بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 86پرهيزكار و دست باز دارنده از اعراض مسلمانان، و از اموال ايشان عفيف، و همگنان را ناصح.مصنف گفت: در كل اين خصال كه حسن بر شمرد، «حافظ فروع فتاوى» نگفت. و من نمىگويم كه فقه فتاوى احكام ظاهر را متناول نبود، و لكن وقوع او بر آن بر سبيل عموم بود و به طريق استتباع، و اطلاق سلف آن را بر علم آخرت بيشتر بود. و اين تخصيص فتاوى بدان تلبيس برخاست كه باعث مردمان شد بر آن چه فتاوى را متجرّد شدند، و از علم آخرت و احكام دل اعراض نمودند، و طبع را بر آن معين يافتند، چه علم باطن غامض است و عمل آن دشوار و جستن ولايت و قضا و جاه و مال بدان متعذّر. و شيطان، به واسطه آن چه فقه نامى ستوده است در شرع، مجالى يافت كه آن را در دلها شيرين گردانيد.لفظ دوم علم است، و آن را بر معرفت حق تعالى و دانستن مثوبات و عقوبات و افعال او در بندگان اطلاق كردندى، تا به حدى كه چون عمر وفات كرد عبد الله مسعود گفت: مات تسعة اعشار العلم. نه عشر علم نماند. و علم را به «ألف و لام» معرّف گردانيد، پس آن را به معرفت حق تعالى تفسير كرد. و تصرف ايشان در آن نيز به تخصيص است، تا در بيشتر مشهور شده است به كسى كه مستقل باشد به مناظره خصمان در فقه و غير آن، و او را [عالم] حقيقى مىگويند [57] و در علم از فحول مىشمردند، و هر كه ممارست آن ندارد و بدان مشغول نشود، او را از ضعفا دانند و از زمره علما نگيرند. و آن چه از فضايل علم و علما آمده است بيشتر آن در كسانى است كه عالماند به حق تعالى و به احكام و افعال و صفات او. و امروز عالم كسى را مىگويند كه هيچ چيز از علمهاى شرعي نداند جز رسمهاى جدلى در مسئلههاى خلافى، و بدان وى را از فحول علما مىشمرند، با آن چه در تفسير و اخبار و علم مذهب و جز آن جاهل مىباشد، و اين معنى بسيار كس را از طالبان علم هلاك مىكند.