مىدارد كه قانون الهى اقتضا مىكند كه رهبرى دينى بر هر چيز مقدم باشد. اما خانواده در مرتبه دوم است و چون قرار رهبرى با قرار خانواده معارض گردد، پيروى بر رهبرى الهى مقدم است. زيرا او به همه فرد فرد جامعه نزديكتر است. بلكه از خود انسان هم به خودش نزديكتر است. در تفسير مجمع البيان آمده است كه «پيامبر چون آهنگ غزوه تبوك كرد مردم را فرمان داد كه براى جنگ بيرون آيند بعضى گفتند كه بايد از پدر و مادر خود اجازه بگيريم، پس اين آيه نازل شد». «5» «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ- پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند.» و در مرتبه دوم رابطه خانوادگى است كه رابطه والايى است. «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ- و در كتاب خدا خويشاوندان نسبى از مؤمنان و مهاجران به يكديگر سزاوارترند.» اما خويشاوندى كه با تو در دين رابطه ندارد خويشاوند تو نيست. همان گونه كه مردانى مهاجرت نكردند زنانشان بر آنها حرام شد و زنانى كه مهاجرت نكردند بر شوهرانشان. البته اين به آن معنى نيست كه مسلمان مىتواند پدر يا مادر يا خويشاوندان خود را به سبب كفرشان بيازارد، بلكه قرآن حتى توصيه مىكند كه به آنها نيكى كنيد زيرا هر چند رابطه دينى را بريدهاند رابطه انسانيت برقرار است و اسلام به اين رابطه اقرار دارد. «إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً- مگر آن كه بخواهيد به يكى از دوستان خود نيكى كنيد.» كه خدا آن را مىپذيرد و قرآن به آن ترغيب مىكند. «كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً- و اين حكم در كتاب خدا مكتوب است.» 5- نور الثقلين، ج 4، ص 237، شماره 13.