واقعهاى است كه در جنگ جمل واقع شد. يكى از قبائل يمن قبيله همدان بود، آنها شيعيان حضرت على (عليه السلام) بودند و براى يارى حضرتش به سپاه وى ملحق شدند.ابن عباس به جستجوى حضرت پرداخت تا اينكه او را در ميان خيمهاى در حال تعمير نعلش كه از ليف خرما بود يافت، ابن عباس كه ازاين كار شگفتزده شده بود عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين قبيله همدان آمدهاند...امام بىتفاوت به ابن عباس نگريست و فرمود: بگو ببينم اين نعل من چقدر ارزش دارد؟ابن عباس گفت: از نظر مادى ارزشى ندارد.حضرت فرمود: بالاخره بيشترين قيمتى كه مىتوانى براى اين نعل تعيين كنى چقدر است؟ابن عباس گفت: يك درهم و يا كمتر از آن.حضرت فرمود: بخدا سوگند كه حكومت بر شما نزد من از اين نعل كمتر ارزش دارد، مگر آنكه اقامه حقى نموده و يا باطلى را نابود سازم.آرى اگر رياست براى برپائى حق و سركوبى باطل باشد باارزشتر از آن است كه بتوان برايش قيمتى فرض كرد، اما چنانچه براى كسب شخصيت و فقط آقائى بر مردم باشد پشيزى ارزش ندارد.