بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ما در روى زمين به او قدرت و حكومت داديم و اسباب و وسيله هر چيز را در اختيارش نهاديم، او از اين اسباب استفاده كرد و راهى را طى نمود تا به غروبگاه آفتاب رسيد و در آنجا احساس كرد كه خورشيد در چشمهاى گلآلود فرو مىرود و در آنجا قومى را يافت، گفتيم اى ذو القرنين آيا تصميم تو درباره اين قوم چيست آيا قصد احسان درباره همه آنها دارى يا مىخواهى گروهى را مجازات نمائى؟ ذو القرنين گفت: آنها كه ستم كردهاند مجازات خواهم كرد، سپس به سوى پروردگارشان باز مىگردند و خداوند مجازات شديدى را شامل آنها خواهد نمود.و اما آن كسى كه ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد پاداش نيكو خواهد داشت و كارهاى آسانى را از طرف خود به او واگذار مىنمائيم.آنگاه دوباره راه را ادامه داد و از امكانات خود استفاده كرد تا به محل طلوع خورشيد رسيد در آنجا مشاهده كرد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مىكند كه جز آفتاب براى آنها پوششى قرار نداده بوديم و از امكانات زندگى بهره كمى داشتند.آرى اينگونه بود ماجراى ذو القرنين و ما به خوبى از امكاناتى كه نزد او بود آگاه بوديم.و او دوباره از امكانات خود بهره برد و همچنان به راه خود ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در مقابل آن دو كوه گروهى را يافت كه هيچ سخنى را نمىفهميدند.آن گروه به او گفتند: اى ذو القرنين، يأجوج و مأجوج قومى هستند كه در اين سرزمين فساد مىكنند آيا ممكن است ما هزينهاى براى تو قرار دهيم كه ميان ما و آنها سدى ايجاد كنى؟ ذو القرنين گفت: آنچه را خدا در اختيار من گذارده بهتر است از آنچه شما پيشنهاد مىكنيد. مرا با نيروى انسانى خود يارى كنيد تا ميان شما و آنها سد محكمى ايجاد كنيم و قطعات بزرگ آهن براى من بياوريد و آنها را بر روى هم بچينيد و كاملا ميان دو كوه را بپوشانيد. سپس گفت: آتش در اطراف آن بيافروزيد و در آتش بدميد. آنها در آتش دميدند تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، گفت: اكنون مس ذوب شده براى من بياوريد تا به روى آن بريزم.سرانجام آنچنان سد نيرومندى ساخت كه آنها قادر نبودند از آن بالا روند و نه مىتوانستند نقبى در آن ايجاد كنند. (الى 97)