفع بنى هاشم شهادت خواهد داد. همه اين شاهدان براى منفعت خود شهادت مى دهند!!! او درباره ام ايمن اضافه كرد كه او زنى غير عرب است و با فصاحت نمى تواند شهادت دهد!!!

اميرالمؤمنين فرمود:

هر كس فاطمه و حسن و حسين را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است، و پيامبر درباره من فرمود: هر كه تو را رد كند مرا رد كرده است، و ام ايمن كسى است كه پيامبر براى، به بهشت شهادت داده است، و براى اسماء بنت عميس و نسل او ادعا كرده است.

عمر گفت: شما همانگونه هستيد كه توصيف نموديد، ولى شهادت كسى كه به نفع خود شهادت مى دهد قبول نمى شود!

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: اكنون كه ما آن طور هستيم كه خودتان مى شناسيد و منكر نيستيد و در عين حال شهادت ما به نفع خودمان پذيرفته نيست و شهادت پيامبر هم قبول نيست پس انا الله و انا اليه راجعون! به زودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا باز مى گردند.

حضرت زهرا (سلام الله عليها) با حال غضب برخاست و فرمود: خدايا! اين دو به حق دختر پيامبرت ظلم كردند. خدايا به شدت اينان را ماءخوذ فرما و سپس حضرت زهرا (سلام الله عليها) مخزون و گريان از نزد بيرون آمد.

* نصرت طلبى حضرت زهرا و اهل بيت (سلام الله عليها) در سايه فدك (7)

اقدامى كه هيچكس - نه غاصبين و نه مردم - انتظارش را نداشتند اين بود كه اميرالمومنين (عليه السلام) تا چندين روز متوالى، هر روز حضرت زهرا (سلام الله عليها) را به همراه امام حسن و امام حسين (عليه السلام) سوار بر مركبى مى نمود و بر در خانه مهاجرين و انصار مى برد. حضرت زهرا (سلام الله عليها) به آنان مى فرمود:

اى مهاجرين و انصار، خدا و دختر پيامبرتان را يارى كنيد، شما روزى كه با پيامبر بيعت كرديد بر سر اين بيعت كرديد كه از او و فرزندانش حمايت كنيد و از آنان منع كنيد آنچه از خود و فرزندانتان منع مى كنيد. بياييد و به بيعت خود نسبت به پيامبر وفا كنيد.

ولى كسى به حضرت جواب مثبت نداد.

* احتجاج خصوصى حضرت زهرا (سلام الله عليها) بر ابوبكر (8)

بار ديگر اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت زهرا (سلام الله عليها) نزد ابوبكر برو و بگو:

ادعاى مقام پدرم و خلافت او را كرده اى و جاى او نشسته ايد؟ اگر فدك ملك تو هم بود و من از تو مى خواستم كه آن را به من ببخشى، بر تو واجب بو آن را به من بدهى. حضرت زهرا (سلام الله عليها) نزد ابوبكر آمد اين مطالب را به او فرمود.

ابوبكر گفت: راست مى گويى. سپس ورقه اى خواست و بر آن نوشته اى مبنى بر بازگرداندن فدك نوشت. خضرت زهرا (سلام الله عليها) نوشته را برداشت و از نزد و از نزد ابوبكر بيرون آمد.

* پاره كردن سند فدك (9)

عمر در راه حضرت را ديد و گفت: اى دختر محمد! اين نوشته چيست!؟

فرمود: نوشته اى است كه ابوبكر بعنوان باز پس دادن فدك نوشته است. گفت: آن را به من بده! حضرت خوددارى كرد و آن را نداد.

در اينجا عمر جسارتى كرد كه صفحه تاريخ را سياه نمود و سوز جانكاه آن براى هميشه دل محبان فاطمه (عليه السلام) را سوزاند. او با قساوت تمام در ميان كوچه و رهگذر مردم به دختر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اهانتى عظيم كرد و با پا به فاطمه (سلام الله عليها) زد، و به اين اكتفا نكرد و سيلى به صورت مبارك آن حضرت زد و طورى كه در اثر آن گوشواره حضرت شكست. سپس نوشته ابوبكر را به زور از دست حضرت گرفت و آب دهان بر آن انداخت و نوشته هايش را پاك كرد و آن را پاره نمود و گفت: اين سرزمينى است كه پدر تو هم با اسب و لشكر آنجا را فتح نكرده است!

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خانه منتظر بود. وقتى حضرت زهرا (سلام الله عليها) پشت در آمد حضرت به استقبال او رفت و فرمود: اى دختر پيامبر، چرا اين گونه غضبناك هستى؟ حضرت زهرا (سلام الله عليها) جسارت عمر را بازگو كرد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) با يك دنيا تاءسف و غصه از چنين جسارتى به ساحت مقدس بانوى دو جهان، بعنوان شريك غم و تسلاى آن حضرت فرمود: آنچه نسبت به من و پدرت مرتكب شده اند از اين بالاتر است.

* احتجاج مفصل اميرالمؤمنين (عليه السلام) با ابوبكر و عمر در مسجد (10)

مرحله احتجاج آن بود كه اميرالمومنين (عليه السلام) شخصا به مسجد آمد و در حضور مهاجرين و انصار كه در اطراف ابوبكر نشسته بودند خطاب به ابوبكر فرمود: اى ابوبكر، چرا آنچه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) براى فاطمه قرار داده بود از او منع نمودى، در حالى كه نماينده او از چند سال قبل در آنجا بوده است؟!

ابوبكر گفت: اين غنيمت مسلمين است اگر شاهدان عادلى بياورد به او مى دهيم و گرنه در آن حقى ندارد.

حضرت فرمود:

اى ابوبكر، درباره ما حكمى مى نمايى بر خلاف آنچه درباره مسلمانان حكم مى نمايى؟ چرا از فاطمه شاهد مى خواهى در حالى كه فدك در دست راست اوست و در زمان حيات پيامبر و بعد از آن حضرت مالك آن بوده است؟ چرا از مسلمين شاهد نمى خواهيد؟!

ابوبكر ساكت شد، ولى عمر گفت: اين غنيمت مسلمين است و ما با كلام تو نمى توانيم مقابله كنيم! اگر شاهدان عادلى آوردى قبول مى كنيم! اميرالمؤمنين (عليه السلام) آيه تطهير را مطرح كرد و فرمود: آيا شهادت كسى را بر عليه فاطمه قبول مى كنى؟ ابوبكر گفت آرى؟

حضرت فرمود:

پس كافرى! زيرا شهادت خداوند را بر طهارت او رد كرده اى و شهادت مردم را بر عليه او قبول كرده اى. همچنين حكم خدا و رسول را رد كرده اى كه فدك را براى فاطمه قرار دادند. همانطور كه فرمان ديگر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را رد كرده اى كه از مدعى عليه شاهد مى خواهى! تو سخن خدا و رسول را رد كردى و گفته يك عرب بيابانى را پذيرفتى و فدك را از فاطمه گرفتى و گمان كردى غنيمت مسلمين است.

در اينجا مردم به خشم آمدند و متوجه ظلم ابوبكر و عمر شدند و به يكديگر نگاه كردند و گفتند: به خدا قسم على راست مى گويد..

اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم به خانه باز گشت.

* خطابه مفصل حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در مسجد (11)

در شرايطى كه ابوبكر و عمر به همراه مهاجرين و انصار، مجلس مهمى در مسجد پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) تشكيل داده بودند و مشغول قدرت نمايى در مقابل خانه فاطمه (عليه السلام) بودند كه در فاصله چند قدمى آنان بود، ناگهان در خانه فاطمه (سلام الله عليها) باز شد و بانوى با عظمت اسلام در حالى كه عده اى از زنان گرداگرد آن حضرت بودند وارد مسجد شده به سوى جمعيت پيش آمدند.

دختر پيامبر سر مبارك را با پوشش كامل پوشانيده و لباس سراسرى از روى لباسها پوشيده بود. از شدت غم و ناراحتى جسمى، قامت فاطمه (سلام الله عليها) راست نبود و لباس حضرت به زمين كشيده مى شد و گاهى زير پاى مباركش مى رفت. با ورود بزرگ بانوى جهان فورا بين زنان و مردان پرده اى زده شد، و حضرت با زنان همراه در آن سوى پرده قرار گرفتند و روى زمين نشستند.

ناگهان صداى فاطمه (سلام الله عليها) را شنيدند كه آهى جانسوز كشيد و همه مردم به گريه در آمدند و مجلس بر خود لرزيد و همه منقلب شدند. شدت گريه به حدى بود كه حضرت مدتى طولانى صبر كرد تا مردم ساكت شدند. حضرت خواست سخنان خود را آغاز كه با شنيدن چند كلمه بار ديگر مردم به گريه در آمدند و حضرت آن قدر صبر كرد تا مردم كاملا آرام شدند و آنگاه سخنان خود را آغاز كرد.

فاطمه زهرا (سلام الله عليها) پس از حمد و ثناى الهى و اقرار به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و بيان حكمتهايى از خلقت و تكليف بشر و ارسال انبياء (عليه السلام) و خصوص نبوت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) سوابق مردم با قرآن و اهل بيت (عليه السلام) شدند. از يك سو سابقه مردم در كمك به دين خدا و از سوى ديگر وظيفه خطير شان نسبت به آيندگان را متذكر شدند. همچنين عظمت قرآن و اهل بيت (عليه السلام) و ارتباط آن دو با يكديگر را بيان كردند و سپس شمه اى از حكمت شرايع الهى را ذكر نمودند.

پس از آن خود را معرفى كردند تا اهل مجلس و آينده تاريخ بدانند چه مقام معظمى با مردم سخن گفته است و سپس سوابق و زحمات طاقت فرسا و فداكارانه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) در پرورش نهال اسلام را ذكر كردند.

در اينجا سخن را به مطلب مورد نظر نزديك كردند و ارتداد مردم پس از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و ناديده گرفتن گذشته ها را ياد آور شدند و اينكه آتش فتنه ها را بر عليه دين خدا و اهل بيت پيامبر (عليه السلام) شعله ور مى نمايند. سپس مسئله فدك را بعنوان نمونه اى از آتشهاى بر انگيخته آنان بر شمردند.

در اين قسمت از سخن آياتى از قرآن درباره ارث و بخصوص ارث انبياء به ميان آوردند، و مسائلى را كه به طور خصوصى با ابوبكر و عمر مطرح كرده بودند اين بار در حضور مردم به طور مفصل تر و علنى تر بيان كردند.

سپس خطاب به قبر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از غاصبين و مردمى كه مويد آنان بودند شكايت بردند و اين شكوه را در قالب اشعارى بيان كردند.

آنگاه خطاب را متوجه نمودند و با ياد آورى گذشته آنان در اطاعت از اوامر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و يارى دين خدا، تعجب خود را از بى توجهى آنان نسبت به احقاق حق دختر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بيان كردند كه حتى پس از داد خواهى و فرياد كمك طلبى كسى اعتنا نمى كند!

ابوبكر از فرصت استفاده كرد و در سخنانى كوتاه حديث جعلى خود را مبتنى بر ارث نبردن از انبيا مطرح كرد و اشاره كرد كه من غصب فدك را با مشورت و توافق مسلمين انجام داده ام.

حضرت زهرا (سلام الله عليها) ضمن اينكه ساحت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را از مخالفت قرآن منزه دانستند، آيات صريح ارث انبيا (عليه السلام) را مطرح كردند و ثابت كردند كه هيچ استثناى در مسئله ارث براى هيچ كس وجود ندارد.

اين بار ابوبكر اقرار كرد كه از جوانب عاجزم و فقط مسلمين را بين خود و تو قرار مى دهم. اينجا بود كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) خطاب را متوجه مسلمين نموند و به شدت آنان را كه به سوى سخن باطل روى آورده بودند مورد مواخذه قرار دادند و به عذاب بشارت دادند و اشاره كردند كه اگر مردم هم به آن راضى نباشند خدا راضى است.

در اينجا سخنان خضرت پايان يافت و در راه بازگشت به خانه، رافع بن رفاعه به آن حضرت گفت: چرا على قبلا ما را آگاه نكرد تا در خلافت با ديگرى بيعت نكنيم و كار به اينجا نرسد؟! حضرت با غضب به او فرمود:

پس از واقعه غدير براى احدى عذرى باقى نمانده است.

ام سلمه نيز سر از حجره اش بيرون كرد و با خطاب توبيخ ‌آميز به مردمى كه خطابه حضرت زهرا (سلام الله عليها) را بدون نتيجه خاصى به پايان برده بودند گفت:

آيا با مثل فاطمه اين گونه برخورد مى شود؟ آيا شما آمده ايد به فاطمه (سلام الله عليها) حكم دينش را ياد دهيد؟ آيا مثل فاطمه (سلام الله عليها) آنچه حقش نباشد طلب مى كند؟ آيا عنايت خاص پيامبر (عليه السلام) نسبت به او فراموش كرده ايد؟

* سخنان حضرت زهرا (سلام الله عليها) براى زنان عيادت كننده (12)

اولين اثر خطابه حضرت زهرا (سلام الله عليها) آن بود كه زنان مهاجر و انصار بعد از مدتى كه هيچ يادى از يادگار پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نكرده بودند به عيادت حضرت آمدند و گفتند: اى دختر پيامبر، حالتان چگونه است؟ حضرت فرمود: از دنيايى كه با شما باشم متنفرم و آن را رها كرده ام، و نسبت به مردان شما غضبناكم.

آنگاه از آنان پرسيد: از على چه چيزى را نپسنديدند؟ اگر خلافت را به دست او سپرده بودند به بهترين وجهى آن را اداره مى كرد و بركات آسمان و زمين بر آنان نازل مى شد. سپس فرمود: هم اكنون باردار شده و پس از زمان كوتاهى ثمره اش ظاهر مى گردد و از آن خون و سم كشنده مى دوشيد.

زنان عيادت كننده فرمايشات حضرت زهرا (سلام الله عليها) را براى مردان خود باز گو كردند. پيرو آن عده اى از بزرگان مهاجرين و انصار بعنوان عذر خواهى نزد حضرت آمدند و به خيال خود عذرى تراشيدند و گفتند: اى سيده النساء، اگر على قبل از بيعت اين مسئله را ياد آور مى شد سراغ ديگرى نمى رفتيم!

حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمود: از من دور شويد، كه با بهانه هاى بيهودتان عذر شما پذيرفته نيست و با كوتاهى هاى شما جاى هيچ سخنى باقى نمانده است!

* نامه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به ابوبكر درباره غضب فدك (13)

در حالى كه غاصبين مشغول قدرت نمايى بودند اميرالمؤمنين (عليه السلام) نامه اى به مضامين عالى براى ابوبكر نوشت. اين نامه از حضرت هنگامى نوشت كه ابوبكر پس از تثبيت غضب فدك بر فراز منبر با اظهار قدرت سخنان ناروايى نسبت به مقام شامخ ولايت بر زبان راند. فرازهايى از نامه حضرت چنين بود:

ميراث پاكان ابرار را براى خود قسمت كردند و با غضب بخشوده پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) (يعنى فدك) سنگينى وزر وبال آن را بر خود خريدند. تا آنجا كه مرا مى شناسيد هلاك كننده لشكرها و نابود كننده جنگجويان و از بين برنده بزرگانتان و خاموش كننده غائله هاتان و قاتل شجاعانتان بوده ام. در زمانهايى كه شما در خانه هايتان نشسته بوديد.

نخواستيد خلافت و نبوت در ما باشد چرا كه كينه هاى بدر و خونهاى احد را به ياد آورديد! منم آنكه زنگار ناراحتى ها را از روى بهترين خلايق (يعنى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)) مى زدودم. آرام باشيد، به زودى گرد و غبار مى نشيند و ثمره سمى قاتل خواهيد يافت. خداوند براى قضاوت ما و پيامبر بعنوان خصم شما و قيامت براى محل مخاصمه كافى است.

* سخنرانى ابوبكر درباره توافق مردم بر غضب فدك (14)

وقتى ابوبكر نامه را خواند وحشت و رعب شديدى او را گرفت و گفت: عجيب است! چه جراءتى نسبت به من دارد كه ديگرى ندارد!؟

سپس دستور داد تا مردم جمع شوند و بر ايشان سخنرانى كرد و ضمن آن اقدامات خود را به اتفاق و توافق مردم نسبت داد و چنين گفت: اى مهاجرين و انصار، مى دانيد كه من درباره باغهاى فدك بعد از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) با شما مشورت كردم و شما گفتيد: پيامبران ارث نمى گذارند، و اين اموال فدك بايد به غنيمت ها اضافه شود! ما هم اين نظر شما را به اجرا گذاشتيم، ولى مدعى آن اين مطلب را نمى پذيرد. اين مدعى فدك است كه مى ترساند و تهديد مى كند و به جان پيامبرش قسم ياد مى كند كه آن را با خون كشنده بيالايد.

به خدا قسم من خلافت را باز پس دام ولى مورد قبول واقع نشد!! همه اينها براى احتراز از كراهت فرزند ابوطالب و فرار از درگيرى با او بود. مرا با فرزند ابوطالب چه كار است؟ آيا كسى با او به منازعه پرداخته كه بر او غالب شود؟!

پس از اين سخنرانى، عمر كه احساس ضعف در سخنان ابوبكر را به خوبى متوجه شده بود در مجلس مشورت به او گفت: تو فقط اين گونه سخن مى گويى. سبحان الله! چه قلب وحشت زده اى پيدا كرده اى و نفست بى تحمل شده است! من گردنهاى عرب را براى تو خم كردم، و حكومت شورى را برايت تثبيت نمودم. اگر چنين نبود پسر ابوطالب استخوانهايت را آرد مى كرد! خدا را شكر كن كه من در كنار تو هستم!

ابوبكر گفت: اى عمر، تو را به خدا سوگند مى دهم كه مرا از مغلطه ها و مانع سازيهاى خود رها كنى. به خدا سوگند اگر او بخواهد من و تو را بكشد با دست چپش مى كشد و نيازى به دست راست ندارد!

* سخنان ابوبكر در تهديد و تطميع مهاجرين و انصار (15)

غاصبين فدك با تخريب زمينه هاى اجتماعى به دست خود، احساس خطر جدى كردند و چاره نهايى را در تهديد و ارعاب ديدند كه در ضمن آن تطميعهايى هم به چشم مى خورد. ابوبكر بر منبر رفت و مردم به مخاطب قرار داد و گفت: اى مردم، اين چه گونه فرادادن به هر سخنى است؟ اين آرزوها در زمان پيامبر كجا بود!؟ از ضعيفان كمك مى گيريد و زنان را به يارى مى طلبيد سپس رو به انصار كرد و گفت: اين انصار، سفيهان شما به من رسيده است و اين در حالى است كه شما سزاوارترين مردم به حفظ عهد پيامبريد.

بدانيد كه من نسبت به كسى كه مستحق مجازات نباشد دست و زبان باز نخواهم كرد.

ابوبكر در پايان تهديداتش وارد جنبه تطميع مردم شد و براى خريدارى فكر مردم گفت: بعد از همه اينها، فردا صبح همه گرفتن سهميه هاى خود از بيت المال بياييد، و اين آخرين راه مؤثر بود كه براى روز مبادا ذخيره كرده بودند.

* آخرين سخنان حضرت زهرا (سلام الله عليها) در رابطه با فدك (16)

در آخرين روزهاى عمر حضرت، يكى از زنان طرفدار سقيفه بعنوان عيادت نزد حضرت آمد. حضرت بعنوان آخرين سخنى كه درباره فدك بر زبان آورد به او فرمود:

آنگاه كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از دنيا رفت ابوبكر و عمر با جراءت تمام فدك را گرفتند. فدك اعطايى پروردگار به پيامبر بود كه آن را براى قوت فرزندان از نسل او و خودم به من بخشيده بود. اين مطلب را خدا مى دانست و امين او شاهد بود. من صبر بر اين ظلم را باعث تقرب به درگاه الهى در روز قيامت مى دانم، و خورندگان آن به ظلم، آن را شعله ور كننده حميم در شعله هاى جهنم خواهند يافت.

اين بود داستان سرزمينى كه در يك روز شيرين به امر خداوند تعالى و به دست پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به بانوى بانوان جهان تقديم شد، و چهار سال در اوج شادمانى در آمد آن صرف مستمندان گرديد و چشمان بسيارى از نيازمندان منتظر رسيدن در آمد فدك بود تا از بخشش فاطمه (سلام الله عليها) زندگى خود را سامانى بخشند.

تا آنگاه كه به فاصله ده روز از رحلت بخشنده فدك، يادگارى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را به عجله از دست يادگار پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بيرون آوردند و شيرينى گذشته را به كام فاطمه (سلام الله عليها) و شيعيانش تلخ كردند و اشك شيعيان را تا آخر روزگار بر مظلوميت صاحب فدك حضرت زهرا (سلام الله عليها) جارى ساختند.

اكنون فدك بعنوان شاهدى محكم در دست شيعيان حضرت زهرا (سلام الله عليها) است كه با پيمودن قرنها خود را به مسجد پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مى رسانند و نداى جانسوز و آه دل شكسته يادگار وحى را پاسخ مثبت مى دهند. فاطمه (سلام الله عليها) اين مدرك قوى را به دست دوستان خود سپرده، تا در هر كجا و هر زمان نشان دهند كه نسبت به مقام عصمت كبرى بى تفاوت نيستند.

اين سند محكم به طور علنى بر همگان روشن ساخت كه صاحب مقام رضى فاطمه رضى الله و آنكه غضب او غضب پروردگار است، بر چه كسانى غضب كرد و آنان چگونه نارضايتى او را فراهم آوردند و عكس العمل حضرت در برابر آنان چه بود.

سيده زنان جهان، در عمر خود يك بار خطابه ايراد نموده و مخاطب او تمامى نسلهاى آينده اند. درياى معارف اعتقادى كه بانوى علم در اين خطبه بلند براى انسانيت ارائه فرموده، بزرگان علم را به شرح و تبيينش واداشته و بحرى عميق است كه كسى نتوانسته به منتهايش دست يابد. ما را نيز در اين مختصر، جز مطالعه متن آن مجال بيشترى نيست. در انتظار آخرين وارث زهرا (سلام الله عليها) روز شمارى مى كنيم تا بيايد و زربفت سخن مادر از چنان باز نمايد كه چشمها را جلا دهد و قلبها را از اين گنج دست ناخورده نورانى فرمايد.

/ 82