پس در دايره اى از احكام و عقايد اسلام كه ضروريات و يا به تعبيرى قطعيات اسلام ناميده مى شود هيچ ترديد و اختلافى وجود ندارد و اگر كسى هر يك از احكام و عقايد در محدوده اين دايره را قبول نداشته باشد مسلمان نيست. يك سلسله امورى هم در اسلام داريم كه ظنى اند. در دايره ظنيات اسلام، صاحب نظران و مجتهدان مى توانند فتاواى مختلف و آراى متعددى داشته باشند. كسانى هم كه مجتهد نيستند، بر اساس دليل عقلى و نقلى، وظيفه آنها مراجعه به مجتهدين و تقليد از آنهاست. البته حقيقت تقليد عبارت است از رجوع غير متخصص به متخصص، كه يك قاعده عمومى است و اختصاصى به حوزه احكام و مسائل دينى ندارد، بلكه در هر امرى اگر كسى خودش متخصص نباشد به متخصص آن فن مراجعه مى كند؛ مثلاً شما اگر بيمار شويد به پزشك كه متخصص در تشخيص و درمان بيمارى هاست مراجعه مى كنيد. در احكام دينى هم مردم به متخصصين كه همان مراجع هستند مراجعه مى كنند و راهى غير از اين وجود ندارد. البته طبيعتاً وقتى فتواى مراجع تقليد با يكديگر فرق داشت، عمل مقلدين آنها هم مختلف مى شود، ولى بايد توجه داشت كه اختلاف فتاواى مراجع با هم، نظير اختلاف نسخه هاى پزشكى است كه اگر دو پزشك در مورد يك بيمارى واحد دو تشخيص مختلف دادند، اگر هر دو اشتباه نباشد، قطعاً يكى از آنها اشتباه است، و همچنين در مورد يك پزشك هم اين گونه نيست كه همه تشخيص ها و نسخه هاى او درست باشد، بلكه قطعاً در بين صدها نسخه اى كه مى دهد، يكى هم اشتباه مى شود. مراجع تقليد هم اگر در مسأله اى با هم اختلاف نظر داشته باشند، اگر نظر همه آنان خطا نباشد، قطعاً فقط يك نظر صحيح و بقيه آنها اشتباه و غلط است. همچنين در بين صدها فتوايى كه يك فقيه صادر مى كند احتمال اين كه برخى از آنها اشتباه باشد وجود دارد. گر چه اين چنين است، ولى چاره اى هم غير از اين نيست. وقتى دست ما از امام معصوم (عليه السلام) كوتاه شد، راهى غير از اين باقى نمى ماند. آيا مى توان به دليل وجود چند اشتباه در نسخه هاى پزشكان، به طور كلى پزشكى را تعطيل كرد؟ بديهى است كه هيچ عاقلى به اين سؤال، پاسخ مثبت نمى دهد.پس اگر منظور از پلوراليسم در اسلام، اختلاف فتاواى علما و صاحب نظران دينى در ظنيات اسلام باشد، اين امرى مسلّم و مقبول است. در دايره ظنيات، صاحب نظران مى توانند اختلاف داشته باشند و هر كس مى تواند از فتواى هر مجتهدى كه اعلم تشخيص داده تبعيت كند و به هيچ مجتهدى هم نمى شود گفت نظر شما قطعاً و صد در صد غلط است، چون فرض ما اين است كه مسأله ظنى است و واقعيت امر را در مورد آن نمى دانيم. البته شرط اظهار نظر اين است كه بايد در مسائل دينى متخصص و صاحب نظر باشد و اين طور نيست كه چون مسأله ظنى است، هر كسى از گرد راه برسد و بگويد نظر من هم اين است. مگر مردم و وزارت بهداشت به هر كسى اجازه داير كردن مطب و پرداختن به امر طبابت را مى دهند؟به هر حال اگر كسى اسم اين را هم پلوراليسم بگذارد، بايد بگوييم بله، ما در اسلام هم پلوراليسم داريم. اما بايد توجه داشت كه كسى پلوراليسم را به اين معنا نگفته است؛ چون پلوراليسم يعنى اين كه حقيقت و يا راه رسيدن به آن متعدد باشد، در حالى كه در مورد اختلاف نظر مجتهدين گفتيم حقيقت و حكم واقعى خداوند يك چيز بيشتر نيست، كه اگر مجتهدى به آن حكم دست يافت، نظرش درست است و گرنه فتوايى كه غير از آن باشد قطعاً غلط و اشتباه است، منتها اشتباهى كه همچنان كه گفتيم، هم مرجع و هم مقلدين او در مورد آن معذور هستند. بنابراين، اسم اين را نمى توان پلوراليسم گذاشت.نفي پلوراليسم در گزاره هاي خبري و پذيرش آن در مسائل ارزشي و اخلاقمطلب ديگرى كه در اين جا وجود دارد مربوط به تفاوت گزاره هاى خبرى و گزاره هاى انشايى است. در بحث معرفت شناسى گفته مى شود قضايايى كه علم ما به آنها تعلّق مى گيرد دو دسته هستند؛ يك دسته گزاره هاى خبرى و آنهايى هستند كه اصطلاحاً از آنها به «هست ها و نيست ها» تعبير مى شود؛ يعنى گزاره هايى كه خبر از تحقق و وجود و يا عدم تحقق و وجود امرى مى دهند. دسته دوم گزاره هايى هستند كه اصطلاحاً «بايد و نبايدها» ناميده مى شوند و شامل گزاره هايى است كه مشتمل بر اِخبار از تحقق يا عدم تحقق امرى نيستند. اين نوع گزاره ها را گزاره هاى انشايى نيز مى نامند.ممكن است كسى در اين كه گزاره هاى خبرى قابل صدق و كذب هستند و راست و دروغ دارند، بحثى نداشته باشد اما در مورد گزاره هاى انشايى بگويد اين گروه از گزاره ها متّصف به صدق و كذب نمى شوند و درست و نادرست ندارند؛ همان گونه كه در مورد بحث فعلى ما گاهى گفته مى شود: در زمينه مسائل اعتقادى دين، صدق و كذب و درستى و نادرستى معنا دارد و مى توان يك نظر را صحيح و نظرات غير از آن را باطل دانست، اما آن دسته از گزاره هاى دينى كه بيان گر ارزش ها و مشتمل بر بايد و نبايدها هستند چنين حكمى ندارند وكاشف از يك واقعيت عينى نيستند تا بگوييم فقط يك نظر صحيح و بقيه نظرها باطلند. تمامى قوانين و احكام و نيز ازرش هاى اخلاقى اسلام از اين قبيلند. عباراتى از قبيل اين كه بايد نماز خواند، نبايد دروغ گفت، نبايد به حقوق ديگران تجاوز كرد و نظاير آنها، چيزهايى نيستند كه ما بتوانيم بگوييم راست يا دروغ، درست يا نادرستند، چون حاكى از هيچ واقعيت عينى نيستند تا ما محتواى آنها را با آن واقعيت هاى عينى مقايسه كنيم و ببينيم مطابقت دارند، تا درست باشند، يا مطابقت ندارند، تا نادرست باشند. اصولاً حقيقتِ چنين گزاره هايى چيزى جز سليقه و اعتبار و قرارداد نيست. اگر كسى مى گويد رنگ سبز زيباست و ديگرى مى گويد رنگ زرد زيباست، اين گفته آنها حقيقتى غير از اين ندارد كه سليقه و طبع يكى رنگ سبز را مى پسندد و سليقه و طبع ديگرى با رنگ زرد سازگارى بيشترى دارد، ولى نمى شود گفت يكى راست و ديگرى دروغ مى گويد و مثلاً رنگ سبز واقعاً و حقيقتاً زيباست و رنگ زرد واقعاً و حقيقتاً زيبا نيست. در اين مورد، بحث از حقيقت و خطا و درست و نادرست كردن كاملاً بى معناست.بر اساس اين مبناى معرفت شناختى در مورد گزاره هاى ارزشى، راه براى نسبيت و پذيرش چند نظر مختلف در يك امر واحد باز مى شود.همان طور كه مى توان گفت هم رنگ سبز خوب است، هم زرد، هم صورتى و هم بنفش، و بستگى دارد كه هر كس چه رنگى را مى پسندد، در مورد دين يا لااقل بخشى از دين (احكام و مسائل ارزشى) هم مى توان چنين نظرى را قائل شد. آن جا كه مسأله بايد و نبايد در كار است، مى توانيم بر حسب تعدد زمان، مكان و اشخاص، كثرت هاى مختلفِ قابل قبول داشته باشيم. در زمان قرن اول هجرى، امرى را خوب مى دانستند و در قرن چهاردهم هجرى همان امر را بد مى دانند و هر دو هم نسبت به زمان خودشان درست هستند. خوب، براى ژاپنى ها يك چيز است و براى انگليسى ها چيز ديگرى است و هر دو هم درست است. در جوامعى كه ما مى شناسيم، كاملاً برهنه و عريان در انظار عمومى ظاهر شدن، كارى زشت و ناپسند تلقى مى گردد، اما ممكن است روزى در يك جامعه اى همين مسأله امرى عادى و يا حتى مطلوب و ارزشمند تلقى شود؛ اين مسأله اى است كه بستگى به قرارداد و عرف اجتماعى دارد و هر كدام كه باشد تفاوتى نمى كند. خوب و بدهايى هم كه در اسلام يا هر دين ديگرى هست از همين قبيل است و نمى توان گفت احكام و ارزش هاى مسيحيت درست است يا ارزشهاى اسلام يا يهوديت، بلكه براى هر كس، هر كدام از آنها را كه بپسندد همان درست است.خلاصه سخن اين است كه اگر هم در زمينه اعتقادات و آن بخشى از دين كه مشتمل بر «هست ها و نيست ها» است پلوراليسم را نپذيريم اما در زمينه احكام و مسائل ارزشىِ اديان حتماً بايد قائل به پلوراليسم شده و تكثر را بپذيريم.همان طور كه اشاره كرديم، در بحث معرفت شناسى، برخى، تمامى علوم و معارف بشرى را در هر زمينه اى كه باشد نسبى مى دانند، اما برخى ديگر فقط در حوزه ارزش ها و اخلاق قائل به نسبيت هستند يا اساساً گزاره هاى ارزشى و اخلاقى را قابل اتصاف به صدق و كذب و درستى و نادرستى نمى دانند. اكنون بايد ببينيم مسأله نسبيت در ارزش ها درست است يا نه؟