بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بودند كه براى مردم عادى و عامى سخن مىگفتند و مردم براى شنيدن سخنان آنها علاقه وافرى داشتند، از جمله اين افراد، قصه خوانان يا قصه گويان بودند كه در مساجد يا كنار كوچهها بر روى كرسى مىنشستند و به عنوان موعظه براى مردم سخن مىگفتند، اين افراد داراى معلومات كافى نبودند و از دروغگويى و جعل حديث هم باكى نداشتند، بيانشان رسا و فصيح و سخنانشان مسجع بود و آوازى دلنشين داشتند، و چون مستمعين آنها عوام الناس بودند براى جلب توجه ايشان تدابيرى به كار مىبردند، چهره خود را با روغن زيتون و سياه. دانه يا زيره، بخور مىدادند تا زرد شود (براى اين كه مردم ايشان را شب زندهدار و رياضت كش بدانند) بعضى از آنها چيزهايى همراه داشتند كه چون مىبوييدند، اشك از چشمانشان جارى مىشد، بعضى از قصه خوانان از روى وجد و عشق جامههاى خود را مىدريدند. بنا بر گفته جاحظ، قصهگو بايد ريشى انبوه و سفيد داشته باشد، صداى رسا و خوب از حلقوم او بر آيد با هيئتى زيبا و پاكيزه و اشكى در آستين. قصه خوانان در مواردى كنار كوچه و بازار مىنشستند و مردم را به فتنهگرى و آشوب و دشمنى با يكديگر، سوق مىدادند، اين فتنهگرى گاهى چنان شدت مىيافت كه از طرف فرمانروايان دستور منع قصه خوانى داده مىشد، يكى از آن موارد در سال 279 بود كه قصه خوانان و منجمان (مدعيان پيشگويى از روى ستارگان) و فال بينان از نشستن در راهها و در مسجد جامع منع شدند، مورد ديگر در سال 367، كه نزاع مداوم ميان سنى و شيعه و شيوع فتنه و فساد، بغداد را به تباهى كشيده بود، عضد الدوله ديلمى، آن اوضاع را در اثر فتنهانگيزى قصه خوانان دانست و دستور داد، مناديان ندا در دهند كه هيچكس در كنار كوچهها و در مسجد جامع به قصه خوانى نپردازد و اين كه هر كس از اين دستور سرپيچى كند، خونش هدر است. ظاهرا به علت فتنهگرىهاى قصه خوانان بوده است كه اخبارى در مذمت آنها وارد شده است معلوم است كه قصه خوانى از صدر اسلام وجود داشته و از قديميترين قصه خوانان اسود بن سريع است كه خدمت پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را نيز درك كرده بود، وى پس از بناى مسجد بصره نخستين كسى است كه در آن به قصه خوانى پرداخت و