صالحي مازندراني، اسماعيل
فقيه فروتن احمد محيطي اردکاني ولادت
حضرت آية اللّه حاج شيخ اسماعيل صالحي مازندراني در سال 1312 ش. در يکي از روستاهاي قائمشهر در خانوادهاي روحاني متولد شد.(1) وي فرزند ملّا رحمت اللّه، فرزند ملّا صدوق، فرزند ملّا صالح، فرزند ملّا محمد، فرزند عالم متّقي ملّا صالح است واجداد بزرگوارش، همه از علماي وارسته و فرهيختگان پرهيزکار بودند.(2) پدر بزرگوارشان، مرحوم ملّا رحمت اللّه، يکي از روحانيون شريف و مورد احترام اهالي بود که براي امرار معاش به کشاورزي هم مشغول بود. او در سال 1358 ش. در سن 72 سالگي دار فاني را وداع گفت و در زادگاهش «لَفُور» مدفون گرديد.(3) مادر مکرّمه وي، عمّه خانم کُجوري، زني باتقوا و وارسته بود که در تاريخ 1377 / 2 / 6 ش. به رحمت ايزدي پيوست و در زادگاهش به خاک سپرده شد.(4) نوجواني
در سن پنج سالگي، با هدايت پدرش با کتاب عزير خدا «قرآن مجيد» آشنا شد و قسمتي از قرآن را نزد وي آموخت و قسمت عمده آن را بدون معلّم فرا گرفت و حتي بخشهايي از کلام الهي را حفظ نمود. ايشان در اين باره ميگويد: «به خاطر دارم که در همان دوران کودکي، آياتي از قرآن کريم را براي بعضي از روستاييان از حفظ ميخواندم و مورد تشويق آنها قرار ميگرفتم.»(5) تحصيل
پس از آموختن قرآن مجيد و بعضي از کتب مذهبي و تاريخي و مقداري از جامع المقدّمات از محضر پدر بزرگوارشان، براي ادامه تحصيل علوم اسلامي با اشتياقي وصفناپذير، عازم «بابل»، يکي از شهرهاي مازندران، شد و صرف و نحو و منطق را از اساتيد بزرگوار مدرسه «صدر» آموخت. خود در اين باره چنين فرموده است: «هنگامي که به سنّ ده سالگي رسيدم، در خود احساس عجيبي يافتم که هر طور شده به مناطق بزرگتري رفته و به فراگيري علوم اسلامي بپردازم. و خود را در راهِ رسيدن به علم مشتعل يافتم و به همين مقصود به اصرار، از پدرم خواستم که مرا به بابل، شهري که در آن زمان در حدّ خودش داراي حوزه علميه نسبتاً بزرگي بود، ببرد. پدرم وقتي ديد که تمام وجودم از عشق به تحصيل شعلهور شده است و حتي يک لحظه تاب توقف ندارم، مرا به بابل برده و نزد مرحوم آية اللّه شيخ امان اللّه کريمي (ره) ، که عالمي زاهد و وارسته بودند، سپرد. مرحوم آية اللّه کريمي (ره) چون عالمي عامل بودند، در تربيت من نقش مهمّي ايفا کردند و بسياري از احکام اسلامي و ديني که مورد نيازم بود، به من ياد دادند.»(6) آن گاه به تهران عزيمت کرد و حدود دو سال در تهران مشغول تحصيل بود. سپس عازم قم شد و حدود هفت ماه در مدرسه فيضيّه اقامت داشت. عشق به تحصيل چنان او را فراگرفته بود که فقر و سختيهاي طاقتفرساي آن روزها را به راحتي تحمّل ميکرد. در اين باره ميگويد: «ايّامي بر ما گذشت که امکان به دست آوردن نان، حتّي به اندازه رفع گرسنگي هم، فراهم نبود؛ امّا تحمّل آن براي کساني که شيداي تحصيل علوم و معارف ديني بودند، چندان مشکل نبود.»(7) تلاش و جدّيت در تحصيل و مطالعه مداوم، غالب اوقاتش را پر کرده بود؛ به گونهاي که زمان تحصيل و تدريس در شبانه روز به بيست ساعت ميرسيد. استعداد سرشار و روح کنجکاوش به حدّي بود که از محضر استادي به محضر استادي ديگر حاضر ميشد تا مراحل کمال و معرفت را با اخلاص طي کند. دقّت نظر وي به گونهاي بود که يکي از مدرّسان بزرگ حوزه، فرموده است: «من در عمرم طلبهاي دقيق النّظر مانند ايشان نديدم.» اين زماني بود که به تحصيل درس منطق مشغول بود و با سؤالهاي پي در پي استاد را به اعجاب واميداشت.(8) پوشيدن لباس روحانيّت
آية اللّه صالحي مازندراني (ره) ، به مناسبتهاي مختلف بارها اظهار ميداشت که اگر علما و روحانيّون عذري ندارند، خود را با پوشيدن لباس مقدّس روحانيّت مزيّن کنند؛ زيرا اين لباس و عمامه، خود به خود اثر دارد و ديگران را به مسير حق هدايت ميکند. از اين رو، خود وي در سال 1332 ش. در حالي که کمتر از بيست سال داشت، لباس مقدّس روحانيت را پوشيد و به کسوت عالمان دين در آمد.(9) عزيمت به مشهد مقدّس
اوايل سال تحصيلي 1333 ش. عازم مشهد مقدّس شد و سطح عالي و مقداري از دروس خارج فقه و اصول را از محضر اساتيد و بزرگان حوزه علميه مشهد فرا گرفت؛ از جمله اساتيد وي، استاد عاليقدر و صاحب فضائل، حضرت آية اللّه حاج شيخ هاشم قزويني (ره) بود. مرحوم آية اللّه قزويني علاوه بر اين که در فقه و اصول، استادي ماهر و خبير بود، در تربيت و تزکيه شاگردان نيز نقش به سزايي داشت.(10) هجرت به قم
پس از حدود شش سال تحصيل و اقامت در جوار بارگاه حضرت علي بن موسي الرّضا(عليه آلاف التحيّة والثناء) در سال 1339 ش. براي ادامه تحصيل عازم قم شد و در حوزه مقدس آن جا در جوار مرقد مطهّر حضرت فاطمه معصومه (س) تحصيل و تدريس را پي گرفت.(11) تشکيل خانواده
در سال 1338 ش. در حالي که کمتر از 26 بهار از عمر شريفش ميگذشت، با خانوادهاي نجيب، متدين و اهل علم از اقوام نزديک خود وصلت کرد. همسرش زني مؤمن، فداکار، متدين، صبور و عاشق اهل بيت (ع) است؛ به گونهاي که وي بارها ميفرمود: «من به عشقي که او به اهل بيت عصمت و طهارت دارد، رشک ميبرم.»(12) آنچه شايان ذکر است، همراهي دلسوزانه همسرش در مراحل مختلف زندگي با او است؛ چه در دوره ستم شاهي که ايشان گاهي در زندان و گاهي در تعقيب بود؛ چون علاوه بر وظيفه مهم خانهداري و دفاع از هجوم دژخيمان ساواک، نگهداري و تربيت فرزندان را در آن برهه حساس بر عهده داشت و در برابر مشکلات ايستادگي ميکرد؛ و چه در بعد از پيروزي انقلاب اسلامي که همواره يار و مددکار همسر خود بود.(13) حضرت آية اللّه صالحي مازندراني پس از ازدواج، با اين که مدّت زيادي در منزل استيجاري زندگي ميکرد و براي امرار معاش در مضيقه بود، با جدّيت بيشتري به ادامه تحصيل پرداخت و هيچ مشکلي او را از هدف باز نداشت. اساتيد
ايشان علاوه بر اساتيدي که در بابل و تهران و مشهد مقدس داشت، در حوزه علميه قم نيز از محضر حضرات آيات و اساتيد گرانقدر بهرهمند شد که بعضي از آن بزرگان عبارتند از: .1 حضرت آية اللّه العظمي بروجردي (ره) ؛ .2 مجاهد بزرگ، حضرت آية اللّه العظمي امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران؛ .3 حضرت آية اللّه حاج ميرزا هاشم آملي (ره) ؛ .4 حضرت آية اللّه العظمي گلپايگاني (ره) ؛ .5 علّامه بزرگوار حضرت آية اللّه حاج سيد محمد حسين طباطبائي (ره) ؛ .6 حضرت آية اللّه محقّق داماد (ره). تدريس
ايشان حدود 40 سال در حوزه علميه قم به تدريس فقه و اصول و ديگر علوم اسلامي مشغول بود. بعضي از کتابها يا علومي که تدريس نمود، عبارتند از: .1 کفاية الاصول، از آخوند خراساني (ره) ؛ .2 شرح تجريد الاعتقاد(کشف المراد علّامه حلي (ره) )؛ .3 دو دوره کتاب حکمت شرح منظومه ملا هادي سبزواري (ره) ؛ .4 نهاية الحکمة، از علامه طباطبائي (ره) ؛ .5 برخي از مجلّدات اسفار ملّا صدرا (ره) ؛ .6 يک دوره خارج قضا، خمس، وکالت و کفايت، از کتاب «تحريرالوسيله» تأليف امام خميني (ره) ؛ .7 و از سال 1358 ش. تا آخر عمر شريفشان به تدريس «خارج فقه و اصول» اشتغال داشت و بعضي از روزها را به تدريس «تفسير قرآن» و «اخلاق» اختصاص داده بود.(14) آموزههاي چهارشنبه
استاد آية اللّه صالحي مازندراني طبق معمول حوزه علميه قم، هر چهارشنبه، در پايان درس خارج فقه و اصول با بيان آيهاي از قرآن مجيد يا روايتي از امامان معصوم (ع) ، نکات بسيار آموزنده اخلاقي را متذکّر ميشد و راه تهذيب و تزکيه نفس را در کنار تحصيل دانش، به شاگردان ميآموخت. بعضي از اين نکات اخلاقي چنين است: بسيج؛ لشکر مخلص خدا
روز چهارشنبه 1370 / 9 / 5 به مناسبت سالگرد صدور پيام تاريخي امام خميني براي تشکيل بسيج، اين حديث را بيان فرمود: «عن ابي الحسنالاوّل (ع) قالَ: رَجُلٌ مِنْ اُهْلِ قُمْ يَدْعُوا النّاسَ ِالَي الْحَقّ، يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبُرِ الْحَديدِ. لاتَزِلّهُمْ الرّياحُ الْعَواصِفُ وَ لايملّون مِنَ الْحَرْبِ، وَ لايَجْبُنُونَ، وَ عَلَي اللّهِ يَتَوَکّلون، وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتّقينَ.»(15) امام کاظم (ع) فرمود: «مردي از اهل قم(قيام خواهد کرد و) مردم را به سوي حق دعوت ميکند. گروهي(محکم و استوار) چون پارههاي آهن دور او جمع ميشوند، بادهاي تند(حوادث) آنها را متزلزل نميکند و از جنگ هراسي ندارند و خسته نميشوند و بر خداوند توکّل ميکنند و عاقبت (پيروزي) از آنِ پرهيزکاران است.» آن گاه آية اللّه صالحي، اين حديث را بر امام خميني (ره) و بسيجيان و ياران امام منطبق کرده، کلماتي از امام خميني را درباره بسيجيان اين گونه نقل مينمود: «امام خميني فرمودند: «بسيج» شجره طيبه و درخت تناور و پرثمري است که شکوفههاي آن، بوي بهار وصل و طراوت يقين و حديث عشق ميدهد. بسيج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهيدان گمنامي است که پيروانش بر گلدستههاي رفيع آن، اذان شهادت و رشادت سر دادهاند... بسيج، لشکر مخلص خدا است که دفتر تشکيل آن را همه مجاهدان از اوّلين تا آخرين امضاء نمودهاند...»(16) قيام براي خدا
چهارشنبه 1373 / 8 / 18 در آخر درس اصول چنين فرمودند: «خيلي از مطالب که در منابر و مجالس مطرح ميکنيم، جنبه خطابي دارد؛ عصاره و چکيده همه مسائل، يک کلمه است که خداوند متعال در قرآن شريف به آن اشاره فرموده است: (قل انّما اعظکم بواحدة أن تقوموا للّه...).(17) اگر حرکات و قيامهاي ما براي خدا باشد و بوي حق به مشام مردم برساند، همين کافي است. خداوند خود مدافع مردم و ملّتي است که قيامشان براي خدا باشد.» جواني
روز چهارشنبه 74 / 9 / 22 اين حديث را بيان فرمودند: «قالَ رَسُولُ اللّهِ (ص) : يا عَلِيّ! بادِرْ بِاَرْبَعَ قَبْلَ اَرْبَع: شَبابَکَ قَبْلَ هِرَمِکَ، وَ صِحّتِکَ قَبْلَ سُقْمِکَ، وَ غِناکَ قَبْلَ فَقْرِکَ، وَ حَياتِکَ قَبْلَ مَوْتِکَ.»(18) پيامبر گرامي اسلام (ص) در وصيتي به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: يا علي! چهار چيز را قبل از چهار چيز درياب: جواني را قبل از پيري، سلامتي را قبل از بيماري، بينيازي را قبل از تنگدستي و زندگي را قبل از مردنت.» و در توضيح اين روايت بسيار روي ارزش جواني تأکيد نمود و سپس فرمود: «در مشهد مقدس در مدرسه باقريّه، که الآن جزو اطراف حرم و فضاي سبز شده - همانجا که باغ نادري است و خيابان شهدا نام گرفته است - در طبقه بالاي آن مَدْرسي بود. نزد شيخ کاظم دامغاني، که پيرمردي پرحافظه بود، درس ميخواندم. وي در يکي از توصيههايش با يک سوزي ميفرمود: جواني را قدر بدانيد که اگر از دست رفت، هرگز برنميگردد. تا ميتواني از نيروي جواني در راه کسب علم و تقوا بهره ببريد و ملکات عالي اسلامي را در وجود خود ذخيره نماييد.» ارتباط معنوي با امام زمان (ع)
چهارشنبه 1374 / 2 / 3 مطابق با 24 ذيحجه 1415 به مناسبتي از حضرت ولي عصر (ع) ياد کردند و فرمودند: «بايد سعي کنيم با آن حضرت ارتباط معنوي داشته باشيم. طوري نباشد که حتي در مجالس هيچ سخني از آن حضرت هم نباشد؛ بلکه علاوه بر اين که هر روز و در هر مجلس بايد به ياد امام زمان(عج) باشيم، بايد سيره و روش آن حضرت را در زندگيمان پياده کنيم و تا حدّ توان در عمل، با آن حضرت همگام شويم.» سپس با بيان حديثي از امام صادق (ع) درباره سيره عملي حضرت بقية اللّه الاعظم(عج)، توضيح داد که: «شيخ مفيد از علي بن عقبه از پدرش چنين نقل کردند: «قال: اِذا قامَ القائم - (عجل اللّه تعالي فرجه) - حَکَمَ بِالْعَدْلِ وَارْتَفَعَ في اَيّامِهِ الْجَوْرُ وَ آمَنَتْ بِهِ السّبُلُ وَ اَخْرَجَتِ الْأرْضُ بَرَکاتِها، وَ رُدّ کُلّ حَقّ اِلي اَهْلِهِ...؛(19) زماني که حضرت وليّ عصر(عجّ) قيام کند، به عدل حکم ميکند. در آن روز بساط ستمها برچيده ميشود، راهها أمن ميشود، زمين برکاتش را آشکار ميسازد و هر حقّي به اهل آن برگردانده ميشود.» آن گاه در توضيح اين حديث فرمودند: «آن گونه که در بعضي روايات آمده، وقتي حضرت ظهور کند، دين جديدي ميآورد. مقصود اين نيست که ديني غير از دين پيامبر خاتم (ص) ميآورد؛ بلکه چيزهايي که از دين به فراموشي سپرده شده، احيا ميکند. به عدل حکم ميکند، مدينه فاضله تشکيل ميدهد. در آن جامعه ديگر شخص مطرح نيست؛ شخصيّت مطرح است؛ شخصيتي که خواهان عدالت باشد. در آن موقع ستمها از بين ميرود، ستمگران نابود ميشوند، راهها امن و امان ميگردد. انبياء، پيامبر خاتم (ص) ، قيام عاشورا، همه براي اقامه عدل و از بين بردن ستم بود. بايد سعي کنيم در انقلاب ما نيز اين مسائل پياده بشود.» انتظار
چهارشنبه، 74 / 10 / 13، نيز چند جملهاي در معني «انتظار» بيان نمودند: «انتظار از ريشه «نَظَر» است که معني ديدن با دقّت و مراقب بودن ميدهد. همان گونه که گاهي وقتي کسي براي خود وصيّ معيّن ميکند، «ناظر» نيز براي وي قرار ميدهد. ناظر کسي است که با دقّت و توجّه و محاسبه، نظاره گر است تا اين وصيّ در وظيفهاش کوتاهي نکند. انتظار نيز يک نوع عمق نگري است. اين که انسان گوشهاي بنشيند و الغوث الغوث بخواند و منتظر فرج باشد، کافي نيست؛ بلکه بايد لحظه به لحظه چشم دوخته باشد و تجسّس کند و آمادگي حاصل کند تا حضرت ولي عصر(عجّل اللّه فرجه) بيايند. بايد به گونهاي باشد که اگر الآن آن حضرت ظاهر شود و اعلان کند بايد همراه من به جنگ با جبّاران بياييد، آماده باشد.» اهميّت تبليغ
چهارشنبه 1375 / 2 / 23 مطابق با 23 ذيحجه 1416، در آستانه ماه محرّم فرمودند: «امر تبليغ مهم است. اگر روحانيت اين امر مهم را توجه نکند، خطرات جبران ناپذيري دارد. در همين انتخابات معلوم شد که هر جا روحاني متعهّد حضور داشته، انتخابات خوبي انجام شده و افراد بهتري به مجلس راه يافتند. در طول تاريخ همين روحانيّت باعث نجات مردم شدند. امثال سيد جمال الدّين اسدآبادي، ميرزاي شيرازي و... و در صدر همه، امام خميني (ره) بودند که مردم را از ستمهاي جبّاران رهايي بخشيدند.» شاگردان
وي در مدت تدريس، شاگردان زيادي پرورش داد که بيشتر آنها در قيد حيات هستند و در مسئوليتهاي مهمّ ديني و کشوري مشغول به خدمتند. بعضي از شاگردان وي عبارتند از: .1 حجة الاسلام و المسلمين محمّدي گلپايگاني، مسئول دفتر مقام معظّم رهبري؛ .2 حجة الاسلام و المسلمين محسن قرائتي؛ .3 حجة الاسلام و المسلمين مروي؛ .4 حجة الاسلام و المسلمين ناطق نوري. .5 حجة الاسلام و المسلمين سيد حميد روحاني، مؤلّف محترم کتاب «نهضت امام خميني (ره).»(20) تأليفات
آية اللّه صالحي مازندراني، با تلاش مجدّانه در تحصيل و تدريس، به تأليف هم مشغول بود و يافتههاي علمي دقيق خود را در موضوعات گوناگون با قلمي روان به رشته تحرير درآورد؛ ولي بيشتر آثار قلمي ايشان هنوز به چاپ نرسيده است. الف) برخي از آثار ايشان که تاکنون چاپ شدهبدين قرار است:
.1 رساله توضيح المسائل؛ .2 مفتاح البصيرة في فقه الشريعة(شرح عروة الوثقي)، جلد اوّل و سوم در موضوع طهارت؛ .3 مناسک حج؛ .4 استفتاءات، دو جلد؛ .5 احکام جوانان و نوجوانان. ب) بعضي از تأليفاتي که هنوز چاپ نشده:
.1 يک دوره خارج طهارت؛ .2 يک دوره کامل خارج اصول فقه؛ .3 رسالهاي در «ولايت فقيه» که قبل از پيروزي انقلاب تأليف شده است؛ .4 حواشي و تعليقه بر کتاب اسفار و شرح منظومه؛ .5 رسالهاي مبسوط و استدلالي در «انفال و ثروتهاي عمومي»؛ .6 رسالهاي در «ولايت جدّ و پدر بر دختر بالغ»؛ .7 يک دوره خارج قضا، خمس، وکالت و کفالت از کتاب تحرير الوسيلة؛ .8 يک دوره خارج بيع و خيارات از کتاب مکاسب.(21) ويژگيهاي اخلاقي
آية اللّه صالحي مازندراني از همان ابتدا، همگام با تحصيل، در تهذيب و تزکيه نفس نيز کوشا بود و از اساتيد برجسته اخلاق کسب معنويت ميکرد و بر ملکات خوب نفساني خود ميافزود. وي به گونهاي خود را با ادب اسلامي مزيّن نموده بود که هر کس با او همنشين ميشد، به ياد خدا ميافتاد و رنگ الهي ميگرفت. بعضي از سيره عملي و اخلاقي وي از اين قرار است: الف) توکّل به خدا و توسل به اولياي خدا
ايشان در تمام مراحل زندگي، بويژه در ايامي که در زندانهاي رژيم منحوس پهلوي بود، به خدا توکّل داشت. همچنين در امر مهم تبليغ و ارشاد مردم نيز، که سيره طلّاب علوم ديني است، از تکيه و توسّل به خدا و اولياي او غافل نبود. در يکي از سفرها با اين که چند روزي از ماه محرّم سپري شده بود، به قرآن کريم تفأّل ميزند که اين آيه ميآيد: (اتي امر اللّه فلا تستعجلوه...ينزل الملائکة بالروح من امره علي من يشاء من عباده)؛(22) «بدون ترديد فرمان خدا انجام ميپذيرد، پس تعجيل مکنيد...ملائکه همراه با ملک مقرّب الهي به نام روح به فرمان خدا بر هر بندهاي که خداوند اراده کند، نازل ميشود.» لذا وي رهسپار ناحيه شمال ميشود. با اين که اعلام شده بود که راه پر خطر است، وي به راه خود ادامه ميدهد؛ اما بر اثر شدّت برف و طوفان راننده از ادامه مسير اظهار عجز ميکند. آية اللّه صالحي در اين هنگام متوسّل به باب الحوائج، حضرت اباالفضل العباس (ع) ، ميشود و نذر ميکند که در صورت نجات از اين ورطه، در منبر وعظ و ارشاد اوّلين ذکر مصيبت به ياد آن سرور باشد. پس از زماني کوتاه، به طور غير منتظره هوا آرام ميشود و ماشين به راحتي راهش را ادامه ميدهد. نيمه شب به روستايي در آن نزديکي ميرسند و در آن جا متوقف ميشوند. صبحدم به مسيرشان ادامه ميدهند. تا اين که دوباره ماشين در برف و يخبندان متوقف ميشود و تلاش راننده براي حرکت دادن ماشين به جايي نميرسد. در حالي که نااميدي همه را فرا گرفته، بارقه اميد در دل استاد ميدرخشد به طوري که در آينه صاف و روشن سيماي نورانياش منعکس ميشود و زبان به نام ولي اللّه الاعظم حجّة بن الحسن(عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف) ميگشايد که: اي آقا و اي مولاي ما! مپسند که ما اهل ولاء در اين بلا درمانيم.» که ناگهان وسيله نجاتي ميرسد و آنها را از اين گرفتاري نجات ميبخشد. سرانجام در غير مقصدي که اراده نموده بود و در محلّي که نياز فراوان به ارشاد و ترويج دين داشتند، رحل اقامت گزيد و به نحو احسن نذر خود را ادا کرد.(23) ب) برپايي مجالس مذهبي
ايشان به سبب باورهاي ديني که در عمق جانش ريشه داشت و عشق وافرش به اهل بيت (ع) ، در ايّام شهادت هر کدام از ائمه بويژه ايّام شهادت حضرت زهرا (س) در منزل خود مجلس عزا برپا مينمود و خطبا و مرثيه خوانان به سخنراني و مرثيه خواني ميپرداختند. استاد براي مظلوميت اهل بيت به گونهاي ميگريست که شانههايش حرکت ميکرد و گونهها و محاسن مبارکش از اشک خيس ميشد. در اعياد و روزهاي تولد ائمه (ع) نيز مراسم جشن و شادي برپا بود و با پخش شيريني و اعطاي هديه، دل مؤمنين شرکت کننده را به ياد آن امامان شاد مينمود. ج) عطوفت و مهرباني
ايشان با همه مردم مهربان بود، امّا با کودکان عطوفت خاصي داشت. بارها نگارنده شاهد بود که وقتي ايشان در مجلسي حضور داشت و کودک و نونهالي به ايشان نزديک ميشد، با احترام و مهرباني از وي احوالپرسي ميکرد و دست محبّت بر سر و روي وي ميکشيد و اغلب با هدايايي، نهال محبّت دين و روحانيّت را در دل وي غرس مينمود. احترام به همسايه
او براي همسايهها احترام ويژهاي قائل بود و هميشه با گرمي از آنها استقبال ميکرد و در شادي و غم آنها حتيالامکان شرکت مينمود. اگر مصيبتي براي يکي از همسايگان پيش ميآمد، براي عرض تسليت به منزلشان ميرفت و در مجلس ختم آنها شرکت مينمود. در مراسم شادي آنها نيز شرکت ميجست. در اين اواخر که يکي از همسايگان ايشان از سفر کربلا باز گشته بود، براي ديدار وي همراه با استاد و اعضاي دفتر و بعضي از فرزندان و داماد بزرگوارشان به منزل او رفتيم و استاد با احوالپرسي گرم و خوشآمد گوئي، از وي تفقّد نمود. خلاصه، اين گونه نبود که مشغلههاي زياد درسي و مقام افتا، ايشان را از اين برنامهها باز دارد. احترام به روحانيّت
استاد آية اللّه صالحي، براي همه مردم بويژه براي محصّلين علوم ديني و طلّاب احترام زيادي قائل بود. يکي از فرزندانشان ميگويد: به ياد دارم در يکي از سفرهاي ايشان به مناطق مختلف شهري و روستايي، که با او همراه بودم، در يکي از مناطق هنگام نماز، ايشان از امام جماعت مسجد - که يک طلبه جواني بود - با اصرار خواست که امامت جماعت را بر عهده بگيرد و او به همان طلبه اقتدا کرد و با اين عمل، موقعيّت آن روحاني را در آن محل بالا برد؛ و بدين وسيله به ديگران فهماند که روحاني محلّ، عزيز و مورد احترام است.(24) تواضع و وقار
آية اللّه صالحي در عين تواضع، بسيار با وقار بود؛ به طوري که نه در دام هزل و شوخيهاي ناروا گرفتار آمد، نه در ورطه خودپسندي و کبر سقوط کرد از نهايت تواضع و فروتني ايشان اين که، با همه عظمت و بزرگي که بر اثر علم و تقوا کسب نموده بود، هرگز از آموختن حتي از شاگردش، اِبا نداشت. خود در اين باره ميگويد: «بنده اگر وقت کنم در همين حال اگر در علمي بايد خدمت استاد ديگري زانو بزنم و درس بياموزم، هيچ ابايي ندارم؛ چه اين که در ايّامي که در صحن مطهّر حضرت معصومه (س) بعضي از دروس را تدريس ميکردم، با يکي از فرزندان مرحوم صدر در سن 16 - 17 سالگي که در درس من شرکت ميکرد، آشنا شدم و با وي انس گرفتم. ديدم که در علم رياضي خيلي تسلط دارد. در همان ايّام که ايشان شاگرد من بود، حدود 15 جلسه از ايشان درس رياضي آموختم.»(25) اعتدال در غذا و استراحت
ايشان در خوردن و خوابيدن بسيار کم مؤونه بود؛ هميشه کم غذا ميخورد؛ با اين که هيچ بيماري نداشت. معتقد بود که بسياري از بيماريها از زيادهروي در خوردن پيدا ميشود. در خوابيدن هم بسيار ساده بود. اين طور نبود که در اتاق و بساط ويژهاي استراحت کند. بسياري از اوقات ايشان دست مبارکش را زير سر ميگذاشت و بدون اين که بستري بگستراند، در گوشهاي از اتاق ميخوابيد و به راحتي قبل از اذان صبح بيدار شده، به تهجّد و عبادت و راز و نياز با خدا ميپرداخت.(26) وارستگي
تمام سعي و کوشش ايشان اين بود که به تمام احکام نوراني اسلام، عمل کند و لذا هميشه بهداشت و نظافت فردي را به خوبي مراعات ميکرد. هميشه لباسهاي وي تميز و آراسته بود؛ نه تنها ظاهر او، بلکه دل و جان خود را نيز از کدورتها و کينهها پيراسته و پاک کرده بود؛ به گونهاي که مسئول دفتر ايشان اظهار ميداشت: در يکي از روزهاي آخر عمرش وقتي در محضر ايشان بودم، اين جمله را از ايشان شنيدم که: «در دل من کدورت و کينه هيچ مؤمني نيست و اگر در سراسر عالم بفهمم به يکي از بندگان مؤمن ظلمي روا داشته شود، بسيار ناراحت و رنجيده ميشوم.»(27) مبارزات و فعاليتهاي سياسي
از آن جا که «ديانت عين سياست و سياست عين ديانت است»، ايشان در کنار تحصيل و تدريس و تأليف، در فعاليتهاي سياسي نيز حضور داشت؛ بلکه آن را وظيفه شرعي خود ميدانست و از همان دوران جواني، يعني در سالهاي 1331 - 1332 ش. با رفت و آمد به منزل مرحوم آية اللّه کاشاني در تهران، با مسائل سياسي کشور آشنا شد. در بعضي از جلسات مخفي، که شهيد بزرگوار نوّاب صفوي (ره) سخنراني ميکرد، حاضر بود و نيز در متن مبارزات مردمي عليه رژيم ستم شاهي پهلوي قرار گرفت. خاطرات خوبي از کودتاي ننگين آمريکايي 28 مرداد و خيانت ملّيگرايان را در ذهن داشت. با شروع نهضت امام خميني در سال 1342 در صف مبارزان و روحانيان وفادار امام خميني قرار ميگيرد و در اين راه رنجها و تلخيهاي فراواني را به جان ميخرد؛ امّا هرگز خستگي به خود راه نميدهد.(28) زنداني شدن در رژيم پهلوي
با شرکت فعّال در حرکتهاي سياسي و مبارزاتي و حضور در بعضي از جلسات مخفي علماي آن زمان، بسياري از اعلاميههايي را که بر ضد رژيم ظالمانه پهلوي بود، امضا کرد.(29) سال 1353 ش. هم زمان با دستگيري و تبعيد عدّهاي از مدرّسان عاليقدر، ايشان نيز دستگير و راهي زندان شد. در سالهاي 1353 و 1354 ش. در زندانهاي مختلف، از جمله: زندان ساواک و شهرباني قم، قزل قلعه(انفرادي و عمومي)، اوين و قصر، زنداني ميشود.(30) حمايت بيدريغ از نهضت امام خميني (ره)
با شروع مجدّد و اوجگيري نهضت امام خميني (ره) در سال 1356، ايشان نيز با صدور اطلاعيهاي در همان ايّام به مناسبت حمله ددمنشانه رژيم منحوس پهلوي به حوزه علميه قم، حمايت بيدريغ خود را از انقلاب بينظير امام خميني و عشق سوزاني که به شخصيت والا و بي بديل امام داشت، آشکار نمود. در اين پيام آمده است: «... اي فقيه عاليقدر(خميني) که عزم آهنين و اراده پولادينت در راه مبارزه با باطل و مدافعه از ساحت با جبروت اسلام خللناپذير ميباشد... مرجعا! دوستان و شيفتگان کويت را همچون ابوذران صدر اسلام به ديار دور و نامساعد تبعيد کردند و گروهي ديگر را همانند بلال و مجاهدان صدر اسلام شکنجه کردند و گروه سومي را ياسروار کشتند؛ همه اين اعمال ناروا براي محو اسم تو و محو کردن شکوه و جلال تو و به فراموشي سپردن اعمال تو انجام دادند؛ لکن خداي تو، مکر آنان را به خودشان برگرداند و نقشههاي شومشان را نقش بر آب کرد. آري و اللّهُ خَيْرُ الْماکرين.... ... اين تيره دلان و کج انديشان هنگامي که در مقابل سيل خروشان احساسات مردم براي خاطر دفاع از تو قرار ميگيرند، چون پاسخ مثبتي ندارند و نميتوانند اين همه عواطف پاک و احساسات پرشور را ببينند، دست به حملات وحشيانه و جنايات ننگين ميزنند تا بدين وسيله آتش حقد و عنادشان را خاموش کنند. مگر مردم بيدفاع و طلّاب حوزه علميه قم در روز 19 دي ماه چه کردند که آنان را بيرحمانه به خاک و خون کشيدند؟ کثيري را کشتند و عدّه زيادي را مجروح کردند... خوشبختانه مردم داخل کشور و جهان خوب فهميدند و آگاه شدند که جنايات 19 دي و اعمال وحشيانه کماندوها، صد در صد اهريمني و ضدّ انساني بوده است. لذا به دنبال آن، سيل اعتراضات شروع شد. اين مراجع عظام تقليد هستند که همه يک صدا نسبت به جنايات 19 دي و توهين به مقام شامخ مرجع عاليقدر شيعه اعتراض کردند... روحانيت واقعي از بزرگ مرجع تقليد شيعيان جهان زعيم عاليقدر حضرت آية اللّه العظمي خميني(مدّظله العالي) جدا نيست، مراجع عظام ما همگان مانند يک روحند در چندين تن... در خاتمه، سلام ما بر تو اي وارث انبياء و اي نائب راستين حضرت بقية اللّه حجة ابن الحسن العسکري(ارواحنا الفدا). درود فراوان ما بر تو اي مرجع بزرگ شيعه، اي زعيم عاليقدر اسلام حضرت آية اللّه العظمي خميني(مدّ ظلّه العالي). حوزه علميه قم. اسماعيل صالحي مازندراني. 1356.»(31) در سال 1357 ش. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، براي آگاهي بخشيدن به مردم در مورد اين انقلاب بزرگ، در مناطق مختلف کشور، بويژه در استانهاي يزد و کرمان، سخنرانيهاي حساسي ايراد نمود و راهپيماييهاي بزرگي عليه رژيم منحوس پهلوي به راه انداخت. به اين ترتيب او سعي داشت تا نهضت امام خميني با شتاب بيشتري به پيروزي نايل شود.(32) بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران
حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سمتهاي مختلفي، چون: دو دوره نمايندگي مجلس خبرگان رهبري از استان مازندران و حضور در مسئوليت قضاوت در برههاي از زمان، در خدمت نظام جمهوري اسلامي بودند. علاوه بر اين، هيچ گاه از تعليم و تربيت و هدايت مردم در مسير انقلاب غافل نبود و در مناسبتهاي مختلف با صدور اطلاعيّه و يا به حضور پذيرفتن اقشار مختلف مردم و بيانات و رهنمودهاي سازنده، نقش مهمّي در رشد و تعالي و هدايت آنها در اين راه ايفا نمود. به دو نمونه از بيانات وي اشاره ميکنيم: .1 در قسمتي از پيام وي در مورد حضور مردم در انتخابات خبرگان سال 1377 ش. آمده است: «... انتخابات مجلس خبرگان از مهمترين انتخابها در اين کشور است که انقلاب و نظام اسلامي با حضور آگاهانه ملّت عزيزمان در اين صحنه حساس، بيش از پيش اميدوار خواهد شد...»(33) .2 بيانات و رهنمود وي در ديدار با جمعي از مربّيان تربيتي آموزش و پرورش شهرستان قائم شهر در خرداد سال 1379 ش: «... کار فرهنگي، کار بسيار مشکل، سنگين، دشوار و پرمسئوليّت است... کار انبيا و اوليا و علما و صلحا است. اينها هستند که معمولاً کار فرهنگي ميکنند... از مرحوم آية اللّه سيد محسن جبل عاملي(که قبرش نزديک مرقد منوّر حضرت زينب (س) است) شنيده شد که فرمود: شاگرداني را تربيت کردم، جواناني را ساختم که اگر در قلب کفر و درياي کفر وارد شوند، کف پايشان نم بر نميدارد. اين جور محکم و مستحکم و شکستناپذير هستند، اين ساختن، کار مشکلي است. اين کار، ايمان و عشق و فداکاري ميخواهد... شما عزيزان بايد جوانان و نوجواناني تربيت کنيد که با ايمانشان با شيطانِ درون و بيرون مبارزه کنند، هوا و هوسِ نفس را مهار کنند، رو به سوي خدا بروند....»(34) پشتيبان ولايت
ايشان در طول بيش از بيست سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هرگز خود را از نظام مقدس جمهوري اسلامي جدا ندانست؛ بلکه با حمايتهاي خود و پشتيباني از ولايت فقيه، موجب تقويت نظام بود. وي در چهارم آذر 1376(16 رجب 1418) به مناسبت اين که عدهاي به تضعيف ولايت فقيه ميپرداختند، در پايان درس خارج اصول حدود نيم ساعت به سخنراني در اين زمينه پرداخت. ايشان در آن سخنراني اظهار داشتند: «روح نظام، همين ولايت فقيه است؛ در قانون اساسي اين را به عنوان اصلِ اصيل و رکنِ رکين گذاشتند. خيلي از افراد قبلاً تلاش ميکردند که اين يکي نباشد؛ چون ميدانستند اين يکي براي آنها خطرآفرين است... تلاشهاي زيادي بوده و هست، براي اين که اين روح از نظام برود. وقتي روح برود؛ جسد خالي و بيروح ديگر تأثيري ندارد...»(35) رحلت
آية اللّه صالحي مازندراني پس از عمري تلاش و کوشش در راه تعليم، تربيت، تهذيب و تزکيه نفس، احياي دين و قرآن و فقاهت، سرانجام صبح جمعه 9 شهريور 1380 ش. در سن 68 سالگي در زادگاهش دعوت حق را لبّيک گفت و به ملکوت اعلي پيوست. فقدان او شکافي در عالم اسلام و روحانيّت پديد آورد که پر شدن آن آسان نيست. پيکر مطهّر وي روز يک شنبه، 11 شهريور 1380 (13 جمادي الثاني 1422 ق.) با حضور هزاران تن از مردم مسلمان ساري تشييع شد. در مراسم تشييع، نمايندگان رهبر معظّم انقلاب در مازندران و نهضت سوادآموزي، نمايندگان چند تن از مراجع تقليد، نمايندگان مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبري و مجلس شوراي اسلامي، امامان جمعه و جماعت و مسئولان استان همراه با مردم سوگوار شرکت داشتند. تشييع کنندگان با شعار «عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، خامنهاي رهبر صاحب عزاست امروز» پيکر مطهر وي را از مسجد جامع ساري تا ميدان امام اين شهر با شکوه خاصي تشييع کردند. سپس براي خاکسپاري به شهر مقدّس قم انتقال دادند.(36) در قم نيز پيکر پاک آن عالم ربّاني و فقيه صمداني در ميان جمع زيادي از علما و فضلا و طلّاب و مردم اندوهگين قم با عظمت و احترام زيادي از مسجد امام حسن (ع) تا حرم مطهّر حضرت معصومه (س) تشييع و در صحن مطهّر با حضور انبوهي از علما و مردم به امامت آية اللّه جوادي آملي بر پيکر پاکش نماز خوانده شد و در سمت قبله مسجد طباطبائي نزديک در ورودي به خاک سپرده شد. پيامهاي تسليت
پس از درگذشت آن عالم متّقي، شخصيّتهاي برجسته ديني و کشوري و سازمانها و ارگانها با صدور اطلاعيهاي جداگانه، اين ضايعه غمانگيز را تسليت گفتند که چند نمونه آن را يادآور ميشويم: پيام تسليت رهبر معظّم انقلاب
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. درگذشت عالم و فقيه بزرگوار آية اللّه آقاي صالحي مازندراني را به حوزههاي علميه قم و مراجع و علماي اعلام آن همچنين به مردم شريف و انقلابي مازندران و به خصوص به بازماندگان و فرزندان مکرّم آن مرحوم تسليت عرض ميکنم. اين عالم جليل از جمله ذخاير حوزه علميه و از حاميان و مدافعان صادق و صميمي انقلاب، چه در دوران اختناق و چه پس از آن، محسوب ميشدند و فقدان ايشان، براي کساني که از خرمن دانش وي بهره ميبردند و نيز براي دوستان و ارادتمندان ايشان موجب خسارت و مايه تأسف و تأثر است. از خداوند متعال علوّ درجات ايشان و صبوري و اجر براي بازماندگان محترمشان مسئلت مينمايم. سيّد علي خامنهاي 1380 / 6 / 11.»(37) پيام تسليت حجة الاسلام و المسلمين اکبر هاشمي رفسنجاني «انّا للّه و انّا اليه راجعون. درگذشت عالم ربّاني آية اللّه حاج شيخ اسماعيل صالحي مازندراني موجب تأسف و تأثر خاطر گرديد. فقدان اين عالم برجسته و مدرس حوزه علميه قم را که منشأ خدمات مؤثر و ارزشمند براي انقلاب اسلامي و مردم مازندران بود؛ به علما، بيت محترم و مردم شريف و شهيدپرور مازندران تسليت گفته، از خداوند متعال براي آن بزرگوار علوّ درجات و براي بازماندگان محترم صبر و اجر مسئلت مينمايم. اکبر هاشمي رفسنجاني، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام.»(38) پيام تسليت دبيرخانه مجلس خبرگان
در قسمتي از پيام آمده است: «... درگذشت آن عالم وارسته، ثُلمهاي بزرگ در عالم اسلام پديد آورد. او عمر پر برکت و گرانبهاي خويش را در راه تدريس علوم اسلامي و اعتلاي حوزههاي علميه و گسترش فقه و اصول سپري کرد. او فقيهي بود که مخلصانه از ابتداي نهضت اسلامي از بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني پشتيباني کرد و همواره در تأييد عملي از جمهوري اسلامي و رهبري دريغ ننمود....»(39) فرزندان
از حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، پنج فرزند به يادگار مانده است که سه فرزند پسر ايشان به نامهاي: محسن، مهدي و محمدعلي مشغول تحصيل علوم ديني و در سلک روحانيّت ميباشند و يک دختر وي نيز از محصّلين علوم ديني و از اساتيد علوم حوزوي در جامعة الزهراء قم است. اميد است فرزندان ايشان، خلفي شايسته براي پدرشان باشند. زندگينامه آيت اللّه صالحي مازندراني به قلم خودشان
بسمه تعالي اينجانب اسماعيل صالحي معروف به صالحي مازندراني در يکي از روستاهاي قائم شهر متولّد شدم. تاريخ شناسنامهاي تولدم يک هزار و سيصد و دوازده ميباشد. پدر و اجدادم از علما و روحانيّون بودهاند. در سنّ 5 - 6 سالگي به وسيله پدر عالم و زاهدم، با قرآن کريم آشنا شدم. آن بزرگوار بخش کمي از اين کتاب عزيز را به من آموخت؛ قسمت عمده را بدون احتياج به تعليم خواندم. پس از آموختن قرآن مجيد برخي از کتب مذهبي و تاريخي رائج آن زمان را و نيز مقداري از کتاب جامع المقدّمات را در محضر حضرت والد «قدّسرّه» خواندم. نوشتن را هم از جناب ايشان آموختم. در همان ايّام که در سنين نوجواني بودم، اشتياق هجرت و رفتن به حوزه علميّه بابل - از شهرهاي بزرگ مازندران - (صانها اللّه تعالي عن حوادث الدّهتر و بوائق الزّمان) در من پيدا شد که بهتر است از آن تعبير به اشتعال کنم؛ اشتعالي که يدرک و لا يوصف؛ اشتعالي که هيچ عاملي قدرت مقابله با آن را نداشت. حدود دو - سه سالي در مدرسه صدر بابل درس خواندم. پس از آن راهي تهران شدم و حدود دو سال در تهران تحصيل کردم؛ در مدرسه محقّر و کوچکي به نام خازن الملک سال 31 - 32 و سال تحصيلي 33 در حوزه مقدّسه قم، مدرسه فيضيّه بودم. پس از آن با حالت بيقراري راهي حوزه مبارکه مشهد مقدّس شدم. حدود پنج سال و اندي در حوزه مشهد در جوار مرقد مولايم امام هشتم (ع) ماندم. سال يک هزار و سيصد و سي و نه هجري شمسي مجدّداً به حوزه قم برگشتم. الي الآن - 1374 - در حوزه مقدّسه قم انجام وظيفه ميکنم. تدرّس و تدريس اينجانب در محور منقول، فقه و اصول بوده و ميباشد. البتّه معقول را هم خواندهام و در گذشته بعضي از کتب آن را نيز تدريس کردهام؛ مانند شرح منظومه و بعضي از جلدهاي اسفار. در نهضت عظيم و انقلاب شکوهمند اسلامي به رهبري امام راحل(قدّسرّه) حضور فعّال و مؤثّر - در حدّ امکان و توان داشته و دارم. مدّتي هم در زندانهاي مختلف ساواک و شهرباني قم، قزل - قلعه، سلّول و عمومي آن، اوين و قصر بودهام. آثار قلمي اينجانب عبارتند از: .1 تقرير دروس خارج طهارت؛ .2 تقرير خارج بيع و خيارات مکاسب؛ .3 تقرير دروس خارج اصول از اول مباحث الفاظ تا آخر مباحث اصول عمليّه؛ .4 دروس خارج طهارت تا اواخر مبحث نجاسات که ادامه دارد؛ .5 دروس خارج بيع مکاسب؛ .6 دروس خارج مبحث ولايت فقيه؛ .7 دروس خارج مبحث انفال؛ .8 دروس خارج مبحث خمس؛ .9 دروس خارج قضا؛ .10 درسهائي از وکالت؛ .11 خارج بخشي از کفالت؛ .12 دروس خارج اصول از اوّل مبحث الفاظ تا اوائل مبحث ظن که ادامه دارد. از رقم 4 تا رقم 12 درسهاي خارج اينجانب است که بسياري از آنها تکثير و در اختيار اصحاب بحث قرار گرفته است. حواشي و تعليقات و يا توضيحات مختصري هم بر برخي از کتب معقول دارم. 1 و 2 - نگاهي به زندگاني حضرت آية اللّه العظمي صالحي مازندراني، تهيه و تنظيم دفتر معظم له، ص .12 و دست نوشته خود ايشان. امّا در يادداشت فرزندشان حاج آقا محسن، سال تولد پدر بزرگوارشان سال 1355 قمري(حدود 16 - 1315 ش) آمده است، و با اظهاراتشان اين سال را تقويت مينمودند. 3 و 4 - گفت و گو با فرزندشان حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا محسن و دامادش حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي اصغر اميري. 5 - نگاهي به زندگاني حضرت آية اللّه العظمي صالحي مازندراني، ص 2. 6 - يادداشت فرزند ايشان حاج آقا محسن، ص 2 و 3. 7 - استفتاءات حضرت آيت اللّه صالحي مازندراني، ج 2، ص 194. 8 - همان، ص 195. 9 - در سخناني ضمن درس خارج، در تاريخ 1374 / 9 / 22. 10 و 11 - نگاهي به زندگاني حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، ص 4. 12 - يادداشت فرزندشان حاج آقا محسن، ص 10. 13 - خلاصهاي از زندگاني حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، تهيه و تنظيم دفتر معظم له، ص 5. 14 - احکام جوانان و نوجوانان، مطابق فتواي حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، تهيه و تدوين حجة الاسلام حسينعلي آدربادگان، ص 212 و 213. 15 - بحارالانوار، علامه مجلسي، چ آخوندي، ج 60، ص 216. 16 - ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 108، به نقل از پيام امام خميني 1367 / 9 / 2. 17 - سباء / 46. 18 - بحارالانوار، ج 77، ص 49 و 50. 19 - بحارالانوار، ج 52، ص 338 والارشاد شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، ج 2، ص 359. 20 - گفت و گو با مسئول دفتر معظم له، حجة الاسلام و المسلمين سيد جعفر حسيني نوري. 21 - احکام جوانان و نوجوانان، ص 214. 22 - نحل / 1. 23 - يادداشتي از دفتر آية اللّه صالحي مازندراني. 24 - يادداشتي از فرزندشان حاج آقا محمد علي صالحي. 25 - در درس خارج اصول، سهشنبه 1374 / 9 / 20. 26 - يادداشتي از فرزندشان حاج آقا محمد علي صالحي. 27 - گفت و گو با مسئول دفتر معظم له. 28 - احکام جوانان و نوجوانان، ص 215. 29 - ر.ک: بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ج 1، ص 902، و اسناد انقلاب اسلامي، جلد سوم، ص 174، 196، 251، 268، 272، 299، 322، 331، 405، 420 و 427. 30 - استفتاءات، جلد 2، ص 199. 31 - يادداشتي از دفتر آية اللّه صالحي مازندراني. 32 - استفتاآت، جلد 2، ص 199. 33 - روزنامه جمهوري اسلامي، شنبه 25 مهر 1377ش 5610، ص .12 صدور اطلاعيّه 77 / 7 / 24. 34 - بيانات و رهنمود حضرت آية اللّه صالحي مازندراني، در ديدار با جمعي از مربيان، در خرداد 1379، تکثير: معاونت آموزش و پرورش قائم شهر. 35 - روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 5 آذر 1376، ش 5355، ص 4. 36 - همان، 12 شهريور 1380، ش 6433، ص 4. 37 - همان، ص 2. 38 - همان، ص 1. 39 - همان، ص 4.