پرسش و پاسخ<p /> - کاوش ها و چالش ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کاوش ها و چالش ها - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرسش و پاسخ

پرسش: در مورد اين كه در اسلام، هم جاذبه و هم دافعه وجود دارد بحثى نيست، ولى در خصوص كلمه خشونت، سؤال اين است كه به كار بردن اين مفهوم از دو جنبه قابل بررسى است. جنبه اول اين است كه آيا اين مفهوم يك اصطلاح دينى است و در قرآن و روايات به كار رفته است؟ به نظر مى رسد پاسخ منفى است، چون در قرآن كه مطلقاً اين كلمه به كار نرفته و در روايات هم تقريباً نداريم؛ يعنى بسيار بسيار نادر استعمال شده و خلاصه اين كه اين طور نيست كه در فرهنگ قرآن و روايات، خشونت به عنوان يك فضيلت مطرح شده باشد. در فارسى هم مفهوم خشونت، از بار ارزشى مثبت برخوردار نيست و معادل مفهوم بى رحمى به كار مى رود و با شدت و قاطعيت تفاوت دارد و نبايد خشونت را مترادف با قاطعيت، كه بار ارزشى مثبت دارد، دانست. يك فرمانده جنگى گاهى ممكن است قاطع باشد و گاهى ممكن است خشن باشد و اين دو، يكى نيستند. انسان ممكن است حتى كار عاطفى (مثل بوسيدن) را نيز با خشونت انجام دهد.

نكته ديگر راجع به كلمه خشونت اين است كه بر فرضِ وجود چنين اصطلاحى در قرآن و روايات و فرهنگ اسلامى، و اين كه بپذيريم مفهوم خشونت مترادف با مفهوم قاطعيت و داراى بار ارزشى مثبت است، اما با ملاحظه شرايط و مسائلى كه هست، هم از نظر عقلى و هم از نظر نقلى در مورد به كار بردن اين لفظ، منع وجود دارد و بايد از واژه ديگرى استفاده كرد. اما از نظر عقلى، عقل مى گويد وقتى در جامعه و محيطى صحبت مى كنيد كه كلمه خشونت داراى بار ارزشى منفى است و معناى بى رحمى از آن فهميده مى شود، با به كار بردن اين واژه، بى جهت دافعه ايجاد نكنيد، در حالى كه مى توانيد با به كار بردن لفظ ديگرى كه همين مفهوم را مى رساند، به سادگى مشكل را حل كنيد. و اما از نظر نقلى، قرآن مى فرمايد: «يَا اَيُّهَا الَّذِينَ اَمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَ قُولُوا انْظُرْنَا؛ (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، نگوييد: «رَاعِنَا»، و بگوييد: «اُنْظُرْنَا». چون دشمن از تعبير «رَاعِنَا» سوء استفاده مى كند، همان مفهوم را در قالب الفاظ ديگرى بريزيد و بگوييد «اُنْظُرْنَا» تا جلوى سوء استفاده دشمن گرفته شود.

به عبارت ديگرى مى توان گفت بحث خشونت گاهى در مقام حسن و قبح فعلى است و گاهى در مقام حسن و قبح فاعلى. گاهى مثلاً بحث كشتن است كه كشتن يك فعلى است كه ماهيتاً خشن است، سر بريدن يك مرغ يا گوسفند ماهيتاً كارى خشونت آميز است.

اما گاهى بحث مربوط به فاعل و آن كسى است كه مى خواهد سر اين مرغ يا گوسفند را ببرد كه اين فاعل مى تواند با خشونت و بى رحمى اين كار را انجام دهد و مى تواند همين سر بريدن را طورى انجام دهد كه بدون خشونت باشد. بحث فعلى ما، در خشونت فاعلى است نه خشونت فعلى؛ يعنى ما نبايد در اجراى احكام اسلام، چهره خشنى به خود بگيريم؛ نظير پيامبر كه آن حضرت رحمة للعالمين و داراى اخلاق حسنه و خلق عظيم بود و در عين حال كه در جاى خودش در مقابل كفار، شدت و قاطعيت به خرج مى داد ولى خشونت در فعل آن حضرت مشاهده نمى شود.

خلاصه، سؤال اين است كه چرا در حالى كه در تمامى فرهنگ ها كلمه خشونت مترادف با بى رحمى و داراى بار ارزشى منفى است، ما بى جهت بر روى استفاده از اين كلمه اصرار ورزيده و دافعه ايجاد كنيم و راه سوء استفاده دشمن را هموار نماييم در حالى كه به سادگى با عوض كردن تعبير مى توان مشكل را حل كرد؟

پاسخ: البته برخى از مطالبى كه در پاسخ به اين پرسش بايد مطرح شود در مناظره تلويزيونى كه پيرامون بحث خشونت داشتيم، بيان كرده ايم و دوستان مى توانند به آن مباحث كه در هفته نامه پرتو چاپ شده است مراجعه كنند. (2) اما آن مقدار كه در اين جا مى توانيم توضيح بدهيم اين است كه: گاهى بحث اين است كه واژه خشونت در فرهنگ ما چه معنايى دارد و گاهى بحث اين است كه اين واژه در عرف ها و فرهنگ هاى مختلف چه معنايى دارد. اگر كسى بگويد در فرهنگ ما، كلمه خشونت به معناى بى رحمى به كار مى رود، طبيعتاً ابتدا بايد معناى رحم را روشن كنيم تا مفهوم مقابل آن كه بى رحمى و خشونت است روشن شود. البته بايد بگوييم گرچه در فرهنگ ما ممكن است غالباً اين طور باشد كه مفهوم خشونت، توأم با بى رحمى است، اما در عرف ها و فرهنگ هاى ديگر اين گونه نيست؛ مثلاً در عرف حقوقى و سياسى، خشونت چنين معنايى ندارد. اين كلمه اساساً عربى است و در هيچ كتاب فرهنگ لغت عربى اى، خشونت را به بى رحمى معنا نكرده اند، بلكه خشن يعنى زبر و خشونت يعنى زبرى و درشتى، و مفهوم مقابل آن «لين» به معناى نرم و لينت به معناى نرمى است. بنابر اين از نظر لغت عرب، خشونت در مقابل رحم نيست تا به معناى بى رحمى باشد بلكه به معناى زبرى و درشتى و در مقابل لينت است. البته معمولاً اين طور است كه وقتى مفاهيمى از عرصه علوم طبيعى و فيزيكى به عرصه علوم انسانى و اجتماعى انتقال مى يابند، مصاديق جديدى پيدا مى كنند ولى به هر حال، اصل و ريشه معناى لغوى همچنان حفظ مى شود.

و اما اين كه در سؤال آمده بود كه اين واژه در قرآن اصلاً به كار نرفته و در روايات هم بسيار نادر است و به هر حال در فرهنگ آيى و روايى ما يك فضيلت تلقى نشده، بايد بگوييم كه اين ادعا درست نيست. البته در قرآن خودِ ماده «خشن» و كلمه خشونت نيامده اما مترادف آن استعمال شده، و از نظر دستور زبان و ادبيات هم اين حق را داريم كه دو واژه مترادف را به جاى هم بگذاريم، پس اگر مترادف واژه خشونت در قرآن آمده باشد، ديگر اين ادعا كه در قرآن از مفهوم خشونت استفاده نشده، درست نخواهد بود. و اما آن مترادفى كه در قرآن آمده، واژه «غلظت» و ماده «غ ل ظ» است: «وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً؛ (3) و آنان ]كافران (بايد در شما خشونت بيابند.» يا مى فرمايد: «يَا اَيُّهَا النَّبِىُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقيِنَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْوَيهُمْ جَهَنَّمَ (4)؛ اى پيامبر، با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت گير ]كه( جاى ايشان در جهنم خواهد بود.» كه اين آيه در قرآن دوبار در قرآن و در سوره هاى تحريم و توبه آمده است. و يا در جاى ديگر مى فرمايد: «فَبِمَا رَحْمَة مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ (5) پس به (بركت) رحمت الهى با آنان نرم خو شدى، و اگر تند خو و سخت دل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده مى شدند.» و يا اين آيه: «عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ؛ (6) بر آن ]آتش( فرشتگانى خشن و سخت گير گمارده شده اند.» مجموعاً ماده «غلظ» سيزده بار در قرآن آمده و همان طور كه گفتيم «غلظت» و «خشونت» مترادف هستند و كاملاً يك معنا دارند. بنابراين، با وجود استعمال واژه غلظت در قرآن نمى توان گفت كه مفهوم خشونت در قرآن به كار نرفته است. همچنين در يك مورد هم مفهوم رحم در مقابل مفهوم شدّت به كار رفته: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ؛ (7) محمد پيامبر خداست؛ و كسانى كه با اويند، بر كافران سخت گير (و) با همديگر مهربانند.»

از نظر روايات هم بايد بگوييم ماده «خشن» در روايات آمده و در مواردى هم به عنوان فضيلت تلقى شده است؛ مثلاً در مورد اميرالمؤمنين حضرت على (عليه السلام) داريم كه آن حضرت: «خَشِنٌ فِى ذَاتِ اللَّهِ». (8)

اين از لحاظ بررسى لغوى و آيات و روايات كه روشن شد آن چه در سؤال ادعا شده بود و مربوط به اين قسمت بود صحت ندارد.

اما صرف نظر از موارد استعمال و بحث لغوى، آيا معناى خشونت بى رحمى هست يا نه؟ من از شما سؤال مى كنم: اگر، همان گونه كه در قوانين جزايى اسلام هست، كسى را به خاطر گناه و جرمى كه مرتكب شده دست راستش را ببرند، پاى چپش را هم ببرند و در جامعه هم او را بايكوت كنند و هيچ كس به او احترام نگذارد، اين بى رحمى است يا رحم؟ يا اگر، باز همچنان كه در قوانين جزايى اسلام وجود دارد، آتشى بيفروزند و كسى را در آن انداخته و بسوزانند يا دست و پايش را بندند و از بالاى كوهى به پايين پرت كنند و يا به خاظر دزدى يك دينار طلا، در مقابل مردم چهار انگشتش را قطع كنند، آيا اين كارها رحم است يا بى رحمى؟

در سؤال، به درستى بين خشونت فعلى و خشونت فاعلى و حسن و قبح فعلى با حسن و قبح فاعلى تفكيك شده بود. همچنين به درستى بين قاطعيت و خشونت، تفاوت قائل شده بودند. اگر كسى از چراغ قرمز عبور كند و پليس جلوى او را بگيرد و پس از سلام و احوال پرسى، با لبخند و با كمال ادب و احترام بگويد: چون شما خلاف كرده ايد پنج هزار تومان جريمه مى شويد، اين جا قاطعيت هست ولى هيچ خشونتى در كار نيست. اما بحث اين است كه آن خشونتى كه ما در اسلام مى گوييم، صِرف قاطعيت نيست. برخى اعمال ماهيتاً خشن هستند و قاطعيت در انجام آنها، هميشه همراه با نوعى خشونت است؛ آن جا كه ميرغضب مى آيد و با شمشير، سر كسى را از تن جدا مى كند و خون فوران مى نمايد، ماهيت اين كار طورى است كه نمى شود با لبخند و گشاده رويى آن را انجام داد. اين صحنه، يك صحنه اى است كه بسيارى از افراد تحمل ديدن آن را هم ندارند و رنگ از رخسارشان مى پرد و لبخند زدن يادشان مى رود و حتى برخى از ديدن آن بيهوش مى شوند، آن گاه چطور مى شود گفت كه فاعل مباشر چنين كارى، فقط با قاطعيت ولى با لبخند و مهربانى سر از تن جدا كند؟! اين فعل ماهيتاً خشن است و طبيعتاً كسى هم كه آن را انجام دهد، خشن و طرفدار خشونت محسوب مى شود و تفكيك بين خشونت فعلى با خشونت فاعلى، در چنين افعالى جايى ندارد.

بعلاوه، اصولاً حرف كسانى كه اين اشكال را به ما مى كنند در مورد خشونت فاعلى نيست، بلكه اتفاقاً اشكال آنهادر مورد خشونت فعلى است. آنها مى گويند اين كارهايى كه شما انجام مى دهيد كارهاى خشن است و نبايد باشد. اگر ما با لبخند و گشاده رويى و مهربانى هم اين كارها را انجام دهيم مشكل حل نخواهد شد. بحث در قاطع بودن اما خشن نبودن نيست، بلكه تمام اشكال مربوط به خود اين مجازات ها است. اصل اين مطلب به اعلاميه جهانى حقوق بشر باز مى گردد كه يكى از بندهاى آن اين است كه كليه مجازات هاى خشونت آميز بايد مطلقاً حذف شود. مصداق خيلى بارز اين مجازات ها كه خيلى هم روى آن تأكيد دارند، مجازات اعدام ا ست و مجازات هاى ديگرى نظير دست بريدن، شلاق زدن و هر گونه مجازاتى كه با صدمه جسمانى همراه باشد. امروز وقتى بحث حقوق بشر مى شود و كشورهاى دنيا، و در رأس آنها امريكا، ما را به خاطر نقض حقوق بشر محكوم مى كنند، اشكال آنهااين نيست كه چرا به هنگام اعدام يا شلاق زدن مجرمان، لبخند نمى زنيد و اخم مى كنيد، بلكه سخن در اصل وجود چنين مجازات هايى است كه چرا وجود دارند؟ آنها مى گويند اين مجازات ها مربوط به دورانى بود كه بشر، فرهنگ و تمدن آنچنانى نداشت و مردم قبايل و كشورها دائماً با هم در جنگ بودند و يكديگر را قتل و غارت مى كردند. اما امروز ديگر بشر متمدن شده و همه، انسان هاى مؤدبى هستند و به يكديگر احترام مى گذارند و حتى وقتى بخواهند فرض كنيد بمب اتمى را در شهرى بيندازند خيلى مؤدب، آرام و بى سر و صدا بمبشان را مى اندازند و مى روند!! در چنين زمانى، ديگر نبايد مجازات خشونت آميز اعدام و شلاق وجود داشته باشد. موج اين تبليغات هم آنچنان قوى و تأثير گذار است كه متأسفانه حتى برخى از افراد كه روحانى هستند و عمامه به سر دارند نيز تحت تأثير قرار گرفته و صريحاً در روزنامه هايشان مى نويسند كه اين مجازات ها ضد انسانى و خشونت آميز است و بايد تعطيل شود. البته اين گونه اظهار نظرها تازگى ندارد و در اوايل انقلاب هم به خاطر داريم كه حقوق دان هاى جبهه ملى اعلاميه دادند كه قوانين قصاص اسلامى خشونت آميز و ضد انسانى است و بايد برداشته شود، كه آن روز حضرت امام، رضوان الله تعالى عليه، محكم در مقابل آنها ايستادند و حكم به ارتداد آنان دادند و با نهيبى كه امام به آنها زد سال هاى متمادى به سوراخ هاى خود خزيدند، ولى امروز باز هم حرف هاى وقيحانه و جسارت آميز خود را بى پرده و آشكار در مجامع عمومى و روزنامه ها آزادانه مطرح مى كنند.

پس، صحبت از شخص و فاعل نيست كه چرا لبخند نمى زند و مؤدب نيست، اشكال بر سر خود اين افعال و مجازات هاست كه مى گويند خشونت آميز و ضد انسانى است. سؤال اين است كه آيا اين رفتارها، كه آنها را خشونت آميز مى دانند، بايد باشد يا نه؟ آنها مى گويند خشونت نبايد باشد و منظورشان هم از خشونت، مجازات اعدام و قصاص و شلاق است. ما هم مى خواهيم حرف آنها را نفى كنيم، بنابراين چاره اى نداريم جز آن كه از همين كلمه استفاده كنيم و بگوييم به نظر ما خشونت بايد باشد و البته منظورمان از خشونت، حكم اعدام و قصاص و تازيانه زدن است. ما داعى نداشتيم كه لفظ خشونت را به كار ببريم، ولى چون در اعلاميه حقوق بشر اين چنين آمده و ما هم مى خواهيم حرف اعلاميه حقوق بشر را رد كنيم و مقابل آن بايستيم، به ناچار پاى واژه خشونت به ميان مى آيد. ما مى گوييم اين رفتارها كه از نظر شما خشونت آميز است حتماً بايد باشد، دليل آن هم اين است كه صريحاً در قرآن آمده و نص قرآن است و ما يا بايد، العياذ بالله، قرآن را انكار كنيم يا اعلاميه جهانى حقوق بشر را، و يك مسلمان واقعى هيچ گاه به خاطر اعلاميه حقوق بشر، قرآن را محكوم نمى كند و دست از آن نمى كشد.

قرآن مى فرمايد: «اَلزَّانِيَةُ وَ الزَّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِد مِنْهُمَا مِأَةَ جَلْدَة وَ لاَ تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِى دِينِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ (9) به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازيانه بزنيد، و اگر به خدا و روز باز پسين ايمان داريد، در ]كار (دين خدا، نسبت به آن دو دل سوزى نكنيد.» مطابق صريح اين آيه شريفه، نشانه ايمان واقعى به خدا و روز قيامت اين است كه هيچ گونه ترحمى در دل و قلب انسان نسبت به زن و مرد زناكارى كه تازيانه مى خورند، پيدا نشود. بديهى است وقتى كه رحم نبود بى رحمى وجود خواهد داشت. قرآن مى فرمايد مؤمن كسى است كه در اين جا رحم نداشته باشد؛ البته نه آن بى رحمى كه بى رحمى ظالمانه است. به هر حال مسلمان يا بايد قرآن و اين آيه را قبول داشته باشد و عمل كند يا دنبال اعلاميه جهانى حقوق بشر برود و از آن حمايت كند.

باز قرآن مى فرمايد: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا؛ (10) و مرد و زن دزد را به ]سزاى( آن چه كرده اند، دستشان را ببريد.» و اعلاميه جهانى حقوق بشر مى گويد اين حكم، وحشيانه و ضد انسانى است. مسلمان بايد در اين جا از ميان قرآن و اعلاميه جهانى حقوق بشر، يكى را انتخاب كند.

همچنين نظر قرآن اين است كه: «وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَا اوُلِى الاَْلْبَابِ؛ (11) و اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.» از ديدگاه قرآن، حيات و سلامت جامعه وقتى تضمين مى شود كه مجازات شخص قاتل، اعدام باشد، اما اعلاميه جهانى حقوق بشر مى گويد مجازات اعدام يك مجازات غير انسانى است و بايد تعطيل شود.

اين يك توطئه فرهنگى است كه مى خواهند با اين جار و جنجال ها و تبليغات وسيع، كارى كنند كه ما را آنچنان در موضع انفعال قرار دهند كه حتى مراجع تقليدمان نيز جرأت نكنند، بگويند چنين قوانينى داريم. در مقابل، ما هم بايد محكم و قاطعانه بر موضع خود پافشارى نموده و بگوييم بله، در اسلام اعدام هست، دست بريدن هست، سوزاندن در آتش هست و اگر شما اسم اينها را خشونت مى گذاريد، ما مى گوييم البته در اسلام خشونت هست و هيچ وحشتى هم نداريم كه متهم به خشونت طلبى شويم. ما كه با كسى تعارف نداريم و نمى خواهيم با لفظ بازى كنيم. اگر تابع قرآن هستيم، قرآن اين چيزهايى را كه اعلاميه جهانى حقوق بشر خشونت مى داند، تجويز كرده و بلكه لازم و واجب دانسته است. قرآن خطاب به مسلمانان مى گويد نسبت به كفّار بايد اين گونه باشيد كه: «وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً؛ (12) و آنان بايد در شما خشونت بيابند.» نفرموده: «وَ لْيَجِدُوا فِى عَمَلِكُمْ» بلكه فرموده «فِيكُمْ»؛ يعنى خشونت را بايد در وجود شما لمس كنند و برخوردتان در برابر آنها بايد طورى باشد كه حساب ببرند و بگويند اينها افرادى هستند كه تحت تأثير احساسات و عواطف قرار نمى گيرند و اگر خلاف كنم به من رحم نخواهند كرد. ما اگر قرآن را قبول داريم و مسلمان هستيم، بايد بگوييم اين چيزها در قرآن و اسلام هست و از احدى هم در اين راه نترسيم: «اَلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لاَ يَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاّ اللّهَ؛ (13) همان كسانى كه پيام هاى خدا را ابلاغ مى كنند و از او مى ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند.» و اگر هم مى ترسيم حكم خدا و قرآن را بگوييم لا اقل نياييم حرف آنها را تأييد كنيم و به نفع آنها مقاله نوشته و اين طرف و آن طرف سخنرانى كنيم. البته هر كسى جرأت و شجاعت وارد شدن در اين عرصه را ندارد؛ كسانى مى توانند قدم در اين راه بگذارند كه از سرزنش ها و ملامت هاى دوست و دشمن هراسى نداشته باشند: «يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِم؛ (14) در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ ملامت گرى نمى ترسند.»

اين كه بگوييم اسلام قاطعيت دارد، اين، جواب اعلاميه جهانى حقوق بشر را نمى دهد. اعلاميه حقوق بشر مى گويد مجازات هاى اسلام خشن است و بايد برداشته شود، ما هم بايد بگوييم اين مجازات هاى خشن در اسلام هست و بايد باشد. ما نمى توانيم به خاطر خوشايند ديگران، برخى از قوانين و احكام اسلام و قران را بپذيريم و بعض ديگر را انكار كنيم. ايمان به بعض و كفر به بعض، كفر حقيقى است: «اِنَّ الّذينَ... وَ يَقُولونَ نُؤمِنَ بِبَعض و نَكْفُرُ بِبَعْض اُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً.» (15) مسلمان اگر واقعاً مسلمان و معتقد به قرآن است، نمى تواند به خاطر اعلاميه جهانى حقوق بشر از حكم صريح خداوند چشم پوشى كند و دينش را به اعلاميه جهانى حقوق بشر بفروشد. اگر بنا بود كارى كه مردم خوششان نمى آيد انجام نشود، پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) به لات و عُزّى بد نمى گفت و بت هاى مردم مكه را نمى شكست. دستور قرآن اين است كه شما بايد صريحاً از دشمنان خدا و دين خدا اعلام برائت نموده و در زبان و گفتار هم دافعه داشته باشيد. در اين زمينه قرآن كريم مى فرمايد بايد عمل حضرت ابراهيم (عليه السلام) الگوى شما باشد: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى اِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ؛ (16) قطعاً براى شما در ]پيروى از( ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.» عمل حضرت ابراهيم و طرفدارانش چيست كه ما هم بايد از آنان سر مشق بگيريم؟ پاسخ در ادامه آيه آمده است: «اِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنَّا بُرَاءُ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدوُن مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ كَفَرْنَابِكُمْ؛ آن گاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از آن چه به جاى خدا پرستيد بى زاريم و به شما كفر مىورزيم.» قرآن مى فرمايد از ابراهيم تبعيت كنيد؛ آن جا كه خيلى صريح در مقابل مردم ايستاد و گفت من از شما بى زارم، از معبودهايتان هم بى زارم. دستور قرآن اين است، نه اين كه بگوييد ما بايد تولرانس داشته باشيم و به سنت هاى مردم احترام بگذاريم و برويم مقابل بت آنها احترام كنيم چون بت براى آنها محترم است!!! قرآن چنين اجازه اى به كسى نمى دهد. مسلمان بايد قاطعانه بگويد بت بى بت. در همين آيه، اضافه كرده و مى فرمايد به اين مقدار هم اكتفا نكنيد بلكه شدت عكس العمل و تندى گفتارتان را بيش تر كرده و اين گونه بگوييد: «وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ اَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ؛ و ميان ما و شما دشمنى هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد.» بايد بگوييد تا مادامى كه اين چنين اعمال و افكارى داريد ما با شما دشمنيم و دشمنى ما هرگز پايان نخواهد پذيرفت. بايد بگوييد: مرگ بر شما و بر بت هاى شما: «اُفٍّ لَكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُون؛ (17) اف بر شما و بر آن چه مى پرستيد.» اينها حرف ها و نظريات بنده و يك عمامه به سر يزدى نيست، اين كلامْ صريح قرآن است كه مى فرمايد به آن ها بگوييد ما تا ابد با شما دشمنيم و كينه و بغض شما را در دل داريم، مگر آن كه به سوى خدا بياييد. مسأله وقتى جالب تر مى شود كه به دنباله آيه توجه كنيم؛ مى فرمايد شما بايد به ابراهيم اقتدا كنيد و از عمل او سرمشق بگيريد، فقط يك استثنا دارد. يك كار ابراهيم كرد كه شما نبايد بكنيد: «اِلاَّ قَوْلَ اِبْرَاهِيمَ لاَِ بِيهَا لاََ سْتَغْفِرَنَّ لَكَ؛ به جز ]در( سخن ابراهيم ]كه( به ]نا (پدر ]ى (خود ]گفت:( حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست.» ابراهيم با همه قاطعيتى كه داشت، در بيانش نسبت به آزر، كه پدرخوانده او بود، كمى ملاطفت نشان داد و گفت از خدا مى خواهم كه تو را بيامرزد، قرآن مى فرمايد اين كار را از ابراهيم ياد نگيريد و به هيچ مشركى وعده ندهيد كه من دعا خواهم كرد خدا تو را بيامرزد. اگر قرآن را قبول داريم، بسم الله؛ اين دستور قرآن و آموزشى است كه به پيروان خود مى دهد. معناى آيه هم كاملاً صريح و روشن است و هيچ قرائت ديگرى ندارد؛ تنها قرائت ديگرش اين است كه يا قرآن را تحريف كنيم و يا به آن پشت پا زده و براى خوشايند دنيا و مجامع بين المللى، آن را زيرپا بگذاريم. ما بايد تكليفمان را روشن كنيم كه آيا پيرو قرآن هستيم يا پيرو اعلاميه جهانى حقوق بشر؟ ما بايد هر آن چه كه در قرآن است بپذيريم، نه فقط مواردى از آن را كه با اعلاميه جهانى حقوق بشر موافق است؛ و آيه قطع دست دزد و تازيانه زدن زناكار و اعدام قاتل، در قرآن آمده، پس على رغم اعلاميه جهانى حقوق بشر بايد آن را بپذيريم. اگر آيه: «اُدْعُ اِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (18) در قرآن هست، آيه «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فَتْنَةً؛ (19) و با آنان بجنگيد تا فتنه اى بر جاى نماند.» نيز در قران آمده و ما بايد به هر دو عمل كنيم. اگر كسى خدا را به «ارحم الراحمينى» مى شناسد، بايد به «شديد العقابى» هم بشناسد. نمى شود آن جا كه قرآن مى گويد خدا ارحم الراحمين است، (20) بگوييم روى چشم، اما آن جا كه مى گويد شديد العقاب است، (21) بگوييم اين خشونت است و قبول نداريم. خداوند، هم «اَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِى مَوْضِعِ العَفْوِ و الرَّحْمَةِ» (22) است و هم «اَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِى مَوْضِعِ النَّكَالِ وَالنّقِمَةِ» (23) است.

اين از ضعف ماست كه حقايق اسلام را مخفى كرده و شجاعت بيان حقايق اسلام را كه در نص قرآن آمده، نداشته باشيم. چرا ما از گفتن اين حقايق مى ترسيم؟ مرحوم امام وقتى مى فرمودند: نترسيد از اين كه شما را به خشونت و تحجّر متهم كنند، اشاره به چنين مواردى داشتند. اسلامى كه ما مى خواهيم مردم را به آن دعوت كنيم يك مجموعه است كه همه آن با هم است و از جمله آنها همين مجازات هايى است كه اعلاميه حقوق بشر آن ها را نفى كرده، و ما نمى توانيم مردم را به ده آيه يا صد آيه يا شش هزار منهاى يك آيه از قرآن دعوت كنيم.

_______________

(1). بقره / 104.

(2). قرار است اين مناظره به زودى به صورت كتابى توسط سازمان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران چاپ و منتشر شود.

(3). توبه / 123.

(4). تحريم / 9.

(5). آل عمران / 159.

(6). تحريم / 6.

(7). فتح / 29.

(8). بحار الانوار، ج 21، ص 385، روايت دهم، باب 36.

(9). نور / 2.

(10). مائده / 38.

(11). بقره / 179.

(12). توبه / 123.

(13). احزاب / 39.

(14). مائده / 54

(15). نساء / 510 ـ 150

(16). ممتحنه / 4.

(17). انبيا / 67.

(18). نحل / 125.

(19). انفال / 39.

(20). اعراف / 151.

(21). مائده / 2.

(22). مفاتيح الجنان، دعاى افتتاح.

(23). مفاتيح الجنان، دعاى افتتاح.

پرسش و پاسخي ديگر

پرسش: ما مى دانيم كه قرآن و دين اسلام يك شبه نازل نشده، بلكه به تدريج و به موازات فهم و رشد مردم و جامعه اى كه مخاطب پپامبر بودند، آورده شده است. همچنين در اين كه با توجه به اين كه ما در يك كشور اسلامى زندگى مى كنيم و بيش از نود و چند درصد مردم ما مسلمان هستند، لذا ما ملزم هستيم همه اسلام را بى كم و كاست بپذيريم و مؤمن به بعض و كافر به بعض نباشيم هيچ بحثى نيست. مسأله اى كه هست اين است كه ما امروز انقلاب كرده ايم و در اثر انقلاب ما، اسلام كه مى رفت حقيقت آن كم كم محو شود، حيات دوباره اى يافته و الآن ما مى خواهيم اسلام را به دنيا معرفى كرده و مردم را به آن دعوت كنيم. از طرفى مى دانيم كه رسانه هاى غربى و امپرياليسم خبرى و تبليغى، با تبليغاتى كه كرده اند اسلام را يك دين خشن و متحجّر، و مسلمانان، و به ويژه مسلمانان ايران، را افرادى تروريست و بى منطق و خشونت طلب معرفى كرده اند. اكنون اگر ما در چنين وضعيتى بخواهيم احكامى نظير قطع دست دزد يا سنگسار كردن زناكار را به مورد اجرا بگذاريم، حتماً بازتابى بسيار منفى در افكار عمومى مردم دنيا خواهد داشت و رسانه هاى غربى با فيلم بردارى از اين صحنه ها و نشان دادن آن، تصويرى بسيار زشت و منفور از اسلام و مسلمانان ترسيم خواهند كرد. بديهى است كه اگر اسلام اين گونه به دنيا معرفى شد ما هرگز نخواهيم توانست پيام اسلام و قرآن را به گوش مردم دنيا برسانيم و هيچ كس تمايلى به اسلام پيدا نخواهد كرد. سؤال اين است كه آيا اين مسائلى كه بيان شد سبب نمى شود كه ما به خاطر حفظ يك مصلحت بالاتر، كه عبارت از حفظ و تبليغ و گسترش اسلام است، در برخى از احكام اسلام تغييراتى به وجود آوريم؟ همان طور كه مثلاً در مورد قتل، حكم اولى آن اين است كه صد شتر ديه بدهند اما ما امروز معادل سازى كرده ايم و مى گوييم مثلاً هفت ميليون پول نقد داده شود. آيا ما نمى توانيم با چند مورد از اين معادل سازى ها كارى كنيم كه چهره زشتى از اسلام ارائه نشود و مردم به اسلام روى بياورند؟

پاسخ: البته پاسخ به اين سؤال نياز به آن دارد كه درباره هر جمله آن بحث كنيم. به هر حال در حدى كه در اين جا مقدور است، مطالبى را بيان مى كنيم.

اما اين كه در سؤال آمده بود كه ما الآن در كشور خودمان اسلام را بيان كرده ايم و بيش از نود و چند درصد مردم ما هم آن را قبول كرده اند و جاى هيچ نگرانى و انحرافى نيست، بايد عرض كنم متأسفانه حقيقت جز اين است. امروز در حالى كه هنوز چيزى از انقلاب نگذشته و سخنان امام را هر روز از راديو و تلويزيون پخش مى كنند، ولى به چشم خود مشاهده مى كنيم كه در برخى نوشته ها و سخنرانى ها حرف هاى امام را تحريف و كم و زياد مى كنند. شما امروز مى بينيد در روزنامه اى كه صاحب امتيازش هم يك روحانى است، مطالبى بر خلاف نص صريح قرآن چاپ مى شود و خلاصه، به وسيله عوامل مختلف جوانان را تحت تأثير قرار داده و در دل آنان ايجاد شك و شبهه مى كنند. بنابراين در كشور خود ما هم نسبت به معرفى اسلام نگرانى هاى جدى وجود دارد.

و اما اين كه گفته شد غرب هنوز از اسلام چيزى نشنيده و نمى داند و ما تازه مى خواهيم اسلام را به دنيا معرفى كنيم، بايد بگويم اين مطلب هم درست نيست. امروز قرآن تقريباً به تمامى زبان هاى مهم و زنده دنيا ترجمه شده و با وسعتى كه رسانه هاى جمعى و راديو و تلويزيون و ماهواره و اينترنت دارند، در واقع همه چيز در دسترس همه كس واقع شده و ما نمى توانيم بگوييم مردم دنيا از اسلام بى خبرند؛ به خصوص با تبليغات گسترده اى كه امروز رسانه هاى خبرى و به ويژه صهيونيستى دنيا بر عليه اسلام به راه انداخته اند. امروز شما به هر كجاى دنيا برويد اسلام را به عنوان دينى كه حقوق زنان را ناديده گرفته و بين زن و مرد تبعيض قائل مى شود، مى شناسند. بنده خودم در بسيارى از كشورهاى دنيا و تا جنوب شيلى هم رفته ام و همين بحث هايى كه اشاره كردم، مطرح بود و خود من درباره آن ها مصاحبه راديو و تلويزيونى و برنامه زنده داشته ام. خلاصه اين كه بگوييم امروز مردمى در دنيا وجود دارند كه از اسلام چيزى نمى دانند و ما تازه مى خواهيم اسلام را به آنان معرفى كنيم، صحت ندارد. اما به هر حال، اگر چنين مردمى وجود داشته باشند، بديهى است ما براى معرفى اسلام به آنان ابتدا نمى آييم اين مسأله را بگوييم كه اسلام دست دزد را قطع مى كند، زناكار را تازيانه مى زند و گاهى سنگسار مى كند و مسائلى از اين قبيل، بلكه طبيعى است كه ابتدا بايد از مبانى و اصول دين اسلام نظير توحيد و نبوت و معاد شروع كرد تا كم كم مبانى ايمان آنها محكم شود و به تدريج مسائل ديگر را براى آنها تشريح كنيم. در ابتدا حتى ما بايد به اين اندازه اكتفا كنيم كه حاضر شوند شهادتين را بگويند و مسلمان شوند و يا از همه احكام اسلام فقط حاضر شوند نماز را بخوانند. خلاصه، در بتدا بايد سعى كنيم به اين اندازه آنها را به اسلام نزديك كنيم و بعد تدريجاً مسائل را تا حدى كه بتوانند عمل كنند برايشان بگوييم. البته اين سياست ابلاغ تدريجى، مربوط به هر مردم و هر كشورى كه باشد، قطعاً براى مردم تهران و اصفهان و شيراز نيست.

آن چه اجمالاً در اين جا مى توانيم بگوييم اين است كه صرف نظر از مصداق چنين فرضى، حكم كلى آن اين است كه اگر در جايى در يك شرايط خاص زمانى و مكانى، اجراى يك حكم ضررهاى بزرگ جبران ناپذيرى براى اسلام و جامعه اسلامى داشته باشد، اين جا ولىّ امر مسلمين حق دارد از ولايت خود استفاده كرده و بر طبق عناوين ثانوى، كه آن ها نيز در متن احكام اسلامى وجود دارد، دستور دهد موقتاً اين حكم تعطيل شود. البته چنين چيزى، تنها از اختيارات ولىّ فقيه است و كس ديگرى نمى تواند اين كار را بكند. اما نكته اى كه بايد دقت كرد اين است كه فرق است بين اين كه حكمى را موقتاً بنا به مصالحى تعطيل كنيم يا آن كه از اساس آن را منكر شويم و بگوييم در اسلام چنين حكمى نبوده و نيست و يا بگوييم على رغم اين كه اين حكم تا به حال در اسلام وجود داشته ولى از امروز ما اعلام مى كنيم كه ديگر جزو اسلام نيست؛ اين دو، بسيار با هم تفاوت دارند. تعطيل موقت يك حكم، اختصاصى به احكام جزايى اسلام هم ندارد؛ مثلاً ما خود شاهد بوديم كه حضرت امام (رحمه الله)، بنا به مصالحى، چند سال حج را كه يكى از عبادات مهم اسلام است تعطيل كردند. تعطيل موقت يك حكم، يك چيز است و انكار آن، مقوله ديگرى است. مى توان بنا به مصالحى گفت اين حكم فعلاً اجرا نشود، اما اين كه مثلاً گفته شود اسلام حكم سنگسار ندارد و اين حكم فقط براى انسان هاى غير متمدن و نيمه وحشى آن زمانِ جزيرة العرب بوده، چنين سخنى انكار و نسخ حكم مسلّم اسلام است كه هيچ كس حتّى شخص پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) حق آن را ندارد.

ذكر يك نمونه تاريخى، براى تثبيت هر چه بيش تر مطلب مفيد است. در اوايل صدر اسلام كه مسلمان ها در نهايت سختى زندگى مى كردند، اهل طائف آمدند و به پيامبر پيشنهاد كردند و گفتند كه ما حاضريم مسلمان شويم و با شما پيمان همكارى ببنديم، اما يك شرط داريم. حاضريم شهادتين را بگوييم، بت نپرستيم، حتى زكات هم بدهيم، فقط ما را از يك كار معاف بداريد و آن، سجده كردن است. ما اين كار را كه شما به خاك مى افتيد و سجده مى كنيد، نمى توانيم انجام دهيم. اگر ما را از سجده كردن معاف كنيد، حاضريم بت پرستى را كنار بگذاريم و كارهاى زشت ديگرى كه مى گوييد، ترك كنيم و با شما پيمان ببنديم كه در جنگ ها از شما حمايت كنيم.

شما شرايط را تصور كنيد؛ مسلمان ها جمعيتشان كم است و نياز به نيرو دارند، قدرت اقتصادى آنها ضعيف است و نياز به حمايت مالى دارند و مردم طائف، مردمى نسبتاً ثروتمندند و خلاصه يك جمعيتى خودشان با رضا و رغبت حاضر شده اند نه يك قدم بلكه صد قدم به اسلام نزديك شوند و فقط يك امر به ظاهر ساده اى را مى خواهند نپذيرند. قرآن اين جا مى فرمايد پيامبر اسلام با آن همه عظمتش نزديك بود كمى در رد كردن پيشنهاد آنان ترديد كند، نه آن كه بپذيرد، بلكه مى خواست رد كند اما ته دلش يك مقدار بسيار كمى هم تمايلى نزديك بود پيدا شود: «و لَوْلاَ اَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ اِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً؛ (1) و اگر تو را استوار نمى داشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى.» اگر تمايل پيدا مى كرد چه مى شد؟ پاسخ بسيار شديداللحن است: «اِذاً لاََذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَوةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً؛ (2) در آن صورت، حتماً تو را دو برابر (در) زندگى و در برابر (پس از) مرگ (عذاب) مى چشانديم، آن گاه در برابر ما براى خود ياورى نمى يافتى.» اگر فقط كمى تمايل پيدا كرده بودى، در دنيا و آخرت تو را دو برابر ديگران عذاب مى كرديم و هيچ كس هم نمى توانست به فرياد تو برسد.

بنده و شما كه جاى خود دارد، مسأله انكار دين و كوتاه آمدن در احكام آن، چيزى است كه حتى از جانب شخص پيامبر هم امكان ندارد و اگر بر فرض محال، چنين چيزى از ايشان هم صادر شود با شدت هر چه تمام تر برخورد خواهد شد و خداى متعال، در اين مسأله با كسى تعارف ندارد.

و اما مسأله معادل سازى ديه كه در سؤال آمده بود، آن را هم بايد بگوييم چيزى نيست كه ما از پيش خودمان درست كرده باشيم، بلكه اين مسأله در خود روايات آمده و از ابتدا وجود داشته و در آن زمان هم فقط شتر معيّن نشده بود بلكه مى توانستند به جاى شتر، طلا و نقره، كه پول آن زمان بود، بدهند.

_______________

(1). اسراء / 74.

(2). اسراء / 75.

/ 40