هيچ شهرى نبود كه خداوند رسولى بدانجا فرستاد و توانگران و دنياپرستانش ادعا كردند كه آنها به رهبرى و پيشوايى اولى هستند. زيرا آنان را ثروت و دارايى است و به پندار ايشان حتما مورد خشنودى خدا واقع خواهند شد و عذاب الهى به آنها نخواهد رسيد.
قرآن دو بار اين طرز فكر را مردود مىشمارد:
يك بار هنگامى كه گفت كه اين ثروت كه اينان بدان مىنازند از سوى خودشان نيست بلكه از سوى خداست و بار ديگر آن جا كه گفت مقياس رضايت خداوند از بندهاش مال و دارايى نيست چه بسا توانگرى كه مورد خشم خداست و چه بسا فقيرى كه مورد خشنودى خداست. ثروت و قدرت و نيرو و ديگر نعم پروردگار فقط براى آزمايش انسان در اين دنياست.
سپس سياق عبارت ما را متوجه مىسازد كه ثروت خود يكى از وسائل خشنود خدا تواند بود در صورتى كه از آن استفاده صحيح شود و در راه او انفاق گردد. سپس تأكيد مىكند كه انسان هر چه را در راه خدا انفاق كند براى او باقى مىماند و هم در دنيا خيرش به او مىرسد و هم در آخرت بهشت را به پاداش خواهد يافت. سپس به اين نكته اشارت دارد كه مال و ثروتى كه دارند از سوى خودشان نيست بلكه از سوى خداست.
آن گاه درباره اين موضوع كه برخى از مردم كسانى چون ملائكه و جن يا مردان صالح را مىپرستند و حال آن كه بايد خدا را بپرستند. پس مكالمهاى است ميان خدا و ملائكه. آن جا كه خدا از آنها مىپرسد آيا آنان شما را مىپرستيدهاند؟
ملائكه انكار مىكنند و استغفار مىنمايند و از پندار مردم درباره خود كه به اين اميد هستند كه ملائكه آنان را از عذاب آتش برهانند تبرى مىجويند.
شرح آيات:
[34] معلوم مىشود بسيارى از توانگران عياش كه خدا به آنان نعمت عطا كرده و آنان اسراف مىورزند، از معاندان هستند. اينان اديان الهى را انكار مىكنند.