بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید ما و كشور ژاپن در يك مرحله از عقب افتادگى بوديم، تمدن جديد همزمان با ژاپن وارد كشورهاى اسلامى نيز شد. مردم ژاپن از تمدن مادى غرب استقبال كردند، اما به دنبال آن وارد عالم فكرى شده و توانستند عالم اشيائشان را طورى گسترش و رونق ببخشند كه امروزه ژاپن بابازار مشترك اروپا و آمريكا رقابت مىكند. با اينكه ژاپنىها از نظر ايدئولوژى بسيار عقبافتادهاند، چون هنوز بودا را مىپرستند و امپراطور (هيروهيتو) را نماينده خدا مىدانند.همچنين ملل مسلمان با آغوش باز به استقبال تمدن جديد شتافتند، اما به دنبال آن به رفاه زندگيشان توجه كردند، از تفكر و سازندگى باز ايستادند، روز بروز تمدن و فرهنگ غرب رونق يافت و مسلمانان درجا زدند. با اينكه مسلمانان از جهت ايدئولوژى بهترين و مترقىترين مكتب را داشته و مكتب اسلام تمام قوانين و احكام بزرگ و كوچك را براى تامين سعادت بشر آورده است.بدين وسيله ژاپن از همه لحاظ پيش افتاد چون به دنبال عالم اشياء وارد مرحله فكرى شد، و بعد از آن به اشياء خود رونق بخشيد، و امتهاى مسلمان به دنبال عالم اشياء از تفكر ايستادند. و لذا در همان اشياء هم نياز به غرب دارند. حتى براى تأمين مواد غذائى هم بايد دست نياز به خارج دراز كنند، يكى از مجلههاى پرتيراژ عربى نوشته بود كه در كشورهاى عربى تنها 3? زمين زيركشت مىرود و 97? بقيه خشك و بدون زراعت است.بايد از ظاهرسازى و عالم شعار در آئيم و حقيقت را بنگريم، ما از عالم اشياء هم عقب افتادهايم، و لذا شرق و غرب از ما هراس ندارد، بطور مثال.. اگر كسى يك قبضه هفتتير داشته باشد و دشمن شبانه روز براى او شمشير تيز مىكند حتماً هراس نخواهد داشت، چون هفتتير از شمشير قوىتر است، و لى دشمن از چه چيز ما مىترسد؟ آيا از همبستگى و اتحاد ما؟ از صنعت ما؟ از پيشرفت فكرى و فرهنگى ما؟اما همان دشمن از ژاپن حساب مىبرد.معلوم باشد ما نمىگوئيم از مظاهر تمدن استفاده نشود، بلكه بايد كمال استفاده را نمود ولى مهم اين است كه بايد از عالم مادى اشياء به عالم فكرى منتقل شويم، و بدنبال آن به اصلاح و رونق بخشيدن به عالم اشياء بپردازيم تا انشاءالله به مرحله خودكفائى برسيم.بنا بر اين بايد بدانيم كه اشياء و ماوراء اشياء چيست؟ البته ارتباط با عالم اشياء و افكار بسيار مشكل هم هست، چون دنيا روى دقت پايهريزى شده، ما بايد با اميد به خدا با كمال دقت شروع كنيم حتى اگر بدانيم خودمان به نتيجه نخواهيم رسيد، نسلهاى بعد از ما از نتيجه كارمان بهرهمند خواهند شد.خداوند در سوره كهف راجع به عدد اصحاب كهف دو سطر اقوال مردم را ذكر مىكند و بعد موضوع را بىجواب مىگذارد، براى اينكه ما را از تفكر در امور سطحى و حاشيهاى باز دارد، آنجا مىفرمايد: (سيقولون ثلاثه رابعهم كلبهم، و يقولون خمسه سادسهم كلبهم رجماً بالغيب و يقولون سبعه و ثامنهم كلبهم، قل ربى اعلم بعدتهم).يعنى اينكه عدهاى مردم خواهند گفت اصحاب كهف سه نفر و سگ آنان چهارميشان مىباشد، و برخى بدون دليل خواهند گفت آنان پنج نفر و ششمى سگشان مىباشد، اى پيامبر بگو كه خدا عده آنان را بهتر مىداند.ملاحظه كنيد خداوند مىتوانست بالاخره بگويد آنان چند نفر بودند، اما نگفت چون موضوع مهمى نيست، مسئلهايست بسيار سطحى، قرآن مجيد بطور تلميحى مىفرمايد كه در امور سطحى و قشرى فكر نكنيد بلكه هميشه در امور عمقى و موثر تفكر نمائيد.