زهد و خودپسندى - نیازمندی های جامعه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نیازمندی های جامعه اسلامی - نسخه متنی

سیدمحمد حسینی شیرازی‏؛ مترجم: محمدباقر موسوی فالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


زهد و خودپسندى

زاهد كسى است كه بر حسب اوامر خدا عمل كند و از آنچه خدا نهى فرموده دورى نمايد، اينجاست كه انسان لذت بندگى را احساس مى‏كند، و چه بسا به خواست خداوند متعال داراى كراماتى نيز بوده، البته اين بسيار مشكل است، در گذشته افرادى پيدا مى‏شدند كه زاهد واقعى باشند، يكى از شاگردان مرحوم آيه‏ا ميرزا على آقاى قاضى تبريزى تعريف مى‏كرد (ايشان در شهر نجف اشرف بوده، و بسيار زاهد بود، و علماى زيادى را تربيت كرده است).

ايشان مى‏گفت: من طلبه تازه‏واردى بودم و با اين مرد زاهد رابطه زيادى نداشتم. يك روز اواخر عصر بود، من از مسجد كوفه بيرون مى‏آمدم كه براى بازگشت به نجف به درشكه برسم، چون مسير كوفه تا شهر نجف حدود يك فرسخ است، و اگر به درشكه نمى‏رسيدم، مى‏بايست كه راه را با پاى پياده طى كنم. ازاين رو عجله داشتم، ولى در راهم با مرحوم ميرزا على‏آقاى قاضى تبريزى روبرو شده و سلام كردم، ايشان جواب سلام داد و دستم را گرفت و احوالم را پرسيد، و بعد همانطوريكه دستم در دستش بود باتفاق مشغول قدم زدن شديم تا اينكه نزديك بارگاه جناب ميثم تمار رسيده و در گوشه‏اى نشستيم.

صحبتهاى زيادى بين ما رد و بدل شد. همانطورى كه مشغول گفتگو بوديم، ناگهان مارى از دور نمايان شد كه آهسته و آرام به طرفمان مى‏خزيد. مرحوم قاضى چشم به زمين دوخته بود، با نزديكى مار هراسم بيشتر مى‏شد، لذا بدون اختيار توجه ايشان را بسوى مار جلب كردم، او نگاهى كرد و با دستش به ماراشاره‏اى نمود، و مار همانجا از حركت ايستاد، پس از چند لحظه كه صحبتمان تمام شد باهم خداحافظى كرده و جدا شديم.

او كه دور شد به سوى مار برگشتم و ديدم كه با همان اشاره اين جانور خشكيده است. و اين تعجبى ندارد چون خداوند در حديث قدسى مى‏فرمايد:

(عبدى اطعنى تكن مثلى اقول للشى‏ء كن فيكون تقول للشى‏ء كن فيكون).

واقع اين است كه هيچگاه انسان نبايد فكر كند كه او جوهرى است و كسى قدرش را نمى‏داند، چون همين فكر خودپسندى است، در دعاى وارد از اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام آمده (اللهم لا تخرجنى من‏التقصير) خدايا مرا از قاصر بودن خارج مكن تا هميشه خود را كوچك بدانم، چون روزى كه انسان خيال كند قيمت دارد همان روزِ بى‏ارزشى و سقوط اوست.

متأسفانه اين طرز تفكر سبب عقب‏افتادگى بسيارى شده است. آنها فكر مى‏كنند كه از ديگران بالاتر و برترند و با اين خودپسندى همگانى جامعه به عقب افتاده و روز به روز عقب‏تر مى‏رود، و روزى خواهد آمد كه انسان مى‏فهمد چيزى نبوده و در دنيا جز غرورى پايان‏پذير نداشته. قرآن مجيد مى‏فرمايد: (و بدالهم من‏الله مالم يكونوا يحتسبون) آنچه فكرش را هم نمى‏كردند و به حسابش نمى‏آوردند، روز قيامت بر ايشان آشكار مى‏گردد.

/ 58