بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 88قشر دوم آن كه در دل مخالفتى [58] و انكارى مفهوم اين قول را نباشد، بل ظاهر دل بر اعتقاد آن و تصديق بدان مشتمل بود، و آن توحيد عوام خلق است. و متكلمان نگاه دارندگان اين قشرند از تشويش مبتدعان، چنانكه گفته شده است.و سوم و او لباب است، آن است كه همه كارها از حق تعالى بيند ديدنى كه التفات او به وسايط نماند، و بپرستد وى را پرستيدنى كه بدان مفرد باشد و جز وى را نپرستد. و پسر وى هوى از اين توحيد بيرون باشد، چه هر كه پسر وى هوى كند معبود او هوى بود. قال الله تعالى: أَ فَرَأَيْتَ من اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ. و قال- (عليه السلام): أبغض اله عبد في الارض عند الله الهوى. و به حقيقت هر كه تأمل كند بداند كه پرستنده بت، بت را نمىپرستد، هواى خود را مىپرستد، چه نفس او مايل است به دين پدران او، و ميل نفس به مألوفات يكى از آن معنيهاست كه هوى عبارت است از آن. و خشم بر خلق و التفات بديشان از اين بيرون است، چه هر كه همه از خداى داند چگونه بر غير او خشم كند؟ پس توحيد عبارتى بود از اين مقام، و آن از مقامات صدّيقان است.پس بنگر كه آن را به چه چيز بدل كردهاند، و به كدام قشر قانع شده، و چگونه اين را دستاويز تمدّح و تفاخر ساختهاند به چيزى كه نام او ستوده است، با افلاس از معنيى كه استحقاق حمد حقيقى بدان است. و آن چون افلاس كسى است كه بامداد برخيزد و روى به قبله آرد و گويد: وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ. و آن اول دروغى است كه با حق تعالى بدان ابتدا مىكند هر روز، اگر روى دل او بخصوص متوجه حق تعالى نيست. و چه اگر او [به روى] اين روى ظاهر خواسته است، روى او نيست مگر سوى كعبه، و آن را نگردانيده است مگر از جهتهاى ديگر. و كعبه آفريننده آسمان و زمين را جهت نيست، تا متوجه كعبه متوجه او باشد، چه او متعالى است از آن كه وى را جهت و أقطار بود. و اگر بدان، روى دل خواسته است- و او مطلوب است و متعبد بدان- پس چگونه سخن وى راست باشد، با آن چه دل وى متردد بود در حاجتهاى دنيا وى، و متصرف در طلب حيلتها كه بدان مال و جاه جمع كند، بسيار اسباب سازد، [و] متوجه سوى آن به كليت! پس كى روى خود را به آفريننده آسمان و زمين آورده باشد؟ و اين كلمه خبر است از حقيقت توحيد، و موحّد آن باشد كه جز يكى را نداند، و روى وى [جز]