عبدالله بن صلت قمي
آيينه وفا ابوالحسن رباني صالح آبادي اشاره
بر هيچ انسان انديشمند و اهل تحقيق پوشيده نيست که يکي از مهمترين عوامل ماندگاري دين، تلاشها و رنجهايي بود که جمعي از مردان الهي متحمل شدند تا چرغ فروزنده دين و ديانت روشن بماند. در اين راستا، گروهي که نقش برجسته و ممتازي داشتند، محدّثان و روايتگراني هستند که آثار و اخبار اهل بيت عصمت و طهارت(ع) را همانند گوهرهايي گرانبها به نسلهاي بعدي رسانيدند؛ بنابراين معرفت و شناخت اين چهرههاي گمنام تاريخ حديث و فقه شيعي، بر دست اندرکاران تحقيقات کاري است ارزشمند و راهگشا.اسم و کنيه
يکي از اين چهرهها و ستاهرهاي آسمان علم و حديث، در شهر قم «عبدالله بن صُلت قمي» است؛ که کنيهاش ابوطالب و نسبتش قمي است.(1) درباره تاريخ ولادت او نميشود نظريه قاطعي ابراز کرد؛ ولي ميتوان حدس زد که در نيمه دوم سده دوم هجري چشم به جهان گشود.استادان
ابوطالب قمي براي عمق بخشيدن به معرفت و دانش خويش، از محضر استاداني بزرگ که در رأس آنها امام معصوم(ع)قرار داشت، نهايت استفاده و فيض را برد و از هيچ تلاشي کوتاهي نکرد. در اين بخش به نام جمعي از استادان روايتي او اشاره ميکنيم:- 1محمد بن ابي عمير:
از راويان والامقام و شخصيّت بزرگواري است که تمام گزارش دهندگان تراجم دانشوران شيعه، از او به خوبي و نيکي ياد کرده و او را به بهترين شکل ستودهاند. وي نه تنها يک شخصيّت فعّال در عرصه حديث و روايت امامان شيعه است، عنصري مبارز و نستوه و قهرماني است که چندين سال در حکومت استبدادي هارون الرشيد و مأمون در زندان ستم آنها به سر برده و او را بارها تازيانه زدند تا منصب قضاوت را در يک حکومت خودکامه قبول کند، ولي او زير بار نرفت و تسليم نشد.(2)- 2بکربن محمد ازدي:
(3) کنيهاش ابومحمد، از شخصيتهاي موجّه و برجسته شيعي و از خاندان رفيع «آل غامد» است که اهل کوفه بود. وي در محضر مبارک امام موسي بن جعفر و امام رضا(ع)کشب فيض کرد و بهرههاي فراوان نصيبش شد.(4) او استاد محمّد بن ابي عمير نيز بود.(5)- 3حسن بن علي بن فضّال:
کنيهاش ابو محمد، از برترين اصحاب امامان شيعي است. وي در ميدان حديث سرآمد بود و از محدّثان بسيار برجسته شيعه به شمار ميرفت. در عرصه اخلاق و عبادت نيز به کمال و خلوص و تواضع رسيد. اين قطعه تاريخي مربوط به اين مرد بزرگوار است که به خارج شهر ميرفت، در ميان صحرا سر به سجده ميگذاشت و آن چنان سجدهاش را طول ميداد که پرندههاي صحرا ميآمدند بر بالاي پشت او مينشستند و تصوّر ميشد که او تکّهاي پارچه است که در صحرا افتاده است و حيوانات وحشي در اطراف او ميچرخيدند و از او نميرميدند.(6) فضل بن شاذان در ستايش از او چنين ميگويد: «از جمعي از مردم، که با هم آهسته گفتگو ميکردند، شنيدم که يکي از آنان گفت: در اين کوه مردي است به نام ابن فضّال، عابدترين انسان روزگار است که ما ديدهايم و به ياد داريم.»(7)- 4عبدالله بن مغيره:
(8) کنيهاش ابو محمد و اهل کوفه است. ابو محمد چهره بسيار موثّق و موجّه داشت و هيچ کس در بزرگي و تقوا به او نميرسيد. وي از ياران بلند مرتبه حضرت امام موسي بن جعفر(ع)بود و تأليفات فراواني داشت.(9) - 5يونس بن عبدالرحمن قمي:(10) کنيهاش ابو محمد و معروف به «مولي آل يقطين» بود. يونس از ياران حضرت موسي بن جعفر و حضرت رضا(ع) شخصيتي عظيم، از اصحاب اجماع و داراي برازندگي ويژه در حوزه حديث، روايت و مبارزه با بدعتها و مذاهب باطله است.(11)شاگردان
از امتيازات يک عالم دين شناس، آن است که همان گونه که خود از ديگران بهرههاي علمي برده، دانسته هايش را در قالب گفتار يا تأليف کتاب به ديگران انتقال دهد زيرا اين روشني پسنديده و مايه حيات علم است. ابوطالب قمي، در اين زمينه به موفّقيتهايي نائل آمد و جمعي از علماي دين از محضرش بهره بردند و در اين بخش مناسب است به اسامي تعدادي از آنان اشاره شود:- 1محمد بن عبدالجبّار قمي:
(12) لقبش ابن ابي الصهبان، محدّث فرزانه و موثّق و از ياران امام دهم شيعيان حضرت هادي(ع)است.(13)- 2احمد بن محمد بن عيسي قمي:
در شأن و مقام او همين بس که دربارهاش گفتهاند: رياست قم با او بود و از موثّقترين و موجّهترين دانشمندان قم و از ياران چهار امام، از حضرت رضا تا حضرت امام حسن عسکري(ع)بود.(14)- 3ابراهيم بن هاشم قمي:
(15) از برجستهترين راويان اخبار امامان معصوم است. دربارهاش گفتهاند: اولين محدّثي بود که اخبار دانشمندان شيه را از کوفه به قم آورد و در آن جا نشر داد و موجب رونق بخشيدن به انتشار آثار اهل بيت شد. او پدر علي بن ابراهيم قمي صاحب کتاب «تفسير علي بن ابراهيم» است. شيخ کليني در «کافي» روايات زيادي از علي بن ابراهيم روايت ميکند(16) و علامه ممقاني در کتاب گرانسنگ خود در زمينه ترجمه حالات اين شخص بزرگوار حقّ مطلب را به جاي آورده است.(17)سيماي او از منظر بزرگان
دانشوران تراجم نويس شيعه با نظري مثبت به شخصيّت ابوطالب قمي، نگريستهاند و او را مورد ستايش قرار دادهاند. مرحوم شيخ طوسي (متوفّاي سال 460ه. ق) ميگويد: «عبدالله بن صلت، کنيهاش ابوطالب، چهرهاي موثّق و موجّه و مورد اطمينان است.»(18) نجاشي مينويسد: «عبدالله بن صلت قمي مورد توجه و عنايت و وثوق است.»(19) شيخ صدوق (متوفّاي 381ه. ق) در مقدّمه کتاب «اکمال الدين» مينگارد: «احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي، با آن همه عظمت و مقام بلند، از کساني است که از ابوطالب قمي (عبدالله بن صلت(ره)) روايت نقل ميکند.»(20) بزرگان ديگر مانند علّامه حلّي، محقق اردبيلي، علامه ممقاني و آيت الله خوئي در کتابهاي خود به آنچه از شيخ طوسي و نجاشي نقل کردهايم، بسنده کردهاند.(21)رابطه با امام(ع)
يکي از معيارهاي شناخت شخصيت راويان آثار اهل بيت(ع) پيوند آنان با ولايت و عشق و علاقهاي است که به حضرات معصومان ابراز ميدارند. ابوطالب قمي يکي از آن محدثاني است که با امام معصوم(ع)رابطه ويژهاي داشت. علّامه کشّي ميگويد: «حمدان بن احمد نهدي برايم گفت: ابوطالب قمي به من گفت: «نامهاي به حضرت امام جواد(ع)نوشتم و همراه آن نامه از حضرت خواستم به من اجازه دهد تا درباره پدرش حضرت رضا(ع)اشعاري بسرايم.» امام جواد(ع)در پاسخ نوشته بود: «نه فقط براي پدر بزرگوارم، بلکه براي من هم شعر بگو و بر مظلوميّت ما اشک بريز.» محمد بن عبدالجبار قمي از قول عبدالله بن صلت، ابوطالب قمي، چنين ميگويد: «چند قطعه شعري را که در رثاي حضرت رضا(ع)سروده بودم، طي يک نامه به محضر حضرت امام نهم شيعيان فرستادم و از امام درخواست کردم که اجازه دهد چنين اشعاري درباره حضرت امام رضا(ع)بسرايم. حضرت امام جواد(ع)گويا از آن اشعار بسيار خوشش آمده و آنها را پسنديده بود؛ لذا همان اشعار را بريده و براي خود نگه داشتند و در بالاي صفحه باقيمانده نوشتند: بسيار عالي سرودهاي، خداوند به تو جزا و پاداش نيکو عناين فرمايد.»(22) ضمناً اين محدّث از کساني است که در آخر عمر مبارک امام جواد(ع)به محضر آن بزرگوار مشرف شدند و دعاي امام را درباره جمعي از يارانش، همانند: صفوان بن يحيي، زکريا بن آدم، سعد بن سعد و محمد بن سنان شنيدند.(23) صحابي امام(ع)
عبدالله که از جمله دلباختگان اهل بيت(ع) است، وفاداري و اخلاص خويش را با نقل روايت و تلاش پيگير براي گسترش فرهنگ شيعي به اثبات رساند و در اين راه مقدس از هيچ تلاشي فروگذار نکرد. تمام رجال نويسان، او را نه تنها در زمره ياران امام رضا و حضرت جواد(ع) بلکه از ياران حضرت هادي(ع)نيز ميدانند. او به حضور اين سه امام بزرگوار رسيد و از محضر مقدس بعضي از آنان روايت و حديث نقل کرد. مرحوم شيخ طوسي در کتاب رجال در يک جا او را از ياران امام رضا(ع)و در جاي ديگر از ياران حضرت جواد(ره) ميداند.(24) نجاشي ضمن ستايش، او را از ياران حضرت رضا(ع)ميداند و ميگويد: از آن بزرگوار رويات ميکند. مرحوم آيت الله خويي يادآوري ميکند که: اگر چه بزرگان علم رجال و تراجم، عبدالله را در شمار ياران حضرت هادي(ع)نياوردهاند، شايد به ذهن برسد که او حضرت هادي(ع)را درک نکرده است؛ ولي واقعيت اين چنين نيست؛ چون بنابر سخن صدوق در کتاب «اکمال الدين» او آن زمان در قيد حيات بود؛ به طوري که محمد بن حسن صفّار قمي با وي ملاقات کرد. و جناب صفّا در سال 290ه. ق از دنيا رفته است.(25) خاندان
عبدالله بن صلت قمي در خانوادهاي ديده به جهان گشود و رشد يافت که افراد آن خانواده دل و جانشان آکنده از عشق به آل پيغمبر(ع)بود. خانوادهاي که به تشيّع بودن مشهور بودند. مثلاً فرزندش به نام، علي از پدر بزرگوارش روايت نقل کرده است و چنين فرزند محدّثي در دامن پاک او تربيت شد.(26) عبدالله برادري به نام علي بن صلت داشت و ميزان قدر و منزلت خاندان عبدالله از اين قطعه جالب تاريخي که شيخ بزرگوار صدوق در «اکمال الدين» نقل ميکند، ظاهر ميشود، آن جا که مينويسد: «من بعد از زيارت قبر حضرت رضا(ع)در طوس، به قم آمدم. در قم که بودم، يکي از بزرگان علم و فضل که آثار جلال و بزرگي در شمايل او آشکار بود، از بخارا بر ما وارد شد. من آرزو داشتم که با او ملاقات کنم و او را از نزديک ببينم، چون او انساني دين دار و خردمند بود و در راه مستقيم تشيع قرار داشت. وي جناب محمد بن الحسن بن محمد بن احمد بن علي بن صلت قمي بود که خداوند بر توفيقات او بيفزايد. پدرم (ابن بابويه) از جدّ بزرگوار او، محمد بن احمد روايت نقل ميکند و هميشه از موقعيت علمي و عملي و زهد و فضل و عبادت او تمجيد ميکرد. چون خداوند توفيق داد که با اين مرد بزرگ که از خانداني رفيع و جليل است، ملاقات کنم خداوند متعال را شکر کردم که چنين سعادتي نصيب من شد و محبت او را در دلم افکند.»(27) شيخ صدوق با آن شخصيت و عظمتي که خود داشت، اين چنين هنگامه ديدار يکي از خاندان عبدالله بن صلت، از بيت رفيع او تجليل ميکند و اين مايه شگفتي و نشانه گرايش ايماني، اعتقادي و قلبي اين خاندان شيعي به امامان شيعه است.آثار
با آن که عبدالله از محدثان معروف و از شاگردان و راويان امامان معصوم(ع) بود؛ اما در منابع و مآخذ، چندان تأليف و تصنيفي از او به يادگار نمانده است. شيخ طوسي ميگويد: «او کتابي دارد.»(28) و جناب نجاشي مينويسد: «او کتابي در تفسير قرآن دارد.»(29) البته امکان دارد کتابهاي ديگري نيز داشته باشد بر اثر حوادث روزگار از بين رفتهاند.رحلت و مدفن
زمان غروب اين ستاره تابناک شيعه همچنان در هالهاي از ابهام است. آنچه مسلم است اين که: «صفّار قمي» او را ملاقات و از او روايت نقل کرد.(30) و جناب محمد بن حسن صفّار در سال 290ه. ق از دنيا رحلت کرد. با عنايت به اين قطعه تاريخي شايد بتوان حدس زد که چراغ عمر اين محدّث جليل القدر در نيمه دوم، سده سوم هجري، خاموش شد و مرغ روحش به سوي جنان پرواز کرد؛ ولي اين کار در کدام سرزمين و کدام شهر از دنيا رفت و در کجا مدفون شد نيز مشخص نيست. والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيّاً.نمونهاي از رايات
مقام رسول خدا(ص) با واسطه از حضرت ابي جعفر امام باقر(ع)روايت ميکند ،وي ميگويد: امام فرمود: «اسم رسول اکرم(ص)در صُحُف ابراهيم(ع) احمد» و در قرآن «محمّد» است.» کسي از امام پرسيد: معاني اين اسمها چيست؟ امام فرمود: «ماحي، يعني محو کننده بتها و هر معبود باطل، حدّ، يعني: پيامبري که با هر کس که دشمن خدا و اسلام بود، مبارزه و پيکار ميکرد چه آن دشمنان از قريش باشند يا غير قريش. اما احمد، خداوند در تمام کتابهاي آسماني او را از جهت خوبي و نيکي رفتارش ستوده و ستايش کرده است. اما محمد، خداوند و فرشتگان و تمام انبيا و همه امتهاي پيامبران گذشته، رسول اسلام را ميستايند و بر او درود و تحيّت ميفرستند. اسم آن حضرت بر عرش چنين نوشته شده است: محمّدٌ رسول الله:6 يکي از صفات برجسته پيامبر گرامي اين بود که ميفرمود: «يکي از کارهايي که من تا آخر عمر ترک نخواهم کرد، سلام کردن بر بچه هاست، تا به عنوان روش و سنّت از من براي امّت بماند.»(31)مقام جعفر بن ابيطالب(ع)
ابوطالب قمي از امام باقر(ع)با واسطه روايت ميکند که حضرت فرمود: «خداوند به رسول خدا وحي کرد که: من از جعفر، پسر ابوطالب به خاطر چهار خصلت که در او وجود دارد، راضي هستم. رسول گرامي جعفر را خواست و آنچه را که خداوند به پيامبر خبر داده بود، به او گفت: جعفر عرض کرد: اي رسول خدا! اگر خداوند خبر نميداد، من اين چهار خصلت را افشا نميکردم: - 1در عمرم هرگز شراب نخوردهام؛ چون ميدانم اگر شراب بخورم، نعمت عقل را از دست ميدهم. - 2هرگز دروغ نگفتهام؛ چون دروغ گفتن از شخصيّت و مروّت انسان ميکاهد. - 3هرگز در زندگي عمل منافي با عفّت انجام ندادهام. - 4هيچ گاه پيشاني در مقابل بت نساييدهام؛ چون آنها وجودات بي خاصيت اند، نه به انسان سود ميرسانند و نه ضرر را از او دور ميکنند. اين جا بود که رسول خدا دست بر شانه جعفر گذاشتند و فرمودند: «تو لياقت و شايستگي دارد که خداوند متعال دو بال به تو عطا کند و در بهشت با فرشتگان پرواز کني.»(32) 1 رجال شيخ طوسي، ص 380و 403رجال کشي، ج 2ص 514رجال نجاشي، ص 150فهرست شيخ طوسي، ص 106خلاصه علامه، ص 105و وسائل الشيعه، ج 20ص .336 2 معجم الرجال الحديث، ج 10ص 223و رجال نجاشي، ص .229 3 معجم الرجال، ج 10ص .233 4 رجال نجاشي، ص .78 5 رجال کشي 7ج 2ص .856 6 رجال نجاشي، ص .24 7 همان، ص .24 8 معجم الرجال، ج 10ذيل شماره .6927 9 رجال نجاشي، ص .149 10 معجم الرجال، ج 10ذيل شماره .6927 11 رجال نجاشي، ص .311 12 رجال شيخ، ص 435و جامع الروات، ص .492 13 خلاصه علامه، ص 142و رجال شيخ، ص .423 14 رجال نجاشي، ص .60 15 جامع الروات، ج 2ص 492و تنقيح المقال، ج 2ص .351 16 رجال نجاشي، ص .12 17 تنقيح المقال، ج .1 18 رجال شيخ طوسي، ص 380و .403 19 رجال نجاشي، ص .150 20 اکمال الدين و اتمام النعمة، ص .3 21 خلاصه علامه، ص 105جامع الروات، ج 1ص 492و معجم الرجال، ج 10ص .224 22 رجال کشي، ج 2ص .838 23 همان، ص .792 24 رجال شيخ، ص 380و .403 25 معجم الرجال، ج 10ص .223 26 نجاشي، ص .150 27 اکمال الدين، ص .3 28 فهرست شيخ طوسي، ص .106 29 رجال نجاشي، ص .150 30 اکمال الدين، ص .3 31 امالي صدوق، ص 67مجلس 17حديث .3 32 همان، ص 70مجلس 17حديث .7