تربيت و اصلاح جامعه - نیازمندی های جامعه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نیازمندی های جامعه اسلامی - نسخه متنی

سیدمحمد حسینی شیرازی‏؛ مترجم: محمدباقر موسوی فالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


تربيت و اصلاح جامعه

دومين عاملى كه هدف برانگيختن پيامبر را بيان مى‏كند اصلاح و تزكيه است.

يكى از برنامه‏هائى كه بما (روحانيون) مربوط مى‏شود تزكيه و اصلاح مردم مى‏باشد، مردم به سه گروه تقسيم مى‏شوند.

اول: گروه تن‏پروران. كه هميشه در اين فكرند چگونه بخورند، بپوشند، چطور بخوابند و چطور و به چه صورتى زندگى راحت و تن پرورى را براى آسايش خويش آماده سازند.

اينها بفرموده قرآن از چهارپايان هم بدترند، و علت اينست كه چهار پايان عقل ندارند كه خوب را از بد تشخيص دهند، و چنين انسانهائى عقل دارند، با وجود آن به دنبال بديها گام برمى دارند.

دوم: گروه جاه‏طلبان. اينان هميشه به فكر رياست و طرز آقائى كردن و جاه‏طلبى هستند، چون گرفتار فريبهاى شيطان و غرور هواى نفس شده‏اند.

روزى معاويه در مجلس خصوصيش به مغيرة بن شعبه گفت: در حقيقت حق با على بن ابى‏طالب (عليه السلام) است، چون از نظر علم، اخلاق، دين، جهاد و تمام فضايل اخلاقى از همه برتر و بالاتر است.

مغيره شگفت‏زده به او نگاهى كرد و پرسيد.

پس چرا اين همه با على جنگيدى؟! چرا دستور داده‏اى تا بر فراز منبرها به على اهانت و نفرين كنند؟! تو كه مى‏گوئى حق با على مى‏باشد، پس چرا حق او را غصب و اينهمه با او مبارزه و ستيز ميكنى؟!

معاويه در حاليكه شرارت از دو چشمش فرو مى‏ريخت پوزخند روبه‏صفتانه‏اى زد. و مهرى را از جيبش درآورد، به مغيره نشان داد و گفت: مبارزه من با على براى آن است كه من مى‏خواهم مهر و امضاى من پاى نامه‏ها بخورد و سكه بنام من زنند، من از مهر و امضا و ضرب سكه بنام على بيزارم.

البته ناگفته نماند كه اگر رياست براى خدمت به اسلام و براى تحقق هدف مقدسى باشد اشكال ندارد، اما چنانچه هدف كسب شخصيت دنيائى باشد، نفرت‏بار و چندش آور است، و در روايات اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام آمده كه (ملعون من هم بها) كسى كه در دنيا آرزوى رياست داشته باشد ملعون و نفرين شده است.

نادرشاه يكى از سران ارتش صفويان بود، او طبق نقشه‏اى آخرين پادشاه صفوى را از سلطنت خلع نمود و خودش به پادشاهى رسيد، شاهد اينجاست كه از نادر سئوال شد: چگونه به فكر سلطنت افتادى؟

نادر در جواب گفت: من از اول علاقه زيادى به رياست داشتم، و اگر پادشاه هم نمى‏شدم لااقل معلم كودكان مى‏شدم تا بتوانم به اين و آن امر و نهى كنم.

پس از افرادى كه جز آقائى و فرمانروائى بر مردم منظورى از رياست ندارند بايد هراس داشت، چون اين گونه افراد براى كسب رياست و آقائى دست به هرگونه عمل ناپسندى مى‏زنند، بنا بر اين بسيار خطرناك مى‏باشند.

/ 58