بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید و اگر توانستيم اين خصلت را كه از اخلاق انبياء است در خودمان پرورش دهيم تمام امتها به سوى اسلام روى خواهند آورد.ما بايد از اخلاق و رفتار ائمه اطهار عليهمالسلام درس بگيريم.
روياروئى ما با جهان
در متون تاريخى آمده كه در دوران سلطنت سيفالدوله كه از سلسله حمدانين بوده و بر كشور سوريه و اطراف آن حكومت داشته شاعرى بود بنام (متنبى) كه بسيار توانا، اديب و دانشمند بود، عدهاى از شعرا و درباريان به مقام متنبى رشك و حسد مىورزيدند و با وى رقابت مىكردند، متنبى رقبا را مسخره مىكرد و مىگفت كه اگر سيفالدوله بخواهد به ريش احمقى بخندند، گرد و غبار مرا كه با سرعت مىتازم به او نشان داده مىگويد اگر مىتوانى به او ملحق شو(1) اين مقدمه بود. صحبت در باره روياروئى ما با جهان است. غرب و شرق دشمن و كافرند اين شبهاى ندارد، اما نمىتوان انكار كرد كه آنان با سرعت مشغول تاختن بوده و تا حدود زيادى عوامل قوت و قدرت را در خودشان جمع كردهاند و با كمال تأسف كشورهاى جهان سوم فقط غبار آنان را از دور مشاهده مىكنند و در اين انديشهاند كه چه زمانى به آن برسند، و سنت خدا بر اين نيست كه در دنيا معجزه كند، بلكه دنيا از آن هركسيست كه فعاليت و كوشش كند، خداوند هيچگاه انسان مؤمن بىقدرت را برانسان كافر قوى و نيرومند برترى نمىدهد، چون دنيا دار امتحان است و لذا پيامبران خدا كه در اوج خوبى، اخلاق پسنديده، انسانيت و ايمان بودند گرفتار شكنجههاى دلخراش مىشدند كه در حظيظ لادينى و در عمق درههاى بدى، اخلاق ناپسند، كفر و وحشيگرى قرار داشتند، بله در آخرت كافرين هيچ مقامى ندارند و تمام لذتها از آن مؤمنين است، اما دنيا دنياى اسباب است، در اين سيصد سال اخير هرچه واقع شد به ضرر مسلمانان بود، حدود سيصد سال پيش سرزمين هند از دولت عظيم اسلامى جدا شد، چون هند حدود هزار سال جزو كشور اسلامى بود و در دوران امام زينالعابدين عليه السلام در اواخر قرن اول هجرى محمد بن يوسف ثقفى برادر حجاج بن يوسف هند را فتح كرد، بعد از هند حدود صد و پنجاه سال پيش سرزمين افغان را از ايران جدا كردند، بعد از آن شش جمهورى اسلامى كه فعلاً در جنوب شوروى هستند و جزو خاك آن كشورند از سرزمين اسلامى ايران جدا شد، سپس صربستان و اروپاى شرقى از ميهن بزرگ اسلامى جدا شد و بالاخره سرزمين فلسطين هم طبق يك توطئه فريبكارانه از پيكر اسلام جدا و به دست يهوديان صهيونيست افتاد.البته سخن در اين زمينهها تفصيل دارد، مقصود اين است كه باندازه ضعف و ناتوانى ما شرق و غرب قوى و نيرومند شدند، و علتش هم اين است كه دشمن اسباب قوت را در خودش جمع كرد و ما متأسفانه اسباب ضعف را، در يك گزارش آمده بود كه آمريكا سالانه بين40 الى47 هزار نوع از صنايع جديد كوچك و بزرگ به بازارهاى جهان عرضه مىكند، و آشكار است كه چنين كشورى از نظر مادى جلو مىافتد و لذا حدود دويست سال است كه آمريكا قوى است و قدرت استعماريش را برخ ديگران مىكشد.