علي،آل اسحاق
مهدي احمدي طلوع
وي در 25 تير سال 1318ش. در خوئين، از توابع زنجان، خانواده مذهبياش را با ميلاد خود پر از شور و شادي کرد. پدرش نام علي را براي وي برگزيد . پدر و مادر
پدر وي حاج شيخ عبدالکريم خوئيني، از عالمان بزرگ عصر خود به شمار ميرود. وي از شاگردان مرحوم آخوند خراساني بود. روحيه مبارزاتي شديدي داشت و با عمّال و وابستگان حکومت طاغوتي رضاخان، که با منافع مردم در تضاد بود، به شدت مقابله ميکرد؛ به عنوان نمونه در مقابل دو خان، که ميخواستند زمينهاي کشاورزي مردم را به تصرف خود درآورند، ايستادگي کرد و توانست آنان را از تصرف در اموال مردم باز دارد . وي در سال 1326 ش. از زنجان به قم مهاجرت کرد تا در آن شهر به تدريس علوم اسلامي و ساير فعاليتها بپردازد؛ وي در آن سال، هشت بهار از عمرش گذشته بود. مادر علي که از سلاله پاک پيامبر بود، زني صبور در مقابل مشکلات و دوستدار علم و فضيلت بود . دوران کودکي
برادر وي ميگويد: در نزديکيهاي خانه ما تعدادي بوقلمون آورده بودند. من و بچههاي ديگر، از جمله علي، به تماشاي آنها رفتيم و نزديک غروب براي انجام فريضه مغرب به خانه برگشتيم. رسم خانه ما اين بود که نمازها را در خانه به جماعت و با امامت پدر برگزار ميکرديم و تمامي افراد خانواده، چه مردان و چه زنان، در نماز جماعت شرکت ميکردند. هنگامي که پدر ميخواست اقامه نماز کند، علي شروع به گريه کرد. وقتي پدر علت گريهاش را پرسيد، گفت: «من هم بوقلمون ميخواهم.» و به گريه خود ادامه ميدهد. پدر بدون عصبانيت و با آرامش کامل رو به فرزند ميکند و ميگويد : نماز مغرب را با خلوص نيت بخوان و هر حاجتي که داري از خدا بخواه؛ خداوند است که حاجات را برآورده ميکند. علي همين کار را انجام ميدهد. پس از تمام شدن نماز، در خانه به صدا در ميآيد. هنگامي که من در را باز کردم، يکي از همشهريان را که يک بوقلمون در دست داشت، ديدم. او به خانه وارد شد و علي به خواسته خود رسيد . از اين خاطره به خوبي ميتوان فهميد که محيط رشد علي چگونه بوده است؛ او در خانوادهاي پرورش مييابد که اهل خانه مقيد به نماز اول وقت بودند و تحت تربيت پدري بودند که نام و ياد خدا را گرهگشاي مشکلات و برآوردن حاجات ميدانست و روشن است که تنها از چنين خانوادههايي، مرداني شايسته و الگو چون آقاشيخ علي آل اسحاق، برخواهند خاست . تحصيل
علي از همان هشت سالگي که با پدر به قم آمد، شروع به تحصيل نمود و مقدمات را در محضر آيةاللّه سيد حسين بُدَلّا(رئيس ائمه جماعات) و استادان ديگر به پايان برد . وي در شانزده سالگي در سال 1334 ش. در حالي که دو سال از فوت پدر مهربانش ميگذشت، تصميم گرفت به عراق برود و در آنجا به تحصيل ادامه دهد؛ اما تيرگي روابط دو کشور ايران و عراق، باعث شد که اين سفر انجام نشود. به همين سبب به حضرت معصومه ( س) پناه برد و با توسل به آن حضرت، توانست مجوز اقامت در عراق را دريافت کند و به عتبات عاليات سفر نمايد. او به نجفاشرف ميرود و در مدرسه آيةاللّه بروجردي اقامت ميگزيند . استادان
آقا شيخ علي آل اسحاق در نجفاشرف در محضر شيخ صدراي بادکوبهاي «مکاسب» را فرا گرفت و کتاب «رسائل» را، به همراه 3 نفر ديگر به طور خصوصي در محضر آيةاللّه آقا جواد تبريزي، آموخت. وي جلد اول «کفايه» را نزد آيةاللّه حسين راستي کاشاني، آيةاللّه حسين وحيد خراساني، آيةاللّه حاج شيخ علي فلسفي(که اکنون در مشهد ساکن است) و جلد دوم آن را با پيشنهاد آيةاللّه محمدباقر حکيم نزد آيةاللّه شهيد محمدباقر صدر به اتمام رساند. وي که به مقام علمي شهيد صدر پي برده بود، در جلسات درس ديگر او، که کتابهاي «فلسفتنا»، «اقتصادنا» و برخي مباحث ديگر را تعليم ميداد، شرکت ميکند و همان دروس را در مسجد هنديِ نجف براي عموم محصّلين تدريس مينمايد. شيخ علي، «شرح تجريد» رادر محضر آيةاللّه شهيد سيّداسداللّه مدني و « فلسفه» را در محضر آيةاللّه شيخ عباس قوچاني و همچنين علم طب را از مرحوم سيدحسين حکيم فرا گرفت. به علاوه، دو سال در درس خارج فقه آيةاللّه سيدابوالقاسم خوئي و سيدمحمود شاهرودي شرکت جست و سپس به مدت 12 سال، دو دوره درس خارج فقه آيةاللّه ميرزا محمدباقر زنجاني را گذراند . پس از تشريف فرمايي امام خميني به نجف، در درس خارج فقه ايشان و نيز در درس « ولايت فقيه» امام شرکت کرد و تا سال 1353 ش. که حکومت بعث عراق امام را دستگير کرد، در محضر ايشان بود. ايشان در محضر استادان به سه تن از آنان علاقه بيشتري داشت که اين علاقه و ارادت يک طرفه نبود و از جانب اساتيد نيز علاقه خاصي به او ابراز ميشد. اين سه عبارتند از : 1. شهيد آيةاللّه سيداسداللّه مدني؛ شيخ علي هنوز جوان کاملي نشده بود که از محضر اين عالم بزرگ استفاده ميکرد. آيةاللّه مدني نيز که آمادگي شيخعلي را حس کرده بود، به راهنمايي او پرداخت و روابط بسيار نزديکي بين آنان پديد آمد . 2. ميرزا محمدباقر زنجاني؛ علاقه شيخ علي و استادش به حدّي بود که دخترش را به عقد شيخ علي درآورد و اين ازدواج ميمون و مبارک باعث گسترش روابط علمي و عاطفي آن دو شد. شيخ علي معتقد بود که درس ايشان عميق و پرمحتوا بود و شاگردان نيز فرصت اشکال و بررسي مطالب را داشتند . 3. امام خميني (ره) ، به محض آن که شيخ علي چهره مبارک امام را ديد و به اهداف آن مرد بزرگ پي برد، سعي کرد هميشه در کنار ايشان باشد و در شکلگيري نهضت عظيم او نقشي را ايفا کند . به گفته برادر شيخ علي، وي از طرف امام به دريافت اجازه امور حسبيّه مفتخر گرديد . اجازه اجتهاد
وي دروس حوزه را تا رسيدن به مرحله اجتهاد ادامه داد و به گفته خانواده ايشان، از دو عالم بزرگ: آيةاللّه سيدمحسن حکيم و آقابزرگ تهراني، اجازه اجتهاد گرفت . مروري گذرا به زندگي دو استاد
در اينجا مناسب است، جهت آشنايي بيشتر، به اختصار به زندگي دو استاد وي اشاره کنيم : 1. ميرزا محمدباقر زنجاني؛ وي در سال 1312 ق. در 22 ماه مبارک رمضان در زنجان متولد شد. وي در خانوادهاي باتقوا و فضيلت رشد نمود و پس از خواندن مقدمات و سطوح حوزوي، در محضر مرحوم آقاشيخ زينالعابدين و آيةاللّه حاج شيخ عبدالکريم خوئيني(آل اسحاق)، که از مدرسين زنجان بود، به ادامه تحصيل پرداخت. در سال 1338 ق. به نجف مهاجرت کرد و از درس حاج ميرزاحسين ناييني و اساتيد ديگر بهره برد و خودش نيز کلاس درس باشکوهي ترتيب داد و بيش از 40 سال در حوزه نجف تدريس نمود و صدها مجتهد و فاضل و نويسنده را تربيت کرد . وي در سال 1394 ق. در سن 82 سالگي، در نجفاشرف به رحمت ايزدي پيوست. بعضي از آثار قلمي وي به شرح ذيل است : 1. تقريرات مرحوم ناييني در اصول فقه؛2. تنقيح القواعد، درباره علم اصول؛3. حاشيه بر مکاسب؛4. حاشيه بر رسائل؛5. رسالهاي در حج و... . وي از خود 6 فرزند(سه دختر و سه پسر) به جاي گذاشت.(1 ) 2. آقا شيخ عباس قوچاني؛ وي از دانشمندان خراسان و قوچان بود. در قوچان متولد شد. مقدمات و مقداري از سطح حوزه را در قوچان و مشهد خواند. آن گاه به نجفاشرف مهاجرت کرد و از محضر عالمان بزرگ همچون: مرحوم آيةاللّه سيد محمود شاهرودي، ميرزا عبدالهادي شيرازي و آيةاللّه سيد ابوالقاسم خويي بهره برد. وي درس اخلاق و عرفان را از محضر جمالالسالکين، عالم عارف، حاج ميرزا علي آقاي قاضي، فرا گرفت و به مراحل بالاي عرفان رسيد.(2 ) يار امام
وي در زمان مرجعيت آيةاللّه حکيم، نماينده ايشان در استان موصل عراق در شهرهاي سنجار و طلّعفر بود و به مدت 11 سال در فصل تابستان، دهه محرم، دهه صفر و ماه رمضان به آنجا ميرفت. از آنجا که مردم آن مناطق کرد بودند، او قبل از اعزام در طي سه ماه زبان کردي را فراميگيرد. شيخ علي، در ايّام تبليغ، در جلسات مناظره و مباحثه با اهل سنّت آن ناحيه شرکت ميجست. اين تلاشها، باعث گرايش و جذب عدّه زيادي به مذهب تشيع گرديد؛ به طوري که توانست مسجد و مدرسه علميه بسازد . پس از رحلت آيةاللّه حکيم وي نمايندگي امام راحل در همان منطقه را بر عهده گرفت . او در بخشي از خاطراتش ارتباط نزديک با امام را اين چنين بيان ميدارد : « آن روزها در حوزه علميه نجفاشرف من موقعيت خوبي داشتم؛ داماد مرحوم آيةاللّه العظمي آقاميرزاباقر زنجاني(ره) بودم و نمايندگي از طرف مرحوم آيةاللّه العظمي حکيم(ره) در شهر سنجار استان موصل عراق را داشتم. و امام راحل با مرحوم پدرم حضرت آيةاللّه آقاي شيخ عبدالکريم خوييني آشنايي کامل و علاقه داشتند و آن روز دل و جرأت ميخواست که کسي به امام اظهار محبت کرده، در کنارش قرار گيرد. من با تمام ناملايماتي که برايم فراهم شده بود، شب و روز در کنار آن رادمرد الهي قرار گرفته، با تمام نيرو آنچه در توان داشتم، در خدمت ايشان بودم. در تمام جلسات عمومي و از اولين روز شروع درس فقه و نماز جماعتها و گاه در جلسات خصوصي شرکت ميکردم. مدتي مسئوليت پرداخت شهريه را بر عهده گرفته و مدتي در جلسه استفتائات به دستور ايشان شرکت ميکردم و شبانهروز حداقل پنج بار به خدمتشان ميرسيدم. خلاصه اخبار راديوهاي عربي و خارجي را در مسير راه بيان ميکردم. لذتبخشترين خاطره يک شب زمستاني بود که امام مرا جهت تجديد کتابت صورت نمايندگي نمايندگان خود در سطح جهان خواسته بودند. آن شب تا اذان صبح مشغول نوشتن شده و از اين که امام چنين اعتمادي را به من نموده و از ميان دوستان مرا انتخاب فرموده، بيش از حد خوشحال و خرسند بودم ». وي درباره حساسيت امام به بيتالمال چنين ميگويد : « در نجف، روزي به منزل امام رفتم. برخلاف هميشه درب خانه امام بسته بود و صداي فرياد امام به گوش ميرسيد. درب خانه را زدم، خادم درب را باز کرد و گفت: امام بسيار ناراحتند. وقتي وارد شدم، فهميدم ناراحتي امام به خاطر آن است که آقاسيدمصطفي 250 درهم(يک چهارم دينار) به گوجهفرنگي نوبر داده است و امام ميفرمود: چرا هنوز که گوجه ارزان نشده، آن مقدار پول را از سهم امام به گوجه داده است؟ سپس به او فرمود: همين الآن برو گوجهها را پس بده ». فعاليتهاي فرهنگي و مبارزاتي
آقا شيخ علي آل اسحاق نيز مانند بسياري از روحانيون ديگر که مردم را به انقلاب فرا ميخواندند، هميشه در سفرهاي تبليغي خود، ضمن تبيين اهداف نظام اسلامي، مردم را با انقلاب و امام آشنا ميکرد. در همين راستا وقتي در شهر خرّمآباد در مسجد علوي سخنراني نمود و مواضع انقلاب را بيان کرد، دستگير شد.(3) در اوايل سال 1356 ش. به مدت 3 ماه در، يافتآباد تهران به تبليغ و فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي پرداخت . همچنين، صندوق قرضالحسنهاي تأسيس کرد تا سهمي در رفع مشکلات مادي مردم آنجا داشته باشد . همزمان با پيروزي انقلاب در شهر سنجان، واقع در استان مرکزي مشغول تبليغ شد. پس از پيروزي انقلاب بر اساسِ احساسِ وظيفه و با تجربهاي که در مناطق سنّينشين داشت، به استان سيستان و بلوچستان سفر کرد و با تشکيل بسيج مردمي و ايجاد وحدت ميان شيعه و سنّي، توانست توطئههاي ضدانقلاب را در آن سامان خنثي کند. نتيجه فعاليتهاي وي، تصرّف صدا و سيماي آن ناحيه به دست نيروهاي انقلاب بود و از آن طريق خبر پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي با شور و شعف خاصي به گوش هموطنان رسيد . پس از آرام شدن اوضاع، به استان مرکزي بازگشت و در سمت مسئول کميته انقلاب اسلامي همان منطقه به فعاليت خود ادامه داد . آشوبهاي کردستان موجب شد که شيخ علي چندين بار براي ايجاد آرامش در آن منطقه، با نيروهاي تحت فرمان خود به آنجا برود. پس از آن به تهران دعوت شد و مسئوليت بخش فرهنگي کلّ کميتههاي انقلاب اسلامي را بر عهده گرفت . با پيروزي انقلاب اسلامي، عده زيادي به دنبال فرصت بودند تا اين انقلاب نوپا را تضعيف کنند و آن گونه که ميخواهند، انقلاب را تغيير دهند. آنان براي رسيدن به همين هدف، جوانان پاکدل و ساده را فريفته، با شعارها و افکار انحرافي، آنان را گمراه ميساختند . شيخ علي آل اسحاق که اين خطر را به خوبي حس کرده بود، به مقابله با اين جريان برخاست و با پاسخ به شبهات و جذب جوانان نقشههاي آنان را خنثي ميساخت . وي بعدها نيز در ارگانهاي مختلف، از جمله: سپاه پاسداران، جهاد سازندگي، اداره بهداري و بهزيستي در شهرهاي مختلف کلاسهايي را تشکيل داد. گذشته از اينها، شيخ علي دو سفر تبليغي نيز به خارج از کشور داشت؛ يک بار به آذربايجان سفر کرد و بار ديگر به لبنان رفت. همچنين مدت 10 تا 11 سال از طرف آيةاللّه گلپايگاني امام جماعت مسجد اباذر واقع در منطقه زاويه قم بود. او رابطه بسيار صميمي با جوانان مخصوصاً طلاب جوان داشت؛ به طوري که حتي در اردوهاي زيارتي نيز همراه آنان بود . دغدغهها
از فعاليتهاي شيخ علي آل اسحاق به خوبي آشکار است که وي به امور فکري، فرهنگي و ديني مردم بسيار حساس بوده است. در نامه زير که وي خطاب به علما نوشته است، پي به دغدغههاي ايشان ميبريم . « بسم اللّه الرّحمن الرّحيم » الحمدللّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي نبيه محمد و آله الطاهرين، با تقديم سلام به حضور اساتيد عظام حوزه علميه و يکايک طلاب محترم علوم ديني(ايّدهم اللّه تعالي ). در آستانه حرکت به جبهه حق عليه باطل، موضوعي را که در نظرم از هر مسئلهاي و از هر تکليفي واجبتر ميرسد، به عنوان توصيه يک فرد مسلمان عرضه ميدارم : علما و بزرگان !
پس از پيروزي انقلاب اسلامي که در اثر تلاشهاي پيگير پيامبر اسلام و ائمه هُدي و علماي مبارز ديني و شهادت سيدالشهداء (ع) و رهبري پيامبرگونه امام امت نايب مهدي ( ع) در ايران به ثمر رسيد، بينش و شناخت انسانها پا به پاي ديگر پيشرفتها اوج گرفته و تغيير کلي نموده است ... . آنچه به ذهن حقير ميرسد و تنها غم حيات من به خاطر عقيم ماندن آن است، مسائل ذيل است : 1. طرح کلي در مورد تقسيمبندي معارف کل دين و کار دسته جمعي اساتيد روي اين مسأله، يعني تنظيم محتواي مکتب وحي، همان مسئلهاي که شهيد مطهري در کتاب آشنايي با علوم اسلامي(فقه) از آن تأسف خورده و به بزرگان فقها ايراد ميگيرد که چرا با آن همه دقت کاري در لغت و غيره، به دستهبندي مسائل اسلامي نپرداختهاند . به نظر قاصر حقير اگر روزي روي اين موضوع دقت شود، همه مسائل ديني جا به جا شده و خصوصيات مسائل اجتماعي، عبادي و سياسي روشن ميشود و يقين دارم اين همه سفارش به تفقّه در دين، که از ائمه هدي شده، شامل اين مسئله نيز ميگردد؛ بلکه مهمترين مسئله تفقّه در دين، شناخت اصول دين و ابعاد گسترده دين است . 2. پس از طرح کلي بايد به بررسي مسائل زيربنايي و اصول دين پرداخته و طرح نويني را براي علم کلام ايجاد کرد؛ يعني از علوم ضروري دين که کلام است. در بوته تجمّد فکري مانده، کوچکترين پيشرفتي و تغيير اصلاحي در آن داده نشده است. همان مسائلي که خود به خود به وجود آمده و اساس آن هم از غير اهل بيت است، به همان نحو تفکر هشتصد سال پيش باقي مانده است. تدريس کلام در ابتداي تحصيلات حوزه قرار گرفته؛ زماني که طلبه هنوز قدرت استنباط کافي ندارد و بعداً ديگر کسي در مورد آنها فکر نميکند و اظهارنظر نمينمايد و محتواي آنها نارسا و کمتر از نيازهاي فکري جامعه اسلامي است . 3. علم اصول نيز احتياج به دستهبندي جديدي دارد و همه مسائل مورد نياز در آن مطرح نشده. لذا فقها و همچنين نمايندگان مجلس، در استنباط احکام اجتماعي به مشکل نداشتن مسائل زيربنايي برخورد ميکنند. به نظرم بهتر است علم اصول را در چند بخش قرار دهيم : 1) مباحث الفاظ؛2) مباحث ادله فقاهتي؛3) مباحث ادله اجتهادي يا اصول عمليه؛4 ) مباحث قواعد کلي . در بحث قواعد فقهي که پراکنده است، مسائل اقتصادي و سياسي را بگنجانيم و زمينه را براي اجتهاد آيندگان فراهم سازيم . 4. فقه موجود ما تنها وظايف فرد را نسبت به خدا و ديگران، آن هم در رابطه بسيار کمي، مطرح ساخته است. ما نياز به دو نوع فقه داريم: الف) فقه فردي که وظايف امت را در 3 بخش به دقت تنظيم نمايد(که بخشي از آن در رسالهها منعکس است): وظايف فردي؛ وظايف الهي؛ وظايف اجتماعي. ب) فقه دولتي و مسائل مسؤولين در سه بخش: 1) در رابطه با پرسنل خود(اصلاح و تکامل آن)؛ 2) در رابطه با خدا(حفظ مصالح اسلام)؛ 3) در رابطه با ديگران(حفظ مصالح مسلمين ). 5. تفسير از نو، خصوصاً آيات سياسي، اجتماعي و جهاد، تفسير درستي بشود . 6. فلسفه و عرفان، آنچه از فلسفه و عرفان با مکتب انبيا سازش دارد، جدا شده، در سطح معيني تدريس شده و امتيازات مکتب وحي از غير آن مشخص شود. و معارف دين از قالبهاي از پيش ساخته شده فلاسفه بيرون آمده و در همان چهارچوب اصلاحات ديني ريخته شود . موفقيت همگان را از خدا خواهانم . اينجانب مدتي روي اين مسائل کار کردم؛ لکن تمام نشده است. پنجشنبه 64/8/29 فعاليت اقتصادي
اگر چه وي در طول عمر خود فعاليتهاي فرهنگي، مبارزاتي داشت، اما بنا بر احساس وظيفه در برابر اقشار کم درآمد و طلاب، اقدام به فعاليتهاي اقتصادي کرد. يکي از آن فعاليتها، گرفتن امتياز صادرات و واردات از طريق مرز آذربايجان بود. وي درآمد حاصله را در امور فرهنگي و حمايت از طلاب و ديگر موارد لازم صرف نمود. همچنين به منظور خدمت به طلاب، يکي از مؤسّسين تعاوني طلاب نيز بود . حضور در جنگ
او که براي پيشبرد اهداف اسلام از هيچ کاري دريغ نورزيده بود، وقتي جنگ نابرابر عراق بر ايران تحميل شد، باز هم وظيفه خود را به خوبي انجام داد و بارها و بارها در جبهههاي حق عليه باطل شرکت جست و دوشادوش رزمندگان اسلام اسلحه به دست گرفت و به ستيز با دشمنان دين خدا برخاست . وي در تشکيل بسيج عشاير و سازماندهي نيروهاي مقاوم بومي در منطقه جنوب نيز نقش خود را به خوبي ايفا نمود و اگر چه به سبب کسالت جسماني نتوانست به طور دائم تا پايان جنگ در جبههها حضور يابد، اما در اين راه مقدس فرزند رشيدش (محمدجواد آل اسحاق) و داماد و برادرزاده خود(مهندس ابوالحسن آل اسحاق) را تقديم اسلام کرد. و خم به ابرو نياورد و بدين شکل دِين خود به انقلاب و اسلام را اداکرد . ويژگيهاي اخلاقي
زندگياش رنگ خدايي داشت و اين، در اعمال و رفتارش هويدا بود. رابطه روحي و معنوي با ائمه اطهار داشت. زهد و پارسايي او زبانزد و کاملاً به زخارف دنيا بيتوجه بود. با وجود اين که موقعيت رسيدن به پستها و مقامات متعددي داشت، ترجيح ميداد ساده زندگي کند. هرکس وارد منزلش ميشد؛سادهزيستي را به خوبي در او و زندگياش مشاهده ميکرد. با اهل خانه بسيار مهربان بود. خانوادهاش چنان با اخلاق خوش و رفتار اسلامي او انس داشتند که تحمل فقدان او، بر ايشان، بسيار دشوار بود . شاگردان
وي در عراق کلاس درسي داير کرده بود و عده زيادي از طلاب اهل ترکيه در مجلس درس وي حضور مييافتند که شيخ صلاحالدين(رهبر مبارز ترکيهاي) يکي از آنان است. وي پس از انقلاب در دانشگاههاي مختلف از جمله: دانشگاه شهيد بهشتي تهران، دانشگاه تبريز و دانشکده امام حسين (ع) به فعاليت پرداخت و به عنوان استاد دانشگاه، معارف دين اسلام را براي دانشجويان مطرح ميکرد. همچنين در مدارس علميه از جمله: مدرسه امام خميني (ره) ، مدرسه حجّتيه (براي طلاب خارجي)، مدرسه الهادي و مدرسه صدوقي(براي طلاب ايراني) درس اخلاق و دروس ديگر ميگفت . فقه و اصول را نيز در خانهاش تدريس مينمود. همچنين براي پاسخ به شبهههاي مطرح شده، کلاسي در مدرسه فيضيه تحت عنوان «احکام اجتماعي قرآن و تبيين مسائل روز» تشکيل داده بود . آثار قلمي
يکي از ويژگيهاي اين مرد بزرگ تأليفات متنوع و مفيد، با وجود فعاليتهاي فرهنگي سياسي است. تأليفات وي بدين قرار است : 1. اسلام از ديدگاه دانشمندان جهان؛ 2. آشنايي با مکتب وحي(مسيحيت)؛ 3. مسئوليت امت از ديدگاه امام؛ 4. جبهه يا دانشگاه خود سازي؛ 5. کنترل زبان؛ 6. ياد خدا عامل انقلاب؛ 7. اخلاق و رفتار يا اصول تزکيه و حکمت(دوره ويژه جهاد سازندگي)؛ 8. اصول خود سازي يا اخلاق در مکتب وحي الهي.(که جهت تدريس در دانشگاه شهيد بهشتي نگاشته شده بود)؛ 9. زمينه اسلامشناسي، ايدئولوژي در سنگر بسيج عشاير دزفول . وي آثار ديگري نيز دارد که به چاپ نرسيده است؛ از جمله : 1. قرائت امام خميني (ره) از ولايت مطلقه فقيه يا حکومت جهاني فرامين الهي؛ 2. تقريرات اصول فقه مرحوم آية اللّه العظمي محمد باقر زنجاني؛ 3. النکاح علي المذاهب الخمسه(عربي)؛ 4. الفقه الاسلامي(الحلقه الاولي، عربي)؛ 5. آخرين نظريات علماي اصول در محور کفايةالاصول از مرحوم آخوند تا امام؛ 6. مباني فکري امام امت يا اصول سياسي، اجتماعي اسلام؛ 7. بهترين راهنماي حج(مطابق با فتاواي امام خميني)؛ 8. معالم دين يا تنظيم مضامين عالي دعاي ندبه؛ فرزندان
آقا شيخ علي داراي 5 فرزند بود: سه دختر و دو پسر. يکي از پسران او در جبهههاي جنگ به شهادت رسيد که نامش «محمدجواد» بود. محمدجواد جواني فعال، پرشور، و خداجوي بود و در مسجد اباذر(واقع در محلّه زاويه قم) در عرصههاي مختلف به فعاليت مشغول بود؛ همانند جمعآوري کمکها به رزمندگان، جذب جوانان براي امور فرهنگي و مذهبي و... . اکنون نيز کتابخانه آن مسجد به نام همين جوان فعال مزيّن است. پسر ديگر ايشان «رضا» نام دارد که هم اکنون در حال تحصيل است. دامادهاي اين عالم پرتلاش عبارتند از : 1 - مهندس ابوالحسن آل اسحاق، که در جبهه جنگ به فيض شهادت نايل شد. و برادر وي به نام حسين پس از او به افتخار دامادي عموي خود يافت . 2 - دکتر ساحلي است، که در محله نيروگاه قم، مطب دارد. و به درمان بيماران توفيق يافته است . 3 - آقاي دهقان که کاردار وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران در ژاپن ميباشد . سفارش به فرزندان
تربيت فرزندان يکي از وظايف مهم هر پدر و مادري است. مرحوم شيخ علي نيز با جديت فراوان ميکوشيد تابه اين وظيفه خود عمل کند. از اين رو، او هيچ گاه از سفارش به فرزندان خود دريغ نميورزيد و واضح است که اين سفارشها، راهگشاي افکار تمامي جوانان خواهد بود؛ چنان که گفته است : «''... اسلام رابه دقت بشناسيد و آن طوري که دستهبندي کردهام، به دقت مطالعه کنيد. تاريخ زندگي پيامبر اسلام و ائمه (ع) را هر چند سال يک بار بررسي نماييد. تا ميتوانيد با هم دوست و با محبت باشيد و بر سر مسائل جزئي با هم اختلاف نکنيد. در اين انقلاب، تا وقت درس است، درس بخوانيد و سپس خدمت کنيد. به مادرتان که خيلي رنج کشيده است، کمک کار باشيد، پس از ازدواج رابطه صميمي خود را با مادرتان قطع نکنيد . والسلام. با چشم گريان و دستي لرزان. خداحافظ ». غروب
اين مرد مجاهد و نستوه که تا آخرين نفس بر آرمانهاي خود پافشاري کرد و يک لحظه از خدمت به دين و نظام اسلامي غفلت نورزيد، در اواخر عمرش به خاطر مرض قند و ناراحتي قلبي، کمتر موفق به فعاليتهاي اجتماعي ميشد؛ اما دغدغه تهاجم آشکار فرهنگي و گسترش فساد در ميان جوانان و... آراکش را از او ربوده بود؛ به طوري که شب جمعه 24 خرداد سال 1380 ش. در تماس تلفني با برادرش درباره اوضاع فرهنگي گفت و گو ميکند. ساعت 2 نيمه شب نيز بر اثر سکته قلبي دار فاني را وداع ميگويد . تشييع و خاک سپاري
پيکر مرحوم شيخ علي آل اسحاق (ره) روز شنبه 26 خرداد با شرکت گسترده مردم از مسجد امام حسن عسکري (ع) تا حرم مطهر حضرت معصومه (س) تشييع شد و شرکت کنندگان در غم از دست دادن اين يار دلسوز امام، اشک ماتم ريختند. پس از تشييع، بدن مطهرش در گلزار علي بن جعفر (ع) ، در قطعه مخصوص پدر شهيدان به خاک سپرده شد . در مراسم روز چهلم، جزوهاي که حاوي خلاصهاي از زندگي اين مرد بزرگ بود، پخش گرديد . 1. گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 233 و .234 2. همان، ج 6، ص .223 3. اسناد انقلاب اسلامي، ج 2، ص .387 تذکر: در اين مقاله علاوه بر منابع فوق، از جزوهاي که درباره وي منتشر شده و نيز از سخنان خانواده و برادر معظم له حجةالاسلام و المسلمين شيخ محمد آل اسحاق استفاده شده است .