اسماعیل صالحی مازندرانی، فقیه فروتن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسماعیل صالحی مازندرانی، فقیه فروتن - نسخه متنی

احمد محیطی اردکانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صالحي مازندراني‏، اسماعيل

فقيه فروتن

احمد محيطي اردکاني

ولادت‏

حضرت آية اللّه حاج شيخ اسماعيل صالحي مازندراني در سال 1312 ش. در يکي از روستاهاي قائم‏شهر در خانواده‏اي روحاني متولد شد.(1)

وي فرزند ملّا رحمت اللّه، فرزند ملّا صدوق، فرزند ملّا صالح، فرزند ملّا محمد، فرزند عالم متّقي ملّا صالح است واجداد بزرگوارش، همه از علماي وارسته و فرهيختگان پرهيزکار بودند.(2)

پدر بزرگوارشان، مرحوم ملّا رحمت اللّه، يکي از روحانيون شريف و مورد احترام اهالي بود که براي امرار معاش به کشاورزي هم مشغول بود. او در سال 1358 ش. در سن 72 سالگي دار فاني را وداع گفت و در زادگاهش «لَفُور» مدفون گرديد.(3)

مادر مکرّمه وي، عمّه خانم کُجوري، زني باتقوا و وارسته بود که در تاريخ 1377 / 2 / 6 ش. به رحمت ايزدي پيوست و در زادگاهش به خاک سپرده شد.(4)

نوجواني‏

در سن پنج سالگي، با هدايت پدرش با کتاب عزير خدا «قرآن مجيد» آشنا شد و قسمتي از قرآن را نزد وي آموخت و قسمت عمده آن را بدون معلّم فرا گرفت و حتي بخش‏هايي از کلام الهي را حفظ نمود.

ايشان در اين باره مي‏گويد:

«به خاطر دارم که در همان دوران کودکي، آياتي از قرآن کريم را براي بعضي از روستاييان از حفظ مي‏خواندم و مورد تشويق آن‏ها قرار مي‏گرفتم.»(5)

تحصيل‏

پس از آموختن قرآن مجيد و بعضي از کتب مذهبي و تاريخي و مقداري از جامع المقدّمات از محضر پدر بزرگوارشان، براي ادامه تحصيل علوم اسلامي با اشتياقي وصف‏ناپذير، عازم «بابل»، يکي از شهرهاي مازندران، شد و صرف و نحو و منطق را از اساتيد بزرگوار مدرسه «صدر» آموخت.

خود در اين باره چنين فرموده است:

«هنگامي که به سنّ ده سالگي رسيدم، در خود احساس عجيبي يافتم که هر طور شده به مناطق بزرگ‏تري رفته و به فراگيري علوم اسلامي بپردازم. و خود را در راهِ رسيدن به علم مشتعل يافتم و به همين مقصود به اصرار، از پدرم خواستم که مرا به بابل، شهري که در آن زمان در حدّ خودش داراي حوزه علميه نسبتاً بزرگي بود، ببرد. پدرم وقتي ديد که تمام وجودم از عشق به تحصيل شعله‏ور شده است و حتي يک لحظه تاب توقف ندارم، مرا به بابل برده و نزد مرحوم آية اللّه شيخ امان اللّه کريمي (ره) ، که عالمي زاهد و وارسته بودند، سپرد. مرحوم آية اللّه کريمي (ره) چون عالمي عامل بودند، در تربيت من نقش مهمّي ايفا کردند و بسياري از احکام اسلامي و ديني که مورد نيازم بود، به من ياد دادند.»(6)

آن گاه به تهران عزيمت کرد و حدود دو سال در تهران مشغول تحصيل بود. سپس عازم قم شد و حدود هفت ماه در مدرسه فيضيّه اقامت داشت. عشق به تحصيل چنان او را فراگرفته بود که فقر و سختي‏هاي طاقت‏فرساي آن روزها را به راحتي تحمّل مي‏کرد.

در اين باره مي‏گويد:

«ايّامي بر ما گذشت که امکان به دست آوردن نان، حتّي به اندازه رفع گرسنگي هم، فراهم نبود؛ امّا تحمّل آن براي کساني که شيداي تحصيل علوم و معارف ديني بودند، چندان مشکل نبود.»(7)

تلاش و جدّيت در تحصيل و مطالعه مداوم، غالب اوقاتش را پر کرده بود؛ به گونه‏اي که زمان تحصيل و تدريس در شبانه روز به بيست ساعت مي‏رسيد.

استعداد سرشار و روح کنجکاوش به حدّي بود که از محضر استادي به محضر استادي ديگر حاضر مي‏شد تا مراحل کمال و معرفت را با اخلاص طي کند.

دقّت نظر وي به گونه‏اي بود که يکي از مدرّسان بزرگ حوزه، فرموده است: «من در عمرم طلبه‏اي دقيق النّظر مانند ايشان نديدم.» اين زماني بود که به تحصيل درس منطق مشغول بود و با سؤال‏هاي پي در پي استاد را به اعجاب وامي‏داشت.(8)

پوشيدن لباس روحانيّت‏

آية اللّه صالحي مازندراني (ره) ، به مناسبت‏هاي مختلف بارها اظهار مي‏داشت که اگر علما و روحانيّون عذري ندارند، خود را با پوشيدن لباس مقدّس روحانيّت مزيّن کنند؛ زيرا اين لباس و عمامه، خود به خود اثر دارد و ديگران را به مسير حق هدايت مي‏کند. از اين رو، خود وي در سال 1332 ش. در حالي که کمتر از بيست سال داشت، لباس مقدّس روحانيت را پوشيد و به کسوت عالمان دين در آمد.(9)

عزيمت به مشهد مقدّس‏

اوايل سال تحصيلي 1333 ش. عازم مشهد مقدّس شد و سطح عالي و مقداري از دروس خارج فقه و اصول را از محضر اساتيد و بزرگان حوزه علميه مشهد فرا گرفت؛ از جمله اساتيد وي، استاد عالي‏قدر و صاحب فضائل، حضرت آية اللّه حاج شيخ هاشم قزويني (ره) بود. مرحوم آية اللّه قزويني علاوه بر اين که در فقه و اصول، استادي ماهر و خبير بود، در تربيت و تزکيه شاگردان نيز نقش به سزايي داشت.(10)

هجرت به قم‏

پس از حدود شش سال تحصيل و اقامت در جوار بارگاه حضرت علي بن موسي الرّضا(عليه آلاف التحيّة والثناء) در سال 1339 ش. براي ادامه تحصيل عازم قم شد و در حوزه مقدس آن جا در جوار مرقد مطهّر حضرت فاطمه معصومه (س) تحصيل و تدريس را پي گرفت.(11)

تشکيل خانواده‏

در سال 1338 ش. در حالي که کمتر از 26 بهار از عمر شريفش مي‏گذشت، با خانواده‏اي نجيب، متدين و اهل علم از اقوام نزديک خود وصلت کرد.

همسرش زني مؤمن، فداکار، متدين، صبور و عاشق اهل بيت (ع) است؛ به گونه‏اي که وي بارها مي‏فرمود: «من به عشقي که او به اهل بيت عصمت و طهارت دارد، رشک مي‏برم.»(12)

آنچه شايان ذکر است، همراهي دلسوزانه همسرش در مراحل مختلف زندگي با او است؛ چه در دوره ستم شاهي که ايشان گاهي در زندان و گاهي در تعقيب بود؛ چون علاوه بر وظيفه مهم خانه‏داري و دفاع از هجوم دژخيمان ساواک، نگهداري و تربيت فرزندان را در آن برهه حساس بر عهده داشت و در برابر مشکلات ايستادگي مي‏کرد؛ و چه در بعد از پيروزي انقلاب اسلامي که همواره يار و مددکار همسر خود بود.(13)

حضرت آية اللّه صالحي مازندراني پس از ازدواج، با اين که مدّت زيادي در منزل استيجاري زندگي مي‏کرد و براي امرار معاش در مضيقه بود، با جدّيت بيشتري به ادامه تحصيل پرداخت و هيچ مشکلي او را از هدف باز نداشت.

اساتيد

ايشان علاوه بر اساتيدي که در بابل و تهران و مشهد مقدس داشت، در حوزه علميه قم نيز از محضر حضرات آيات و اساتيد گرانقدر بهره‏مند شد که بعضي از آن بزرگان عبارتند از:

.1 حضرت آية اللّه العظمي بروجردي (ره) ؛

.2 مجاهد بزرگ، حضرت آية اللّه العظمي امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران؛

.3 حضرت آية اللّه حاج ميرزا هاشم آملي (ره) ؛

.4 حضرت آية اللّه العظمي گلپايگاني (ره) ؛

.5 علّامه بزرگوار حضرت آية اللّه حاج سيد محمد حسين طباطبائي (ره) ؛

.6 حضرت آية اللّه محقّق داماد (ره).

تدريس

ايشان حدود 40 سال در حوزه علميه قم به تدريس فقه و اصول و ديگر علوم اسلامي مشغول بود.

بعضي از کتاب‏ها يا علومي که تدريس نمود، عبارتند از:

.1 کفاية الاصول، از آخوند خراساني (ره) ؛

.2 شرح تجريد الاعتقاد(کشف المراد علّامه حلي (ره) )؛

.3 دو دوره کتاب حکمت شرح منظومه ملا هادي سبزواري (ره) ؛

.4 نهاية الحکمة، از علامه طباطبائي (ره) ؛

.5 برخي از مجلّدات اسفار ملّا صدرا (ره) ؛

.6 يک دوره خارج قضا، خمس، وکالت و کفايت، از کتاب «تحريرالوسيله» تأليف امام خميني (ره) ؛

.7 و از سال 1358 ش. تا آخر عمر شريفشان به تدريس «خارج فقه و اصول» اشتغال داشت و بعضي از روزها را به تدريس «تفسير قرآن» و «اخلاق» اختصاص داده بود.(14)

آموزه‏هاي چهارشنبه‏

استاد آية اللّه صالحي مازندراني طبق معمول حوزه علميه قم، هر چهارشنبه، در پايان درس خارج فقه و اصول با بيان آيه‏اي از قرآن مجيد يا روايتي از امامان معصوم (ع) ، نکات بسيار آموزنده اخلاقي را متذکّر مي‏شد و راه تهذيب و تزکيه نفس را در کنار تحصيل دانش، به شاگردان مي‏آموخت.

بعضي از اين نکات اخلاقي چنين است:

بسيج؛ لشکر مخلص خدا

روز چهارشنبه 1370 / 9 / 5 به مناسبت سالگرد صدور پيام تاريخي امام خميني براي تشکيل بسيج، اين حديث را بيان فرمود:

«عن ابي الحسن‏الاوّل (ع) قالَ: رَجُلٌ مِنْ اُهْلِ قُمْ يَدْعُوا النّاسَ ِالَي الْحَقّ، يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبُرِ الْحَديدِ. لاتَزِلّهُمْ الرّياحُ الْعَواصِفُ وَ لايملّون مِنَ الْحَرْبِ، وَ لايَجْبُنُونَ، وَ عَلَي اللّهِ يَتَوَکّلون، وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتّقينَ.»(15)

امام کاظم (ع) فرمود: «مردي از اهل قم(قيام خواهد کرد و) مردم را به سوي حق دعوت مي‏کند. گروهي(محکم و استوار) چون پاره‏هاي آهن دور او جمع مي‏شوند، بادهاي تند(حوادث) آن‏ها را متزلزل نمي‏کند و از جنگ هراسي ندارند و خسته نمي‏شوند و بر خداوند توکّل مي‏کنند و عاقبت (پيروزي) از آنِ پرهيزکاران است.»

آن گاه آية اللّه صالحي، اين حديث را بر امام خميني (ره) و بسيجيان و ياران امام منطبق کرده، کلماتي از امام خميني را درباره بسيجيان اين گونه نقل مي‏نمود:

«امام خميني فرمودند: «بسيج» شجره طيبه و درخت تناور و پرثمري است که شکوفه‏هاي آن، بوي بهار وصل و طراوت يقين و حديث عشق مي‏دهد. بسيج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهيدان گمنامي است که پيروانش بر گلدسته‏هاي رفيع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده‏اند... بسيج، لشکر مخلص خدا است که دفتر تشکيل آن را همه مجاهدان از اوّلين تا آخرين امضاء نموده‏اند...»(16)

قيام براي خدا

چهارشنبه 1373 / 8 / 18 در آخر درس اصول چنين فرمودند:

«خيلي از مطالب که در منابر و مجالس مطرح مي‏کنيم، جنبه خطابي دارد؛ عصاره و چکيده همه مسائل، يک کلمه است که خداوند متعال در قرآن شريف به آن اشاره فرموده است: (قل انّما اعظکم بواحدة أن تقوموا للّه...).(17) اگر حرکات و قيام‏هاي ما براي خدا باشد و بوي حق به مشام مردم برساند، همين کافي است. خداوند خود مدافع مردم و ملّتي است که قيامشان براي خدا باشد.»

جواني‏


روز چهارشنبه 74 / 9 / 22 اين حديث را بيان فرمودند:

«قالَ رَسُولُ اللّهِ (ص) : يا عَلِيّ! بادِرْ بِاَرْبَعَ قَبْلَ اَرْبَع: شَبابَکَ قَبْلَ هِرَمِکَ، وَ صِحّتِکَ قَبْلَ سُقْمِکَ، وَ غِناکَ قَبْلَ فَقْرِکَ، وَ حَياتِکَ قَبْلَ مَوْتِکَ.»(18)

پيامبر گرامي اسلام (ص) در وصيتي به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: يا علي! چهار چيز را قبل از چهار چيز درياب: جواني را قبل از پيري، سلامتي را قبل از بيماري، بي‏نيازي را قبل از تنگدستي و زندگي را قبل از مردنت.»

و در توضيح اين روايت بسيار روي ارزش جواني تأکيد نمود و سپس فرمود: «در مشهد مقدس در مدرسه باقريّه، که الآن جزو اطراف حرم و فضاي سبز شده - همان‏جا که باغ نادري است و خيابان شهدا نام گرفته است - در طبقه بالاي آن مَدْرسي بود. نزد شيخ کاظم دامغاني، که پيرمردي پرحافظه بود، درس مي‏خواندم. وي در يکي از توصيه‏هايش با يک سوزي مي‏فرمود: جواني را قدر بدانيد که اگر از دست رفت، هرگز برنمي‏گردد. تا مي‏تواني از نيروي جواني در راه کسب علم و تقوا بهره ببريد و ملکات عالي اسلامي را در وجود خود ذخيره نماييد.»

ارتباط معنوي با امام زمان (ع)

چهارشنبه 1374 / 2 / 3 مطابق با 24 ذيحجه 1415 به مناسبتي از حضرت ولي عصر (ع) ياد کردند و فرمودند: «بايد سعي کنيم با آن حضرت ارتباط معنوي داشته باشيم. طوري نباشد که حتي در مجالس هيچ سخني از آن حضرت هم نباشد؛ بلکه علاوه بر اين که هر روز و در هر مجلس بايد به ياد امام زمان(عج) باشيم، بايد سيره و روش آن حضرت را در زندگي‏مان پياده کنيم و تا حدّ توان در عمل، با آن حضرت همگام شويم.»

سپس با بيان حديثي از امام صادق (ع) درباره سيره عملي حضرت بقية اللّه الاعظم(عج)، توضيح داد که:

«شيخ مفيد از علي بن عقبه از پدرش چنين نقل کردند: «قال: اِذا قامَ القائم - (عجل اللّه تعالي فرجه) - حَکَمَ بِالْعَدْلِ وَارْتَفَعَ في اَيّامِهِ الْجَوْرُ وَ آمَنَتْ بِهِ السّبُلُ وَ اَخْرَجَتِ الْأرْضُ بَرَکاتِها، وَ رُدّ کُلّ حَقّ اِلي اَهْلِهِ...؛(19) زماني که حضرت وليّ عصر(عجّ) قيام کند، به عدل حکم مي‏کند. در آن روز بساط ستم‏ها برچيده مي‏شود، راه‏ها أمن مي‏شود، زمين برکاتش را آشکار مي‏سازد و هر حقّي به اهل آن برگردانده مي‏شود.»

آن گاه در توضيح اين حديث فرمودند: «آن گونه که در بعضي روايات آمده، وقتي حضرت ظهور کند، دين جديدي مي‏آورد. مقصود اين نيست که ديني غير از دين پيامبر خاتم (ص) مي‏آورد؛ بلکه چيزهايي که از دين به فراموشي سپرده شده، احيا مي‏کند. به عدل حکم مي‏کند، مدينه فاضله تشکيل مي‏دهد. در آن جامعه ديگر شخص مطرح نيست؛ شخصيّت مطرح است؛ شخصيتي که خواهان عدالت باشد. در آن موقع ستم‏ها از بين مي‏رود، ستمگران نابود مي‏شوند، راه‏ها امن و امان مي‏گردد. انبياء، پيامبر خاتم (ص) ، قيام عاشورا، همه براي اقامه عدل و از بين بردن ستم بود. بايد سعي کنيم در انقلاب ما نيز اين مسائل پياده بشود.»

انتظار

چهارشنبه، 74 / 10 / 13، نيز چند جمله‏اي در معني «انتظار» بيان نمودند:

«انتظار از ريشه «نَظَر» است که معني ديدن با دقّت و مراقب بودن مي‏دهد. همان گونه که گاهي وقتي کسي براي خود وصيّ معيّن مي‏کند، «ناظر» نيز براي وي قرار مي‏دهد. ناظر کسي است که با دقّت و توجّه و محاسبه، نظاره گر است تا اين وصيّ در وظيفه‏اش کوتاهي نکند. انتظار نيز يک نوع عمق نگري است. اين که انسان گوشه‏اي بنشيند و الغوث الغوث بخواند و منتظر فرج باشد، کافي نيست؛ بلکه بايد لحظه به لحظه چشم دوخته باشد و تجسّس کند و آمادگي حاصل کند تا حضرت ولي عصر(عجّل اللّه فرجه) بيايند. بايد به گونه‏اي باشد که اگر الآن آن حضرت ظاهر شود و اعلان کند بايد همراه من به جنگ با جبّاران بياييد، آماده باشد.»

اهميّت تبليغ

چهارشنبه 1375 / 2 / 23 مطابق با 23 ذيحجه 1416، در آستانه ماه محرّم فرمودند: «امر تبليغ مهم است. اگر روحانيت اين امر مهم را توجه نکند، خطرات جبران ناپذيري دارد. در همين انتخابات معلوم شد که هر جا روحاني متعهّد حضور داشته، انتخابات خوبي انجام شده و افراد بهتري به مجلس راه يافتند. در طول تاريخ همين روحانيّت باعث نجات مردم شدند. امثال سيد جمال الدّين اسدآبادي، ميرزاي شيرازي و... و در صدر همه، امام خميني (ره) بودند که مردم را از ستم‏هاي جبّاران رهايي بخشيدند.»

شاگردان‏

وي در مدت تدريس، شاگردان زيادي پرورش داد که بيشتر آن‏ها در قيد حيات هستند و در مسئوليت‏هاي مهمّ ديني و کشوري مشغول به خدمتند.

بعضي از شاگردان وي عبارتند از:

.1 حجة الاسلام و المسلمين محمّدي گلپايگاني، مسئول دفتر مقام معظّم رهبري؛

.2 حجة الاسلام و المسلمين محسن قرائتي؛

.3 حجة الاسلام و المسلمين مروي؛

.4 حجة الاسلام و المسلمين ناطق نوري.

.5 حجة الاسلام و المسلمين سيد حميد روحاني، مؤلّف محترم کتاب «نهضت امام خميني (ره).»(20)

تأليفات‏

آية اللّه صالحي مازندراني، با تلاش مجدّانه در تحصيل و تدريس، به تأليف هم مشغول بود و يافته‏هاي علمي دقيق خود را در موضوعات گوناگون با قلمي روان به رشته تحرير درآورد؛ ولي بيشتر آثار قلمي ايشان هنوز به چاپ نرسيده است.

الف) برخي از آثار ايشان که تاکنون چاپ شده‏بدين قرار است:

.1 رساله توضيح المسائل؛

.2 مفتاح البصيرة في فقه الشريعة(شرح عروة الوثقي)، جلد اوّل و سوم در موضوع طهارت؛

.3 مناسک حج؛

.4 استفتاءات، دو جلد؛

.5 احکام جوانان و نوجوانان.

ب) بعضي از تأليفاتي که هنوز چاپ نشده:

.1 يک دوره خارج طهارت؛

.2 يک دوره کامل خارج اصول فقه؛

.3 رساله‏اي در «ولايت فقيه» که قبل از پيروزي انقلاب تأليف شده است؛

.4 حواشي و تعليقه بر کتاب اسفار و شرح منظومه؛

.5 رساله‏اي مبسوط و استدلالي در «انفال و ثروت‏هاي عمومي»؛

.6 رساله‏اي در «ولايت جدّ و پدر بر دختر بالغ»؛

.7 يک دوره خارج قضا، خمس، وکالت و کفالت از کتاب تحرير الوسيلة؛

.8 يک دوره خارج بيع و خيارات از کتاب مکاسب.(21)

ويژگي‏هاي اخلاقي‏

آية اللّه صالحي مازندراني از همان ابتدا، همگام با تحصيل، در تهذيب و تزکيه نفس نيز کوشا بود و از اساتيد برجسته اخلاق کسب معنويت مي‏کرد و بر ملکات خوب نفساني خود مي‏افزود.

وي به گونه‏اي خود را با ادب اسلامي مزيّن نموده بود که هر کس با او همنشين مي‏شد، به ياد خدا مي‏افتاد و رنگ الهي مي‏گرفت.

بعضي از سيره عملي و اخلاقي وي از اين قرار است:

الف) توکّل به خدا و توسل به اولياي خدا

ايشان در تمام مراحل زندگي، بويژه در ايامي که در زندان‏هاي رژيم منحوس پهلوي بود، به خدا توکّل داشت. همچنين در امر مهم تبليغ و ارشاد مردم نيز، که سيره طلّاب علوم ديني است، از تکيه و توسّل به خدا و اولياي او غافل نبود.

در يکي از سفرها با اين که چند روزي از ماه محرّم سپري شده بود، به قرآن کريم تفأّل مي‏زند که اين آيه مي‏آيد: (اتي امر اللّه فلا تستعجلوه...ينزل الملائکة بالروح من امره علي من يشاء من عباده)؛(22) «بدون ترديد فرمان خدا انجام مي‏پذيرد، پس تعجيل مکنيد...ملائکه همراه با ملک مقرّب الهي به نام روح به فرمان خدا بر هر بنده‏اي که خداوند اراده کند، نازل مي‏شود.»

لذا وي رهسپار ناحيه شمال مي‏شود. با اين که اعلام شده بود که راه پر خطر است، وي به راه خود ادامه مي‏دهد؛ اما بر اثر شدّت برف و طوفان راننده از ادامه مسير اظهار عجز مي‏کند. آية اللّه صالحي در اين هنگام متوسّل به باب الحوائج، حضرت اباالفضل العباس (ع) ، مي‏شود و نذر مي‏کند که در صورت نجات از اين ورطه، در منبر وعظ و ارشاد اوّلين ذکر مصيبت به ياد آن سرور باشد. پس از زماني کوتاه، به طور غير منتظره هوا آرام مي‏شود و ماشين به راحتي راهش را ادامه مي‏دهد. نيمه شب به روستايي در آن نزديکي مي‏رسند و در آن جا متوقف مي‏شوند. صبحدم به مسيرشان ادامه مي‏دهند. تا اين که دوباره ماشين در برف و يخبندان متوقف مي‏شود و تلاش راننده براي حرکت دادن ماشين به جايي نمي‏رسد. در حالي که نااميدي همه را فرا گرفته، بارقه اميد در دل استاد مي‏درخشد به طوري که در آينه صاف و روشن سيماي نوراني‏اش منعکس مي‏شود و زبان به نام ولي اللّه الاعظم حجّة بن الحسن(عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف) مي‏گشايد که: اي آقا و اي مولاي ما! مپسند که ما اهل ولاء در اين بلا درمانيم.» که ناگهان وسيله نجاتي مي‏رسد و آن‏ها را از اين گرفتاري نجات مي‏بخشد.

سرانجام در غير مقصدي که اراده نموده بود و در محلّي که نياز فراوان به ارشاد و ترويج دين داشتند، رحل اقامت گزيد و به نحو احسن نذر خود را ادا کرد.(23)

ب) برپايي مجالس مذهبي‏

ايشان به سبب باورهاي ديني که در عمق جانش ريشه داشت و عشق وافرش به اهل بيت (ع) ، در ايّام شهادت هر کدام از ائمه بويژه ايّام شهادت حضرت زهرا (س) در منزل خود مجلس عزا برپا مي‏نمود و خطبا و مرثيه خوانان به سخنراني و مرثيه خواني مي‏پرداختند. استاد براي مظلوميت اهل بيت به گونه‏اي مي‏گريست که شانه‏هايش حرکت مي‏کرد و گونه‏ها و محاسن مبارکش از اشک خيس مي‏شد.

در اعياد و روزهاي تولد ائمه (ع) نيز مراسم جشن و شادي برپا بود و با پخش شيريني و اعطاي هديه، دل مؤمنين شرکت کننده را به ياد آن امامان شاد مي‏نمود.

ج) عطوفت و مهرباني‏

ايشان با همه مردم مهربان بود، امّا با کودکان عطوفت خاصي داشت.

بارها نگارنده شاهد بود که وقتي ايشان در مجلسي حضور داشت و کودک و نونهالي به ايشان نزديک مي‏شد، با احترام و مهرباني از وي احوالپرسي مي‏کرد و دست محبّت بر سر و روي وي مي‏کشيد و اغلب با هدايايي، نهال محبّت دين و روحانيّت را در دل وي غرس مي‏نمود.

احترام به همسايه‏

او براي همسايه‏ها احترام ويژه‏اي قائل بود و هميشه با گرمي از آن‏ها استقبال مي‏کرد و در شادي و غم آن‏ها حتي‏الامکان شرکت مي‏نمود. اگر مصيبتي براي يکي از همسايگان پيش مي‏آمد، براي عرض تسليت به منزلشان مي‏رفت و در مجلس ختم آن‏ها شرکت مي‏نمود.

در مراسم شادي آن‏ها نيز شرکت مي‏جست. در اين اواخر که يکي از همسايگان ايشان از سفر کربلا باز گشته بود، براي ديدار وي همراه با استاد و اعضاي دفتر و بعضي از فرزندان و داماد بزرگوارشان به منزل او رفتيم و استاد با احوالپرسي گرم و خوش‏آمد گوئي، از وي تفقّد نمود. خلاصه، اين گونه نبود که مشغله‏هاي زياد درسي و مقام افتا، ايشان را از اين برنامه‏ها باز دارد.

احترام به روحانيّت‏

استاد آية اللّه صالحي، براي همه مردم بويژه براي محصّلين علوم ديني و طلّاب احترام زيادي قائل بود.

يکي از فرزندانشان مي‏گويد: به ياد دارم در يکي از سفرهاي ايشان به مناطق مختلف شهري و روستايي، که با او همراه بودم، در يکي از مناطق هنگام نماز، ايشان از امام جماعت مسجد - که يک طلبه جواني بود - با اصرار خواست که امامت جماعت را بر عهده بگيرد و او به همان طلبه اقتدا کرد و با اين عمل، موقعيّت آن روحاني را در آن محل بالا برد؛ و بدين وسيله به ديگران فهماند که روحاني محلّ، عزيز و مورد احترام است.(24)

تواضع و وقار

آية اللّه صالحي در عين تواضع، بسيار با وقار بود؛ به طوري که نه در دام هزل و شوخي‏هاي ناروا گرفتار آمد، نه در ورطه خودپسندي و کبر سقوط کرد

از نهايت تواضع و فروتني ايشان اين که، با همه عظمت و بزرگي که بر اثر علم و تقوا کسب نموده بود، هرگز از آموختن حتي از شاگردش، اِبا نداشت. خود در اين باره مي‏گويد:

«بنده اگر وقت کنم در همين حال اگر در علمي بايد خدمت استاد ديگري زانو بزنم و درس بياموزم، هيچ ابايي ندارم؛ چه اين که در ايّامي که در صحن مطهّر حضرت معصومه (س) بعضي از دروس را تدريس مي‏کردم، با يکي از فرزندان مرحوم صدر در سن 16 - 17 سالگي که در درس من شرکت مي‏کرد، آشنا شدم و با وي انس گرفتم. ديدم که در علم رياضي خيلي تسلط دارد. در همان ايّام که ايشان شاگرد من بود، حدود 15 جلسه از ايشان درس رياضي آموختم.»(25)

اعتدال در غذا و استراحت‏

ايشان در خوردن و خوابيدن بسيار کم مؤونه بود؛ هميشه کم غذا مي‏خورد؛ با اين که هيچ بيماري نداشت. معتقد بود که بسياري از بيماري‏ها از زياده‏روي در خوردن پيدا مي‏شود.

در خوابيدن هم بسيار ساده بود. اين طور نبود که در اتاق و بساط ويژه‏اي استراحت کند. بسياري از اوقات ايشان دست مبارکش را زير سر مي‏گذاشت و بدون اين که بستري بگستراند، در گوشه‏اي از اتاق مي‏خوابيد و به راحتي قبل از اذان صبح بيدار شده، به تهجّد و عبادت و راز و نياز با خدا مي‏پرداخت.(26)

وارستگي

تمام سعي و کوشش ايشان اين بود که به تمام احکام نوراني اسلام، عمل کند و لذا هميشه بهداشت و نظافت فردي را به خوبي مراعات مي‏کرد. هميشه لباس‏هاي وي تميز و آراسته بود؛ نه تنها ظاهر او، بلکه دل و جان خود را نيز از کدورت‏ها و کينه‏ها پيراسته و پاک کرده بود؛ به گونه‏اي که مسئول دفتر ايشان اظهار مي‏داشت: در يکي از روزهاي آخر عمرش وقتي در محضر ايشان بودم، اين جمله را از ايشان شنيدم که: «در دل من کدورت و کينه هيچ مؤمني نيست و اگر در سراسر عالم بفهمم به يکي از بندگان مؤمن ظلمي روا داشته شود، بسيار ناراحت و رنجيده مي‏شوم.»(27)

مبارزات و فعاليت‏هاي سياسي‏

از آن جا که «ديانت عين سياست و سياست عين ديانت است»، ايشان در کنار تحصيل و تدريس و تأليف، در فعاليت‏هاي سياسي نيز حضور داشت؛ بلکه آن را وظيفه شرعي خود مي‏دانست و از همان دوران جواني، يعني در سال‏هاي 1331 - 1332 ش. با رفت و آمد به منزل مرحوم آية اللّه کاشاني در تهران، با مسائل سياسي کشور آشنا شد.

در بعضي از جلسات مخفي، که شهيد بزرگوار نوّاب صفوي (ره) سخنراني مي‏کرد، حاضر بود و نيز در متن مبارزات مردمي عليه رژيم ستم شاهي پهلوي قرار گرفت. خاطرات خوبي از کودتاي ننگين آمريکايي 28 مرداد و خيانت ملّي‏گرايان را در ذهن داشت. با شروع نهضت امام خميني در سال 1342 در صف مبارزان و روحانيان وفادار امام خميني قرار مي‏گيرد و در اين راه رنج‏ها و تلخي‏هاي فراواني را به جان مي‏خرد؛ امّا هرگز خستگي به خود راه نمي‏دهد.(28)

زنداني شدن در رژيم پهلوي‏

با شرکت فعّال در حرکت‏هاي سياسي و مبارزاتي و حضور در بعضي از جلسات مخفي علماي آن زمان، بسياري از اعلاميه‏هايي را که بر ضد رژيم ظالمانه پهلوي بود، امضا کرد.(29)

سال 1353 ش. هم زمان با دستگيري و تبعيد عدّه‏اي از مدرّسان عالي‏قدر، ايشان نيز دستگير و راهي زندان شد. در سال‏هاي 1353 و 1354 ش. در زندان‏هاي مختلف، از جمله: زندان ساواک و شهرباني قم، قزل قلعه(انفرادي و عمومي)، اوين و قصر، زنداني مي‏شود.(30)

حمايت بي‏دريغ از نهضت امام خميني (ره)

با شروع مجدّد و اوج‏گيري نهضت امام خميني (ره) در سال 1356، ايشان نيز با صدور اطلاعيه‏اي در همان ايّام به مناسبت حمله ددمنشانه رژيم منحوس پهلوي به حوزه علميه قم، حمايت بي‏دريغ خود را از انقلاب بي‏نظير امام خميني و عشق سوزاني که به شخصيت والا و بي بديل امام داشت، آشکار نمود.

در اين پيام آمده است: «... اي فقيه عاليقدر(خميني) که عزم آهنين و اراده پولادينت در راه مبارزه با باطل و مدافعه از ساحت با جبروت اسلام خلل‏ناپذير مي‏باشد...

مرجعا! دوستان و شيفتگان کويت را همچون ابوذران صدر اسلام به ديار دور و نامساعد تبعيد کردند و گروهي ديگر را همانند بلال و مجاهدان صدر اسلام شکنجه کردند و گروه سومي را ياسروار کشتند؛ همه اين اعمال ناروا براي محو اسم تو و محو کردن شکوه و جلال تو و به فراموشي سپردن اعمال تو انجام دادند؛ لکن خداي تو، مکر آنان را به خودشان برگرداند و نقشه‏هاي شومشان را نقش بر آب کرد. آري و اللّهُ خَيْرُ الْماکرين....

... اين تيره دلان و کج انديشان هنگامي که در مقابل سيل خروشان احساسات مردم براي خاطر دفاع از تو قرار مي‏گيرند، چون پاسخ مثبتي ندارند و نمي‏توانند اين همه عواطف پاک و احساسات پرشور را ببينند، دست به حملات وحشيانه و جنايات ننگين مي‏زنند تا بدين وسيله آتش حقد و عنادشان را خاموش کنند. مگر مردم بي‏دفاع و طلّاب حوزه علميه قم در روز 19 دي ماه چه کردند که آنان را بي‏رحمانه به خاک و خون کشيدند؟ کثيري را کشتند و عدّه زيادي را مجروح کردند...

خوشبختانه مردم داخل کشور و جهان خوب فهميدند و آگاه شدند که جنايات 19 دي و اعمال وحشيانه کماندوها، صد در صد اهريمني و ضدّ انساني بوده است. لذا به دنبال آن، سيل اعتراضات شروع شد. اين مراجع عظام تقليد هستند که همه يک صدا نسبت به جنايات 19 دي و توهين به مقام شامخ مرجع عاليقدر شيعه اعتراض کردند...

روحانيت واقعي از بزرگ مرجع تقليد شيعيان جهان زعيم عاليقدر حضرت آية اللّه العظمي خميني(مدّظله العالي) جدا نيست، مراجع عظام ما همگان مانند يک روحند در چندين تن...

در خاتمه، سلام ما بر تو اي وارث انبياء و اي نائب راستين حضرت بقية اللّه حجة ابن الحسن العسکري(ارواحنا الفدا). درود فراوان ما بر تو اي مرجع بزرگ شيعه، اي زعيم عاليقدر اسلام حضرت آية اللّه العظمي خميني(مدّ ظلّه العالي). حوزه علميه قم. اسماعيل صالحي مازندراني. 1356.»(31)

در سال 1357 ش. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، براي آگاهي بخشيدن به مردم در مورد اين انقلاب بزرگ، در مناطق مختلف کشور، بويژه در استان‏هاي يزد و کرمان، سخنراني‏هاي حساسي ايراد نمود و راهپيمايي‏هاي بزرگي عليه رژيم منحوس پهلوي به راه انداخت. به اين ترتيب او سعي داشت تا نهضت امام خميني با شتاب بيشتري به پيروزي نايل شود.(32)

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران

حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سمت‏هاي مختلفي، چون: دو دوره نمايندگي مجلس خبرگان رهبري از استان مازندران و حضور در مسئوليت قضاوت در برهه‏اي از زمان، در خدمت نظام جمهوري اسلامي بودند. علاوه بر اين، هيچ گاه از تعليم و تربيت و هدايت مردم در مسير انقلاب غافل نبود و در مناسبت‏هاي مختلف با صدور اطلاعيّه و يا به حضور پذيرفتن اقشار مختلف مردم و بيانات و رهنمودهاي سازنده، نقش مهمّي در رشد و تعالي و هدايت آن‏ها در اين راه ايفا نمود. به دو نمونه از بيانات وي اشاره مي‏کنيم:

.1 در قسمتي از پيام وي در مورد حضور مردم در انتخابات خبرگان سال 1377 ش. آمده است:

«... انتخابات مجلس خبرگان از مهم‏ترين انتخاب‏ها در اين کشور است که انقلاب و نظام اسلامي با حضور آگاهانه ملّت عزيزمان در اين صحنه حساس، بيش از پيش اميدوار خواهد شد...»(33)

.2 بيانات و رهنمود وي در ديدار با جمعي از مربّيان تربيتي آموزش و پرورش شهرستان قائم شهر در خرداد سال 1379 ش:

«... کار فرهنگي، کار بسيار مشکل، سنگين، دشوار و پرمسئوليّت است... کار انبيا و اوليا و علما و صلحا است. اين‏ها هستند که معمولاً کار فرهنگي مي‏کنند... از مرحوم آية اللّه سيد محسن جبل عاملي(که قبرش نزديک مرقد منوّر حضرت زينب (س) است) شنيده شد که فرمود: شاگرداني را تربيت کردم، جواناني را ساختم که اگر در قلب کفر و درياي کفر وارد شوند، کف پايشان نم بر نمي‏دارد. اين جور محکم و مستحکم و شکست‏ناپذير هستند، اين ساختن، کار مشکلي است. اين کار، ايمان و عشق و فداکاري مي‏خواهد... شما عزيزان بايد جوانان و نوجواناني تربيت کنيد که با ايمانشان با شيطانِ درون و بيرون مبارزه کنند، هوا و هوسِ نفس را مهار کنند، رو به سوي خدا بروند....»(34)

پشتيبان ولايت‏

ايشان در طول بيش از بيست سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هرگز خود را از نظام مقدس جمهوري اسلامي جدا ندانست؛ بلکه با حمايت‏هاي خود و پشتيباني از ولايت فقيه، موجب تقويت نظام بود.

وي در چهارم آذر 1376(16 رجب 1418) به مناسبت اين که عده‏اي‏

به تضعيف ولايت فقيه مي‏پرداختند، در پايان درس خارج اصول حدود نيم ساعت به سخنراني در اين زمينه پرداخت.

ايشان در آن سخنراني اظهار داشتند: «روح نظام، همين ولايت فقيه است؛ در قانون اساسي اين را به عنوان اصلِ اصيل و رکنِ رکين گذاشتند. خيلي از افراد قبلاً تلاش مي‏کردند که اين يکي نباشد؛ چون مي‏دانستند اين يکي براي آن‏ها خطرآفرين است... تلاش‏هاي زيادي بوده و هست، براي اين که اين روح از نظام برود. وقتي روح برود؛ جسد خالي و بي‏روح ديگر تأثيري ندارد...»(35)

رحلت‏

آية اللّه صالحي مازندراني پس از عمري تلاش و کوشش در راه تعليم، تربيت، تهذيب و تزکيه نفس، احياي دين و قرآن و فقاهت، سرانجام صبح جمعه 9 شهريور 1380 ش. در سن 68 سالگي در زادگاهش دعوت حق را لبّيک گفت و به ملکوت اعلي پيوست. فقدان او شکافي در عالم اسلام و روحانيّت پديد آورد که پر شدن آن آسان نيست.

پيکر مطهّر وي روز يک شنبه، 11 شهريور 1380 (13 جمادي الثاني 1422 ق.) با حضور هزاران تن از مردم مسلمان ساري تشييع شد.

در مراسم تشييع، نمايندگان رهبر معظّم انقلاب در مازندران و نهضت سوادآموزي، نمايندگان چند تن از مراجع تقليد، نمايندگان مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبري و مجلس شوراي اسلامي، امامان جمعه و جماعت و مسئولان استان همراه با مردم سوگوار شرکت داشتند.

تشييع کنندگان با شعار «عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، خامنه‏اي رهبر صاحب عزاست امروز» پيکر مطهر وي را از مسجد جامع ساري تا ميدان امام اين شهر با شکوه خاصي تشييع کردند. سپس براي خاکسپاري به شهر مقدّس قم انتقال دادند.(36)

در قم نيز پيکر پاک آن عالم ربّاني و فقيه صمداني در ميان جمع زيادي از علما و فضلا و طلّاب و مردم اندوهگين قم با عظمت و احترام زيادي از مسجد امام حسن (ع) تا حرم مطهّر حضرت معصومه (س) تشييع و در صحن مطهّر با حضور انبوهي از علما و مردم به امامت آية اللّه جوادي آملي بر پيکر پاکش نماز خوانده شد و در سمت قبله مسجد طباطبائي نزديک در ورودي به خاک سپرده شد.

پيام‏هاي تسليت‏

پس از درگذشت آن عالم متّقي، شخصيّت‏هاي برجسته ديني و کشوري و سازمان‏ها و ارگان‏ها با صدور اطلاعيه‏اي جداگانه، اين ضايعه غم‏انگيز را تسليت گفتند که چند نمونه آن را يادآور مي‏شويم:

پيام تسليت رهبر معظّم انقلاب‏

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. درگذشت عالم و فقيه بزرگوار آية اللّه آقاي صالحي مازندراني را به حوزه‏هاي علميه قم و مراجع و علماي اعلام آن همچنين به مردم شريف و انقلابي مازندران و به خصوص به بازماندگان و فرزندان مکرّم آن مرحوم تسليت عرض مي‏کنم.

اين عالم جليل از جمله ذخاير حوزه علميه و از حاميان و مدافعان صادق و صميمي انقلاب، چه در دوران اختناق و چه پس از آن، محسوب مي‏شدند و فقدان ايشان، براي کساني که از خرمن دانش وي بهره مي‏بردند و نيز براي دوستان و ارادتمندان ايشان موجب خسارت و مايه تأسف و تأثر است.

از خداوند متعال علوّ درجات ايشان و صبوري و اجر براي بازماندگان محترمشان مسئلت مي‏نمايم. سيّد علي خامنه‏اي 1380 / 6 / 11.»(37)

پيام تسليت حجة الاسلام و المسلمين اکبر هاشمي رفسنجاني‏

«انّا للّه و انّا اليه راجعون. درگذشت عالم ربّاني آية اللّه حاج شيخ اسماعيل صالحي مازندراني موجب تأسف و تأثر خاطر گرديد. فقدان اين عالم برجسته و مدرس حوزه علميه قم را که منشأ خدمات مؤثر و ارزشمند براي انقلاب اسلامي و مردم مازندران بود؛ به علما، بيت محترم و مردم شريف و شهيدپرور مازندران تسليت گفته، از خداوند متعال براي آن بزرگوار علوّ درجات و براي بازماندگان محترم صبر و اجر مسئلت مي‏نمايم. اکبر هاشمي رفسنجاني، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام.»(38)

پيام تسليت دبيرخانه مجلس خبرگان‏

در قسمتي از پيام آمده است: «... درگذشت آن عالم وارسته، ثُلمه‏اي بزرگ در عالم اسلام پديد آورد. او عمر پر برکت و گرانبهاي خويش را در راه تدريس علوم اسلامي و اعتلاي حوزه‏هاي علميه و گسترش فقه و اصول سپري کرد. او فقيهي بود که مخلصانه از ابتداي نهضت اسلامي از بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني پشتيباني کرد و همواره در تأييد عملي از جمهوري اسلامي و رهبري دريغ ننمود....»(39)

فرزندان‏

از حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، پنج فرزند به يادگار مانده است که سه فرزند پسر ايشان به نام‏هاي: محسن، مهدي و محمدعلي مشغول تحصيل علوم ديني و در سلک روحانيّت مي‏باشند و يک دختر وي نيز از محصّلين علوم ديني و از اساتيد علوم حوزوي در جامعة الزهراء قم است. اميد است فرزندان ايشان، خلفي شايسته براي پدرشان باشند.

زندگينامه آيت اللّه صالحي مازندراني به قلم خودشان‏

بسمه تعالي‏

اينجانب اسماعيل صالحي معروف به صالحي مازندراني در يکي از روستاهاي قائم شهر متولّد شدم. تاريخ شناسنامه‏اي تولدم يک هزار و سيصد و دوازده مي‏باشد. پدر و اجدادم از علما و روحانيّون بوده‏اند. در سنّ 5 - 6 سالگي به وسيله پدر عالم و زاهدم، با قرآن کريم آشنا شدم. آن بزرگوار بخش کمي از اين کتاب عزيز را به من آموخت؛ قسمت عمده را بدون احتياج به تعليم خواندم. پس از آموختن قرآن مجيد برخي از کتب مذهبي و تاريخي رائج آن زمان را و نيز مقداري از کتاب جامع المقدّمات را در محضر حضرت والد «قدّسرّه» خواندم. نوشتن را هم از جناب ايشان آموختم. در همان ايّام که در سنين نوجواني بودم، اشتياق هجرت و رفتن به حوزه علميّه بابل - از شهرهاي بزرگ مازندران - (صانها اللّه تعالي عن حوادث الدّهتر و بوائق الزّمان) در من پيدا شد که بهتر است از آن تعبير به اشتعال کنم؛ اشتعالي که يدرک و لا يوصف؛ اشتعالي که هيچ عاملي قدرت مقابله با آن را نداشت. حدود دو - سه سالي در مدرسه صدر بابل درس خواندم. پس از آن راهي تهران شدم و حدود دو سال در تهران تحصيل کردم؛ در مدرسه محقّر و کوچکي به نام خازن الملک سال 31 - 32 و سال تحصيلي 33 در حوزه مقدّسه قم، مدرسه فيضيّه بودم. پس از آن با حالت بي‏قراري راهي حوزه مبارکه مشهد مقدّس شدم. حدود پنج سال و اندي در حوزه مشهد در جوار مرقد مولايم امام هشتم (ع) ماندم. سال يک هزار و سيصد و سي و نه هجري شمسي مجدّداً به حوزه قم برگشتم. الي الآن - 1374 - در حوزه مقدّسه قم انجام وظيفه مي‏کنم. تدرّس و تدريس اين‏جانب در محور منقول، فقه و اصول بوده و مي‏باشد. البتّه معقول را هم خوانده‏ام و در گذشته بعضي از کتب آن را نيز تدريس کرده‏ام؛ مانند شرح منظومه و بعضي از جلدهاي اسفار. در نهضت عظيم و انقلاب شکوهمند اسلامي به رهبري امام راحل(قدّسرّه) حضور فعّال و مؤثّر - در حدّ امکان و توان داشته و دارم. مدّتي هم در زندان‏هاي مختلف ساواک و شهرباني قم، قزل - قلعه، سلّول و عمومي آن، اوين و قصر بوده‏ام.

آثار قلمي اين‏جانب عبارتند از: .1 تقرير دروس خارج طهارت؛ .2 تقرير خارج بيع و خيارات مکاسب؛ .3 تقرير دروس خارج اصول از اول مباحث الفاظ تا آخر مباحث اصول عمليّه؛ .4 دروس خارج طهارت تا اواخر مبحث نجاسات که ادامه دارد؛ .5 دروس خارج بيع مکاسب؛ .6 دروس خارج مبحث ولايت فقيه؛ .7 دروس خارج مبحث انفال؛ .8 دروس خارج مبحث خمس؛ .9 دروس خارج قضا؛ .10 درس‏هائي از وکالت؛ .11 خارج بخشي از کفالت؛ .12 دروس خارج اصول از اوّل مبحث الفاظ تا اوائل مبحث ظن که ادامه دارد.

از رقم 4 تا رقم 12 درس‏هاي خارج اين‏جانب است که بسياري از آن‏ها تکثير و در اختيار اصحاب بحث قرار گرفته است. حواشي و تعليقات و يا توضيحات مختصري هم بر برخي از کتب معقول دارم.

1 و 2 - نگاهي به زندگاني حضرت آية اللّه العظمي صالحي مازندراني، تهيه و تنظيم دفتر معظم له، ص .12 و دست نوشته خود ايشان. امّا در يادداشت فرزندشان حاج آقا محسن، سال تولد پدر بزرگوارشان سال 1355 قمري(حدود 16 - 1315 ش) آمده است، و با اظهاراتشان اين سال را تقويت مي‏نمودند.

3 و 4 - گفت و گو با فرزندشان حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا محسن و دامادش حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي اصغر اميري.

5 - نگاهي به زندگاني حضرت آية اللّه العظمي صالحي مازندراني، ص 2.

6 - يادداشت فرزند ايشان حاج آقا محسن، ص 2 و 3.

7 - استفتاءات حضرت آيت اللّه صالحي مازندراني، ج 2، ص 194.

8 - همان، ص 195.

9 - در سخناني ضمن درس خارج، در تاريخ 1374 / 9 / 22.

10 و 11 - نگاهي به زندگاني حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، ص 4.

12 - يادداشت فرزندشان حاج آقا محسن، ص 10.

13 - خلاصه‏اي از زندگاني حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، تهيه و تنظيم دفتر معظم له، ص 5.

14 - احکام جوانان و نوجوانان، مطابق فتواي حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، تهيه و تدوين حجة الاسلام حسينعلي آدربادگان، ص 212 و 213.

15 - بحارالانوار، علامه مجلسي، چ آخوندي، ج 60، ص 216.

16 - ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 108، به نقل از پيام امام خميني 1367 / 9 / 2.

17 - سباء / 46.

18 - بحارالانوار، ج 77، ص 49 و 50.

19 - بحارالانوار، ج 52، ص 338 والارشاد شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، ج 2، ص 359.

20 - گفت و گو با مسئول دفتر معظم له، حجة الاسلام و المسلمين سيد جعفر حسيني نوري.

21 - احکام جوانان و نوجوانان، ص 214.

22 - نحل / 1.

23 - يادداشتي از دفتر آية اللّه صالحي مازندراني.

24 - يادداشتي از فرزندشان حاج آقا محمد علي صالحي.

25 - در درس خارج اصول، سه‏شنبه 1374 / 9 / 20.

26 - يادداشتي از فرزندشان حاج آقا محمد علي صالحي.

27 - گفت و گو با مسئول دفتر معظم له.

28 - احکام جوانان و نوجوانان، ص 215.

29 - ر.ک: بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ج 1، ص 902، و اسناد انقلاب اسلامي، جلد سوم، ص 174، 196، 251، 268، 272، 299، 322، 331، 405، 420 و 427.

30 - استفتاءات، جلد 2، ص 199.

31 - يادداشتي از دفتر آية اللّه صالحي مازندراني.

32 - استفتاآت، جلد 2، ص 199.

33 - روزنامه جمهوري اسلامي، شنبه 25 مهر 1377ش 5610، ص .12 صدور اطلاعيّه 77 / 7 / 24.

34 - بيانات و رهنمود حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، در ديدار با جمعي از مربيان، در خرداد 1379، تکثير: معاونت آموزش و پرورش قائم شهر.

35 - روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 5 آذر 1376، ش 5355، ص 4.

36 - همان، 12 شهريور 1380، ش 6433، ص 4.

37 - همان، ص 2.

38 - همان، ص 1.

39 - همان، ص 4.


/ 1