بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
فرزند سوگوارت در فراق تو، حيران و سرگردان به اين سو و آن سو مىدود و هراسان در جستجوى پناهگاهى است اما او چگونه تسلّى يابد و كدامين پناهگاهى است كه بتواند به او آرامش و تسلّى بخشد جز دژ محكم صبر و شكيب تازه اگر آن هم بتواند در اين عرصه هولناك، كار ساز باشد.آرى جز صبر و تحمل، پناهگاهى ديگر نيست اما بهر حال چون حادثه بسيار تلخ و رويداد بس بزرگ است، اين پناهگاه نيز مفيد واقع نمىشود و اين دژ محكم نيز فرو مىريزد و سيل اشك سرازير شده از دل طوفان گرفته ديوارههاى اين قلعه را هم، درهم مىكوبد.اما اين بار، شرم و كرامت را سپر قرار مىدهم و بدان وسيله كوهى استوار و سدى پايدار در برابر اين هجمه اندوه، فراهم مىسازم و سرشك از رخسار، پاك مىكنم كه فرزند مصيبت زده تو رقبا و حسودان ناجوانمرد، بسيار دارد كه اگر آنان بى ثباتى و تزلزل مرا در اين حادثه و رخ داد بفهمند، دلشاد مىشوند و عقدههاى دل مىگشايند.مادر اگر تو آن گوهر نفيس و آن درّ گرانبهائى هستى من كه در باز پس گرفتن آن از دست دشمن غارتگر از پرداخت هر فدا و تاوانى، دريغ ندارم امّا افسوس كه ترا مرگ از دست من ربوده و از چنگ او، رفتهاى باز نمىگردد.اى مادر اگر تو بدست دشمنى اسير شده بودى كه امكان خلاصى و رهائى تو وجود مىداشت براى آزادى تو لشكرى انبوه فراهم مىساختم لشكرى كه گروهان منظم زير پرچم واحد من به حركت در مىآمدند. لشكرى با نظاميان مسلّح و آماده براى پيكار.لشكرى كه سربازان آن از ظلمت شب سرمه چشم و از حلقههاى آهنين آرايش تن فراهم آورده و دل به صفوف دشمن مىزنند و در دلاورى، همچون شير و در صلابت، همانند صخره و در درخشندگى، مثل شمشير لخت و در غرّش و فرياد، بسان ابر و در جوشندگى و شادابى، خون را مانند هستند.مادر در اندوه فقدان تو، صبر و شكيب را از دست دادهام و موقعيت اجتماعى و شخصيت خود را فراموش كردهام. گاهى كه بغض در گلويم جمع مىشود و سعى مىكنم اندوه و غصه ترا آشكار نسازم ولى بى اختيار بغض در گلويم مىتركد و گاهى هم، غم دلم به صورت نفسى عميق و سوزان خارج مىشود و بالأخره در رشتههاى غصه مرگ تو در پيچ و تابم.مادر تو آن مادر فداكار و خوبى هستى كه هميشه من آرزو داشتم كه پيشمرگ تو شوم اما سختىهاى روزگار ترا زود از دست ما ربود.