اين پيامبر رحمت را كفار و مشركان از خانه خود- مكه- راندند. او نخست به طائف رفت در طائف نيز سنگ بر پاهايش زدند تا خونين شد پيامبر چشم در آسمان مىگردانيد و مىگفت: «خداوندا، قوم مرا هدايت كن، آنان نمىدانند». سپس پيروزمندانه به مكه آمد در حالى كه در انديشه انتقام نبود و گفت: برويد شما آزادشدگان هستيد. اين است پايدارى واقعى كه انسان حتى از لحاظ عاطفى هم مقاومت ورزد. «وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ- و از كافران و منافقان اطاعت مكن و آزارشان را واگذار.» اما پيامبران از كجا روحيه استقامت كسب مىكنند؟ از توكل به خدا. ولى اگر بر خود يا بر ديگران متكى باشد هرگز قادر به تحمل آن نخواهد بود. در خور ملاحظه است كه قرآن امر به توكل مىكند، هنگامى كه به مسالمت با دشمنان يا صبر در برابر ستم آنها فرمان مىدهد. چنان كه مىفرمايد: «اگر آنان به صلح متمايل شدند تو نيز به صلح بگراى و بر خدا توكل كن». شايد سبب اين باشد كه مبادرت به حمله بر دشمن بسا در اثر ترس از آنها باشد و هر كس بر خدا توكل كند ترس در دل او نيست. از اين رو به كس تجاوز نمىكند حتى از آنان هم انتقام نمىگيرد، تا زمانى كه براى ايجاد خطر متشكل نشده باشند. «وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا- و بر خدا توكل كن كه خدا كارسازى را بسنده است.» زمانى كه خدا پيامبرش را به توكل فرا مىخواند به همان عبارت «بر خدا توكل كن» اكتفاء نمىكند بلكه جمله «خدا كارسازى را بسنده است» را از پى آن مىآورد و اين بدان سبب است كه نبايد توكل را به اتكاء به اين و آن آميخت. پس زمانى كه صدا به شعار اسلام بر مىداريم نبايد به غرب يا به شرق هم متكى باشيم. هرگز ... خدا كارسازى و كفايت را بسنده است.