واقف است ولى اينان فطرتشان ضعيف است. اين فطرت الهى و ثابت برترين دينى است كه بشر خود را بدان ملزم مىدارد و از آن پيروى مىكند و شخصيت خود را در آن مىبيند، زيرا آن چونان آينهاى است صافى كه در آن هيچ اعوجاجى نيست شخصيت انسان و زندگى او و مجتمع او با او استقامت مىگيرد. در حالى كه آيينى كه بر اساس فطرت نباشد راه افراط و تفريط مىپيمايد و به جانب راست و چپ متمايل مىشود و ضمير انسان را فاسد مىنمايد و شخصيت او مسخ مىكند و زندگىاش را تباه مىسازد. از اين كلمه در مىيابيم كه اين يك ضرورت انسانى است. ولى اغلب مردم در نوع آيينى كه بدان گردن مىنهند اشتباه مىكنند. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ- دين پاك و پايدار اين است.» از اين آيه نتيجه مىگيريم كه براى شناخت دين صحيح و خالص دو راه وجود دارد: اول هدايت خدا آنجا كه مىگويد «به يكتاپرستى روى به دين آور» و ديگر و جدان. «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ- ولى بيشتر مردم نمىدانند.» مسئله مردم اين است كه از علمشان بهره نمىجويند بلكه از هواهاى نفسانى خود متابعت مىكنند. بنا بر اين نبايد از اين كه پيروان دين حق اندكاند وحشت كنيم. يا از اين كه پيروان راه شيطان بسيارند بيمى به دل راه دهيم، زيرا بيشتر مردم نمىدانند. [31] به راه راست دين حق رفتن كارى آسان نيست، زيرا عوامل و انگيزههاى شهوت و وسوسههاى شيطان و فشارهاى اجتماعى همواره مىكوشند تا انسان را از راه حق منحرف سازند. پس بايد به خدا روى آورد و هر بار كه اسباب انحراف به شرق يا به غرب سر برداشت به خدا پناه برد و به او روى آورد و به تقوى ملتزم شد بدين گونه كه تمام فرايض شريعت را به انجام رسانيد كه شريعت حصن توحيد است و با روى معرفت. يكى از آشكارترين معانى تقوى برپاى داشتن نماز