آيا فرض دافعه در مورد اسلام ممكن است؟<p /> - کاوش ها و چالش ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کاوش ها و چالش ها - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا فرض دافعه در مورد اسلام ممكن است؟

ممكن است اين سؤال به ذهن بيايد كه اگر مجموعه معارف اسلام، بر اساس فطرت انسان تنظيم شده پس طبيعتاً بايد براى او جاذبه داشته باشد، چگونه مى توان دافعه براى آن تصور كرد؟

پاسخ اين است كه: درست است كه انسان فطرتاً حقيقت جو، كمال خواه و زيبا طلب است اما يك سلسله امور غريزى و فطرى ديگر نيز در انسان وجود دارند كه در بسيارى از موارد، بين اين امور مختلف فطرى و غريزى، تعارض ها و تزاحم هايى به وجود مى آيد و يكى ديگرى را كنار مى زند. يا به عبارتى اگر، براى پرهيز از اشتباه و خلط بحث، خواسته هاى مادى و حيوانى انسان را غريزه و ساير خواسته هاى او را فطرت بناميم، در بسيارى از موارد، بين غريزه و فطرت، عدم سازگارى به وجود مى آيد. غريزه، تنها به اشباع و ارضاى خود مى انديشد و عدالت و رحم و انصاف نمى شناسد. شكم گرسنه فقط نان را مى شناسد، حلال و حرام و خوب و بد و مال من و مال ديگرى برايش فرقى نمى كند، چه نان حلال به آن بدهند و چه نان حرام، سير مى شود. طبيعتِ رفاه طلب انسان، به دنبال كسب پول و درآمد براى تأمين رفاه خويش است، اين پول از راه منصفانه و عادلانه بدست بيايد يا غير آن، برايش تفاوت ندارد. اما فطرت انسان، طالب انصاف و موافق عدالت و امانت است و از حق كشى و ظلم و خيانت بيزار است. على رغم اين فطرت عدالت خواه و ظلم ستيز، گاهى واقعيت خارجى به گونه اى است كه ارضاى غرايز مادى و نيازهاى جسمانى و رسيدن به لذايذ حيوانى، جز از طريق ظلم و خيانت حاصل نمى شود. اين جاست كه انسان اگر طالب كمال حقيقى و انسانى خويش باشد مجبور است از برخى لذت ها صرف نظر كند و بعضى چيزها را نخورد، نپوشد، نبيند، نشنود و خلاصه بايد خود را محدود كند. اسلام هم كه مى خواهد انسان را به كمال حقيقى اش برساند طبيعتاً در اين گونه موارد، جانب فطرت را گرفته و غرايز و برخوردارى از لذت هاى مادى را محدود نموده است. در اين ميان، كسانى كه مهار غرايز خود را در دست ندارند، يا به تعبيرى، هنوز حيوانيت در آنها غلبه دارد، طبيعى است كه برخى از احكام اسلام، براى آنان جاذبه نداشته و حتى دافعه نيز داشته باشد. اسلام يك سلسله دستوراتى دارد كه هم موافق با فطرت و هم موافق با غريزه انسان است نظير: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا؛ (1) بخوريد و بياشاميد» و يا «كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ؛ (2) از چيزهاى پاكيزه اى كه روزيتان كرده ايم بخوريد.» اين گونه دستورات، مشكلى براى افراد ندارد. اما وقتى بگويد شراب نخوريد، گوشت خوك نخوريد و...، اين چنين دستوراتى براى همه جاذبه ندارد و هستند كسانى كه اين احكام خوشايند آنها نيست.

_______________

(1). اعراف / 31.

(2). اعراف / 160.

نمونه اي تاريخي از دافعه احكام اسلام

در اين جا بى مناسبت نيست به داستانى از تاريخ اسلام اشاره كنم. همان طور كه مى دانيد در زمان پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) نصاراى نجران آمدند و با آن حضرت بر سر عقايد خود در باب توحيد، بحث و مناظره كردند و در بحث علمى شكست خوردند. اما على رغم اين مسأله حاضر نشدند اسلام اختيار كنند. پيامبر، آنان را دعوت به مباهله كرد، آنان نيز پذيرفته و قرار شد مباهله كنند. وقتى پيامبر به اتفاق عزيزترين كسانش، يعنى حضرت فاطمه و على و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) براى مباهله تشريف آوردند، چشم علماى نصرانى كه به خمسه طيبه و چهره هاى نورانى آنان افتاد، گفتند كسى كه با اين پنج نفر در بيفتد جز لعنت و خوارى دنيا و آخرت نصيبش نخواهد شد، لذا عقب نشينى كرده و حاضر به مباهله نشدند. اما باز هم على رغم آن كه هم در بحث علمى شكست خوردند و هم از مباهله عقب نشينى كردند، حاضر نشدند مسلمان شوند و گفتند مسيحى مى مانيم و جزيه مى دهيم. وقتى اصحاب از پيامبر سؤال كردند كه چرا اينها حاضر نشدند اسلام بياورند، آن حضرت فرمودند به خاطر عادت و علاقه اى كه به خوردن گوشت خوك و نوشيدن شراب داشتند و اسلام اين دو را حرام كرده است.

اين يك نمونه تاريخى است ازاين كه گروهى، على رغم ثابت شدن حقانيت اسلام براى ايشان، دافعه اى كه برخى احكام اسلام براى آنان داشت مانع آن شد كه به اسلام روى آورده، آن را بپذيرند؛ يعنى فطرت انسانى آنها با غرايز حيوانى ايشان اصطكاك پيدا كرد و آنان در اين تعارض، غرايز حيوانى را ترجيح دادند. اين مسأله، اختصاصى به نصاراى نجران ندارد، بلكه نسبت به همه كسانى كه هنوز تربيت الهى پيدا نكرده و مقهور غرايز و شهوت هاى حيوانى خويشند عموميت دارد. احكام و دستوراتى كه به نوعى غرايز و علايق مادى انسان را محدود كند براى اين طايفه دافعه دارد؛ و همان طور كه اشاره شد در اسلام چنين قوانينى وجود دارد. قانونى كه بگويد در تابستان چهل درجه، بايد شانزده ساعت آب و غذا نخورى و روزه باشى، چندان با غرايز و تمايلات حيوانى انسان سازگارى ندارد و امرى دشوار مى نمايد؛ به ويژه براى كسانى نظير نانواها و مانند آنها كه مجبورند در كنار آتش سوزان نيز كار كنند. البته هستند كسانى كه على رغم كار در زير آفتاب سوزان يا آتش پر حرارت، همين دستور را عاشقانه اجرا مى كنند و روزه مى گيرند، اما اين قبيل افراد خود ساخته زياد نيستند.

يا مثلاً قانونى مثل خمس، ممكن است براى بنده و شما كه شايد در يك سال هزار تومان هم خمس به اموالمان تعلق نگيرد، مشكلى نداشته باشد، اما كسى كه مى خواهد ميليون ها تومان خمس پرداخت كند، انصافاً كار سخت و دشوارى است. بسيارى از مردم در صدر اسلام، به خاطر فرمان زكات، اسلام را رها كرده و مقابل پيامبر ايستادند و هنگامى كه فرستاده پيامبر، براى اخذ ماليات از آنان مى رفت، مى گفتند پيامبر هم باج بگير شده! ما به به كسى باج نمى دهيم. اين قانون براى آنها دافعه داشت و باعث مى شد از اسلام فاصله بگيرند و حتى به جنگ با خليفه مسلمين برخيزند.

يا مثلاً اسلام دستور جنگ و جهاد مى دهد. طبيعى است كه در جنگ نان و حلوا خير نمى كنند و احتمال كشته شدن، اسير شدن، كور شدن، از دست دادن دست و پا و هزاران خطر ديگر وجود دارد و بسيارى از افراد حاضر به پذيرش اين خطرها نيستند و در برابر فرمان جنگ و حضور در جبهه، مقاومت مى كنند. البته بسيجيانى نيز هستند كه براى حضور در جبهه سر از پا نمى شناسند و عاشقانه به استقبال همه اين خطرها مى روند، ولى به هر حال نمى توان انكار كرد كه اين حكم براى اكثريت مردم كه خود را اين گونه نساخته اند، جاذبه اى ندارد و به هر بهانه اى از زير آن شانه خالى كرده و فرار مى كنند.

بنابراين، پاسخ اين سؤال كه آيا احكام و قوانين اسلام جاذبه دارد يا دافعه، اين است كه براى نوع انسان ها و انسان هاى متعارف، برخى از دستورات اسلام جاذبه و برخى نيز دافعه دارد.

/ 40