نمى دانم شما عزيزان تا چه حد به خاطر داريد، اما وقتى در همان سال هاى اول انقلاب، مرحوم امام مسأله انقلاب فرهنگى را مطرح كرد و بسيارى از دانشگاه هاى كشور براى چند سال تعطيل شدند، از اطراف دنيا افرادى آمدند اين جا تا ببينند اين انقلاب فرهنگى كه امام مى گويد چه صيغه اى است؛ چون انقلاب فرهنگى يك سابقه اى از قبل داشت و آن هم مربوط به تجربه انقلاب فرهنگى كشور چين بود كه توسط «مائو» پايه گذارى شده بود. به هر حال سياستمداران و دانشمندان متعددى از سرتاسر دنيا راه افتادند و به اين جا آمدند تا ببينند امام مىخواهد چه كار كند. من خودم در خاطرم هست كه يك استاد يهودى از استراليا به قم آمده بود و بنده نشستم با او بحث كردم، او مى خواست بداند انقلاب فرهنگى امام دقيقاً چيست، كه من هم برايش توضيح دادم.متأسفانه شرايطى پيش آمد كه امام نتوانست آن آرمان خودش را درست تبيين كند و جامه عمل بپوشاند، چون انقلاب تازه پيروز شده بود و مسائل و مشكلات متعددى وجود داشت و بعد هم طولى نكشيد كه جنگ هشت ساله اى را به ما تحميل كردند كه به صورت بزرگ ترين مسأله كشور درآمد و بسيارى از نيروها و امكانات و فكرها در خدمت آن قرار گرفت. به هر حال شياطين داخلى و خارجى دست به دست هم دادند و نگذاشتند آن انقلاب فرهنگى كه در ذهن امام بود عملى شود. لذا اگر كسى اين گونه تحليل كرد كه تمامى اين فشارها و محاصره هاى اقتصادى و نظامى و انواع مشكلاتى كه براى ما درست كردند براى اين بود كه نگذارند انقلاب فرهنگى امام تحقق پيدا كند، خيلى حرف بىربطى نزده و نبايد استبعاد كرد. شما در بوسنى هم نگاه كنيد؛ چرا اينها در بوسنى اين همه جنايت كردند و با بى رحمى و خشونت هرچه تمام تر، هزاران زن و مرد و پير و جوان و حتى كودك را كشتند و سربريدند و كسانى هم كه انجمن حمايت از حيوانات تشكيل مى دهند و به خاطر چند حيوان تظاهرات به راه مى اندازند، در اين ماجرا فقط نشستند و تماشا كردند و مهر سكوتى ننگين بر لب نهاده و حتى كمك هاى اقتصادى و نظامى هم به جنايت كاران كردند؟ مگر جز به خاطر يك قضيه فرهنگى بود؟ مگر اين مسلمانها دو، سه ميليون نفر بيشتر بودند؟ اينها كه نه جمعيتى داشتند، نه سرزمينى، نه ثروتى، نه سلاحى، نه تكنولوژى اى و نه هيچ چيز مهم ديگرى؛ پس چرا اين هجوم سنگين بر عليه آنها انجام شد؟ پاسخ، يك چيز بيشتر نيست: «فرهنگ و اسلام». آنها مى ديدند در پايان قرن بيستم، در قلب اروپا، يك كشور مسلمان سربرآورده و اعلام موجوديت مى كند، و از اين بيم داشتند كه اين اسلام و فرهنگ اسلامى به تدريج به كشورهاى همسايه و سراسر اروپا منتشر شود و در بلند مدت همه چيز را تغيير دهد، لذا تصميم گرفتند اين حركت را در نطفه خفه كنند؛ كارى كه در الجزاير و تركيه و برخى كشورهاى اسلامى ديگر هم انجام دادند. چرا؟ چون اينها از اسلام مى ترسند. مگر اسلام چيست؟ چيزى نيست جز يك فكر، يك فرهنگ. بنابراين آنها از فكر و فرهنگ مى هراسند.نتيجه اين مقدمه نسبتاً طولانى اين است كه در پاسخ به سؤال «چه بايد كرد؟» بايد بگوييم: «كار فرهنگى». اين بحث ها بايد باعث شود كه ما هرچه بيش از پيش به مسؤوليت خودمان پى ببريم و فكر نكنيم بحث فكرى و فرهنگى كردن فايده اى ندارد و هرچه مشكل در كشور هست مربوط به مسائل اقتصادى و سياست خارجى و امثال آنهاست.