ترجمه احیاء علوم الدین جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه احیاء علوم الدین - جلد 4

أبوحامد محمد بن محمد الغزالی الطوسی؛ مترجم: موید الدین محمد خوارزمی؛ به کوشش: حسین خدیوجم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


‌صفحه‌ى 61


مى‏خواهم كه مرا پاك گردانى. پيغامبر (عليه السلام) وى را رد كرد. و روز ديگر بيامد و همان بازگفت: پيغامبر (عليه السلام) بار دوم و سوم رد فرمود. و آن گاه چون بار چهارم گفت، فرمود تا براى وى گوى بكاويدند و او را سنگسار كردند. پس چون مردمان در او دو فريق شدند، بعضى گفتند: ماعز هلاك شد، و گناه او بدو محيط گشت. و بعضى گفتند: هيچ توبه‏اى فاضل‏تر از توبه ماعز نيست. پيغامبر (صلّى الله عليه وسلّم) فرمود: لقد تاب توبة لو قسّمت بين امّة لوسعتهم، اى، توبه‏اى كرد كه اگر در ميان امتى قسمت كرده شود هر آينه ايشان را بس كند.


و زنى غامديه بيامد و گفت: يا رسول الله من زنا كرده‏ام، مرا پاك گردان. و پيغامبر (عليه السلام) او را رد كرد. پس روز ديگر بيامد و گفت: يا رسول الله چرا مرا رد مى‏كنى؟ شايد كه مى‏خواهى كه مرا همچنان رد كنى كه ماعز را كردى، به خداى كه من آبستنم. پيغامبر فرمود كه بازگرد تا آن گاه كه ولادت حاصل آيد. چون بزاد، بچّه را در خرقه‏اى پيچيد و برد، گفت: اين را بزادم. پيغامبر (عليه السلام) فرمود كه برو و اين را شير ده تا آن گاه كه از شير باز كنى. و چون از شير باز كرد، كودك را بياورد و كسره‏اى نان در دست و گفت: يا رسول الله او را از شير باز كردم و نان مى‏خورد. پس پيغامبر (صلّى الله عليه وسلّم) آن كودك را به مردى از مسلمانان سپرد، و بفرمود تا براى وى گوى بكاويدند تا سينه، و سنگسار كردند. و خالد بن وليد به سنگى بر سر وى زد و از سر او خون بجست و به روى خالد رسيد، او را دشنام زد، پيغامبر بشنيد، گفت: مهلا يا خالد فو الّذي نفسى بيده لقد تابت توبة لو تابها صاحب مكس لغفر له، اى، آهسته باش اى خالد! چه بدان خدايى كه نفس من در قبضه قدرت اوست كه توبه‏اى كرد كه اگر باژوانى كند هر آينه آمرزيده شود. پس بفرمود تا بر وى نماز [44] گزاردند و دفن كردند.


و اما قصاص و حد قذف، در آن از [تحليل‏] صاحب حق چاره نباشد.


و اگر مالى گرفته باشد به غصب يا خيانت يا غبن بود در معاملت به نوع تلبيس، چون قلب را رايج كردن، يا عيب مبيع پوشيده داشتن، يا مزد مزدور كم دادن يا ندادن، و آن همه واجب باشد كه از آن تفتيش كند، نه از مدت بلوغ، بل از مدت وجود. چه آن چه در مال كودك واجب شود، اگر ولى در آن تقصير كرده باشد، دادن آن بر او پس از بلوغ واجب آيد، و اگر ندهد ظالم باشد و بدان مطالب. چه در حقهاى ماليه كودك و بالغ برابرند. و بايد كه به حبّه‏ها و ذره‏ها بر نفس خود حساب كند از روز وجود تا روز توبه، پيش از آن كه در قيامت حساب او كرده شود. و بايد پيش از مناقشت قيامت با خود مناقشت كند، چه هر كه در دنيا حساب خود بكند حساب او در قيامت دراز نشود. و چون به ظن غالب و نوعى از اجتهاد كه ممكن باشد مجموعى بر وى حاصل شود،


/ 987