بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید بالأخره: تصفيه حساب نكرد و از دار دنيا رفت، اتّفاقا پسرى داشت كه كاسب جزء بود، پسرش حاضر نشد حتّى يك ريال از پول پدر را بگيرد، چون مىدانست آميخته با حرام است.. سرانجام پس از آن همه زحمت در راه مال حرام تمام دارائيش را دولت وقت تصرّف نمود.يكى از غلامان امام زينالعابدين عليه السلام مرتكب خلافى شد، امام كه در حال مسواك زدن به دندانشان بودند، با همان چوبه مسواك به غلامشان ضربهاى زدند، اتّفاقا غلام پيراهنى در بر نداشت و چوبه مسواك به بدنش خورد، هنگام شب كه شد، امام پيراهن از تن مباركشان بيرون آورده، و با يك لنگ وارد بر غلام شدند، و همان مسواك را به دست غلامشان داده و فرمودند بيا و قصاص كن، چون از قصاص خدا مىترسم (پوشيده نماند كه امام او را به حق زده، و كار امام ناحق نبود، زيرا كه امام معصوم است) غلام هرچه عذر طلبيد، امام به او فرمودند: خواهشم از تو همين است، غلام از علّت در آوردن پيراهن و بستن لنگ پرسيد؟ آقا فرمودند: چونكه وقتى تو را زدم، تو بدون پيرهن بودى.انسان بايد حتّى فكرش هم پرهيزكار باشد، يعنى اينكه از افكار نادرست بپرهيزد، چون فكر هم مؤثّر است، فكر شعاع دارد، و لذا سفارش شده كه انسان هنگام آميزش با همسرش به فكر ديگران نباشد، زيرا در فرزند مؤثّر خواهد بود.چند سال قبل در يك مجلّه ديدم كه واقعه جالبى نقل كرده بود، و اين واقعه با بحث فعلى ما مناسبت دارد، آنجا نوشته بود كه در انگلستان مردى شكايت از همسرش كرد كه فرزند نوزادش هيچ شباهتى به وى نداشته، از اين رو نوزاد، فرزندش نيست، و زن اين ادّعا را رد مىكرد، اتّفاقا دادگاه حق را به مرد داده، و تشخيص داد كه فرزند مربوط به شخص ديگرى است، زن تقاضاى استيناف كرد، براى بار دوّم ديدند كه گروه خون نوزاد با پدرش يكى، امّا شكل و قيافهاش كاملا اختلاف دارد، بالأخره بار دوّم حق به مرد داده شد، زن براى بار سوّم تقاضاى تميز كرد، قاضى سوّم صورت مظلومانه زن را حق به جانب احساس كرد، و گروه خون نوزاد و پدرش را نيز يكى ديد، از اين رو چند روزى مشغول تحقيق شد، و كنجكاوى زيادى كرد، تا اينكه روزى سرزده وارد خانه اين مرد و زن، و جوياى اطاق خوابشان شد، در اطاق خواب عكس جوانى را ديد كه به ديوار زده شده، و كاملا شباهت به نوزاد دارد، همانجا حكمش را صادر كرد كه نوزاد متعلّق به همان مرد و زن است، مرد با شگفتى پرسيد به چه دليل؟! قاضى گفت: به دليل اينكه هنگام آميزش با همسرت به فكر اين جوان فرورفته بودهاى، مرد پس از چند لحظه فكر، سرش را برداشت و گفته قاضى را تصديق نمود.