بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 89ملوّث به خون زاييدن مىشوند، همين كه زائل شد پاك مىشوند و هم چنين زوال عين نجاست يا متنجس از بواطن انسان مثل دهان و بينى و گوش از مطهرات است پس هر گاه شخص طعام نجس خورد، پاك مىشود دهان او به مجرد بلعيدن و اين در وقتى است كه ما قائل شويم كه بواطن نجس مىشود به ملاقات نجس. و هم چنين جسد حيوان و لكن ممكن است گفته شود كه باطن انسان و جسد حيوان، اصلًا نجس نمىشوند بلكه نجس همان عين موجودهى در باطن يا بر جسد حيوان است و بنا بر اين وجهى ندارد كه زوال عين از مطهرات شمرده شود و اين وجه بسيار قريب است و فائدهى آن اختلاف در اينجا ظاهر مىشود كه هر گاه شخص در دهانش خون آمد پس دهن او نجس است مادامى كه خون موجود است بنا بر وجه اول پس هر گاه آن آب دهن ملاقات كرد با چيز طاهرى آن را نجس خواهد كرد به خلاف وجه دوم كه آب دهن پاك خواهد بود و نجس همان خون خواهد بود و بس. پس اگر داخل كرد انگشت خود را در دهن خود و ملاقات با خون نكرد نجس نخواهد بود و اگر ملاقات با خون كرد نجس خواهد شد اگر قائل شويم به آن كه ملاقات نجس در باطن نيز موجب تنجيس است و الّا نجسى نخواهد شد اصلًا مگر در وقتى كه انگشت بيرون آيد در حالى كه ملوّث به خون باشد.
مسأله 1
هر گاه شك كرد در چيزى كه آيا از ظاهر حساب مىشود يا از باطن؟ محكوم خواهد بود به باقى بودن بر نجاست، بعد از زوال عين بنا بر وجه اول از دو وجهى كه گذشت و باقى بر طهارت خواهد بود بنا بر وجه دوم، به جهت آن كه شك بر مىگردد به شك در اصل تنجّس.
مسأله 2
محل انطباق دو لب نيز از باطن محسوب است و هم چنين محل انطباق پلكهاى چشم پس آن چه در حال بر هم گذاردن دو لب و چشمها پيدا است از ظاهر است و آن چه پيدا نيست از باطن است.
[يازدهم]
يازدهم از مطهرات استبراء حيوان جلال است كه به سبب استبراء پاك مىشود بول و سرگين او و مراد از جلال هر حيوان حلال گوشتى است كه معتاد شود به خوردن عذره يعنى غائط انسان و مراد از استبراء آن است كه آن حيوان را منع كنند