علت عدم استفاده از دافعه در مقام دعوت<p /> - کاوش ها و چالش ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کاوش ها و چالش ها - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علت عدم استفاده از دافعه در مقام دعوت

بنابراين، مى شود گفت كه در همه مراحل دعوت، اعم از حكمت و موعظه و مجادله، جاى هيچ خشونت و دافعه اى نيست و گر چه محتواى كلام ممكن است صحبت از آتش و جهنم و عذاب هاى آن باشد، اما لحن كلام بايد دلنشين و به گونه اى باشد كه طرف را آماده شنيدن كرده و به تفكر وا دارد. وقتى طورى سخن گفتيد كه حاضر شد سخن شما را بشنود، بعد در مورد آن فكر مى كند و با خود مى گويد اگر اين جهنم و عذاب ها واقعاً راست باشد من تا ابد گرفتار و در عذاب خواهم بود، پس خوب است تحقيق كنم و ببينم حقيقت ماجرا چيست؟ به خصوص با توجه به اين كه در مسأله نفع و ضرر، مقدار احتمال به تنهايى نيست كه تعيين كننده است بلكه حاصل ضرب احتمال در محتمل است كه نتيجه نهايى را مشخص مى كند؛ يعنى ممكن است در مواردى گر چه احتمال نفع يا ضررى كه مى دهيم بسيار كم باشد اما چون محتملْ قوى است باعث حركت ما بشود؛ مثلاً اگر بچه پنج ساله اى به شما بگويد در اين پله ها كه بالا مى رويد يك سيم برق پاره شده، مواظب باشيد پايتان را روى آن نگذاريد، اين جا مسأله از نظر احتمال بسيار ضعيف است، چون بچه پنج ساله از كجا سيم برق را مى شناسد؟ چه بسا سيم تلفن يا طناب يا چيز ديگرى باشد، از كجا مى داند كه برق دارد؟ شايد تكه سيمى است كه همين طور وسط پله ها افتاده، و خلاصه حرف اين كودك پنج ساله احتمال چندان بالايى را در نظر شما درست نمى كند. اما از آن طرف، مسأله، مسأله مرگ و زندگى است، برق است و نمى شود با آن شوخى كرد. بنابراين گر چه احتمال ضعيف است اما چون محتمل قوى است، شما به هنگام بالا رفتن از پله ها كاملاً مراقبيد كه كجا به سيم مى رسيد و با احتياط از كنار آن عبور مى كنيد.

در بحث ما هم، محتمل بسيار قوى است. مسأله از مرگ و زندگى هم بالاتر است، مسأله تا ابد در آتش و عذاب بودن، آن هم آتش و عذاب آن چنانى مطرح است. اگر همين جهنم و آتش را با زبانى نرم و با احساسى دلسوزانه و صادقانه بيان كنم، احتمال اين كه سخن مرا بشنود و از آن تأثير بپذيرد، زياد است.

_______________

(1). انعام / 48.

(2). فاطر / 24.

(3). طه / 4 ـ 43.

علت عدم استفاده از دافعه در مقام دعوت

بنابراين، مى شود گفت كه در همه مراحل دعوت، اعم از حكمت و موعظه و مجادله، جاى هيچ خشونت و دافعه اى نيست و گر چه محتواى كلام ممكن است صحبت از آتش و جهنم و عذاب هاى آن باشد، اما لحن كلام بايد دلنشين و به گونه اى باشد كه طرف را آماده شنيدن كرده و به تفكر وا دارد. وقتى طورى سخن گفتيد كه حاضر شد سخن شما را بشنود، بعد در مورد آن فكر مى كند و با خود مى گويد اگر اين جهنم و عذاب ها واقعاً راست باشد من تا ابد گرفتار و در عذاب خواهم بود، پس خوب است تحقيق كنم و ببينم حقيقت ماجرا چيست؟ به خصوص با توجه به اين كه در مسأله نفع و ضرر، مقدار احتمال به تنهايى نيست كه تعيين كننده است بلكه حاصل ضرب احتمال در محتمل است كه نتيجه نهايى را مشخص مى كند؛ يعنى ممكن است در مواردى گر چه احتمال نفع يا ضررى كه مى دهيم بسيار كم باشد اما چون محتملْ قوى است باعث حركت ما بشود؛ مثلاً اگر بچه پنج ساله اى به شما بگويد در اين پله ها كه بالا مى رويد يك سيم برق پاره شده، مواظب باشيد پايتان را روى آن نگذاريد، اين جا مسأله از نظر احتمال بسيار ضعيف است، چون بچه پنج ساله از كجا سيم برق را مى شناسد؟ چه بسا سيم تلفن يا طناب يا چيز ديگرى باشد، از كجا مى داند كه برق دارد؟ شايد تكه سيمى است كه همين طور وسط پله ها افتاده، و خلاصه حرف اين كودك پنج ساله احتمال چندان بالايى را در نظر شما درست نمى كند. اما از آن طرف، مسأله، مسأله مرگ و زندگى است، برق است و نمى شود با آن شوخى كرد. بنابراين گر چه احتمال ضعيف است اما چون محتمل قوى است، شما به هنگام بالا رفتن از پله ها كاملاً مراقبيد كه كجا به سيم مى رسيد و با احتياط از كنار آن عبور مى كنيد.

در بحث ما هم، محتمل بسيار قوى است. مسأله از مرگ و زندگى هم بالاتر است، مسأله تا ابد در آتش و عذاب بودن، آن هم آتش و عذاب آن چنانى مطرح است. اگر همين جهنم و آتش را با زبانى نرم و با احساسى دلسوزانه و صادقانه بيان كنم، احتمال اين كه سخن مرا بشنود و از آن تأثير بپذيرد، زياد است.

چگونگي برخورد اسلام با رفتارهاي شخصي و خصوصي

اما اگر از مقام دعوت گذشتيم و بحث جامعه و حكومت و رفتار افراد و تأثير آن بر جامعه مطرح شد، مسأله فرق مى كند. اين جا گاهى اين طور است كه يك عملِ پنهانى است و نفع و ضررش كاملاً شخصى است و هيچ تأثير مهمى بر جامعه ندارد؛ مثلاً نماز شبى است كه نصف شب مى خواهد از رختخوابش بلند شود و بدون اين كه كسى بفهمد نماز شب بخواند، و يا، العياذ بالله، شيشه مشروبى پيدا كرده و در پستوى خانه خودش مى خورد. در اين قبيل موارد، استفاده از جاذبه بسيار خوب است؛ يعنى مثلاً فوايد و آثار نماز شب را برايش بگويد تا انگيزه در او ايجاد كند كه نماز شب بخواند، يا با دلسوزى و زبانى دوستانه و ملايم، ضررهاى مشروبات الكلى را برايش توضيح دهد تا از اين كار دورى كند. اما اسلام، در چنين مسائلى كه صرفاً شخصى و كاملاً خصوصى است، اجازه استفاده از زور و قوه قهريه و اِعمال خشونت را نداده است. حتى اگر شما اتفاقاً از چنين خلافى مطّلع شويد حق نداريد به روى او بياوريد كه بله، من ديدم و فهميدم كه تو فلان كار بد را انجام دادى، تا چه رسد به اين كه به ديگران بگوييد. اين سرّ مؤمن است و بايد مكتوم بماند و كسى حق افشاى آن را ندارد. اگر در خلوت خودش، خداى ناكرده، مشغول گناهى بود و شما ديديد، اگر بخواهيد به او بگوييد كه من ديدم تو اين عمل خلاف را انجام دادى، چه بسا همين باعث شود فكر كند حالا كه گناهم برملا شد و مردم فهميدند، پس ديگر فرقى نمى كند، از اين پس علنى مرتكب مى شوم. به هر حال، برملا كردن چنين گناه و عمل خلافى نيز از ديدگاه اسلام جايز نيست تا چه رسد برخورد قهرى و فيزيكى و مجازات كردن. بله، اگر به يك نحوى به طور غيرمستقيم، كه نفهمد شما از عمل زشت او مطّلع شده ايد، بشود كارى كرد و او را نصيحت نمود تا از آن كار دست بردارد، اشكالى ندارد.

روش اسلام در برخورد با رفتارهاي اجتماعي

اعمالى نيز وجود دارند كه نفع و ضرر آن از خود شخص تجاوز كرده و به جامعه سرايت مى كند. البته اين تأثير گاهى مستقيم است؛ مثل اين كه كسى را مورد ضرب و شتم قرار داده يا در حق او ظلم كنند، و گاهى نيز غيرمستقيم است. در مورد مصاديق تأثير غيرمتسقيم عمل افراد بر جامعه و دايره آن ممكن است بحث ها و مناقشاتى وجود داشته باشد، ولى به هر حال شكى نيست كه در مواردى، گر چه عملى به ظاهر تأثيرى بر ساير افراد جامعه ندارد اما با دقت معلوم مى شود كه اين گونه نيست؛ مثل اين كه كار زشتى را در انظار عمومى و جلوى چشم ديگران انجام دهند، كه اين يك آموزش غيرمستقيم است و باعث مى شود به تدريج، قبح و زشتى آن كار از بين برود. اگر پدر و مادرى در پيش چشم فرزندشان دروغ بگويند، غيرمستقيم به او اين گونه القا مى كنند كه دروغ گفتن اشكالى ندارد. به دليل همين تأثير غيرمستقيم بر جامعه است كه اسلام «تجاهر به فسق» را ممنوع كرده و نسبت به بعضى از افعال اجازه نمى دهد كه علناً و در مرئى و منظر ديگران انجام شوند؛ يعنى عملى است كه اگر پنهانى و بدون اين كه كسى بفهمد انجام مى داد، فقط معصيت كرده بود ولى از نظر حقوقى جرمى مرتكب نشده بود و حكومت اسلامى متعرض او نمى شد، اما اگر همان عمل را بخواهد در انظار عمومى انجام دهد جرم محسوب شده و مجازات مى شود.

به هر حال، نسبت به اعمالى كه تأثير اجتماعى داشته و تجاوز به حقوق ديگران محسوب مى شود، در صورتى كه اين تأثير مستقيم باشد همه عقلاى عالم مى گويند كه يك نيروى قاهره اجتماعى به نام حكومت لازم است تا جلوى اين تجاوزها را بگيرد و اين مطلب اختصاصى به اسلام و اديان الهى ندارد. اما علاوه بر اين موارد، در جايى هم كه عملى ضرر معنوى براى جامعه داشته باشد، اسلام به حكومت اجازه داده و بلكه آن را مكلف كرده كه دخالت نموده و از آن جلوگيرى نمايد و اين مطلب، يكى از تفاوت هاى اساسى اسلام با نظام هاى دمكراسى و ليبرال است. از نظر حكومت هاى ليبرال و مردم سالار، مثلاً اگر كسى با پوشش نامناسب در كوچه و خيابان ظاهر شود، اين يك رفتار خصوصى تلقى شده و كسى حق تعرض به او را ندارد، اما اسلام اين عمل را به لحاظ اثرات مخرب معنوى و تربيتى آن ممنوع كرده و در صورتى كه كسى از آن تخطى نمايد، به عنوان مجرم با او برخورد مى كند.

قوانين جزايي، عامل ايجاد نظم اجتماعي

در هر صورت، در اصل اين كه بايد جلوى اعمالى كه مفسده اجتماعى داشته و حقوق ديگران را تضييع مى كنند، گرفته شود اختلافى وجود ندارد و بديهى است كه حكومت ها براى انجام اين كار نياز به وضع قوانين دارند. قوانينى كه در جامعه وجود دارند در يك تقسيم به دو قسم تقسيم مى شوند: قوانين مدنى (حقوق مدنى) و قوانين جزايى. قوانين مدنى، حقوق و آزادى هاى افراد جامعه را بيان مى كند؛ مثل قانون تجارت، ازدواج، طلاق، ارث و نظاير آنها. اما قوانين جزايى، ناظر به تخلف از قوانين مدنى است؛ يعنى پس از آن كه در قوانين مدنى، حقوق و آزادى هاى افراد تعيين شد، در قوانين جزايى اگر كسى اين حقوق و آزادى ها را زير پا بگذارد مجازات هايى براى او در نظر گرفته مى شود و يكى از كارهاى مهم هر دولت و حكومتى همين وضع و اجراى قوانين جزايى است. عامل اصلى در ايجاد نظم اجتماعى و سامان بخشيدن به آن نيز قوانين جزايى است. اگر دولت ها صرفاً به وضع قوانين مدنى و تعيين حقوق شهروندى افراد جامعه بسنده نمايند و مجازاتى براى متخلفين از اين قوانين در نظر نگيرند، در بسيارى از موارد شاهد نقض و ناديده گرفتن اين قوانين خواهيم بود. ما به چشم خود مشاهده مى كنيم كه اگر جريمه و پليس راهنمايى نباشد، كمتر كسى به چراغ قرمز و تابلوى پارك ممنوع و عبور يك طرفه توجه خواهد كرد. آن چه مانع دزدان و قاتلان مى شود ترس از زندان و اعدام است، وگرنه به راحتى اموال مردم را ربوده و آنان را به قتل مى رسانند. بنابراين، يكى از كارهاى بسيار مهم و اساسى دولت ها، وضع و اجراى قوانين جزايى است و بدون آن، نظم اجتماعى و دولت و حكومت معنايى نخواهد داشت.

دافعه، ماهيت طبيعي قوانين جزايي

طبيعى است كه اجراى قوانين جزايى، دافعه در پى خواهد داشت، چون هيچ كس از زندان و جريمه و شلاق خوشش نمى آيد و اين اعمال ماهيتاً خشن هستند، گر چه با لبخند و گشاده رويى انجام شوند. اگر به كسى، به خاطر تخلفى كه كرده، خيلى مؤدّبانه و با لبخند بگويند: لطفاً پانزده سال در اين اتاق محبوس باشيد، يا بگويند لطفاً بدنتان را برهنه كنيد تا صد ضربه شلاق بر آن بنوازيم، يا بگويند لطفاً گردنتان را جلو بياوريد تا آن را قطع كنيم، اين لبخند و احترام، چيزى را عوض نمى كند و در خشونتى كه ذاتاً در اين افعال وجود دارد تأثيرى نخواهد داشت. چه كسى مايل است پانزده سال پشت ميله هاى زندان و به دور از زن و فرزندان و دوستان و بستگانش باشد؟ اگر يك پليس راهنمايىِ بسيار خوش اخلاق، مؤدّب و با كمال تواضع و احترام، ما را به خاطر عبور از چراغ قرمز پنج هزار تومان ناقابل جريمه كند، ناراحت مى شويم و اگر به زبان هم چيزى نگوييم اما در دل او را نفرين خواهيم كرد، تا چه رسد به اين كه جريمه پانصد هزار تومانى يا تحمل زندان و آزارهاى جسمى نظير شلاق در كار باشد. به هر حال كسى نمى تواند خشونت و دافعه ذاتى را كه در قوانين جزايى وجود دارد انكار كند و همان طور كه گفتيم وجود حكومت بدون وجود اين قوانين هم امكان ندارد، بنابراين هر حكومتى الزاماً و ماهيتاً يك سرى خشونت ها و دافعه ها را به دنبال خواهد داشت.

البته ممكن است بگوييم اصطلاحاً خشونت در مواردى اطلاق مى شود كه منجر به ناراحتى بدنى گردد؛ مثل اين كه كسى را بزنند يا دست او را قطع كنند، ولى به هر حال در جايى هم كه جريمه و زندان و مجازات هايى نظير آنهاست، اگر آنها را مصداق خشونت ندانيم، حداقل اين است كه نوعى دافعه ايجاد مى كند و معمولاً افراد از اِعمال اين گونه مجازات ها در مورد خود راضى و خرسند نيستند. پس اصولاً حكومت، بدون قوانين جزايى امكان ندارد و قوانين جزايى هم نوعاً با خشونت يا دافعه همراه است. حكومت نمى تواند بدون قوه دافعه و سراسر جاذبه باشد. وجود چنين حكومتى لغو است، چون يكى از فلسفه هاى اصلى حكومت اين است كه اگر كسانى حاضر نيستند به قانون تن در دهند، به زور آنان را وادار كند كه از قوانين تبعيت كنند. البته زور مراتب دارد؛ گاهى جريمه است، گاهى زندان، گاهى تبعيد، گاهى شلاق و گاهى هم به كشتن و اعدام مى رسد.

دقت در تفكيك بعد خصوصي و بعد اجتماعي عمل

بنابراين، جاى استفاده از دافعه، در مورد تخلف از قوانين اجتماعى است و تا مادامى كه عمل خلافى، جنبه كاملاً فردى و خصوصى داشته و هيچ جنبه اجتماعى در آن وجود نداشته باشد، دولت حق هچ گونه اِعمال مجازات و استفاده از دافعه را ندارد. البته بايد توجه داشت كه اگر كسى در خلوت خود و در حالى كه نمى خواست هيچ كس بفهمد، مرتكب گناهى شد كه از نظر حقوقى هم جرم محسوب مى شود و اين عمل خلاف، به طريقى در نزد قاضى و در دادگاه ثابت شد، اين جا مجازات اسلامى در مورد او اجرا مى شود. دليل اين امر آن است كه گر چه اين خلاف در پنهانى انجام شده و نمى خواسته هم كسى بفهمد، اما چون به هر دليل ديگران مطلع شده اند و مسأله آشكار شده، جنبه اجتماعى پيدا مى كند و به لحاظ آثار مخرب اجتماعى كه ممكن است در پى داشته باشد مشمول مجازات خواهد گرديد. حتى اگر يك نفر هم از عمل مجرمانه او آگاه شود، مى تواند مصداق «اشاعه فاحشه» باشد كه از نظر قوانين اسلام، حرام و ممنوع است: «اِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ اَمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ اَلِيمٌ فِى الدُّنْيَآ وَ الاَْخِرَةِ؛ (1) كسانى كه دوست دارند زشت كارى در ميان آنان كه ايمان آورده اند، شيوع پيدا كند، براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود.»

_______________

(1). نور / 19.

/ 40