بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مىگويد: نه آوازها مرا اسير خود مىكنند و نه هنگامى كه مى مىنوشم، باده مرا به خود مىگيرد.در مىيابيم كه شاعر در حال «استرسال» بوده و معناى مجاز شعر را در نظر داشته، نه معناى حقيقى، زيرا در ادامه مىسرايد: با فحشا جز در وصف شناختى ندارم، و به هنگام خشم به زشتى سخن نمىگويم.اكنون- با آنچه گذشت- مىگوئيم: چنانچه شريف رضى حتى در مقام هجو، سخن ناپسند نمىگفته و شيوه پاكدامنى، شرافت و كرامات پيشه خود ساخته، و به خود اجازه نمىداده حتى آنچه شاعران نجيب گاهى مىگفتند، بگويد و چنانچه او از توصيف باده و مجالس لهو آواز مبرا بوده است، پس ما نمىتوانيم بپذيريم كه در بزمهاى آن چنانى مشاركت داشته، و در باده گسارىها كه تحريم آن عبادت است، نظر داشته است. زيرا در همه حال او مردى پارسا، پرهيزگار، از رجس تهى، نجيب و بلند مرتبه بوده، و مىدانسته چنين بزمى و چنان احوالى، طبعا از رخ دادن مسائلى منافى شرافت و كرامت خالى نبوده است.بدين ترتيب، ما خود را ناگزير مىبينيم كه سخن برخى پژوهندگان را در باره او به مصداق بگيريم كه: شريف رضى (رحمه اللَّه) در روزگار جوانى با خلفاء و ظريفان كه شرافت را به بازى مىگرفتند، هم نشينى نداشته است. و باز: «... حتى در بحبوحه جوانى، با ظريفان، كه به مغازله مىپرداختند، هم بزم و هم نشين نبوده است». و باز «... با چنان مردانگى و عزت نفسى، حتم داريم كه تا واپسين نگاه خود، به كردار زشت آلوده نشد». سوم: معتزلى حنفى و ديگران مىگويند: «فخار بن سعد موسوى تعريف كرد كه: شبى شيخ مفيد در خواب ديد كه فاطمه دخت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم، در حالى كه دو فرزند خرد سال خود حسن و حسين عليهما السلام را به همراه داشت، بر او در «مسجد كرخ» وارد شد آن دو را به او سپرد و گفت: به آنان فقه بياموز. شيخ شگفت زده از خواب بيدار شد و صبح آن روز هنگامى كه در