گلی از بوستان خدا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلی از بوستان خدا - نسخه متنی

سیدمهدی حجتی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنگامى كه از آنجا گذشتند موسى به يار همسفرش گفت: غذاى ما را بياور كه از اين سفر سخت خسته شده‏ايم.

او گفت: بخاطر دارى هنگامى كه ما به كنار آن صخره پناه برديم و استراحت كرديم من در آنجا فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم اين شيطان بود كه ياد آن را از خاطر من برد و ماهى به طرز شگفت‏انگيزى راه خود را در پيش گرفت.

موسى گفت: اين همانجاست كه ما مى‏خواستيم و آنها در حاليكه جاى قدمهاى خود را دنبال مى‏كردند باز گشتند.

در آنجا، بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوى خود علم فراوانى به او تعليم داده بوديم.

موسى به او گفت: آيا اجازه مى‏دهى من با تو همسفر شوم تا از آنچه به تو تعليم داده شده است و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى؟ خضر گفت: تو هرگز نمى‏توانى با من شكيبائى كنى.

و چگونه مى‏توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى؟ موسى گفت: انشاء اللّه مرا شكيبا خواهى يافت، و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد.

خضر گفت: پس اگر مى‏خواهى به دنبال من بيائى از هيچ چيز سئوال مكن تا خودم آن را به موقع به تو باز گويم.

آنها به راه افتادند تا اينكه سوار كشتى شدند و او كشتى را سوراخ كرد، موسى گفت:

آيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى، راستى چه كار بدى انجام دادى؟ خضر گفت: نگفتم تو هرگز نمى‏توانى با من شكيبائى كنى؟ موسى گفت: مرا بخاطر اين فراموشكارى مؤاخذه مكن و بر من بخاطر اين امر سخت مگير.

باز به راه خود ادامه دادند تا اينكه كودكى را ديدند و خضر آن كودك را كشت.

موسى گفت: آيا انسان پاكى را بى‏آنكه قتلى كرده باشد كشتى؟ به راستى كار منكر و زشتى انجام دادى. (74)

/ 618