سفر حج مرحوم آيت‏اللّه‏ کاشاني - سفر حج مرحوم آیت اللّه کاشانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفر حج مرحوم آیت اللّه کاشانی - نسخه متنی

سیّدعلی قاضی‏ عسکر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سفر حج مرحوم آيت‏اللّه‏ کاشاني

پديدآورنده:سيّدعلي قاضي‏عسکر،

آيت‏اللّه‏ سيد ابوالقاسم کاشاني در سال 1264ه . ش . در تهران، در خانواده علم و فقاهت ديده به جهان گشود. پدرش مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج سيد مصطفي حسيني کاشاني، از بزرگان دين و از اعاظم فقها و مراجع تقليد عصر خود بود که در محضر بزرگاني چون مرحوم حاج شيخ محمد تقي، صاحبِ حاشيه، تلمّذ نموده و از ايشان اجازه اجتهاد دريافت کرده بود. وي در سال 1313 ه . ق . به عراق و حرمين شريفين سفر کرد و در نجف، در جوار پيشوايش امير مؤمنان عليه‏السلام اقامت گزيد و به تدريس و تربيت طلاب علوم ديني پرداخت. با آغاز جنگ جهانيِ اول و تجاوز انگليسِ استعمارگر به عراق، از رهبران و طلايه‏داران نهضت ضدّ استعماري بود.

و سرانجام پس از عمري مبارزه و تدريس، در سال 1333 ه . ق. بيمار و در کاظمين اقامت گزيد و در همانجا به ديدار حق شتافت و در جوار حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام مدفون گرديد.

فرزند ايشان، مرحوم آيت‏اللّه‏ سيد ابوالقاسم کاشاني نيز در چنين خانواده و محيطي پا به عرصه گيتي نهاد و تربيت شد. وي در سن 16 سالگي همراه با پدر به عتبات و سپس به حج مشرف گرديد و پس از مراجعت از حج، همچون پدر در نجف اشرف اقامت گزيد و در محضر ميرزا حسين خليلي تهراني و ديگر علما به تحصيل پرداخت و در سن 25 سالگي به درجه اجتهاد نايل آمد و در علوم ديني و حوزوي به حدي از رشد رسيد که مرحوم آيت‏اللّه‏ ميرزا محمد تقي شيرازي، مرجع بزرگ شيعه، برخي از موارد استفتائات خود را براي اظهار نظريه، به ايشان ارجاع مي‏داد.

آيت‏اللّه‏ کاشاني مردي عالم، مجتهدي وارسته و دانشمندي آگاه به زمان بود. در نجف مدرسه‏اي با نام «مدرسه نوين علوي» تأسيس کرد که علاوه بر علوم و معارف اسلامي، رياضيات و حتي فنون نظامي نيز در آن تدريس مي‏شد.

با توجه به مبارزات پدر و آشنايي با توطئه استعمارگران از آن دوران، در بسياري از مسائل سياسيِ زمان خود حضور داشت.

وي براي‏کشته شدگان مسلمانِ الجزايري مجلس ترحيم گرفت و از رژيم فرانسه بيزاري جست. در ماجراي کانال سوئز مساعدت‏ها داشت و هنگام بسته شدن قرارداد استعماري سال 1919م . در عراق همراه با علماي بزرگ، فتواي جهاد داد و با عشاير عرب بر ضدّ نيروهاي استعماري و اشغالگر به جنگ پرداخت و خود همراه با مرحوم آيت‏اللّه‏ آقاي حاج سيد محمد تقي خوانساري، سلاح به دست گرفت و به ميدان جنگ رفت. ايشان علاوه بر عضويت در «هيأت عالي انقلابيون»، يکي از چهار عضو «کميته عالي جنگ حکومت انقلاب» نيز بود و با اينکه آن جنگ حدود شش ماه طول کشيد لباس رزم از تن برون نکرده و هيچگاه از جهاد و مبارزه باز نايستاد و تا سال 1920 م . د ر عراق، يکي از کارگردانان ميدان سياست و جنگ بر ضدّ متجاوزان انگليسي به شمار مي‏آمد.

پس از شکست انقلابيون و سلطه انگليسي‏ها بر عراق، کميسر عالي انگليس در بغداد، تسليمِ هفده تن از سرانِ انقلاب را، که يکي از آن‏ها مرحوم آيت‏اللّه‏ کاشاني بود، از شروط صلح با عراق تعيين کرد و حکم اعدام ايشان غياباً صادر گرديد. از اين رو وي شبانه به سوي ايران حرکت کرد و در 30 بهمن 1299 ه . ش . سه روز پيش از کودتاي رضاخان، وارد تهران شد و مورد احترام و تجليل مردم و مسؤولان وقت قرار گرفت.

با شکل‏گيري حکومت رضاخان و اجراي توطئه‏هاي مکرّر ضدّ ديني توسط وي؛ از جمله خلع لباس روحانيون و ماجراي کشف حجاب و ديدارش با آتاتورک در ترکيه و... مرحوم آيت‏اللّه‏ کاشاني بار ديگر مبارزات خود را آغاز کرد و بر ضدّ رژيم پهلوي وارد عمل شد.

پس از شهريور 1320 و عزل رضاخان از سلطنت، دولت انگليس از طريق نخست وزير وقت، فشار را بر ايشان بيشتر کرد و سرانجام در 27 خرداد سال 1323 ه . ش . ايشان را در گلابدرّه شميران دستگير و بازداشت کردند و حدود 28 ماه از عمر خود را در زندان‏هاي نيروهاي متّفقين در شهرهاي رشت، اراک و کرمانشاه سپري کرد.

در دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي، با اينکه در تبعيد بود، توسط مردم به نمايندگي مجلس انتخاب گرديد ليکن نام ايشان به دستور ستاد ارتش متّفقين حذف شد و به زندان روس‏ها در رشت انتقال يافت.

با پايان يافتن جنگ جهاني دوم، در سال 1324 ه . ش . دستور آزادي ايشان صادر شد و در 27 شهريور همان سال، در ميان استقبال باشکوه مراجع و علما و اهالي قم وارد اين شهر گرديد و سپس به تهران آمد.

در 26 تيرماه سال 1325 ه . ش . بار ديگر دستگير و به کمره (خمين فعلي) تبعيد گرديد و سرانجام در آبان 1325 ه . ش . آزاد و پس از توقف کوتاهي در برخي از شهرها به تهران بازگشت و در همان ماه به نمايندگي مردم در دوره پانزدهم مجلس شوراي اسلامي برگزيده شد.

آيت‏اللّه‏ کاشاني در يازدهم دي ماه 1326، با صدور اطلاعيه‏اي نسبت به تشکيل دولت غاصب اسرائيل اعلام خطر کرد و مردم را به تظاهرات به نفع مردم فلسطين فراخواند. در 20 دي ماه سال 1326 ه . ش . حدود سي هزار نفر از مردم تهران به دعوت ايشان در مسجد سلطاني (امام خميني فعلي) اجتماع کردند ليکن دولت وقت از سخنراني ايشان در آن گردهمايي جلوگيري کرد.

در 28 ارديبهشت سال بعد نيز اعلاميه‏اي صادر کرد و مردم را به اجتماع در روز جمعه 31 ارديبهشت 1327 ه . ش . به همدردي با ملت فلسطين فراخواند.

به دنيال تيراندازي به شاه در 15 بهمن 1327 ه . ش . و معرفي آيت‏اللّه‏ کاشاني به عنوان عامل اصلي اين ترور، در شب 17 بهمن، ايشان و دامادش را به استناد ماده 5 قانون حکومت نظامي بازداشت کردند و به قلعه فلک الأفلاک خرم آباد انتقال دادند و سپس به بيروت لبنان تبعيد نمودند.

در 21 فروردين سال 1329 ه . ش . و در دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي، بارديگر توسط مردم به نمايندگي مجلس برگزيده شد و در نتيجه با درخواست علما و روحانيون، بازاريان و اصناف و برخي احزاب سياسي، پس از يک سال و چهار ماه تبعيد در لبنان، آزاد گرديد و در روز 20 خرداد همان سال، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و استقبال بي‏سابقه‏اي از ايشان به عمل آمد.

از اين سال به بعد، مبارزات مرحوم آيت‏اللّه‏ کاشاني وارد مرحله ديگري شد. وي طرح وحدت کشورهاي اسلامي را مطرح ساخت و سپس جبهه واحدي از نيروهاي مذهبي و ملّي ايجاد کرد و در صدد تحقّق ملي شدن صنعت نفت برآمد.

در 18 بهمن 1330 ه . ش . بار ديگر ايشان به نمايندگي دوره هفدهم مجلس شوراي ملي از حوزه تهران انتخاب شد و حدود يک ماه و شش روز رياست مجلس را بر عهده داشت ليکن پس از آن، اعلام کرد که خود در مجلس حضور نمي‏يابد و نواب ايشان مجلس را اداره مي‏کنند.

به دنبال کناره‏گيري مصدّق و روي کار آمدن دولت قوام، مرحوم کاشاني که رهبري نهضت را بر عهده داشت، مردم را به قيام فراخواند و با کشته و مجروح شدن تعدادي از مردم، سرانجام قوام معزول و مصدق پيروزمندانه به عرصه حاکميت بازگشت.

اما پس از فعل و انفعالات و حوادث گوناگون، اختلافات ميان ايشان و مصدق آغاز گرديد و وضعيت رفته رفته بحراني شد و در نتيجه اقتدار ملّي دچار آسيب گشت و ستمگراني که از عرصه حکومت کنار گذاشته شده بودند، بار ديگر به قدرت بازگشتند و حکومت را در اختيار گرفتند و دوراني تاريک و سياه را براي ايرانيان به وجود آوردند که ما در اين مقدمه به دنبال بيان آن نيستيم.

آيت‏اللّه‏ کاشاني سرانجام در 23 اسفند ماه 1340 ه . ش. پس از مدتي کسالت در تهران وفات يافت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسني عليه‏السلام به خاک سپرده شد.(1)

وي به هنگام مرگ از مال دنيا جز يک خانه موروثي، که آن هم در مقابل ده هزار تومان قرض در رهن بود، چيزي از خود به جاي نگذاشت.(2)

بر اساس گفته آقاي دکتر محمود کاشاني، فرزند محترم ايشان، مرحوم کاشاني دو بار بيشتر به حج مشرف نشد؛ تشرّف نخست، در سال 1333 ه . ق . در سن 16 سالگي، همراه پدر بزرگوارش، از طريق عتبات عاليات بود و تشرّف دوم، در سال 1331 ه . ش. بود که سمت رياست مجلس شوراي ملي را بر عهده داشتند.

از سفر نخست ايشان اطلاعات خاصي به دست نيامد. ليکن سفر دوم از اهميت ويژه‏اي برخوردار است که در اين نوشتار، اطلاعات جامع مربوط به اين سفرِ مهم و تاريخي را در اختيار خوانندگان گرامي قرار مي‏دهيم. اميد آنکه مورد استفاده واقع شود.

اينجانب براي دستيابي به اطلاعات مربوط به اين سفر، ابتدا در صدد شناسايي و ديدار برخي از همسفران مرحوم آيت‏اللّه‏ کاشاني برآمدم، تا بر اساس اظهارات و مشاهدات ايشان، خاطرات سفر را به صورت مستند ذکر کنم ليکن با تأسف، پس از جستجو روشن شد که همراهان و همسفران حجّ او، جز آقايان دکتر شروين و حاج محمدعلي سيگاري، زندگي را بدرود گفته‏اند.

تلفن آقاي دکتر شروين را از آقاي دکتر محمود کاشاني گرفته و با ايشان تماس برقرار نمودم. کمي بيمار بودند و اظهار داشتند پس از بيماري، آمادگي براي گفتگو را دارند. پس از مدتي بار ديگر تماس گرفتم امّا متأسفانه پاسخ شنيدم که ايشان چند روز است که از دار دنيا رفته‏اند و بدينسان، از مصاحبه با نامبرده محروم شديم!

محمّدعلي سيگاري

به سراغ آقاي «حاج محمد علي سيگاري»، تنها بازمانده آن سفر، که هم‏اکنون رياست شرکت حمل و نقل هيراد را بر عهده دارند، رفتم. ايشان با روي باز از ما استقبال کردند و آگاهي‏هاي خود از اين سفر را به اين شرح در اختيار ما گذاشتند:

«دوستي داشتم به نام آقاي حاج محمد باقر نيک نژاد که از تمکّن مالي خوبي برخوردار بود. روزي همراه او براي ديدن مرحوم آيت‏اللّه‏ کاشاني، که در آن زمان؛ يعني سال 31 ه . ش. رييس مجلس بودند، به منزل يکي از علاقمندان ايشان، به نام آقاي حبيب‏اللّه‏ مفيد اصفهاني رفتيم. خانه وي سالن بزرگي‏داشت، مرحوم‏کاشاني در کنار آن‏نشسته بودوجمعي؛ از جمله برخي طلاب علوم‏ديني در محضر ايشان بودند. يکي از طلبه‏ها به ايشان گفت: حضرت‏آيت‏اللّه‏! امسال برنامه‏ريزي کرده و ان‏شاء اللّه‏ به حج مشرّف شويد؟

مرحوم آقا پاسخ دادند: من پول ندارم که به حج بروم! مرحوم محمد باقر نيک نژاد بلافاصله گفت:

جناب عالي اگر تصميم رفتن به حج را داريد، همراه با شانزده نفر ديگر ـ جمعاً ـ ميهمان من باشيد، هزينه سفر را اين‏جانب تأمين مي‏کنم.

آقا تشکّر کردند و ديگر دنباله صحبت گرفته نشد و ما دقايقي بعد خداحافظي کرده، از آن منزل بيرون آمديم.

پس از خروج از منزل، به مرحوم نيک نژاد گفتم: خداوند پدرت را بيامرزد! اين چه صحبتي بود کردي؟ ما که نه عُرضه اين کار را داريم و نه ابزار و وسايلي که بتوانيم چنين هيئت بلند پايه‏اي را در سفر مهمّ مکه تدارک کنيم!

وي پاسخ داد: کار نداشته باش، من تمام مخارج و هزينه‏هاي آن را پرداخت مي‏کنم.

گفتم: موضوع مخارج سفر نيست، امکانات سفر را چگونه فراهم مي‏کني؟

گفت: مهم نيست. گذشته ازاين، من سخني راگفتم، معلوم نيست اصلاً عملي شود يا نه؟

فرداي آن روز حضرت آيت‏اللّه‏ پيغام دادند که شناسنامه‏ها را آماده کنيد تا بفرستيم گذرنامه تهيه کنند.

گفتم: حالا صبر کنيد، چرا به اين زودي؟!

پاسخ دادند: حالا گذرنامه‏ها را تهيّه مي‏کنيم ببينيم چه مي‏شود؟

اين خبر کم‏کم به گوش آقاي حمزه غوث سفير وقت عربستان درايران رسيده بود و او در همين رابطه به دفتر ما آمد و گفت:

شنيده‏ام شما ميزبان حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني هستيد؟ به من دستور داده‏اند تا از شما سؤال کنم چند نفر هستيد و چه مدت در آنجا خواهيد ماند؟ و چه روزي حرکت خواهيد کرد؟

به ايشان پاسخ داديم: شانزده نفر هستيم و حدود 21 روز نيز سفر حج ما طول خواهد کشيد.

اظهارات سفير عربستان تا حدودي به ما آرامش داد و فهميديم که آن‏ها در زمينه امکانات و تدارکات اين سفر مهمّ، ما را ياري خواهند کرد.»(3)

به اين ترتيب مقدمات سفر فراهم شد و روز سه شنبه، 4 ذي‏حجة‏الحرام سال 1371ه .ق . آيت‏اللّه‏ کاشاني درميان ابراز احساسات پرشور مردم، به مکه عزيمت نمودند.

روزنامه اطلاعات خبر اين بدرقه را اينگونه گزارش کرده است:

«ده‏ها هزار نفر از اهالي پايتخت رييس مجلس شوراي ملي را بدرقه کردند. ساعت هفت بعد از ظهر ديروز حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني رييس مجلس شوراي ملي، به منظور زيارت خانه خدا و انجام مناسک حج، در ميان ابراز احساساتِ پرشورِ هزاران نفر از افراد طبقات مختلف و احزاب، که براي مشايعت ايشان در فرودگاه مهرآباد حضور يافته بودند، با هواپيماي سوئدي به سوي بيروت پرواز نمودند... .

حضرت آيت‏اللّه‏ صبح ديروز از شميرانات به منزل آقاي گرامي در تهران آمدند تا طبقات مختلف مردم به آساني بتوانند به ملاقات ايشان رفته و مراسم توديع و خداحافظي را به جاي آورند. از نخستين کساني که ايشان را ملاقات نمودند، آقاي کاظمي وزير دارايي و نايب نخست وزير بود. اين ملاقات حدود يک ربع به طول انجاميد و مقارن ساعت هشت بود که آقاي کاظمي منزل آقاي گرامي را ترک گفت. در اين ملاقات، آقاي حمزه غوث وزير مختار عربستان سعودي، به ملاقات حضرت آيت‏اللّه‏ آمد و تا حدود ساعت 10 صبح به‏طور خصوصي با ايشان مشغول مذاکره بود.

اطرافيان حضرت آيت‏اللّه‏ در مورد اين ملاقات اظهار داشتند که وزير مختار عربستان سعودي برنامه اقامت و پذيرايي از آيت‏اللّه‏ را در عربستان سعودي به استحضار ايشان رسانيد که مورد موافقت آيت‏اللّه‏ قرار گرفت، سپس به ترتيب، آقاي عرفاني وابسته مطبوعات سفارت کبراي پاکستان، يک دسته از روحانيون فارس ـ که به منظور مشايعت حضرت آيت‏اللّه‏ از شيراز به تهران آمده بودند ـ چند تن از آقايان علما و در خلال اين مدت نيز عده کثيري از طبقات مختلف در منزل آقاي گرامي حضور مي‏يافتند و پس از انجام مراسم خداحافظي خارج مي‏شدند.

بعد از ظهر، چون ازدحام جمعيت بيشتر شده بود، ملاقات‏ها در حياط منزل انجام مي‏گرفت.

مقارن ساعت پنج بعد از ظهر، آقايان ميلاني، شبستري و جلالي، نمايندگان مجلس و چند دقيقه بعد، اعضاي هيئت رييسه مجلس، به ملاقات آيت‏اللّه‏ آمدند. در مقابل منزل آقاي گرامي، عدّه زيادي اجتماع نموده بودند و بالغ بر پنجاه اتومبيل، که متعلق به مشايعت کنندگان بود، ديده مي‏شد.

حضرت آيت‏اللّه‏ ساعت پنج و ربع بعد از ظهر براي گزاردن نماز به يکي از اتاق‏ها رفتند و يک ربع بعد، به حياط بازگشتند و خطاب به جمعيت اظهار داشتند: آقايان! خداحافظِ همگي، التماس دعا از شما دارم!

عده‏اي از کساني که در مسافرت حج، همراه حضرت آيت‏اللّه‏ هستند، قبلاً به فرودگاه رفته بودند، فقط آقاي شمس قنات‏آبادي و دو سه نفر ديگر در معيّت ايشان به فرودگاه حرکت کردند.

مأمورين انتظامي از محل اقامت رييس مجلس تا فرودگاه مهرآباد، در دو طرف خيابان به فواصل معين صف کشيده بودند.

پيشاپيش اتومبيل رييس مجلس، يک اتومبيل جيپ حرکت مي‏کرد و شعار مي‏داد و به دنبال اتومبيل آيت‏اللّه‏، اتومبيل مشايعين در حرکت بود، جمعيت کثيري مرکّب از افراد احزاب ايران و زحمتکشان و حزب جديدالتأسيس نهضت شرق و مجمع مجاهدين اسلام و اصناف بازار و عده‏اي از اهالي قم که به اتفاق آقاي حاج سيد مرتضي آقازاده به همين قصد به تهران آمده بودند، با پرچم در فرودگاه حضور يافته بودند. چند تن از آقايان وزرا و عده‏اي از نمايندگان مجلس و وزير مختار عربستان سعودي و چند تن از وزراي سابق و همچنين آقاي دکتر غلامحسين مصدّق و مهندس احمد مصدق به نمايندگي از طرف آقاي نخست وزير در فرودگاه ديده مي‏شدند.

آقايان، سرتيپ کمال و سرتيپ نخعي، رييس و معاون شهرباني نيز در فرودگاه بودند و دستورهاي لازم جهت حفظ نظم و آرامش به مأمورين انتظامي مي‏دادند.

مشايعين بلندگويي همراه داشتند که به‏وسيله‏آن، صداي تلاوت کلام‏اللّه‏ مجيد به گوش مي‏رسيد. بعضي از اعضاي احزاب؛ از جمله آقاي نادعلي کريمي، نماينده کرمانشاه، نطق‏هايي در اطراف اتحاد و اتفاق و موفقيت‏هايي که در پرتو آن نصيب ملت ايران شده، ايراد نمودند.

کارمندان شرکت هواپيمايي سوئد، مشغول آماده ساختن هواپيما بودند و بارهاي مسافرين را به داخل هواپيما انتقال مي‏دادند، چند تن از همراهان حضرت آيت‏اللّه‏ که قبلاً به فرودگاه رفته بودند، در داخل هواپيما جاي گرفته بودند و انتظار ورود آيت‏اللّه‏ را داشتند.

ساعت شش و ربع بعد از ظهر بود که اتومبيل رييس مجلس از جاده جديد فرودگاه، که جاده اصلي را قطع مي‏کند، به سوي فرودگاه پيچيد و ساير اتومبيل‏ها در جاده معمولي به راه خود ادامه دادند. اتومبيل آيت‏اللّه‏ پس از آنکه به مقابل عمارت گمرک فرودگاه رسيد، توقف نمود و حضرت آيت‏اللّه‏ به اتاق رييس گمرک راهنمايي شدند. با آن‏که مأمورين انتظامي، طبق معمول، شديداً مانع ورود اشخاص به اين اتاق مي‏شدند، مع هذا، خبرنگاران جرايد و عکاس‏ها و عدّه ديگري توانستند خط زنجير مأمورين انتظامي را شکافته، داخل اتاق رييس گمرک فرودگاه شوند. همين وضع مانع از آن شد که آقايان وزيران و نمايندگانِ آقاي نخست وزير بتوانند حضرت آيت‏اللّه‏ را ملاقات نموده و مراسم توديع به عمل آورند. ساعت شش و نيم بعد از ظهر بود که تشريفات گمرکي خاتمه يافت و مأمورين فرودگاه اطلاع دادندکه مسافرين براي سوار شدن آماده شوند. حضرت آيت‏اللّه‏ در حالي که عده‏اي از اطرافيان حلقه‏وار ايشان را در ميان گرفته بودند، از اتاق رييس گمرک به طرف هواپيما حرکت نمودند. در اينجا نيز ازدحام جمعيت به حدي بود که با وجود ممانعت شديد مأمورين انتظامي، عده‏اي از مشايعت کنندگان براي آن‏که خود را به آيت‏اللّه‏ برسانند، شيشه‏هاي در و پنجره اداره گمرک را شکسته و داخل محوّطه فرودگاه شدند و به طرف آيت‏اللّه‏ هجوم بردند.

ابراز احساسات مردم به حدّي شديد بود که عبور از ميان جمعيت دشوار مي‏نمود، که آقاي سرتيپ کمال و سرتيپ نخعي، به اتفاق عدّه‏اي پاسبان، به متفرّق نمودن جمعيت پرداختند و راه را براي حرکت باز نمودند.

حضرت آيت‏اللّه‏ پس از آن‏که از پلّکان هواپيما بالا رفتند، ابتدا چند لحظه‏اي بالاي پلکان ايستاده و با تکان دادن سر و دست، به احساسات مشايعين پاسخ مي‏دادند، در نظر داشتند اظهاراتي نيز بنمايند، ولي به علت شدت ابراز احساسات ميسر نشد و آيت‏اللّه‏ پس از آخرين‏خداحافظي‏به‏داخل‏هواپيما رفتند.

تصوير آيت‏اللّه‏ کاشاني هنگام سوار شدن به هواپيما

پس از ايشان، بقيه همراهان و ساير مسافرين سوار هواپيما شدند. ساعت شش و سه ربع بود که پلّکان برداشته شد و درِ هواپيما بسته شد و فريادهاي مردم هنوز ادامه داشت که حضرت آيت‏اللّه‏ از پشت يکي از شيشه‏هاي باز، با تکان دادن دست به آن پاسخ مي‏دادند. چند لحظه بعد، موتورهاي هواپيما به کار افتاد. هواپيما براي پرواز به طرف باند فرودگاه حرکت کرد و نزديک ساعت هفت بعد از ظهر از زمين برخاست و پس از آن که چند دور در آسمان فرودگاه پرواز نمود، از نظرها ناپديد شد.

همراهان حضرت آيت‏اللّه‏ عبارت بودند از: آقاي سيد شمس‏الدين قنات‏آبادي، سيد مصطفي کاشاني، دکتر شروين، عباس ناجي سهرابي، محمد علي‏گرامي، محسن اراکي، سيدشمس الدين ابهري، و نُه نفر از بازرگانان و محترمين».(4)

تصوير آيت‏اللّه‏ کاشاني در هواپيما

آيت‏اللّه‏ کاشاني در آستانه عزيمت به بيت‏اللّه‏ الحرام، پيامي خطاب به مردم ايران صادر کرد و توسط فرزند ايشان آقاي سيد مصطفي کاشاني، روز دوشنبه 13/6/31 ه . ش مطابق با سوم ذي‏حجه 1371 ه . ق. ساعت 9 بعد از ظهر، از راديو قرائت گرديد.

متن پيام به اين شرح است:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم

پس از سلام به برادران عزيزم، حال که خداوند متعال چنين توفيقي عنايت فرموده است، لازم مي‏دانم که در ضمن عرض توديع صميمانه، نکاتي چند را يادآور شوم:

پس از عنايت پروردگار، هميشه از محبّت‏هاي برادرانه شما، در راه مبارزات خداپسندانه برخوردار بوده و نيروي ايمان و مهر شما را تأييدي از جانب خداوند براي خود دانسته و مي‏دانم، و افتخاري را که در يک عمر خدمتگزاري، با تحمّل مشقات و زحمات نصيب ايران و ملت مسلمان مي‏بينم، نيروي معنوي براي خود پنداشته و همين نيروي مقدس است که اين ضعيف را، بدون احساس خستگي و يا نياز به فراغت و استراحت دلگرم داشته و همين احساسات پاک است که مجال هرگونه رعايت ضروريات شخصيّه را از من دور داشته و اينک هم که از دوري شما برادران عزيز بي‏نهايت متأسفم، باز مسرورم که به دنبال هدف و مقصود خود، که مسلّماً شما خواستار و مشتاق آن بوده و هستيد، مي‏روم.

من به خوبي مي‏دانم که شما آرزومند يک اتّحاد واقعي و خلل‏ناپذير بين مسلمين جهان بوده و دير زماني است دريافته‏ايد که نخستين هدف سياست استعمار، ايجاد پراکندگي و نفاق بين مسلمانان، در اقطار جهان بوده است و از همين نفاق و شقاق لذّت بي‏پايان تاکنون برده‏اند، ولي به عنايت خداي مهربان و هوشياري و بيداري شما که از خدمتگزارانِ واقعي تشويق کرده و مي‏کنيد، من مي‏روم تا قدمي فراتر از آنچه در ايران عزيز مطالعه مي‏شود بردارم.

بر شما است که در دقايق استجابت دعا، از خدا موفقيت مرا در اين امر مهم بخواهيد.

همانطوري که در سفرِ پيش، خداي مهربان به اشک ديدگان من ترحّم فرمود و نجات ملت مسلمان ايران را از پنجه استعمار فراهم ساخت، يقين دارم که در اين باره نيز به آه دلسوز شما و تضرّعات و استغاثه‏هاي من توجه خواهد فرمود.

برادرانم! اگر هدف مقدسي در پيش نبود، هرگز تاب دل کندن از وطن و شما هموطنان را نداشتم، اما چه کنم که نداي وظيفه مرا مأمور اين مسافرت مي‏کند و گرچه به سوگند نيازي نيست، ولي به خداي لايزال قسم که در راه اعتلاي دينِ حضرت خاتم النبيّين ـ صلوات‏اللّه‏ وسلامه عليه ـ و استقلال ايران و آسايش ملل مظلوم جهان، نوشيدن شربت مرگ را بر خود گوارا مي‏دانم و چون در راه سفر، بر هر فردِ مسلماني لازم است که وصاياي خود را به بازماندگان خود نمايد، من به شما برادران عزيز که بازماندگان ديني و ملّي هستيد، آخرين و اهمّ وصاياي خود را کرده و در پيشگاه عدل الهي اتمام حجت مي‏نمايم.

عزيزانم! تا مي‏توانيد دامان تقوي و مبارزه شرافتمندانه خود را از دست نداده و در راه عظمت دين و استقلال مملکت تا حدّ امکان بکوشيد و مخصوصا از نمايندگان ملت و احزاب ملّي و افراد ارتش رشيد ايران و مأمورين انتظامات مُصرّاً تقاضا دارم در اين هنگام که کوچک‏ترين غفلتي؛ از حفظ و نظم و آرامش، موجب استفاده دشمنان مملکت مي‏گردد، در انجام وظايف خطير ملي مراقبت کامل داشته، و در راه حفظ نهضت و موجوديت وطن، کما في‏السابق فداکاري نمايند.

ثانيا، در چنين موقع باريک که ملل دنيا چشم به رفتار شما دارند و ايران را حساس‏ترين نقطه جهان مي‏پندارند، از نفاق و شقاق و سوء ظن برکنار باشيد و از ايجاد هرگونه تشنّج که موجب اخلال در امور و اصلاحات باشد بپرهيزيد و اخلالگران را از خود برانيد. من صريحاً مي‏گويم که هر فردي از افراد مملکت که موجب تشنج شود و يا آن را دامن زند، دشمن دين و مملکت است و خدايِ ايران او را به کيفر مي‏رساند و بر هر وطن‏خواهي لازم است که در حفظ نظم و آرامش و همکاري صميمانه با برنامه‏هاي اصلاحيِ دولت، نهايت کوشش و مراقبت و مجاهدت را بنمايد.

در خاتمه، از برادران گرامي تقاضا دارم که در مواقع دعا، خدمتگزار خود را، که جز سعادت شما و عظمت اسلام انديشه‏اي ندارد، فراموش نفرمايند.

بديهي است که من هم، در هر کجا باشم، توفيق عموم را از خداوند متعال مسألت مي‏نمايم.(5)

و السلام عليکم و رحمة اللّه‏ و برکاته

سيد ابوالقاسم کاشاني

هواپيمايي سوئدي پس از چند ساعت در فرودگاه‏بيروت به زمين نشست.

روزنامه اطلاعات، مورخ 6/6/1331 ه . ش . خبر ورود آيت‏اللّه‏ کاشاني به بيروت را اينچنين نقل مي‏کند:

«ساعت ده بعد از ظهر روز سه شنبه، هواپيماي حامل حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني، رييس مجلس شوراي ملي ايران در بين احساسات شديد مستقبلين در فرودگاه بيروت به زمين نشست.

در فرودگاه، علاوه بر جمع کثيري از اهالي بيروت، تقريباً کلّيه ايراني‏هاي مقيم اين بندر و عدّه زيادي از مقامات دولت لبنان حضور داشتند و مقدم آيت‏اللّه‏ کاشاني را گرامي داشتند.

هنگامي‏که پروانه‏هاي هواپيما خاموش شد و درِ هواپيما باز شد، جمعيت با صداي بلند فرياد زد: «يعيش السيّد العظيم» و عدّه ديگر فرياد مي‏زدند: «يعيش الجلالة المعظّم» و «يحيي سماحة السيد أبوالقاسم الکاشاني».

حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني نيز از بالاي پلکان هواپيما، با اشاره دست و سر، به ابراز احساسات مستقبلين پاسخ مي‏دادند و در فرودگاه با آيت‏اللّه‏ آقاي سيد عبدالحسين شرف‏الدين موسوي، رهبر شيعيان لبنان، که به اتفاق جمعيت کثيري براي تجليل و استقبال به بيروت آمده بودند، ملاقات و مدّتي مذاکره کردند.

آية‏اللّه‏ کاشاني در لبنان

حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني در فرودگاه بيروت، در پاسخ به سؤال يکي از خبرنگاران، که انگيزه ايشان را از اين سفر جويا شده بود، اظهار داشتند: مسافرت من داراي دو جنبه مذهبي و سياسي مي‏باشد. در مدت توقّف در عربستان سعودي، با اعلي حضرت ملک ابن سعود و ساير رجال عربستان سعودي ملاقات نموده و نهضت پان اسلاميک را توسعه داده و از طريق اين جنبش، به عموم مسلمين ثابت خواهم کرد که در مبارزه ايران با انگلستان، حق با ملت ايران است. انگلستان از منابع نفتي ايران سالي 400 ميليون دلار استفاده مي‏کرده و اگر ايران اين ثروت را خود به دست بياورد، قادر خواهد بود با اجراي طرح‏هاي آبياري و ايجاد کارخانه‏ها، فقر و بدبختي را در ايران ريشه کن سازد... .

حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني در لبنان با نخست وزير وقتِ آن کشور، آقاي سامي‏الصلح و تني چند از رجال سياسي و مذهبي ملاقات کردند».(6)

آقاي حاج محمد علي سيگاري در ادامه خاطرات خود مي‏افزايد:

«... وقتي به بيروت رسيديم، مشاهده شد که حدود هفتصد نفر حاجي در هواي گرمِ بيروت منتظر رفتن به حج هستند، ليکن هواپيما براي رفتن به جده وجود ندارد و آن تعداد هواپيمايي هم که داشتند جا نداشت و تکميل بود.

فرودگاه بيروت نيز در آن زمان امکانات خوبي نداشت؛ شيرواني‏هايي بود که در زير آن حدود 700 حاجي به سر مي‏بردند و از تشنگي و هواي گرم در رنج بودند. در بين آن‏ها مرحوم حاج محمود شربت اوغلي، کاروان‏دار معروف نيز بود، وي نزد ما آمد و گفت: از حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني بخواهيد ما را کمک کنند و از اينها بخواهند وسيله‏اي براي رفتن اين عده به حج فراهم کنند. قرار شد پس از رفتن به محلّ اقامت، موضوع را به آقاي کاشاني منتقل کنيم.

ما را از فرودگاه به هتلي در بيروت منتقل کردند، سفير وقت آمريکا در بيروت به دليل اينکه مرحوم کاشاني رييس مجلس بود، اجازه گرفته، به ملاقات ايشان آمد، در اين ملاقات، پس از خاتمه يافتن سخنان طرفين، مرحوم کاشاني به او فرمود:

تعدادي از حاجيان ما در بيروت مانده‏اند و شما که هواپيماهاي زيادي داريد، تعدادي از آنها را به ما اجاره بدهيد تا حجاج را به جده منتقل کنيم.

سفير گفت: اجازه بدهيد سؤال کنم سپس به شما جواب خواهم داد.

وقتي او رفت، مرحوم کاشاني به اطرافيان فرمود:

تايک‏حاجي‏دراينجاباشدمن‏به حج نخواهم رفت و انصافاً اين کار را هم کرد.

فرداي آن روز سفير آمريکا پيغام فرستاد که با اعزام آنان موافقت شده و به ما نيز دستور داده‏اند آن‏ها را مجاني به جده ببريم.(7)

اين خبر موجي از خوشحالي در حاجيان به وجود آورد و بحمداللّه‏ همه آن‏ها به حج مشرّف شدند.

به دستور حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني نذر کرده، از بيروت محرم شديم و با هواپيما به جدّه آمديم، وليعهد عربستان در جده براي استقبال آمده بود وليکن به دليل تأخير زيادي که هواپيما داشت، بازگشته بود.(8) اما تعداد پنج دستگاه ماشينِ بدون سقف، که در هر کدام يک افسر پليس نيز حضور داشت، فراهم ساخته بود تا ما را به ساختمان محل پذيرايي ببرند. در فرودگاه، عده‏اي از مقامات و مسؤولان عربستان، همراه با برخي سفراي کشورهاي اسلامي به استقبال آمده بودند و با تشريفات خاصي ما را به ساختمان بزرگي در جده منتقل کردند.

پس از صرف شام، به ما گفتند: مي‏توانيد شب را اينجا بمانيد و مي‏توانيد به مکه برويد.

تصميم گرفته شد عازم مکه شويم، لذا با توجه به اينکه قبل از ميقات محرم شده بوديم، از همان جده عازم مکه شديم.(9)

پس از ورود آيت‏اللّه‏ کاشاني به جده، ايشان در نخستين اجتماعي که با حضور جمعي از نمايندگان سياسي ممالک شرقي و حجاجي که از اندونزي، پاکستان و هندوستان و کشورهاي عرب؛ از جمله مراکش و تونس برگزار شده بود چنين گفت:

«رجال مؤثر و فعال ممالک اسلامي متوجه باشند که از فلسفه حج و تجمع مسلمين دنيا در مکه معظمه چه نتايج بزرگي مي‏توان به دست آورد! موضوع حج تنها اداي يک وظيفه ديني نبوده، بلکه تجمع مسلمانان دنيا در سرزمين مقدس حجاز مي‏توانست بالاترين فوايد را براي تسريع در آزادي ملل شرق از نفوذ دول استعماري عايد سازد و هر سال در موسم حج زمينه همکاري‏هاي وسيعي ميان کليه ممالک مسلمان جهان فراهم شود...

ايشان افزودند:

... من علاوه بر اداي وظيفه مذهبي، قصد دارم هر چه بيشتر ممکن باشد، در اين سفر با حجاج ملل اسلامي تماس بگيرم و کليه مسلمانان دنيا را به يک همکاري بسيار وسيع، که زمينه‏اي براي ايجاد يک جبهه قوي در برابر استعمار باشد دعوت کنم...

آيت‏اللّه‏ کاشاني سپس مي‏گويند:

... ملل اسلامي امروز وضعي دارند که

تصوير

به عقيده من هنوز دول استعماري، خصوصا دولت انگليس، آن را درنيافته‏اند و نمي‏دانند بيداري و قيام ملل شرق چه قدرت معنوي و ماديِ جديدي را در دنياي آشفته امروزي ايجاد کرده و جبهه متحد ممالک اسلامي، يگانه عاملي است که مي‏تواند دنيا را از مشتعل شدن آتش جنگ سوّم، که بشريت را به فنا و زوال تهديد مي‏کند، جلوگيري نمايد.

وضع عمومي ممالک اسلامي امروز نه تنها با بيست سال و ده سال پيش تفاوت دارد بلکه ميان وضع امروز با وضعي که پنج سال قبل؛ يعني هنگام پايان يافتن جنگ دوم جهاني برقرار بود نيز بي‏اندازه متفاوت است. آن روز پاکستان و هندوستان در زير سلطه جابرانه انگليسي‏ها لگدکوب مي‏شد و اندونزي زنجير اسارت اجنبي به گردن داشت.

منابع نفت ايران در دست شرکت غاصبي بود که هر سال بيش از بودجه کلّ کشور ايران، از اين منبع سرشار استفاده مي‏کرد. ولي امروز اندونزي با هفتاد ميليون نفر جمعيت، پرچم آزادي خود را برافراشته و پاکستان در رديف دول مقتدر زنده جاي گرفته است.

نفت ايران از دست شرکت غاصب انگليسي خارج شده و نام ايران به عنوان يک ملت مبارز در صف مقدم ملل مبارز دنيا نقش بسته است.»(10)

پس از ورود آيت‏اللّه‏ کاشاني به جده، دکتر محمد مصدق، نخست وزير وقت، تلگرافي به اين شرح به جده مخابره مي‏کند:

حضرت آيت‏اللّه‏ کاشاني دامت برکاته

از اينکه به سلامتي وارد و توفيق اداي فريضه و دعاي خير درباره مسلمين براي آن جناب حاصل است مسرور و التماس دعا دارم.(11)

دکتر محمد مصدق

آقاي جعفر رائد که در سال 1330 ه . ش. به عنوان دفتردار، همراه با مظفر اعلم، وزير مختار ايران در عربستان، به جده رفته بود و هنگام آمدن آيت‏اللّه‏ کاشاني به حج در سال 1331 ه . ش. در جده حضور داشت، مشاهدات خود را چنين بازگو مي‏کند:

«در مهرماه 1330 من با مظفر اعلم، که به سمت وزير مختار ايران در عربستان سعودي تعيين شده بود، به جده رفتم. و در سال 1331 آيت‏اللّه‏ کاشاني، که به رياست مجلس انتخاب شده وهيچگاه درمجلس حضور نيافته بود، تصميم به سفر مکه و انجام مراسم حج‏گرفت وچون پرواز مستقيم از تهران به جده فراهم نبود، به اتفاق جمعي عازم سوريه و لبنان شد تا از آنجا با هواپيماي محلّي، راهيِ عربستان سعودي شود و هزاران نفر از ايشان پيروي کردند. اما شرکت‏هاي هواپيمايي محلّي سوريه و لبنان، به اندازه کافي هواپيما براي تأمين مسافرت اين همه زائر به عربستان سعودي نداشتند و چون روزهاي مخصوص حج به سرعت نزديک مي‏شد، التهاب وحشت زايي در ميان زائران ايراني درمانده در سوريه و لبنان به وجود آمده بود تا بالأخره ارتشِ دولتي غيرِ عربي، که هنوز پس از جنگ جهاني دوم، همه پايگاه‏هاي خود را از منطقه برنچيده بود، به ياري شتافت و به‏طور رايگان دوازده هواپيماي مسافربري در اختيار زائران ايراني گذاشت که مقدم بر همه آيت‏اللّه‏ کاشاني و همراهان را به عربستان سعودي آورد و من که در فرودگاه جده جزو استقبال کنندگان بودم، به حکم سابقه خدمت در محضر آيت‏اللّه‏، از جمله کساني بودم که داخل هواپيما شده و خير مقدم گفتم.

آيت‏اللّه‏ کاشاني پس از پياده شدن، سراغ بعضي مواقيت حج ـ يعني نقاطي که از آن حاجي احرام؛ يعني دو حوله بزرگ سفيد به دور خود مي‏پيچد و نيت حج مي‏کند ـ گرفتند. ايشان چون مدتي درگير فعاليت‏هاي سياسي و اجتماعي بودند، در ذکر اسامي نامأنوسِ اين نقاط ، دچار اشتباه مي‏شدند و در واقع خيلي هم طبيعي بود. من براي ايشان توضيح دادم که عده‏اي از علماي درجه اول و معروف به زهد و پرهيزگاري که در انجام اعمال مذهبي از هيچ امري سرسري نمي‏گذرند؛ از جمله مرحوم آيت‏اللّه‏ آقا سيد يونس اردبيلي از همان جده نيت کردند و احرام بستند و آيت‏اللّه‏ کاشاني بالأخره متقاعد شدند و از همين قرار عمل کردند.»(12)

آقاي حاج محمد علي سيگاري در ادامه خاطرات خود مي‏گويد:

«در مکه نيز تشريفات خاصي براي ورود ايشان ترتيب داده بودند. در اواخر شب، مسجدالحرام را قرق کرده، ما را به داخل کعبه نيز بردند و آثار آنجا را به ما نشان دادند.

پس از اعمال عمره تمتع در مکه مانديم تا آنکه وقت اعمال حج تمتع شد. سعودي‏هابه مااطلاع دادند که هر وقت بخواهيد به عرفات برويد ما آماده هستيم و اوضاع در آنجا مرتب است.

براي هر کدام ما يک نفر پيشخدمت گذاشته بودند و در عرفات چند چادر بزرگ به پا کرده بودند که در آن فرش‏هاي قيمتي و شربت آلات گذاشته بودند.

آن روز در عرفات به مسجد نمره هم رفتيم سپس به مشعر و پس از آن به منا آمديم.

در منا نيز ساختمان بزرگي را به ما اختصاص دادند. ما اعمال منا را نيز انجام داده، پس از آن به مکه آمديم و اعمال پس از منا نيز تمام شد.

مرحوم کاشاني در مدت اقامتش در مکه، در مسجدالحرام اقامه نماز جماعت مي‏کرد و سنّي‏ها هم به نماز ايشان آمده، اقتدا مي‏کردند و واقعا مرحوم کاشاني از هر جهت مورد احترام آنها بود.(13)

آيت‏اللّه‏ کاشاني بر اساس اخباري که در جرايد آن زمان منتشر شد، قرار بوده با پادشاه عربستان نيز ديداري داشته باشد که به دلايلي اين ديدار صورت نمي‏پذيرد و ايشان فرزندشان مرحوم آقاي سيد مصطفي کاشاني و شمس قنات آبادي را به نمايندگي خود براي ديدار به کاخ وليعهد عربستان اعزام و نامبردگان با امير سعود ملاقات مي‏کنند.(14)

روزنامه اطلاعات، مورخ 25/6/1331 در اين زمينه مي‏نويسد:

«ابتدا قرار بود که آيت‏اللّه‏ با وليعهد دولت سعودي ملاقات کنند و در ضمن راجع به پيامي که قرار بود روز عيد در مسجد بزرگ، در برابر کليه مسلمين قرائت نمايند، مذاکره به عمل آورند، ولي بعداً پس از مشاوره، اين تصميم عوض شد و حضرت آيت‏اللّه‏ با وليعهد ملاقات ننمودند و از قرائت پيام نيز منصرف شدند.»(15)

روزنامه اطلاعات در تکميل اين خبر مي‏نويسد:

«نمايندگان آيت‏اللّه‏کاشاني؛ يعني آقايان سيد مصطفي کاشاني و شمس قنات‏آبادي با وليعهد سعودي ملاقات نموده، پيامي از طرف ايشان به مشاراليه تسليم کردند. اين پيام در روزنامه‏هاي آن دولت چاپ شد و مربوط به اتحاد و اتفاق دولت‏هاي عربي است.

وليعهد در جواب پيام اظهار داشت که: هر نقشه‏اي از طرف دولت ايران براي اجراي فکر اتّحاد و اتفاق کشورهاي عرب پيش کشيده شود، دولت سعودي نخستين دولتي است که از آن پيروي خواهد کرد.

آيت‏اللّه‏ کاشاني پيام ديگري نيز از مدينه براي وليعهد ارسال کردند که مضمون آن مربوط به بناي يک سايبان جهت مدينه منوره (بقيع) بود که هنوز جوابش نرسيده است.»(16)

متن پيام‏آيت‏اللّه‏کاشاني‏که خطاب به ملک عبدالعزيز آل سعود پادشاه وقت


عربستان ارسال داشتند:

بِسْمِ اللّه‏ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مَنْ لا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ آلِهِ وَ صَحْبِهِ

حضرة صاحب الجلالة الملک عبدالعزيز آل السعود

ملک المملکة العربيّة السعودية المعظّم

السلام عليکم و رحمة اللّه‏ و برکاته

و بعد الدعاء لکم بالسلامة و طول العمر و التوفيق في خدمة الحرمين الشريفين و تنفيذ أوامر اللّه‏ تعالي و الدعاء للشعب السعودي الکريم بالرفاه و السعادة و بلوغ أمانيه تحت ظلّ عاهلها العظيم.

لا شکّ أنّ جلالتکم أعلم بحال المسلمين و الاختلافات المزعومة التي نخوت و لا تزال تنخرض الإسلام بحيث أدّت إلي الإنشقاق و التفرقة و لا شکّ انّکم بصفتکم من أعاظم ملوک الإسلام و بحکم المرکز الهامّ الذي تحتلّونه بين البلاد الإسلامية لمن أحرص الناس علي إحلال التفاهم و الودّ محلّ الاختلاف والبغض تمشيا مع سيرة السلف الصالح وعملاً بأوامر اللّه‏ تعالي و إعلاء شأن المسلمين و السعي إلي إعادة أيّامهم المجيدة و عصورهم الذهبيّة. و الطريقة الوحيدة لإنقاذ البلاد الإسلامية من کابوس الاختلافات و الافتتانات، هي توحيد کلمتهم علي اختلاف مذاهبهم و المحافظة علي الأُصول دون الفروع و استبقاء اللباب دون القشور. و من حسن الحظّ أنّ الطوائف الإسلامية متّفقة في الأُصول و جميعا تعتقد بکلمتي الشهادة و بالقرآن و المعاد. وإن اختلفت في شيء فانّها تختلف في الفروع التي لا تمسّ الأساس و لا تبعث علي الإلحاد من حظيرة الدين.

و قد باحثت عددا من القضاة و الفقهاء حين تشرّفي بزيارة المدينة المنوّرة قبل سنتين و برهنتُ لهم بالدلائل العقليّة و المنطقيّة إنّ الجمود علي الفروع و البقاء في نقطة واحدة تنتهي إلي الإخلال بالأُصول و تضرّ بسمعة الشريعة السمحاء و بالإضافة إلي ذلک، کان مثل هذا الجمود يبعدنا عن رکب العالم و تقهقرنا إلي ما قبل أربعة عشر قرنا في حين أنّ الدّين الإسلامي دين يوافق کلّ زمان و مکان ويجب أن يساير العالم و يسابق الزمان کي يبقي شامخ الرأس و يستطيع المسلمون من أن يعيشوا لدنياهم کما يعيشوا لآخرتهم. والحال، أنّ التحفّظ و الحرص علي الظواهر والتمسّک بالقشور دون اللّباب و اعتبار الفروع هي الکلّ في الکلّ دون الالتفات إلي الأُصول لا يجد بنا نفعاً فحسب بل يفتح ثغره بين المسلمين يدخل منها العدوّ فيزعزع الأرکان و يقضي حتّي علي الأُصول تدريجياً و هناک لعمري الطاعة الکبري و فحمية الإسلام و المسلمين العظمي.

إنّي بصفتي عالم روحاني اعتزّ بالإسلام و أتمنّي عظمة المسلمين وانقاذهم من أغلال الاختلاف و مخالب المستعمرين الأعداء و بحکم الواجب الديني ـ دون الالتفات إلي فائدة شخصيّة ـ أسعي وراء اتّحاد المسلمين في کافّة أقطار الأرض و أحرص علي عظمة ملوکهم و زعمائهم و أخلص لمن يتولّي أمر المسلمين. و حيث انّ جلالتکم متمسّکون بتشييد دعائم الإسلام و مبانيه و تعظيم شعائراللّه‏ أرغب من شفاف قلبي في مزيد عزّکم و سموّ مقامکم و محبوبيّتکم عند عموم المسلمين و أودّ من الصميم أن يتبوّأ جلالتکم مکانة مرموقة في قلوب المسلمين عامة علي اختلاف مذاهبهم وأن تکونوا عند حسن ظنّ الجميع في حين أنّ جمود بعض القضاة من الّذين لايلتفتون إلي السياسة العامة ومقتضياتها لجمع کلمة المسلمين لا يفسح المجال لبلوغ أمنيّتي و يصبح حجر عثرة في سهيل ذلک. و لابدّ هنا من الاعتراف بأنّ حرص جلالتکم علي صيانة حرمة الديار المقدّسة و تهيئة وسائل الراحة لزوّار بيت‏اللّه‏ الحرام و لا سيّما إلغاء الضرائب علي الحجّاج في هذا العام، قد ألهج الألسن بالثناء و رفع الأکفّ بالدعاء ولکنّ المسلمين يرجون المزيد من حارس بيت‏اللّه‏ الحرام قبلة‏الإسلام وضريح نبيّهم و تراثة.

يا صاحب الجلالة ـ إنّ الصراع بين أقطار إيران و مصر و تونس المسلمة و بين الدول الاستعمارية هو صراع الموت والحياة، صراع الحقّ و الباطل، صراع الأُصول الدينية و الإلهيّة و ظواهر الکفر و الماديّة و أخيراً صراع بين الإسلام و الإلحاد. فعليه من الواجب و الفرض العيني علي المسلمين کلّ بحسب مرکزه أن يؤيّد دين‏اللّه‏ و ينصر جنده و يشدّ أزر المسلمين بالقول و العمل و يتبع ما يوحيه إليه صلاح المسلمين و نصرتهم. و عليهذا فالمتوقّع من ملک الجزيرة مهد الإسلام و مولد سيّد الأنام أن يتقدّم قبل غيره في هذا السبيل و يحمل لواء الدعوة إلي الإتّحاد و الاتفاق و يزيل العقبات و يقود المجاهدين و يفوز بکسب الفخار في إحياء الدين و الشريعة و قطع أيدي الأجانب و المستعمرين عن کافّة الأقطار المسلمة و بأخذ ذلک يداً عنداللّه‏ و الرسول و خالص المؤمنين.

هذا هو المتوقّع و المأمول من جلالتکم و من کافة المسلمين لحکومتکم الموقّرة و من المناسب في هذا المقام، أن لانبخس حقّ معالي الشيخ حمزة غوث، الوزير المفوّض لجلالتکم في طهران إذ أنّ الرجل من الداعين إلي نبذ الاختلافات و اتّحاد المسلمين و التمسک بأُصول الدين الحنيف. و قد استطاع معاليه أن يفتح قلوب الإيرانيين لحبّ جلالتکم و يصل العاهل السعودي في سويداء القلوب بسعيه المشکور وأخلاقه الإسلامية الفاضلة ندعوا اللّه‏ تعالي أن يکثر من أمثاله بين رجال المملکة السعودية و يوفّقه في خدمة الإسلام.

وختاماً ـ يا صاحب الجلالة ـ لا أتمنّي من وراء کتابي هذا الاّ عزّ الإسلام و عظمة المسلمين و نظرا لما أکتبه نحو جلالتکم من احترام و ودّ و لما أعهد في جلالتکم من نظر ثاقب و رأي صائب وهمّة عالية دونها الراسيات أتأمل فوز مسألتي بالقبول و رعايتکم شؤون المسلمين قاطبة، أکثر من ذي قبل و أن تثمروا عن ساعد الجدّ في إعلاء کلمة‏اللّه‏ و معاضدة الأقطار الإسلامية الّتي تکافح في سبيل الاستقلال و تناضل لنيل الحرّية و تذود عن حياضها معاضدة فعالة مؤثّرة و لاسيّما تأييد قضية تونس المعروضة علي مجلس الأمن الدولي و الاحتجاج علي أعمال فرنسا الجائرة في ذلک القطر الاسلامي الشقيق. و اللّه‏ في عون العبد مادام العبد في عون أخيه.

و السلام عليکم و رحمة اللّه‏ و برکاته و علي أصحاب السموّ انجا لکم الکرام و علي کافة اهالي البلاد.

آقاي جعفر رائد، در رابطه با پيشنهاد خود به آيت‏اللّه‏ کاشاني، مبني بر انجام ديدار ايشان با وليعهد عربستان مي‏نويسد:

«سيد مصطفي کاشاني، فرزند آيت‏اللّه‏ کاشاني و شخص ديگري که هر دو به وکالت مجلس انتخاب شده بودند، از جمله همراهان بودند و من هم تقريباً در تمام مدتِ اقامت آيت‏اللّه‏ در حجاز، در التزام بودم.

روزي به ايشان گفتم شما ميهمان رسمي دولت سعودي هستيد و از شما و همسفرانتان‏که‏متجاوزازبيست‏نفر هستند، پذيرايي شايان مي‏شود، آيا آمادگي نداريد به‏عنوان قدرداني‏ازملک سعودبن عبدالعزيز پادشاه اين کشور ديدن کنيد؟

آيت اللّه‏ آقاي سيد ابوالقاسم کاشاني، در جواب، به عادت هميشگي، سرش را تکان داد و به عربي گفت: «أنا مَلِک‏المسلمين»؛ يعني من پادشاه مسلمين هستم و طبعا کسي با چنين اعتقادي به ديدار شاه حجاز نمي‏رفت. ولي دستور دادند تا نامه نسبتا مفصّلي به زبان عربي خطاب به ملک سعود پادشاه عربستان سعودي نوشته شود که در آن براي نزديکي و اتّحاد مسلمانان و نيز جهت سر و سامان دادن به امور حج و عمره، پيشنهادهايي گرديده بود؛ از جمله آزاد گذاشتن روزهاي عرفه و عيد قربان بود تا هر فرقه‏اي هر روزي‏را که از نظر مذهبي برايش مسلم شده است، اعمال مورد نظر حج را در آن روز برگزار نمايد. و شايان اشاره‏است که‏در آن سال، درمورد رؤيت هلال ذي‏الحجه، ميان شيعيان و سنيان اختلاف افتاده بود و آيت‏اللّه‏ کاشاني مايل بود مقامات سعودي به شيعيان اجازه دهند که يک روز ديرتر اعمال حج را به جا آورند. البته ملک سعود نه تنها اين‏پيشنهاد رانپذيرفت‏بلکه‏به او برخورد؛ زيرا آن را مقدمه ايجاد دو دستگي بزرگي بين مسلمانان شيعه و مسلمانان سني در موسم حج مي‏دانست و دستور داد عده‏اي سرباز و پليس به چادرهاي آيت‏اللّه‏کاشاني وسفيرايران ـ مظفراعلم ـ بفرستند تا از يک طرف مانع برگزاري جداگانه مراسم حج از طرف مسلمانان شيعه شوند و از طرف ديگر، اگر کساني‏به اين بهانه در صدد تجاوز به آنان برآيند، از آنها جلوگيري به عمل آورند.

دعوت آيت‏اللّه‏ کاشاني به انجام دو مراسم حج در صورت اختلاف شيعه و سني در ثبوت رؤيت هلال ماه شهر ذي الحجه، برخلاف انتظار مقامات سعودي و محافل اهل سنت بود؛ زيرا تصوّر مي‏کردند او که يک روحاني سياستمدار و آزاد منشي است، خواهان گذشت و سازش در اين قبيل مسائل فرعي است. گو اينکه مشکل بعدها از ميان برخاست؛ زيرا مراجع بزرگ در نجف و قم فتوي دادند که حجاج شيعه در رؤيت هلال ذي‏الحجه‏وروزهاي معين‏مراسم‏حج‏بايد ازتصميم دولت سعودي پيروي کنند.

آيت‏اللّه‏ کاشاني در نامه خود به پادشاه سعودي، به موضوع ديگري هم پرداخته بود و آن خرابه بودن قبرهاي امامان جهان تشيع در «مدينه» و لزوم تجديد بنا و سر و صورت دادن به وضع آنها بود، که اين مطلب هم مورد توجه مقامات سعودي قرار نگرفت. در واقع از پيش معلوم بود که عنوان کردن اين مطالب نه تنها اثر ندارد، بلکه نتيجه معکوس هم به بار مي‏آورد و من با آشنايي که به وضع محيط داشتم، اين پيش‏بيني‏ها را گوشزد کرده بودم، ليکن آيت‏اللّه‏ کاشاني که مرد يک دنده‏اي بود التفاتي نکرد.(17) البته او مي‏خواست به تکليف شرعي خود عمل کند و نيز در عالم روحانيت شيعه به ابتکار مهم و پر سر و صدايي دست بزند.

درنامه آيت‏اللّه‏ کاشاني به ملک سعود، به مطالب ديگري؛ مانند لزوم اتّحاد مسلمين هم تأکيد شده بود.

در اين سفرِ حج، وسيله آشنايي ميان آيت‏اللّه‏ کاشاني و ساير شخصيت‏هاي بارز علمي و سياسي و مذهبي جهان اسلام، که جهت برگزاري مراسم حج در مکه حضور داشتند، فراهم نشد و فقط چند نفري از حجاج مهم ساير کشورها از ايشان ديدن کردند. خود آيت‏اللّه‏ کاشاني در آن هنگام، اکثر توجهش به مسائل داخلي ايران بود و شايد هم براي دور بودن از برخي جريان‏هاي سياسي در داخل و پرهيز از درگيري و آلوده شدن بود که اين سفر پرمشقت حج را درآن موقع به‏خصوص، بر خود هموار کرده بود. به خاطر دارم که در آن سال، حدّت و شدّت گرما، فوق‏العاده بود و حدود دو هزار نفر از حاجيان کشورهاي مختلف از آفتاب زدگي و گرمازدگي هلاک شدند و تلفات ايرانيان نيز در حدود يک صد نفر بود. کساني هم که با آيت‏اللّه‏ کاشاني به حج آمده بودند، در مقامي نبودند که بتوانند ملاقاتها و مذاکراتي را در سطح بين المللي اسلامي رهبري کنند يا اقلاً به عهده بگيرند و اصلاً انديشه‏هايشان پيرامون اين قبيل موضوع‏ها دور نمي‏زند و به استثناي يک يا دو نفر، بقيه افرادي عادي و عامي و بي اطلاع و بي‏سواد بودند.

غرض‏نويسنده‏البته نقل‏خاطرات در زمينه ديلماجي و ترجمه در محضر آيت‏اللّه‏ کاشاني بود، اما چون مي‏دانم خواننده توقّع دارد چند کلمه‏اي هم در باره شخصيت اين رهبر روحاني که نقش مؤثري در يک مقطع تاريخي ايران به عهده داشت گفته شود، از اين رو خيلي کوتاه، به‏نکاتي دراين‏زمينه‏اشاره مي‏کنم:

شادروان آيت‏اللّه‏ کاشاني، دلير و پردل بود و از خطر نمي‏هراسيد و در مواقع سهمناک، خود را نمي‏باخت و خونسردي خود را از دست نمي‏داد. به خاطر دارم نزد او نشسته بوديم و گويا درخانه‏اي در قلهک بود که پشت سر هم کساني از تهران مي‏رسيدند و اخبار زد و خورد و تيراندازي و کشتگان و زخمي‏ها را پيرامون مجلس شوراي ملي مي‏آوردند. اين همان حوادث معروف تيرماه 1331 بود و خوب به يادم هست که يکي از اشخاص «جهانگير تفضلي» بود. آيت‏اللّه‏ کاشاني همه اين خبرهاي هيجان‏انگيز را با نهايت آرامش و حتي بي‏اعتنايي مي‏شنيد و از شوخي و نکته سنجي دست برنمي‏داشت، مثلاً به يکي که تعريف مي‏کرد چگونه از وسط آتش و خون آمده است گفت: معلوم مي‏شود کاشي نيستي؟! چون نکته‏هايي در مورد ترسويي کاشي‏ها رواج دارد و خود آيت‏اللّه‏ از اهل کاشان بود، همواره به کساني‏که لاف شجاعت مي‏زدند، مي‏گفت: «معلوم است کاشي نيستي؟!»

آيت‏اللّه‏ کاشاني نه تنها در فکر اندوختن مال‏نبود، بلکه بسيار دست‏ودل باز بود وآنچه داشت به صاحبان حاجت مي‏بخشيد واغلب‏بدهکاري‏بارمي‏آورد.

بدون خودنمايي، او فطرتاً فروتن و بي‏تکبّر بود و اين تواضع طبيعي، برخي از نزديکان و اطرافيان را گاهي جسور مي‏ساخت؛ مثلاً يکي از نوه‏هايش که در اروپا تحصيل مي‏کرد و تمايلات افراطي داشت وبه‏عربي‏مکاتبه‏مي‏نمود، نامه‏هاي تند وگاهي‏زننده به‏پدربزرگش مي‏نوشت و سياست و رفتار او را به باد انتقاد شديد مي‏گرفت ولي آيت‏اللّه‏ کاشاني خم به ابرو نمي‏آورد و کينه به دل راه نمي‏داد.

آنچه ازدستش برمي‏آمد، بدون قيد وشرط ، نسبت به‏هرکس‏که به او مراجعه مي‏کرد، حداکثرکمک‏رابه عمل‏مي‏آورد وبدين جهت توصيه‏هاي آيت‏اللّه‏کاشاني آنقدر شده بود که جز در موارد معين، کمتر نتيجه داشت. خود من هم مشمول التفات شدم و نامه‏اي با خط خود به «سيد باقر کاظمي» وزيرامور خارجه وقت نوشتند و در آن، از خانواده و من و از آشنايي‏ام به زبان عربي و به بعضي معلومات و مباحث مربوط به جهان اسلام و عرب به نيکي ياد کردند که فکر مي‏کنم دربايگاني وزارت خارجه محفوظ باشد. اين نامه موجب شدکه برخي از رؤساي ادارات آن وزارتخانه از من بخواهند که آنان را به خدمت آيت‏اللّه‏کاشاني ببرم.(18)

آقاي کاظم ازرمي کاردار سفارت ايران در جده نيز در تاريخ 22/7/1331 در سند شماره 709، گزارش مبسوطي از سفر مرحوم آيت‏اللّه‏ کاشاني به تهران مخابره کرده است که توجه خوانندگان محترم را به مشروح آن، در بخش دوّم و در شماره 44 فصلنامه «ميقات حج» جلب خواهيم کرد.

1 . روحاني مبارز آية اللّه‏ سيد ابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد، ج1

2 . همان، ج 2، ص 619

3 . پس از آن که دولت سعودي از تصميم آيت‏اللّه‏ کاشاني با خبر مي‏شود، به طور رسمي ايشان را دعوت و در طول سفر نيز امکانات لازم را در اختيار ايشان و همراهان قرار مي‏دهد و در نتيجه نگراني آقاي سيگاري از ناتواني در تدارک اين سفر برطرف مي‏گردد.

4 . روزنامه اطلاعات مورخ 25/6/1331 ه . ش، صص 1 و 4

5 . روزنامه اطلاعات، مورخ 13/6/31، صص 1 و 4

6 . روزنامه اطلاعات، مورخ 6/6/1331، صص 1 و 4

7 . «در روزنامه اطلاعات، مورخ 5/6/1331 ه . ش . خبرگزاري يونايتدپرس اين خبر را به‏گونه‏اي ديگر نقل کرده، چنين مي‏نويسد:

ديروز نيروهاي هوايي آمريکا براي اولين بار دست به کار بي‏سابقه‏اي زده بود. چندي قبل عدّه زيادي از زائران که براي حج عازم مکه مي‏باشند، وارد بندر بيروت شدند ولي به علت نبودن هيچ نوع وسيله نقليه، در وضع بسيار رقّت انگيزي گرفتار شده بودند.

دولت لبنان نيز که فاقد وسيله نقليه بود، چاره‏اي نديد جز اينکه از نيروي هوايي استمداد نمايد.

فقط نيم ساعت از اين تقاضا گذشته بود که 12 فروند از هواپيماهاي بزرگ مسافربري نيروي هوايي آمريکا در فرودگاه به زمين نشست و هر يک 50 نفر از زائران را به سمت مکه معظمه حمل نمودند. عدّه زائرين حدود 3000 نفر است که هواپيماهاي مزبور کلّيه آنها را تا ظهر امروز به‏طور مجاني به مکه حمل خواهند نمود.

به قرار اطلاع، عده زيادي از زوار ايراني جزو کساني هستند که از هواپيماهاي نامبرده استفاده کرده‏اند. روزنامه اطلاعات مورخ 5/6/1331 ص 3».

متن خبر، گوياي آن است که تحريفي در نقل صورت گرفته و امکان ندارد به دنبال درخواست، نيم ساعت بعد، دوازده فروند هواپيما در فرودگاه بيروت به زمين نشسته باشد. علاوه بر اين، هواپيماي بزرگ توان بردن بيش از پنجاه مسافر را دارد! و به نظر مي‏رسد همان نقل آقاي سيگاري صحيح است.

آيت‏اللّه‏ کاشاني در ضمن پرواز، قسمت‏هاي مختلف هواپيما را بازديد کرده، از خلبانان و از اين اقدام نيروي هوايي‏آمريکا قدرداني‏نمودند (روزنامه اطلاعات مورخ 8/6/1331 ه . ش، ص1)

8 . روزنامه اطلاعات در اين زمينه مي‏نويسد:

درجدّه، نماينده ملک سعود به‏فرودگاه آمده‏بود تااز رييس مجلس شوراي ملي‏ايران وهمراهان استقبال نمايد ولي به علت تأخير هواپيما موفق به ملاقات آيت‏اللّه‏ نشد و در وهله دوم معاون وزارت خارجه دولت سعودي از آيت‏اللّه‏ استقبال کرد. (اطلاعات، مورخ 25/6/1331، ص1).

9 . آقاي حاج محمد علي سيگاري، مصاحبه حضوري.

10 . روزنامه اطلاعات، مورخ 6/6/1331 ه . ش. ص4

11 . روزنامه اطلاعات مورخ 6/6/1331 ه . ش، ص 1.

12 . تاريخ و فرهنگ معاصر 6 ـ 7، ص 332، خوانندگان عزيز توجه دارند که آقاي سيگاري اظهار داشت که ما به دستور آيت‏اللّه‏ کاشاني پيش از رسيدن به ميقات، از بيروت احرام بسته و محرم شديم! و با توجه به اين مطلب، ضرورتي به احرام مجدد نبوده است!

13 . در تأييد اين سخن، توجه خوانندگان محترم را به گزارش روزنامه اطلاعات، مورخ 25/6/1331 جلب مي‏کنيم:

در روز عيد قربان در خطبه‏اي که همه ساله معمولاً قبل از شروع مراسم حج به نام ابن سعود خوانده مي‏شود از حضرت آيت‏اللّه‏ بنام «سيد الحجاج» ياد شد، در صورتي که همه ساله نام فاروق به عنوان «سيد الحجاج» در خطبه ذکر مي‏شده است.

14 . روزنامه اطلاعات، مورخ 16/6/1331 ه . ش. ص 8

15 . اطلاعات مورخ 25/6/1331، ص 1

16 . روزنامه اطلاعات مورخ 25/6/1331 ه . ش، ص 5

17 . قطعا در اينجا يک دندگي مطرح نبوده، بلکه ايشان بر اثر درخواست اکثريت حجاج و نيز مسائل و ديدگاه‏هاي فقهي، چنين نظري را برگزيده است. کما اينکه ايشان بلافاصله مي‏گويد: «البته او مي‏خواست به تکليف شرعي خود عمل کند.»

18 . مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، ج 6 و 7، ص 332 تا 335


/ 1