بيست و پنجم
اين كه اسم ميت را بالاى قبر بنويسند يا بر لوحى و يا سنگى و بالاى سر ميت نصب كنند. «2»بيست و ششم
انگشتر عقيقى در دهان ميت گذارند كه بر آن نقش «لا اله الّا اللَّه ربّى، محمّد نبىّ علىّ و الحسن و الحسين و الخ ائمتى.بيست و هفتم
قدرى سنگ ريزه بر روى قبر بريزند چنانچه بعضى گفتهاند و بهتر اين است كه سرخ باشد.بيست و هشتم
صاحب مصيبت را تعزيت بگويند و تسليت دهند و استحباب تعزيت قبل از دفن و بعد از دفن هر دو ثابت است و بعد از دفن افضل است و كفايت مىكند در ترتب ثواب آن، اين كه صاحب مصيبت ببيند او را. هر گاه موجب تجديد حزن صاحب مصيبت شود، بهتر ترك است. و جايز است(1). مترجم گويد كه در دار الايمان قم كه وطن اين داعى است با آن كه آداب شرع بين مردم اينجا شايع است، تا به حال نديدم كه يك نفر به اين سنت شريفه عمل كند با آن كه فقهاء متعرضند و در كتب فارسيه و غيره ذكر شده و علامه مجلسى در«زاد المعاد» فرموده و سنّت است كه ولىّ ميت يعنى اقرب خويشان او بعد از آن كه مردم برگردند نزد سر ميت بنشيند و با او از بلند بعد از آن كه مردم برگردند آن تلقين كه گذشت، بار ديگر بكند[ بخواند]. و اگر ديگرى را نيز نائب كند خوب است. و در اخبار وارد شده است چون اين تلقين را بكند[ بخواند] منكر و نكير مىگويد:«بيا برويم تلقين حجتش كردند، احتياج به پرسيدن نيست.» پس بر مىگردند و سؤال نمىكنند. بلى! گاه گاهى در بعض قبور بعد از دفن، عوض تلقين شخصى را قرار مىدهند كه حديث كساء مىخواند و چه قدر شايسته است كه عوض كساء كه اگر به قصد تشريع و ورود در سر قبر خوانده شود بدعت و حرام است، تلقين مذكور را بخوانند كه چندان اين مطلب مهجور و متروك شده كه اگر كسى بخواهد عمل نمايد منكر و قبيح مىنمايد و اللَّه الموفق.(2). مترجم گويد كه: بسيار مرسوم شده كه بر الواح قبور نقش مىكنند كلمه مباركه هو الحى الّذى لا يموت و دو بيت معروف كه وفدت عَلَى الكريم الخ باشد و اين محذورى ندارد مگر در بعض قبور كه پامال مىشود بايد ملتفت باشند در جاهايى كه زير پاها ماليده مىشود يا اهانت ديگر از آن مىشود ننويسند و هكذا اگر اسم ميت عبد اللَّه و امثال آن است كلمه اللَّه را نقش نكنند.