مىخواهند همه بودجه جامعه اسلامى به آنها تعلق گيرد. اصولا منافقان دست به هيچ كارى جز آنچه منافعشان را تأمين كند نمىزنند. «فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً- چون وحشت از ميان برود، از حرص غنايم با زبان تيز خود برنجانندتان. اينان ايمان نياوردهاند و خدا اعمالشان را تباه كرده است و اين كار بر خدا آسان بوده است.» [20] رابعا: منافقان حتى پس از پايان جنگ به نفع مسلمانان، و عقب نشينى احزاب، هنوز قلبا مطمئن به پيروزى نيستند و هم چنان در حالت خوف به سر مىبرند. چگونه ممكن است قلبى كه از ايمان و ياد خدا خالى است، اطمينان يابد؟ «يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا- مىپندارند كه سپاه احزاب نرفته است.» هنوز هم از قواى شرك بر سرنوشت خود بيمناكند. «وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ- و اگر آن لشكرها باز مىآمدند.» آرزو مىكنند كه اى كاش از مسلمانان فاصله گرفته بودند و مانند ساكنان باديه كه همتشان شنيدن اخبار جنگ است هيچ مسئوليتى بر عهده نمىگرفتند. آرى اينهاست خصوصيات منافقان در ساعت عسرت و خطر. «يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ- آرزو مىكردند كه كاش در ميان اعراب باديه نشين مىبودند.» تا به سرگذشت جنگ از نزديك آگاه شوند و با اوضاع آن خود را تطبيق دهند. «يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ- و همواره از اخبار شما مىپرسيدند.» آنها حوادث را به وجود نمىآورند بلكه با حوادث مىچرخند. «وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا- و اگر هم در ميان شما مىبودند، جز اندكى قتال نمىكردند.»