يا بعد از آن. بعضى آن را به عاقبت در اين جهان تفسير كردهاند در حالى كه اين واژه بيشتر به آنچه مربوط به آن جهان است اطلاق مىشود. [8] «أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى- آيا نمىانديشند كه خدا آسمان و زمين را و هر چه ميان آنهاست جز به حق و تا مدتى محدود نيافريده است». اولا: خداى تعالى جهان را به حكمت و براى هدفى معين آفريده است انسان نيز چنين است. پس هدف از خلقت انسان چيست؟ هدف چيزى جز رستاخيز بعد از مرگ نيست. ثانيا: اين آيه دلالت دارد كه جهان را پايانى است و چون زمانش در رسد فنا خواهد شد. در حديث قدسى آمده است: «اى فرزند آدم! تو خود روزگار هستى، چون روزى بگذرد از تو هم چيزى كم شده است». نگاه جامد و بىتفاوت به موجودات سبب خطاهاى بسيار شود. هر كس حساب خود را با روزگار صافى نكند نه تنها در زندگىاش رستگار نمىشود و به تنبلى و تنپرورى خوگر خواهد شد بلكه چنين كسى به حقيقت دنيا كه اجل جزء مهمى از آن است نيز بىتوجه مىماند. از سوى ديگر حق كه به معنى همه سنتهاى الهى است اساس موجودات است. پس هيچ چيزى نيست مگر آن كه نظامهاى الهى مسير آن را محدود مىكند. چون انسان در اين دو حقيقت بنگرد: يعنى حق و اجل به ايمان به رستاخيز و نشور راه مىيابد، زيرا در مىيابد كه اساسى كه آفرينش بر آن آفريده شده ذات اوست، يعنى اساسى كه انسان بدان آفريده شده. «وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ- و بسيارى از مردم به ديدار پروردگارشان ايمان ندارند.» [9] «أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ