طباطبايي ،محمد حسين
متوفاي : 24/8/1360 ش .ميزبان معرفت
احمد لقمانيسپيده سيادت
روزهاي ماه ((ذيحجه )) 1321ق . يکي از پس از ديگري مي گذشت و دلهاي شيفتگان بيت الله در هواي حرم الهي ((لبيک شوق )) سر مي داد. ياد عرفات و نام مشعر عطش ديدار به جانها داده بود.ناگاه ((کعبه کرامت الهي )) زيبا چهره اي نوراني را در آغوش پدر و مادري مهربان نهاد. گويي بار ديگر ((زمزم )) لطف خداوندي رخ نشان داده است .آري طفلي ديده به جهان گشود که نور سيادت بر سيماي بلورينش آينده اي روشن را خبر مي داد. نام او را ((محمد حسين )) نهادند و آن را به تبرک نام ((جد و فرزند)) مايه برکت شمردند. زيرا خاندان محمد حسين ، خانواده اي اصيل بود که هماره بيرق بزرگي در دست داشته و شهر تبريز لبريز از نام آنان بوده است .((سراج الدين عبدالوهاب )) جد معروف اوست که با وساطت وي ، نبرد خونين دولت ايران عثماني ، در سال 920 قمري پايان يافت و ((مرحوم ميرزا محمد تقي قاضي طباطبايي )) شخصيت ديگري است که از قرنها پيش تا کنون شرافت و بزرگواري را از آن خاندان بزرگ قاضي طباطبايي تبريز کرده است .طفوليت و توفان حوادث
دوران کودکي ((محمد حسين )) با توفان حوادث و بلا همراه بود. بيش از پنج بهار از عمر عزيزش نگذشته بود که ما درس مهربان و با فضيلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بي مادري او را رها نکرده بود که گرد يتيمي بر وجودش سنگيني کرد و از ديدن روي پدر محروم شد. همراه با بردار کوچکتر خود تنها ماند اما هماره دست لطف خداوندي سايه بان مرحمتي بر سر او بود. مدت زيادي از تحصيل او نمي گذشت که علاوه بر قرآن مجيد، کتابهاي گلستان ، بوستان ، اخلاق مصور، تاريخ معجم ، ارشادالحساب ، نصاب الصبيان و ديگر کتابهاي متداول در مدارس آن روز را فراگرفت .صوف و نحو و معاني و بيان را نزد استاد خويش مرحوم شيخ محمد علي سرابي آموخت و پس از آن با گامي بلند و همتي فراتر، سطوح عالي در فقه ، اصول ، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد اساتيد آن خطه تحصيل کرد. روح لطيف او، ذوقي هنري به وي بخشيده بود دستمايه اي که با کمک آن توانست خوشنويسي را در اوان عمر خود از آقا ميرزا علي نقي بياموزد.با سپري شدن ايام تلخ و ناکامي طفوليت ، شکوفه هاي رشد و تکامل بر شاخسار وجود سيد محمد حسين نمايان شد. وي از سال 1297 ش . تا 1304 علوم بسياري آموخت . در اين مدت ، تمامي درسهاي مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسياري کتابهاي مربوط به ادبيات ، فقه ، اصول ، کلام و معارف اسلامي را آموخت .او خود از روزگار تحصيل خود چنين بازگو مي کند:((در اوايل تحصيل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روي هر چه مي خواندم نمي فهميدم ... پس از آن يک بار عنايت خدايي دامنگيرم شده ، عوضم کرد. در خود يک نوع شيفتگي و بي تابي نسبت به تحصيل کمال حس نمودم ؛ به طوري که از همان روز تا پايان تحصيل که تقريبا هيجده سال کشيد هرگز نسبت به تعليم و تفکر، احساس خستگي و دلسردي نکردم و زشت و زيباي جهان را فراموش کردم ... در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگي ، به حداقل ضروري قناعت نموده ، باقي را به مطالعه مي پرداختم بسيار مي شد - بويژه در بهار و تابستان - که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مي گذراندم ...)) (906) عشق و شور به تحصيل و تکامل استاد را بر آن داشت که از شهر خويش رو به سوي ، سيناي اسرار ((نجف اشرف )) هجرت کند. تا از شراب عشق علي عليه السلام جامي نوشيده و طريق معرفت و راه رستگاري را بهتر و بيشتر بپيمايد.با اولين نگاه به قبه و بارگاه اميرالمؤ منين آخرين کلام خويش را زده و مي فرمايد:((يا علي ! من براي ادامه تحصيل به محضر شما شرفياب شده ام ولي نمي دانم چه روشي پيش گيرم .. از شما مي خواهم که در آنچه صلاح است ، مرا راهنمايي کنيد)).چند روزي نمي گذرد که نصرالله و ياري الهي به دست مولاي متقيان به سوي استاد مي آيد. شخصيت وارسته اي چون حاج ميرزا علي آقا قاضي ((قدس سره )) به سراغ وي آمده و خطاب به او اينگونه مي گويد:((کسي که به قصد تحصيل به نجف مي آيد؛ خوب است علاوه بر تحصيل ، از فکر تهذيب خود غافل نماند.))کيمياي وجود مرحوم قاضي ، روح و روان استاد را دگرگون کرده و برنامه اي روشن و نوراني براي آينده او ترسيم مي کند. از آن روز کتابي ديگر از زندگي استاد فرزانه باز مي شود که صفحه آغازين آن با اين جمله شروع مي گردد:
علم نبود غير ((علم عاشقي ))
مابقي تلبيس ابليس شقي (907)
مابقي تلبيس ابليس شقي (907)
مابقي تلبيس ابليس شقي (907)