بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و مضمون آن به قدرى عالى و بر جسته و والا است كه صدور آن از غير معصوم محتمل نيست.و به راستى اين چنين است، چه كسى غير از امام معصوم كه علمش از اقيانوس وحى و نبوت سرچشمه گرفته توانائى دارد چنين مضامينى را در دعا به كار برد مطلب در صحيفه سجاديه آن قدر بالا و شگفت انگيز و روحپرور و فصيح و بليغ است كه از قدرت هر انسان عادى خارج است.همين معنى در باره محتواى نهج البلاغه به طرز عجيبى حكمفرماست زيرا بلندى فوق العاده مطالب، مخصوصا در خطبهها، فصاحت و بلاغت شگفتانگيز عبارت، نشان مىدهد كه از سر چشمهاى در كنار سر چشمه قرآن سيراب شده و از مقام ولايتى مدد گرفته كه تالى تلو مقام نبوت و رسالت است.مساله علو مضمون در نهج البلاغه چيزى نيست كه بر كسى مخفى باشد هر قدر در محتواى اين كتاب بيشتر تدبر شود اين حقيقت آشكارتر مىشود مخصوصا وقتى اين نكته را نيز به آن ضميمه كنيم كه نهج البلاغه تنها در يك موضوع سخن نمىگويد، بلكه موضوعات كاملا متنوع و مختلف كه هر يك بايد موضوع رشته تخصصى فرد يا گروهى باشد، از مسائل باريك و دقيق توحيد و معارف دينى و اسرار آفرينش گرفته تا مسائل اخلاقى و زهد و تقوى و جنگ و صلح و آئين كشوردارى، و در تمام اين موارد «علو مضمون» كاملا مشهود است، اينجاست كه به خوبى مىتوان فهميد كه اين كلمات از حوصله يك انسان عادى بيرون است و جز با امداد الهى ميسر نيست و همين است كه انسان را در مورد نهج البلاغه و سند آن دلگرم مىسازد.
5- انسجام و هماهنگى
منظور يكنواختى يك حديث مجهول السند با روايات قطعى است: اگر كسى در اسناد خطبهها و نامهها و كلمات قصار نهج البلاغه ترديد كند حتما منظورش قضيه جزئيه است، نه يك قضيه كليه و به تعبير ديگر مجموع اين گفتهها «تواتر اجمالى دارد، يعنى يقين به صدور بعضى از اينها داريم چرا كه بسيارى از خطبهها مشهور است و در كتب معروف ديگر كرارا نقل شده است، و هنگامى كه به مجموع نهج البلاغه نگاه مىكنيم از هماهنگى تعبيرات، جملهبنديها، مفاهيم، اهداف و نتائج به خوبى پى مىبريم كه همه از يك مغز جوشيده، و از يك زبان تراوش كرده، و از يك دهان گويا بيرون ريخته است.اين هماهنگى خود نيز قرينه ديگرى بر تأييد اسناد اين كتاب بزرگ است، چه اين كهدنامهعلامهشريفرضى(مقالاتكنگرهششم)، صفحهى 348صدور بعضى قطعى است و هماهنگى آنها با بقيه شاهد گوياى تراوش آنها از زبان امير مؤمنان على عليه السلام است.مسأله سنجش سبكها خود يكى از طرق كشف صاحبان اشعار و نثرها است، به طورى كه آگاهان به اين فن هنگامى كه قطعه شعرى را ببينند به خوبى مىتوانند بفهمند كه از حافظ يا سعدى يا نظامى و يا فردوسى و يا مولوى است چرا كه روش هر يك در نظم كاملا مشخص است (البته براى آگاهان اين فن).ابن ابى الحديد در شرح خطبه «شقشقيه» از يكى از مشايخش نقل مىكند كه وقتى سخن ابن عباس را در پايان خطبه شقشقيه شنيد مىگويد بسيار متأسفم كه شخصى كلام على عليه السلام را با دادن نامهاى به دستش قطع كرد و نگذارد به انتها برسد او مىافزايد اگر من بودم به ابن عباس مىگفتم چرا متأسفى على عليه السلام همه گفتنيها را گفت و چيزى باقى نگذارد و هنگامى كه از او سؤال مىكنند آيا اين دليل بر اين است كه تو در خطبه شقشقيه ترديد دارى و آن را از كلام سيد رضى مىدانى گفت هرگز، چرا كه سخنان سيد رضى و سبك مطالب او كاملا شناخته شده است و هيچ شباهتى با آن ندارد (بلكه كاملا شبيه كلمات على عليه السلام است).اكنون كه روشن شد نهج البلاغه چيزى نيست كه به عنوان ارسال اسناد بتوان آن را ناديده گرفت و در مسائل فقهى از آن صرف نظر كرد، به نقش عبارات، خطبهها، نامهها و كلمات قصار در فقه اسلامى مىپردازيم.
گوشهاى از احكام فقهى نهج البلاغه:
از آنجا كه در نهج البلاغه مطالب فراوانى پيرامون احكام فرعى آمده است مشكل بتوان همه آنها را در يك بحث فشرده گنجانيد ولى ما در اينجا به چند كتاب از كتب فقهى كه احاديث بيشترى دارد اشاره مىكنيم و موارد استفاده از آن را از كتاب «وسائل الشيعه» مشخص مىسازيم.