به محنت بدل شد. پس قريههاشان پراكنده و خانههايشان ويران و اموالشان نابود گرديد». «8» داستانهاى اين حكايات چهارگانه بسيارى از اندرزها و عبرتها را در بردارد كه افراد بشر را در مسير تمدن والاى خود يارى مىكند. بشر در اين مسير به تجارب ديگران نياز مبرم دارد. چنان كه فرمايد: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ- در اين عبرتهاست براى شكيبايان سپاسگزار.» اين قصهها براى تفريح و تفرج خاطر نيست. بلكه براى پند گرفتن ماست. مردم و يك يك افراد را هم از نظر فكرى و هم از نظر عملى راهنما و راهگشاست. مهمترين درسى كه از آنها مىآموزيم درس صبر و شكر است، زيرا صبر نشان آرامش روح است و حصافت عقل و بعد نظر و معرفت عواقب امور و همه اين صفات براى شناخت حقايق و نهان و حوادث و آنچه ما وراء ظواهر تاريخى است ضرورى است. اما شكر دليل علم است. جاهل نعمتهاى خدا را نمىشناسد كه آنها را سپاس گويد. بدين گونه دو صفت صبر و شكر به جهان معرفت متصلاند. همچنين به نيروى صبر و شكر معرفت افزون مىگردد. اين از يك جهت است از نظر ديگر عبرت اين قصهها شكر است و صبر. چهار قصهاى كه بيان شد: يعنى دو داستان تمدن داود و سليمان و دو داستان سبا و قريههايى كه از آن جا تا مكه گسترده بود به ما درس شكيبايى و سپاسگزارى مىدهند. داود و سليمان تمدنشان به اجل طبيعى پايان گرفت، زيرا در تأسيس آن صبر و كوشش كردند و چون از زوال مصون ماند خدا را شكر نمودند. اما دو تمدن ديگر پيش از مرگ طبيعى خود مردند. زيرا از اين دو صفت بىبهره بودند، پس با خدا رابطهاى نداشتند تا خدا نيز آنان را در كار يارى دهد و از آفات 8- نور الثقلين، ج 4، ص 329.