طباطبايي نژاد، سيد نوراللّه
گوهر کوير غلامرضا گليزواره از نسل سلسبيل
گروهي از سادات که نسب آنان از طريق ابراهيم بن طباطبا به حضرت امام حسن مجتبي (ع) ميرسد، از قرن چهارم هجري قمري به منطقه اردستان و زواره مهاجرت نمودند. از مشهورترين اين مهاجران نيکونام سيد کمال الدين حسن است که در قرن ششم هجري قمري ميزيست. وي با تلاشهاي علمي و مجاهدتهاي اخلاقي، به کمالاتي نايل شده بود که مشتاقان علوم اسلامي، گروه گروه به محضرش شتافته و از او کسب فيض مينمودند. يکي از فرزندان وي، سيد بهاء الدين حيدر ميباشد. اين سيد وارسته که عمري را در عبادت و پرهيزکاري سپري کرده بود، چون مغولان در قرن هفتم ه . ق به منطقه مزبور يورش آوردند، با وجود کهولت سن در مقابل اين خونخواران ايستادگي کرد، دليرانه رزميد؛ و در پايان اين نبرد خونين، آن مجاهد عابد فجيعانه به دست مهاجمان مغول به شهادت رسيد، سپس در خانهاش دفن گرديد. اکنون مرقد ايشان زيارتگاه مردم و مورد احترام اهالي اين سامان است.(1) طايفه طباطبايي نژاد به چنين شخصيتهاي مبارز و اهل علم و فضيلتي منسوب هستند و ضمن آن که از طريق اين حلقههاي نوراني به سرچشمه خاندان عترت (ع) اتصال مييابند، بر اين حقيقت مسلم تاريخي مباهات ميکنند که دانشوران و ستارگان درخشاني چون سيد بحر العلوم (ره) ، علامه طباطبايي (ره) و آيت اللّه بروجردي (ره) در برخي از اين شخصيتها با آنان اشتراک نسب دارند. با وجود اين، طايفه مزبور، به اين ارتباط مبارک و اتصال ميمون هم اکتفا نکردند؛ بلکه خود نيز قدمهاي مؤثري را براي کسب علم، معرفت و پرهيزگاري برداشتند و علاوه بر آن که خويشتن را به دانش و ديانت و خلق نيکو آراستند، گلستان معطري را در قلب تفتيده کوير مرکزي پديد آوردند که عطر دلاويز آن، مشام جان و ذهن تشنگان فضيلت را نوازش ميدهد و صفاي آن، فضاي منطقه را توأم با تحرک، نشاط و بهجت ساخته است. جد و پدر
حاج سيد علي اصغر طباطبايي يکي از افراد اين خانان است که در برخي فهرستها و کتب تراجم، به نام شيخ مير علي اصغر بن سيد قاسم طباطبايي زوارهاي آمده؛ وي در آبادي کچومثقال، از توابع شهرستان اردستان، به دنيا آمد. اين دانشمند اهل زواره، از خوشنويسان خط نسخ و نستعليق در قرن سيزدهم هجري قمري است. وي از سال 1253 تا 1273 ه . ق، کاتب 35 جلد کتاب بوده است.(2) از آثار خطي او کتاب ابواب الجنان است به تأليف محمد رفيع قزويني، که آن را در اواسط قرن سيزدهم ه . ق، با خط نسخ و نستعليق نوشت.حاشيه، پاورقي، عنوان و نشان اين کتاب شنگرف و به شماره 9577، در کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران نگهداري ميشود.(3) از ديگر آثار خطي اين هنرمند، رسالة الخاقانيه در پاسخ به پرسشهاي فتحعليشاه قاجار است. در عنوان اين رساله آمده است که آن را در شب سه شنبه 15 ربيع الاول سال 1266 ه . ق، در کچومثقال نوشت.(4) شماري از قرآنهايي را که به خط وي نوشته شده، حاج آقا علي فقيهزاده - از نوادگانش - نگاهداري ميکرده است. سيد محمد حسين بن مير عبدالباقي خاتون آبادي،مؤلف چندين رساله کلامي در تاريخ تشبهات است. وي رساله ميزان الحق را در جواب هانري مارتين اروپائي در زمان فتحعليشاه قاجار نوشته است. اين رساله را ميرعلي اصغر بن سيد قاسم طباطبايي زوارهاي در تاريخ 1229 ه . ق، به خط خود نگاشته است. اين نسخه، ابتدا در تملک عباسقلي سپهر بوده است و سپس ملک الشعراي بهار آن را در اختيار گرفته؛ اکنون نيز به شماره 5897، در کتابخانه مجلس شوراي اسلامي موجود است.(5) مراتب فضل و کمال وي از طريق فرزندش حاج سيد حسين و نوهاش حاج سيد يوسف استمرار يافت و حاج ميرزا علي طباطبايي (ره) از همين نسل شکفت. وي در سال 1312 ه . ق، در آبادي کچومثقال ديده به جهان گشود. ايشان دوران نوباوگي را نزد پدر (حاج سيد يوسف) و مادر پاک طينتش گذراند. بعد از آنکه هفت بهار از دوران زندگي او سپري گشت، شوق تحصيل وجودش را از دانشهاي مقدماتي در محل خود، لبريز ساخت. وي از آن پس، براي کسب علوم ديني و معارف خاندان عصمت و طهارت (ع) به اصفهان عزيمت نمود. سطوح فقه و اصول و دانشهاي متداول ديگر را از محضر علماي وقت اصفهان، کسب کرد. ايشان پس از مراجعت به منطقه «کچو مثقال» و «زفرقند»، به فعاليتهاي تبليغي پرداخت. او مردمان اين نواحي را با معارف اسلامي، احکام شرعي و موازين ديني آشنا ساخت و مدتي را در شهر اردستان و نقاط ياد شده، به امامت جماعت و مواعظ بليغ مشغول بود. از جمله کارهاي خير ايشان، يکي احداث يک باب مدرسه ابتدايي در کچومثقال بود؛ - که موقوفاتي هم دارد.- و ديگري تعمير مدرسه حاج حسين نورالدين، در اردستان. حاج ميرزا علي طباطبايي پس از عمري تلاش فرهنگي - تبليغي، و ترويج شعائر ديني در رجب سال 1383 ه.ق برابر با آذر 1342 ه . ش در سن هفتاد سالگي در تهران دار فاني را وداع گفت. ايشان را در شهر مقدس قم دفن کردند.(6) از آن بزرگمرد چندين فرزند باقي مانده که بيشتر فرزندان ذکور ايشان به تحصيلات علوم ديني روي آوردهاند و در کسوت روحانيت به خدمات علمي، فرهنگي و اجتماعي مشغولند.(7) از آنجا که حاج ميرزا علي طباطبايي در عمل، اخلاق و تقوا انساني نمونه بود و در منطقه اردستان با فرقه ضالّه بهائيت به مبارزه برخاست، مردمان اين سامان پس از سالها که از غروب آن ستاره فروزان ميگذرد، زحمات وافر و تلاشهاي ارزشمند آن مرد بزرگ را در راه نشر معارف اسلامي و قلع و قمع تبه کيشان تبه ساز و خدمت به مردمان محروم روستاها، از ياد نبردهاند و خود را رهين کوششهاي او ميدانند. زادگاه و ولادت
بر سر راه شهر اردستان(8) - نائين که از کوير مرکزي ميگذرد، روستاي زفرقند (ظفرقند) واقع شده که در نوشتههاي ديواني از آن به «جوگند» ياد کردهاند و شايد اين عنوان اشاره به آن داشته باشد که در اينجا، محصولات جو و گندم به دست ميآيد. حاج زين العابدين شيرواني آن را جوگند خوانده و ميافزايد: «از قراي اردستان در مسير يزد - کاشان است و قريب به پنجاه خانوار در آن سکونت دارند.» اکنون نيز حدود سيصد خانوار در اين آبادي ميزيند؛ اما بيشتر به شهرهاي اطراف، اصفهان و تهران مهاجرت ميکنند. مزارع و باغات که به برکت آب قنات مشروب ميشوند، بر زيبايي اين روستا ميافزايد؛ اما جلوههاي روحاني و فرهنگي آن را بايد نتيجه تلاش عالمان ساکن در اين خطه دانست؛ همانها که نه تنها طراوت خويش را در جان تشنه اين نواحي ريخته؛ بلکه در ساير نقاط نيز خدمات علمي و فرهنگي آنان باورهاي ديني افراد را بارور ساخته است.(9) در يکي از روزهاي سال 1319 ه . ش در خانواده روحاني و مبارز، حاج ميرزا علي آقا طباطبايي، در اين آبادي با صفا، کودکي ديده به جهان گشود که پدر نام سيد نور اللّه را برايش برگزيد. اين غنچه نو رسته از همان آغازين روزهاي حيات، تحت تربيت پدري متدين و فاضل و پرورش مادري پاکدامن، دانش دوست و علاقهمند به خاندان رسالت بالندگي يافت. چون فضاي خانهاي که سيد نور اللّه دوران طفوليت را در آن ميگذارنيد به علم و ايمان و پارسايي آراسته بود، از همان اوان شيرخوارگي، دانشطلبي در پرتو معنويت، با جان اين نوباوه عجين گشت و تا آخر با او بود. او پويش علمي و عمل صالح را از پدري عالم و عامل و مادري فضيلت پرور، در کلاس تربيت خانوادگي آموخت و بي آن که پايش بلغزد، در طريق صلاح و فلاح گام نهاد و از پي تحصيل معرفت و مکارم به حريم مردان خدا، راه يافت. تحصيلات
سيد نوراللّه آموزش قرآن و مقدمات علوم ديني را نخست نزد پدر فاضل و خوشنامش آموخت.(10) پس از تحصيلات ابتدايي براي افزايش دانستهها و آشنايي هر چه بيشتر با معارف قرآن و عترت (ع) به توصيه پدر، ظفرقند (زفرقند) را به قصد اقامت در شهر مقدس قم ترک کرد و در سنين نوجواني رهسپار اين ديار شد. در آنجا نزد مدرسان خبره و استادان برجسته، با ادبيات عرب، فقه، اصول، حکمت، فلسفه و تفسير قرآن آشنا شد. اخلاص اين نوجوان به همراه صفاي خانواده موجب آن گرديد که خداوند لطفش را شامل حال او کند و از استعدادي سرشار و ذوقي عالي و همتي وافر، بهرهمندش سازد؛ در نتيجه دوره مقدمات و سطح را در مدتي کوتاه و با سرعت فرا گرفت و از عهده کليه امتحانات به خوبي برآمد.(11) پس از پشت سر نهادن اين دورهها به دوره خارج فقه و اصول راه يافت و اين لياقت را به دست آورد تا به محضر پرفيض حضرت آيت اللّه العظمي گلپايگاني (ره) راه يابد. وي با کوششي پيگير، عزمي استوار و ارادهاي خستگيناپذير، مراحل علمي را در چنين محفلي طي کرد و به کمالات علمي دست يافت. در آن زمان، آيت اللّه گلپايگاني با تلاشي مجدّانه روح فقاهت را در کالبد شاگرداني چون سيد نوراللّه ميدميد و امثال او را به عنوان پيشتازان فکري و طلايهداران انديشههاي ديني پرورش ميداد. وي در ضمن فراگيري علوم نزد آن فروغ فقاهت، موفق گرديد بيش از گذشته بذر مکارم و فضايل را در مزرعه وجود خويش بيفشاند و با احترام به آراء بزرگان بر کشتي نقد و پژوهش نشسته و اقيانوس معارف غني تشيع را به غواصي پرداخته و صيد گوهرهاي ثمين و دُرهاي گرانبها، به دست آورد. شهيد سيد نوراللّه طباطبايي نژاد به محفل نوراني عالم رباني، متفکر شهيد و فيلسوف عاليقدر، آيت اللّه مرتضي مطهري (ره) راه يافت.(12) انس وي با اين دانشمند به خون خفته، سرچشمهاي مهم در برنامههاي درسي، پژوهشي و نيز تحولي شگرف در شيوههاي تبليغي، رفتاري و اخلاقي او به حساب ميآيد. به برکت اين ارتباط علمي، شهيد طباطبايينژاد (ره) در حراست از مرزهاي عقيدتي، حفاظت از حصن حصين اسلام، التقاط زدايي و زدودن خرافهها از فرهنگ مردم، نقش ارزندهاي را ايفا کرد. آن شهيد با مباني فکري و آراء فلسفي شهيد مطهري آشنا شد و در کنار فراگيري فقه و اصول، آموختن مضامين فلسفي و حکمي را پي گرفت و در اين بوستان از خرمن دانش آيت اللّه مطهري (ره) خوشهها چيد. بر کران قرآن
شهيد طباطبايينژاد (ره) به موازات بيست سال تحصيل و تدريس و در اثناي اين تلاشها از کاوش و تتبع در منابع قرآني غافل نشد. چه شبهاي زيادي، که آنها را با بحث و تحقيق در آيات قرآني احيا ميکرد! ويژگيها، ضرورتها و تقاضاهاي آن عصر، مسائلي را طرح مينمود که نشان ميداد از پيدايش مسائل جديد و مفاهيم تازه در عرصه زندگي افراد، سرچشمه ميگيرد. شهيد طباطبايي نژاد (ره) از آن دسته روحانياني بود که اين مسائل و تحولات را درک کرد و با احساس وظيفه فهميد، نميتوان در برابر اين دگرگونيها خاموش و بيتفاوت نشست و با بدگويي از زمانه، فقط بر اوضاع تأسف خورد يا در انزوا فرصتي طلايي را انتظار کشيد. او با هوشياري کامل اين خلاء فکري و اجتماعي را دريافت و تصميم گرفت آن را به شکلي صحيح پرکند و از چشمهاي حيات بخش و جاويدان، جرعههايي جانبخش در کام نسل تشنه و عطشان جامعه بريزد؛ لذا با وجود گرفتاريها و اشتغالات بسيار و نيز اختناق سياه در رژيم شاهي ناگهان به عنوان روزنه اميدي، به فکر او و برخي از دوستان فاضلش رسيد تا به همراه ساير پژوهشگران با اخلاص و آگاه، زير نظر حضرت آيت اللّه مکارم شيرازي (مدّ ظلّه) نگارش و تفسير نمونه را آغاز نمايند. تلاش شبانه روزي آنان در مدت کوتاهي به ثمر نشست و بسيار زودتر از آنچه تصور ميگرديد، جلد اولش به طبع رسيد. اين تفسير به دليل شيوايي نثر، محتواي مفيد و پاسخگويي به نيازها و سؤالات نسل جوان و رفع برخي اشکالات و ايرادهايي که در خصوص اصول و فروع دين مطرح ميگرديد، با استقبال فوق العادهاي مواجه شد؛ و به زودي براي تدوين کنندگان فاضل اين مجموعه، مشخص گشت که عطش جامعه به تفسيري که در عين سادگي عبارات مباحث فراگير علمي، کلامي، اجتماعي و توأم با مسايل روز و طرح موضوعات مستحد باشد، تا چه اندازه شديد است؛ لذا کوشيدند تا تمام توان خود را به پاي تکميل آن مباحث بريزند. شهيد سيد نور اللّه طباطبائينژاد (ره) تا جلد يازدهم با تلاش زياد و همه جانبه براي نگارش اين اثر ارزنده و آموزنده، همکاري داشت.(13) در سنگر تبليغ و مبارزه
شهيد طباطبايينژاد (ره) از وقتي که به حوزه علميه قم راه يافت با انديشههاي حضرت امام خميني (ره) آشنا گرديد و در پرتو افکار تابناک آن روح قدسي، ستيز با استبداد و نفي هر گونه ستم را يکي از مهمترين برنامههاي خود قرار داد. وي از هيچ تهديد و خطري نهراسيد و هر چه شبپرستان تاريک دل و خفاش صفت محيط فعاليت را برايش تنگ کرده و او را از سنگري محروم مينمودند، به عرصه ديگري ميشتافت و چون آذرخش، کوير جهل انسانها را روشن کرده و آنها را از خواب غفلت بيدار ميساخت. خطابههاي آموزنده اين شهيد برفراز منبر و نيز سخنان روشنگرش در جمع دوستان و جلسات خصوصي، ضمن بيان حقايقي از تعاليم اسلامي و ترسيم فضيلتها، در اوج فصاحت و شيوايي بر دلها مينشست. سخنرانيهاي وي اين خصوصيت را داشت که با ارائه نمونهها، اشاره به مصاديق و تطبيق اختناق رژيم پهلوي با دوران خفقان عباسيان و امويان، فساد و تباهي اعوان و انصار استبداد را برملا ميکرد. هر کجا رژيم شاه حرکتي را بر ضد باورهاي مذهبي مردم مرتکب ميگرديد، با افشاي آن، استوار و فداکارانه خشم و نفرت خود را از تبهکاريهاي ستمکاران بروز ميداد. آن شهيد سعيد همواره در ايام تبليغي در نقاط مختلف کشور به هدايت و ارشاد مردم ميپرداخت. ايشان در راه به ثمر رسانيدن انقلاب شکوهمند اسلامي بارها در قم و منطقه اردستان و زواره مورد ضرب و شتم دشمنان اسلام قرار گرفت. در آن دوران خفقان چندين مرتبه اتفاق افتاد که بعد از نماز مغرب و عشا، در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) در قم، وقتي سخنان و بيانات امام خميني (ره) را براي مردم تشريح ميکرد و براي آن مرد بزرگ، دست به دعا بر ميداشت، به دست مأموران پهلوي مورد هتک و شتم قرار ميگرفت؛ ولي اين فشارها نه تنها هيچ گونه تأثير منفي در اراده استوارش - که از قلبي لبريز از ايمان و تقوا نشأت ميگرفت.- نمينهاد؛ بلکه او را در راه هدف جديتر هم ميساخت و براي وارد آوردن ضربات کوبندهتر به ريشه پوسيده استبداد بيش از پيش توان خويش را به کار ميگرفت. در منطقه اردستان و زواره، اطلاعيههاي حضرت امام (ره) را با شگرد خاص خود توزيع ميکرد و در ضمن مبارزه شديد، تقيه را هم در نظر داشت، تا بتواند به کمک اين سلاح سازنده، راه خويش را در جهت محو ستم ادامه دهد. او در واقع مأموران ساواک و عوامل رژيم را که با مراقبت دائمي، ميخواستند سر از کارش درآورند، غافل ميساخت. مثلاً ايشان، ماشين حامل اعلاميه امام (ره) را با فاصلهاي نسبتاً طولاني، از مسجد يا محل ديگر که ميخواست آنها را در آنجا توزيع کند، پارک ميکرد؛ سپس از کوچههاي فرعي به حالت کاملاً عادي، طوري که شک مأموران را برنينگيزد، به آن مجلس وارد ميشد و اطلاعيهها را به افرادي ميسپرد تا آنها خود، آن را پخش کنند. ايشان در شهر زواره، از دست طرفداران شاه به تنگ آمده بود؛ زيرا هر وقت او را ميديدند با بدگويي از مبارزان و مخالفان رژيم، بدترين نوع توهينها را نسبت به حاميان امام (ره) و نهضت اسلامي، روا ميداشتند؛ اما او با حفظ مصلحتهاي لازم ضمن تعريف از مبارزين، مراقب بود تا بهانهاي دست اين افراد ندهد، براي اين که مبادا براي آنان زحمتي ايجاد کنند؛ يا در فعاليتهاي سياسي اين نيروها اختلال بهوجود آورند. در سال 1349 ش، در آن بحبوحه که مجلس فرمايشي رژيم پهلوي، هر روز قوانيني جديد در مخالفت با اسلام و تشيع و معارضت با قرآن و عترت وضع ميکرد، شهيد طباطبايينژاد (ره) با قاطعيت تمام در يکي از مجالس عمومي و بر فراز منبر، نمايندگان آن روز را نوکر اجانب خواند. به دنبال اين افشاگري، در منطقه اردستان و توابع ممنوع المنبر گشت و با پروندهاي حجيم که مأموران امنيتي برايش تنظيم کرده بودند، به ساواک مرکزي اصفهان منتقل گرديد. با اين همه پس از آزادي، مجدّداً به تلاشهاي روشنگرانه خود ادامه داد و در جهت تنوير افکار عمومي و تغذيه فکري نسل جوان لحظهاي آرام نگرفت تا آن که در سال 1356 ش، به دست عوامل رژيم دستگير و روانه زندان شد؛ اما در روز بيست و ششم دي ماه در سال 1357 که مقارن با فرار شاه مخلوع بود، از زندان رهايي يافت.(14) در حدود سالهاي 1351 يا 1352 ش بود که حضرت حجة الاسلام و المسلمين کرباسي - روحاني اعزامي از قم - در مسجد پامنار زواره (واقع در شمال اردستان) به مناسبت سالروز ولادت با سعادت حضرت مهدي (عج) جشني بر پا کرده بود. شهيد طباطبايينژاد در اين مراسم سخنراني کرد. حداقل در منطقه اردستان و زواره ايشان بود که براي نخستين بار از رهبر و قائد نهضت اسلامي ايران، به عنوان «امام خميني» اسم برد.(15) پس از پيروزي انقلاب اسلامي، آن شهيد سعيد، براي حفظ دستاوردهاي اين تحول عظيم، فعاليتهاي گستردهاي را در عرصههاي ذيل پي گرفت: الف - اعزام به شهرهاي گوناگون از سوي سازمان تبليغات امام خميني (ره) براي ارشاد مردم. ب - نظارت بر کميتههاي انقلاب اسلامي. ج - سخنرانيهاي ارزشمند در پادگانها براي برادران ارتشي. د - استقامت در خط اصيل انقلاب و اسلام ناب محمدي و مبارزه با انحرافات گروهکها و افراد ليبرال. خلق و خوي
شهيد طباطبايينژاد (ره) از همان اوان کودکي، در مکتب پدر و اساتيد وارسته خود، با فضايل و مکارم آشنا گشت و خود نيز با تزکيه نفس، عبادت و ارتباط با خداوند در جهت کسب خوي عالي و نيل به خوبيها کوشيد و به صفات نيک و خصال پسنديده آراسته گرديد، از مهمترين خصوصيتهاي اخلاقي او، فروتني بود که در لحظههاي متفاوت زندگي او نشانههاي آن را ميتوان ديد. وقتي ميخواست در مجلسي بنشيند، هر کجا را که جا بود، انتخاب ميکرد؛ با هر کسي که روبرو ميشد، در سلام کردن از او پيشي ميگرفت؛ در گفتگوهايش، اهل جدال نبود؛ دوست نداشت او رابه تقوا و ايمان بستايند. اگر از کسي بدي ميديد، تا آنجا که به خودش مربوط ميشد، با عفو و نيکي، از آن چشم ميپوشيد؛ اما اگر آن عمل خلاف، به بهاي هتک ارزشها تمام ميشد؛ يا اگر با از بين بردن آبروي مؤمني ملازم بود؛ به شدت بر افروخته ميشد. در واقع خشم و عصبانيت اين شهيد سعادتمند، در احياي فضايل و ميراندن رذائل تجلي ميکرد. اگر کسي انتقادي نسبت به رفتار او يا برخي مسائل ديني داشت، او را به نحوي متقاعد ميکرد که آن طرف مقابل، آن مسائل را نه به عنوان جواب انتقاد بلکه به عنوان حقايقي روشن در کام ميکشيد. آن شهيد فروتني در مقابل اهل کبر و غرور را روا نميديد؛ مخصوصاً نسبت به افراد وابسته به طاغوت سعي ميکرد با اين گونه اشخاص، از موضع صلابت و قدرت رفتار کند. يکي از اعضاي شوراي شهر اردستان (در زمان رژيم گذشته) حاج آقا نوراللّه طباطبايي (ره) را کاملاً ميشناخت. يک روز آن شهيد سعيد به وي ميگويد: «اينجا بايست تا من برگردم؛ زيرا با تو کاري دارم.» بدين ترتيب ضمن نماياندن هيبت روحانيت، به وي فهماند که موقعيت تو براي من ارزشي ندارد و از اشخاصي مانند تو پروايي نداشته و به سبب وابستگي به دستگاه طاغوت ارزشي برايت قائل نميباشم.(16) شهيد طباطبايينژاد (ره) به علت برخورداري از مواهب الهي، از خشونت روحي بيزار؛ و اهل صفا و صميميت بود. از آنجا که او خويش را از زندان «خود» و «نفس» رهانيده بود، بر اساس مهر و محبتي که داشت، به راحتي با ديگران پيوند قلبي بر قرار ميکرد؛ اما اين عاطفه و احساسات، هم با ايمان تلطيف شده و هم به کمک ديگر فضايل، از جمله تقوا، جهت دار و داراي مقاصد الهي گشته بود. همين ويژگي موجب جذب افراد به سوي او گرديد و سبب ميشد اظهارات و توصيههايش ثمر بخش گردد. نگارنده که از دوران نوجواني و جواني، با شرکت در محافل عمومي و برخي جلسات خصوصي، افتخار آشنايي، با حالات اخلاقي آن شهيد را داشته، ناظر صفا، صداقت و اخلاص آن شهيد بزرگوار بوده است. من به خوبي ميديدم که چگونه حرارت و نورانيت وي، حاضران را به تحرک و جوشش وا ميداشت، آنان را براي گوش دادن به سخنان آموزندهاش مهيا ميکرد. اين سيد بزرگوار، با آن که با استفاده از ميراث خانوادگي، ميتوانست زندگي مادي مناسبي را براي خود فراهم کند؛ اما در نهايت ساده زيستي و اکتفا به تأمين حداقل مايحتاج خانواده، روزگار ميگذرانيد. يکي از افرادي که با ايشان ارتباط داشت، نقل ميکرد: «دو روز قبل از شهادت ايشان و در زماني که افرادي به تهمت، شايعه کرده بودند زندگي مرفهانهاي دارد، به خانهاش رفتم. ديدم، دارد خانهاش را با موکت فرش ميکند. در آن حال من خوشحال بودم که بني صدر فرار کرده است. او مرا خطاب قرار داد و گفت: «زياد مسرور نباش! بعداً همين فراريان تلاش ميکنند تا انقلاب مظلوم واقع شود.»(17) شهيد طباطبايينژاد ضمن آن که خود را به صداقت آراسته بود، عقيده داشت مسؤولان نظام اسلامي همه بايد بر اين اساس انتخاب شوند و بر اين باور بود که جامعه بدون صداقت نميتواند در خط سعادت پيش برود. او ميگفت: «بايد راهي را برگزيد که به کمک آن هم بتوان در حد امکان، افراد و نيروها را جذب کرد؛ و هم بتوان در حد ضرورت، آنان را دفع نمود.» وي توصيه ميکرد: «به نسل جوان مبتکر، خلّاق، اما با ايمان و سخت کوش، بايد اعتماد کرد. دانشجو اگر امروز خودش را بسازد، فردا به صورت يک عنصر پرتوقع و امتيازطلب در نميآيد و فردايش براي حساس ماندن و دردها را لمس کردن مناسبتر است.»(18) در پرتوهاي پرمايه
در تابستان 1359 ش، که شهيد طباطبايينژاد (ره) به حوزه انتخابيه خود (اردستان) رفته بود؛ در يک روستاي کوچک، با پير مردي روبرو شده بود که اولين سخن آن مرد سالخورده با ايشان چنين بوده است: «آقا، مشکلاتي که از زمان طاغوت مانده به اين زوديها حل نميشود و ما آمادهايم با آنها بسازيم. شما هم هر چه سريعتر در اين مدت چهار سال سعي کنيد قوانين سعادت بخش قرآن را در مجلس وضع و پياده کنيد. قوانيني که با قرآن مطابقت داشته باشد.» شهيد از اين جمله خيلي لذت برده(19) و خوشحال بود که بيشتر آحاد ملت، چنين روحيهاي را دارند. او معتقد بود: «با اين امت قهرمان، دشمن قادر نخواهد بود از راه کودتا به آن آسيبي برساند؛ اما خصم انقلاب از يک راه ميتواند پيروز شود و عجله هم نميکند. برنامه را به گونهاي پياده ميکندکه در دراز مدت انقلاب را بي محتوا کند و اگر افرادي قدرت را به دست بگيرند که واقعاً مکتبي فکر نکنند، اين خيلي خطر بزرگي است. بايد حواسمان جمع باشد. براي اين که با مشکلات زمان مشروطه و عصر رضاخان مواجه نشويم، به معيارهاي قرآني توجه کنيم. هر کس ميخواهد مسؤوليتي به عهده بگيرد و قدرتي به دست آورد؛ از شوراي ده گرفته تا عاليترين مقامات، [ بايد ] دو معيار قرآني را که اين کتاب آسماني، از زبان حضرت يوسف (ع) نقل ميکند، دارا باشد؛ يعني «حفيظ و عليم»؛ هم دانايي لازم را دارد و هم امور تفويض شده به وي را خوب حفظ ميکند. برخي روي مکتبي بودن تکيه دارند و عدهاي بر مديريت تکيه دارند، که هر دو غلط است. بايد هم مديريت باشد و هم ايمان؛ و اگر احياناً اين دو جهت با هم توأم نبود، بايد به مکتبي بودن اولويت داد. اگر قدرت را به دست کسي بدهيم که ضعيف باشد و احتمال بدهد که وقت پياده شدن قوانين اسلامي نيست؛ يا بهتر است از جاي ديگري قانوني بياوريم، خطر ناک است.» ايشان در ادامه ميفرمايد: «در بين جوانهاي عزيز، افراد پاک و روشن که ميتوانند دستاوردهاي انقلاب را حفظ کنند و نظام را به خوبي اراده نمايند و عزت آفرين هم هستند، افراد زيادي هستند که ميتوان از وجود ارزنده آنان استفاده کرد.»(20) او که از مخالفين گروههاي ليبرال بني صدر بود، وقتي مشاهده کرد آنان براي پيشبرد مقاصد خود، به رأي مردم تکيه ميکنند، در يکي از سخنرانيهايش گفت: «رهبر انقلاب هم مکرر روي اين مسئله تکيه ميکنند، که در اين نظام، رأي مردم حاکم است؛ ولي رهبر به حق ميگويد و ديگران، «کلمة حقّ يراد بها الباطل». اين يک واقعيت است. همه منتخب ملت هستيم؛ منتها ملت وقتي رهبر را انتخاب کرد و قانون اساسي را تأييد نمود، اين گونه بود که اگر رأيي به رئيس جمهوري دهند و مورد قبول رهبر نباشد، قبول ندارند. يعني يازده ميليوني که رئيس جمهور (بنيصدر) روي آن تکيه ميکند، خود اين ملت در قانون اساسي به اين مطلب رأي داده، که اگر امضاء رهبر کنار رفت، مثل يازده ميليون، صفر است، که کنار آن عدد نباشد. اين طوري نيست که برخي منتخبتر از ديگران باشند. اين جرياني که در وضع کنوني رايج شده و دارند فردگرايي را تبليغ ميکنند، براي انقلاب ما خطرناک است و بايد با شدت محکوم بشود.» وي در فراز ديگري از سخنان آموزنده خود، عملکرد بني صدر و گروههاي ليبرال را مورد انتقاد قرار داده و چنين ميگويد: «برادران و خواهران مسلمان! شما بوديد که با فداکاريتان و اطاعت از مقام رهبري، انقلاب را به اينجا رسانيديد و براي تداوم آن هم بايد از رهبر اطاعت کرد؛ اما به شما ملت قهرمان بگويم؛ روش سياسي رهبر، که همان شيوه پيامبر گونه است، اين ميباشد که بگذاريد افراد ماهيت خودشان را نشان دهند؛ ولي آنچه ما را رنج ميدهد، اين است که، اگر خداي نکرده با اين ناپاکيها به انقلابمان ضربه بخورد، چه چيزي ميتوان آن را جبران کند.»(21) شهيد طباطبايينژاد (ره) پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به دليل لياقتهاي ذاتي، تعهد، دانش، تقوا و کار دلسوزانه، به عنوان اولين نماينده منطقه اردستان و زواره به مجلس شوراي اسلامي راه يافت و در اين سنگر به دفاع از نظام و ارزشها و گرهگشايي از مشکلات مردم پرداخت. ايشان حسن تدبير، تقوا، خوش خلقي و درايت خويش را در اين مسؤوليت خطير که دوراني کوتاه از عمر او را در بر داشت، نشان داد. او به دليل اهميت قائل شدن به تشکيلات، از اعضاي فعال دفتر مرکزي حزب جمهوري گرديد و رشته انس و الفت خود را با شهيد دکتر بهشتي (ره) پيوند زد. وي سرانجام در هفتم تير 1360 ش، به همراه سالار شهيدان انقلاب اسلامي، در کربلاي سرچشمه به شهادت رسيد و پيکر پاکش در شيخان قم دفن گرديد. از او چهار فرزند باقي ماند که فرزند کوچکش در زمان شهادت ايشان، چهار ساله بود.(22) حضرت آيت اللّه ناصر مکارم شيرازي(مدّ ظلّه) در آغاز يازدهمين جلد «تفسير نمونه» نوشت: «در زمره شهيدانِ [ انفجار هولناک دفتر مرکزي حزب جمهوري] مرحوم حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد نوراللّه طباطبايي (ره) ؛ از همکاران عزيز تفسير نمونه بود که نمايندگي مجلس شوراي اسلامي را نيز به عهده داشت. او مردي مصمم، شجاع و با استقامت، فاضل و متدين، باايمان و پرعاطفه بود و گرما و صفاي خاصي داشت. ما جاي او را در انجمن دوستان تفسير نمونه همواره خالي ميبينيم، خدايش غريق رحمت کند و با شهيدان بدر و احد و ميدان جانبازي کربلا محشور دارد.»(23) 1 - خواجه نصير الدين طوسي و مردم زواره، محيط طباطبايي، مجله يغما، سال 1335 و نيز پژوهشهاي محلي. 2 - اردستان، نگيني بر انگشتر کوير، استاد مرتضي شفيعي اردستاني، نسخه خطي، به شماره 829 که در کتابخانه آيت اللّه مرعشي نگهداري ميشود. 3 - فهرست کتب خطي دانشگاه تهران، محمد تقي دانشپژوه، ج 17، ص 409، 412 و 413. 4 - آشنايي با احوال و آثار خوشنويسان و خطاطان اردستان، مرتضي شفيعي اردستاني (نسخه خطي). 5 - فهرست کتب خطي و فارسي و عربي و ترکي مجلس شوراي ملي، ابوالحسن حائري، ج 10، بخش چهارم. 6 - آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفيعي مهرآبادي، بخش دوم، ص 316 - 310. 7 - برخي از آنان عبارتند از حجج اسلام حاج آقا حسن، حاج آقا حسين، حاج آقا عباس و حاج آقا يوسف. 8 - واقع در 360 کيلومتري تهران و 120 کيلومتري اصفهان. در اين باره ر.ک: آشنايي با اردستان، مرتضي شفيعي اردستاني، هفته نامه اصفهان، شمارههاي 8 تا 16. 9 - درباره ظفرقند ر.ک: زير آسمان کوير، علي اصغر مهاجر، ص 45 و 44؛ تاريخ اردستان، جاول، ص 138 و 137؛ فرهنگ آباديها و مکانهاي مذهبي کشور، محمد حسين بابلي يزدي، ص291؛ گزارش کوير (سفر نامه صفاء السلطنه نائيني)، به اهتمام محمد گلبن، ص 77 و 76. 10 - روزنامه جمهوري اسلامي، نهم تيرماه 1362، ص 21 (ويژه نامه شهداي هفتم تير). 11 - يادنامه شهداي مجلس شوراي اسلامي، روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، ص 78. 12 - همان، ص 78. 13 - در برخي منابع نوشتهاند؛ وي تا جلد هشتم همکاري داشت که درست نميباشد. 14 - پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، دفتر انتشارات اسلامي، ص 130. 15 - برگرفته از خاطرات يکي از آشنايان آن شهيد. 16 - برگرفته از خاطره يکي از دوستان مبارز آن شهيد. 17 - خاطره يکي از آشنايان آن شهيد. 18 - جزوه زيراکس و دست نويس موجود در واحد فرهنگي بنياد شهيد شهرستان اردستان. 19 - شمعها از گرمي مجلس حکايت ميکنند، ص 289. 20 - سخنراني شهيد طباطبايينژاد (ره) ، در بيست و نهمين جلسه علني مجلس شوراي اسلامي، 14 مرداد 1359. 21 - سخنراني شهيد طباطبايينژاد (ره) ، در يکصد و بيست و يکمين جلسه علني مجلس شوراي اسلامي، 17 اسفند 1359. 22 - پيشتازات شهادت در انقلاب سوم، ص 130. 23 - تفسير نمونه، ج 11، ص 16.