غایة القصوی فی ترجمة العروة الوثقی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غایة القصوی فی ترجمة العروة الوثقی - جلد 1

عباس قمی؛ مصحح: علی رضا أسداللهی فرد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌صفحه‌ى 80

نيست. هم چنان كه الحاق كردن زانوها و دستها، بالنسبة به كسى كه با آنها راه مى‏رود نيز، مشكل است و هم چنين است نعلهاى دواب و ته عصاى اعرج و چوبى كه اقطع با آن راه مى‏رود. و فرق نيست در كفش، ما بين اين كه از چرم باشد يا تخته يا ريسمان يا غير اينها، از آن چه متعارف باشد پوشيدن آنها و در جوراب اشكال است مگر آن كه متعارف باشد پوشيدن آن عوض كفش و كفايت مى‏كند در طهارت، زوال عين نجاست و اگر چه باقى بماند اثر آن از مثل رنگ و بو. بلكه هم چنين است اجزاء صغارى كه متميز نباشد، چنانچه در استنجاء نيز چنين است كه در ته قدم و كفش مى‏ماند اگر چه طهارت آنها نيز بعيد نيست.

مسأله 1

اگر نجاست از ته كفش به اندرون آن رسيده باشد به راه رفتن پاك نمى‏شود بلكه قدر متيقن، طهارت سطح ظاهر ته كفش است اما باطن و جوف آن كه نجاست نفوذ كرده باشد، اگر چه بعضى گفته‏اند كه به تبعيت پاك مى‏شود لكن مشكل است.

مسأله 2

در طهارت ما بين انگشتان پا اشكال است و اما گودى كف پا، پس اگر به زمين برسد پاك مى‏شود و الّا پاك نمى‏شود. پس آن چه لازم است، رسيدن تمام اجزاء نجسه است بر زمين. پس اگر تمام باطن قدم نجس باشد و راه رود بر بعض قدم، پاك نمى‏شود جميع بلكه خصوص آن چه بر زمين رسيده پاك مى‏شود.

مسأله 3

ظاهر آن است كه كفايت مى‏كند در حصول طهارت، ماليدن پا يا كفش به ديوار و اگر چه خالى از اشكال نيست.

مسأله 4

هر گاه شك كند در طهارت زمين، بنا بر طهارت گذارد مگر آن كه حالت سابقه‏ى آن نجاست باشد. و اگر شك در خشكى آن دارد مطهِّر نخواهد بود مگر آن كه حالت سابقه‏ى آن خشكى باشد پس استصحاب كند مثل آن كه زمين خشك بود و قدرى باران آمد نمى‏داند آن قدر تر شد كه مضر باشد يا نه؟ استصحاب بقاء خشكى جارى است.

مسأله 5

هر گاه بداند وجود عين نجاست يا متنجس را، چاره نيست از آن كه بايد علم به زوال آن پيدا كند و اما اگر شك در وجود آن دارد پس ظاهر كفايت راه رفتن است و اگر چه علم به زوال پيدا نكند، بر فرض وجود داشتن آن.

مسأله 6

شخص در تاريكى است و

/ 443