است كه به آنها رخصت شفاعت داده شده. زمانى وحشت و هراس از آنها دور شده كه اجازت داده شده كه از آنان شفاعت شود در حالى كه باقى هم چنان در وحشت و هراساند. «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ- و او بلند مرتبه و بزرگ است.» پس شفاعت جز به اذن او صورت نبندد و جز او كس نتواند كه ايمنى دهد و نجات جز به او نيست. در آيه تفسيرهاى ديگرى هم هست ولى آنچه ما گفتيم با سياق عبارت و مقتضاى حال مناسبتر است. [24] همچنين به دفع توجيهات ديگر اينان مىپردازد. مثلا اين تصور كه غير خدا هم مىتواند روزى دهد. خواه سلطان باشد يا مالدار يا جز آن دو. پروردگار هر رازق ديگرى غير از خود را نفى مىكند. «قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- بگو از آسمانها و زمين چه كسى به شما روزى مىدهد؟» چه كسى ابرهاى بارانزاى را مىفرستد و پرتو خورشيد را به زمين مىتاباند و انسان را به طريق زراعت و صناعت راه مىنمايد و او را نيرو مىبخشد؟ «قُلِ اللَّهُ- بگو: خداى يكتا.» از اين سبك ترديدآور ما به حقيقت و واقعيت راه مىيابيم. «وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ- اينك ما و شما يا در طريق هدايت هستيم يا در گمراهى آشكار.» اين اسلوب كافر را وا مىدارد كه در راه خود شك كند. مثلا در امر رسالت شك كند كه آيا راست است يا نه و همين شك او را به حقيقت راهبر مىآيد و مرحله به مرحله پيش مىبرد تا به حقيقت برسد. اما كسى كه در طريقه ضالّه خود اصلا شك نمىكند بلكه جزما به صدق عقيده خود معترف است، چنين كسى هرگز به حقيقت نخواهد رسيد. [25] طرز فكر توجيه گراى ديگر كه قرآن به دفع و بطلان آن مىپردازد، اين