گلی از بوستان خدا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلی از بوستان خدا - نسخه متنی

سیدمهدی حجتی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنگامى كه فرستادگان ملكه سبا نزد سليمان آمدند گفت:

مى‏خواهيد مرا با مال كمك كنيد و فريب دهيد. آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است بلكه شما هستيد كه به هداياتان خوشحال مى‏شويد.

سليمان به فرستاده ملكه سبا گفت: به سوى آنها باز گرد و اعلام كن با لشكرهايى به سراغ آنها مى‏آئيم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند و آنها را از آن سرزمين آباد به صورت ذليلان و در عين حقارت بيرون مى‏رانيم.

سليمان گفت: اى بزرگان، كداميك از شما توانائى داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براى من بياوريد؟ عفريتى از گروه جنيان گفت: من آن را نزد تو مى‏آورم پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به آن توانا و امينم.

اما كسى كه دانشى از كتاب آسمانى داشت گفت: من آن را پيش از آنكه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد و هنگامى كه سليمان آن را نزد خود مستقر ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى‏آورم يا كفران مى‏كنم؟ و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مى‏گزارد و هر كس ناسپاسى كند بى‏گمان پروردگارم بى نياز و كريم است‏ سليمان گفت: تخت او را تغيير دهيد ببينم آيا متوجه آن مى‏شود يا آن را نمى‏شناسد.

هنگامى كه او آمد گفته شد آيا تخت تو اينگونه است؟ در پاسخ گفت: گويا خود آن است و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورديم.

سليمان او را از آنچه غير از خدا مى‏پرستند بازداشت كه او از قوم كافران بود.

به او گفته شد داخل حياط قصر شو. اما هنگامى كه نظر به آن افكند پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه كرد تا از آب بگذرد اما سليمان گفت: اين آب نيست بلكه قصرى است از بلور صاف. ملكه سبا گفت: پروردگارا من به خود ستم كردم و با سليمان براى خداوندى كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم. (20 الى 44)

/ 618