ضرورت آن سرچشمه گيرد نه از شمشير يا شكنجه يا مصلحت طلبى. «وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ- و مهلتشان ندهند.» ايمانى كه به سبب عوامل موقت حاصل شده باشد با باد مىرود يعنى به مجرد زوال آن انديشه زايل مىگردد. مثلا كسى كه از دزدى يا بزهكارى، از ترس نگاه مردم خوددارى مىكند، چنين كسى هنگامى ناظرى بر عمل او نباشد مرتكب آن خواهد شد و بر خلاف كسى كه به فرمان دين يا عقل از بزهكاريها پرهيز مىكند. بنا بر اين خداى تعالى ايمان كسانى را كه پس از نزول عذاب ايمان مىآورند نمىپذيرد. [30] در پايان اين سوره تأكيد مىكند كه مؤمن كارى نكند كه راهش با راه و سرنوشتش با سرنوشت كافران يكى باشد. پس هر گاه جماعتى از اين گروه را ديد فورا راه خود را عوض كند. خداى تعالى رسول خود را چنين فرمان مىدهد. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ- پس از ايشان اعراض كن.» رهايشان ساز و از آنها متأثر مشو. «وَ انْتَظِرْ- و منتظر باش.» منتظر وعده خدا و يارى او. «إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ- آنها نيز در انتظارند.» از اين آيه سه مسئله استنباط مىشود: مسئله اول: انتظار فرج كه از واجبات شرعيه است و از اعمال صالح و در حديث آمده است كه: «برترين اعمال امت من انتظار فرج است». آن انتظارى كه منظور نظر حديث است، باقى ماندن است به خط سالم و استوار در برابر مصاعب و مشكلات بدون ترديد كردن در حق و اين خود يكى از معانى صبر است كه جز به انتظار ممكن نشود. زيرا كسى كه منتظر آينده است و قلبش در اميد پيروزى، هرگز ملول نمىشود، همواره صابر است حتى مشكلات را خوار مىشمارد زيرا آنها را خير خود به حساب مىآورد زيرا اراده و فكر و شخصيت