بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
يهود گفتند: اى موسى تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد آن نخواهيم شد، تو و پروردگارت برويد و با آنان جنگ كنيد. ما همينجا نشستهايم. موسى گفت:پروردگارا، من تنها اختيار خودم و برادرم را دارم. ميان من و اين جمعيت گنهكار جدائى بيفكن.خداوند به موسى فرمود: اين سرزمين تا چهل سال بر آنها ممنوع است و به آن نخواهند رسيد. پيوسته در زمين سرگردان خواهند بود و درباره سرنوشت اين جمعيت گنهكار غمگين مباش. (20 الى 26)
«داستان هابيل و قابيل»
اى پيامبر، داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامى كه هر كدام، عملى براى تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى قبول نگرديد.قابيل برادرى كه عملش مورد قبول خداوند قرار نگرفته بود به برادرش هابيل گفت: بخدا سوگند تو را خواهم كشت. هابيل گفت: من در قبول نشدن عمل تو در نزد پروردگار گناهى ندارم زيرا خداوند، تنها عمل پرهيزكاران را مىپذيرد.اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى من دست به قتل تو نمىگشايم، چون از پروردگار جهانيان مىترسم. من مىخواهم تو بار گناه من و خودت را از اين عمل بدوش بكشى و از دوزخيان گردى و همين است سزاى ستمكاران.نفس سركش، تدريجا او را وادار به كشتن برادر كرد و او را كشت و از زيانكاران گرديد. او نمىدانست كه جسد برادر را به كجا ببرد سپس خداوند، زاغى فرستاد تا در زمين جستجو كند تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند، او گفت: واى بر من آيا من نمىتوانم مثل اين زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم، و سرانجام از ترس رسوائى و عذاب وجدان از كار خود پشيمان شد. (الى 31)