سفر حج مرحوم آيتاللّه کاشاني
پديدآورنده:سيّدعلي قاضيعسکر، آيتاللّه سيد ابوالقاسم کاشاني در سال 1264ه . ش . در تهران، در خانواده علم و فقاهت ديده به جهان گشود. پدرش مرحوم آيتاللّه حاج سيد مصطفي حسيني کاشاني، از بزرگان دين و از اعاظم فقها و مراجع تقليد عصر خود بود که در محضر بزرگاني چون مرحوم حاج شيخ محمد تقي، صاحبِ حاشيه، تلمّذ نموده و از ايشان اجازه اجتهاد دريافت کرده بود. وي در سال 1313 ه . ق . به عراق و حرمين شريفين سفر کرد و در نجف، در جوار پيشوايش امير مؤمنان عليهالسلام اقامت گزيد و به تدريس و تربيت طلاب علوم ديني پرداخت. با آغاز جنگ جهانيِ اول و تجاوز انگليسِ استعمارگر به عراق، از رهبران و طلايهداران نهضت ضدّ استعماري بود. و سرانجام پس از عمري مبارزه و تدريس، در سال 1333 ه . ق. بيمار و در کاظمين اقامت گزيد و در همانجا به ديدار حق شتافت و در جوار حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام مدفون گرديد. فرزند ايشان، مرحوم آيتاللّه سيد ابوالقاسم کاشاني نيز در چنين خانواده و محيطي پا به عرصه گيتي نهاد و تربيت شد. وي در سن 16 سالگي همراه با پدر به عتبات و سپس به حج مشرف گرديد و پس از مراجعت از حج، همچون پدر در نجف اشرف اقامت گزيد و در محضر ميرزا حسين خليلي تهراني و ديگر علما به تحصيل پرداخت و در سن 25 سالگي به درجه اجتهاد نايل آمد و در علوم ديني و حوزوي به حدي از رشد رسيد که مرحوم آيتاللّه ميرزا محمد تقي شيرازي، مرجع بزرگ شيعه، برخي از موارد استفتائات خود را براي اظهار نظريه، به ايشان ارجاع ميداد. آيتاللّه کاشاني مردي عالم، مجتهدي وارسته و دانشمندي آگاه به زمان بود. در نجف مدرسهاي با نام «مدرسه نوين علوي» تأسيس کرد که علاوه بر علوم و معارف اسلامي، رياضيات و حتي فنون نظامي نيز در آن تدريس ميشد. با توجه به مبارزات پدر و آشنايي با توطئه استعمارگران از آن دوران، در بسياري از مسائل سياسيِ زمان خود حضور داشت. وي برايکشته شدگان مسلمانِ الجزايري مجلس ترحيم گرفت و از رژيم فرانسه بيزاري جست. در ماجراي کانال سوئز مساعدتها داشت و هنگام بسته شدن قرارداد استعماري سال 1919م . در عراق همراه با علماي بزرگ، فتواي جهاد داد و با عشاير عرب بر ضدّ نيروهاي استعماري و اشغالگر به جنگ پرداخت و خود همراه با مرحوم آيتاللّه آقاي حاج سيد محمد تقي خوانساري، سلاح به دست گرفت و به ميدان جنگ رفت. ايشان علاوه بر عضويت در «هيأت عالي انقلابيون»، يکي از چهار عضو «کميته عالي جنگ حکومت انقلاب» نيز بود و با اينکه آن جنگ حدود شش ماه طول کشيد لباس رزم از تن برون نکرده و هيچگاه از جهاد و مبارزه باز نايستاد و تا سال 1920 م . د ر عراق، يکي از کارگردانان ميدان سياست و جنگ بر ضدّ متجاوزان انگليسي به شمار ميآمد. پس از شکست انقلابيون و سلطه انگليسيها بر عراق، کميسر عالي انگليس در بغداد، تسليمِ هفده تن از سرانِ انقلاب را، که يکي از آنها مرحوم آيتاللّه کاشاني بود، از شروط صلح با عراق تعيين کرد و حکم اعدام ايشان غياباً صادر گرديد. از اين رو وي شبانه به سوي ايران حرکت کرد و در 30 بهمن 1299 ه . ش . سه روز پيش از کودتاي رضاخان، وارد تهران شد و مورد احترام و تجليل مردم و مسؤولان وقت قرار گرفت. با شکلگيري حکومت رضاخان و اجراي توطئههاي مکرّر ضدّ ديني توسط وي؛ از جمله خلع لباس روحانيون و ماجراي کشف حجاب و ديدارش با آتاتورک در ترکيه و... مرحوم آيتاللّه کاشاني بار ديگر مبارزات خود را آغاز کرد و بر ضدّ رژيم پهلوي وارد عمل شد. پس از شهريور 1320 و عزل رضاخان از سلطنت، دولت انگليس از طريق نخست وزير وقت، فشار را بر ايشان بيشتر کرد و سرانجام در 27 خرداد سال 1323 ه . ش . ايشان را در گلابدرّه شميران دستگير و بازداشت کردند و حدود 28 ماه از عمر خود را در زندانهاي نيروهاي متّفقين در شهرهاي رشت، اراک و کرمانشاه سپري کرد. در دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي، با اينکه در تبعيد بود، توسط مردم به نمايندگي مجلس انتخاب گرديد ليکن نام ايشان به دستور ستاد ارتش متّفقين حذف شد و به زندان روسها در رشت انتقال يافت. با پايان يافتن جنگ جهاني دوم، در سال 1324 ه . ش . دستور آزادي ايشان صادر شد و در 27 شهريور همان سال، در ميان استقبال باشکوه مراجع و علما و اهالي قم وارد اين شهر گرديد و سپس به تهران آمد. در 26 تيرماه سال 1325 ه . ش . بار ديگر دستگير و به کمره (خمين فعلي) تبعيد گرديد و سرانجام در آبان 1325 ه . ش . آزاد و پس از توقف کوتاهي در برخي از شهرها به تهران بازگشت و در همان ماه به نمايندگي مردم در دوره پانزدهم مجلس شوراي اسلامي برگزيده شد. آيتاللّه کاشاني در يازدهم دي ماه 1326، با صدور اطلاعيهاي نسبت به تشکيل دولت غاصب اسرائيل اعلام خطر کرد و مردم را به تظاهرات به نفع مردم فلسطين فراخواند. در 20 دي ماه سال 1326 ه . ش . حدود سي هزار نفر از مردم تهران به دعوت ايشان در مسجد سلطاني (امام خميني فعلي) اجتماع کردند ليکن دولت وقت از سخنراني ايشان در آن گردهمايي جلوگيري کرد. در 28 ارديبهشت سال بعد نيز اعلاميهاي صادر کرد و مردم را به اجتماع در روز جمعه 31 ارديبهشت 1327 ه . ش . به همدردي با ملت فلسطين فراخواند. به دنيال تيراندازي به شاه در 15 بهمن 1327 ه . ش . و معرفي آيتاللّه کاشاني به عنوان عامل اصلي اين ترور، در شب 17 بهمن، ايشان و دامادش را به استناد ماده 5 قانون حکومت نظامي بازداشت کردند و به قلعه فلک الأفلاک خرم آباد انتقال دادند و سپس به بيروت لبنان تبعيد نمودند. در 21 فروردين سال 1329 ه . ش . و در دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي، بارديگر توسط مردم به نمايندگي مجلس برگزيده شد و در نتيجه با درخواست علما و روحانيون، بازاريان و اصناف و برخي احزاب سياسي، پس از يک سال و چهار ماه تبعيد در لبنان، آزاد گرديد و در روز 20 خرداد همان سال، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و استقبال بيسابقهاي از ايشان به عمل آمد. از اين سال به بعد، مبارزات مرحوم آيتاللّه کاشاني وارد مرحله ديگري شد. وي طرح وحدت کشورهاي اسلامي را مطرح ساخت و سپس جبهه واحدي از نيروهاي مذهبي و ملّي ايجاد کرد و در صدد تحقّق ملي شدن صنعت نفت برآمد. در 18 بهمن 1330 ه . ش . بار ديگر ايشان به نمايندگي دوره هفدهم مجلس شوراي ملي از حوزه تهران انتخاب شد و حدود يک ماه و شش روز رياست مجلس را بر عهده داشت ليکن پس از آن، اعلام کرد که خود در مجلس حضور نمييابد و نواب ايشان مجلس را اداره ميکنند. به دنبال کنارهگيري مصدّق و روي کار آمدن دولت قوام، مرحوم کاشاني که رهبري نهضت را بر عهده داشت، مردم را به قيام فراخواند و با کشته و مجروح شدن تعدادي از مردم، سرانجام قوام معزول و مصدق پيروزمندانه به عرصه حاکميت بازگشت. اما پس از فعل و انفعالات و حوادث گوناگون، اختلافات ميان ايشان و مصدق آغاز گرديد و وضعيت رفته رفته بحراني شد و در نتيجه اقتدار ملّي دچار آسيب گشت و ستمگراني که از عرصه حکومت کنار گذاشته شده بودند، بار ديگر به قدرت بازگشتند و حکومت را در اختيار گرفتند و دوراني تاريک و سياه را براي ايرانيان به وجود آوردند که ما در اين مقدمه به دنبال بيان آن نيستيم. آيتاللّه کاشاني سرانجام در 23 اسفند ماه 1340 ه . ش. پس از مدتي کسالت در تهران وفات يافت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسني عليهالسلام به خاک سپرده شد.(1) وي به هنگام مرگ از مال دنيا جز يک خانه موروثي، که آن هم در مقابل ده هزار تومان قرض در رهن بود، چيزي از خود به جاي نگذاشت.(2) بر اساس گفته آقاي دکتر محمود کاشاني، فرزند محترم ايشان، مرحوم کاشاني دو بار بيشتر به حج مشرف نشد؛ تشرّف نخست، در سال 1333 ه . ق . در سن 16 سالگي، همراه پدر بزرگوارش، از طريق عتبات عاليات بود و تشرّف دوم، در سال 1331 ه . ش. بود که سمت رياست مجلس شوراي ملي را بر عهده داشتند. از سفر نخست ايشان اطلاعات خاصي به دست نيامد. ليکن سفر دوم از اهميت ويژهاي برخوردار است که در اين نوشتار، اطلاعات جامع مربوط به اين سفرِ مهم و تاريخي را در اختيار خوانندگان گرامي قرار ميدهيم. اميد آنکه مورد استفاده واقع شود. اينجانب براي دستيابي به اطلاعات مربوط به اين سفر، ابتدا در صدد شناسايي و ديدار برخي از همسفران مرحوم آيتاللّه کاشاني برآمدم، تا بر اساس اظهارات و مشاهدات ايشان، خاطرات سفر را به صورت مستند ذکر کنم ليکن با تأسف، پس از جستجو روشن شد که همراهان و همسفران حجّ او، جز آقايان دکتر شروين و حاج محمدعلي سيگاري، زندگي را بدرود گفتهاند. تلفن آقاي دکتر شروين را از آقاي دکتر محمود کاشاني گرفته و با ايشان تماس برقرار نمودم. کمي بيمار بودند و اظهار داشتند پس از بيماري، آمادگي براي گفتگو را دارند. پس از مدتي بار ديگر تماس گرفتم امّا متأسفانه پاسخ شنيدم که ايشان چند روز است که از دار دنيا رفتهاند و بدينسان، از مصاحبه با نامبرده محروم شديم! محمّدعلي سيگاري
به سراغ آقاي «حاج محمد علي سيگاري»، تنها بازمانده آن سفر، که هماکنون رياست شرکت حمل و نقل هيراد را بر عهده دارند، رفتم. ايشان با روي باز از ما استقبال کردند و آگاهيهاي خود از اين سفر را به اين شرح در اختيار ما گذاشتند: «دوستي داشتم به نام آقاي حاج محمد باقر نيک نژاد که از تمکّن مالي خوبي برخوردار بود. روزي همراه او براي ديدن مرحوم آيتاللّه کاشاني، که در آن زمان؛ يعني سال 31 ه . ش. رييس مجلس بودند، به منزل يکي از علاقمندان ايشان، به نام آقاي حبيباللّه مفيد اصفهاني رفتيم. خانه وي سالن بزرگيداشت، مرحومکاشاني در کنار آننشسته بودوجمعي؛ از جمله برخي طلاب علومديني در محضر ايشان بودند. يکي از طلبهها به ايشان گفت: حضرتآيتاللّه! امسال برنامهريزي کرده و انشاء اللّه به حج مشرّف شويد؟ مرحوم آقا پاسخ دادند: من پول ندارم که به حج بروم! مرحوم محمد باقر نيک نژاد بلافاصله گفت: جناب عالي اگر تصميم رفتن به حج را داريد، همراه با شانزده نفر ديگر ـ جمعاً ـ ميهمان من باشيد، هزينه سفر را اينجانب تأمين ميکنم. آقا تشکّر کردند و ديگر دنباله صحبت گرفته نشد و ما دقايقي بعد خداحافظي کرده، از آن منزل بيرون آمديم. پس از خروج از منزل، به مرحوم نيک نژاد گفتم: خداوند پدرت را بيامرزد! اين چه صحبتي بود کردي؟ ما که نه عُرضه اين کار را داريم و نه ابزار و وسايلي که بتوانيم چنين هيئت بلند پايهاي را در سفر مهمّ مکه تدارک کنيم! وي پاسخ داد: کار نداشته باش، من تمام مخارج و هزينههاي آن را پرداخت ميکنم. گفتم: موضوع مخارج سفر نيست، امکانات سفر را چگونه فراهم ميکني؟ گفت: مهم نيست. گذشته ازاين، من سخني راگفتم، معلوم نيست اصلاً عملي شود يا نه؟ فرداي آن روز حضرت آيتاللّه پيغام دادند که شناسنامهها را آماده کنيد تا بفرستيم گذرنامه تهيه کنند. گفتم: حالا صبر کنيد، چرا به اين زودي؟! پاسخ دادند: حالا گذرنامهها را تهيّه ميکنيم ببينيم چه ميشود؟ اين خبر کمکم به گوش آقاي حمزه غوث سفير وقت عربستان درايران رسيده بود و او در همين رابطه به دفتر ما آمد و گفت: شنيدهام شما ميزبان حضرت آيتاللّه کاشاني هستيد؟ به من دستور دادهاند تا از شما سؤال کنم چند نفر هستيد و چه مدت در آنجا خواهيد ماند؟ و چه روزي حرکت خواهيد کرد؟ به ايشان پاسخ داديم: شانزده نفر هستيم و حدود 21 روز نيز سفر حج ما طول خواهد کشيد. اظهارات سفير عربستان تا حدودي به ما آرامش داد و فهميديم که آنها در زمينه امکانات و تدارکات اين سفر مهمّ، ما را ياري خواهند کرد.»(3) به اين ترتيب مقدمات سفر فراهم شد و روز سه شنبه، 4 ذيحجةالحرام سال 1371ه .ق . آيتاللّه کاشاني درميان ابراز احساسات پرشور مردم، به مکه عزيمت نمودند. روزنامه اطلاعات خبر اين بدرقه را اينگونه گزارش کرده است: «دهها هزار نفر از اهالي پايتخت رييس مجلس شوراي ملي را بدرقه کردند. ساعت هفت بعد از ظهر ديروز حضرت آيتاللّه کاشاني رييس مجلس شوراي ملي، به منظور زيارت خانه خدا و انجام مناسک حج، در ميان ابراز احساساتِ پرشورِ هزاران نفر از افراد طبقات مختلف و احزاب، که براي مشايعت ايشان در فرودگاه مهرآباد حضور يافته بودند، با هواپيماي سوئدي به سوي بيروت پرواز نمودند... . حضرت آيتاللّه صبح ديروز از شميرانات به منزل آقاي گرامي در تهران آمدند تا طبقات مختلف مردم به آساني بتوانند به ملاقات ايشان رفته و مراسم توديع و خداحافظي را به جاي آورند. از نخستين کساني که ايشان را ملاقات نمودند، آقاي کاظمي وزير دارايي و نايب نخست وزير بود. اين ملاقات حدود يک ربع به طول انجاميد و مقارن ساعت هشت بود که آقاي کاظمي منزل آقاي گرامي را ترک گفت. در اين ملاقات، آقاي حمزه غوث وزير مختار عربستان سعودي، به ملاقات حضرت آيتاللّه آمد و تا حدود ساعت 10 صبح بهطور خصوصي با ايشان مشغول مذاکره بود. اطرافيان حضرت آيتاللّه در مورد اين ملاقات اظهار داشتند که وزير مختار عربستان سعودي برنامه اقامت و پذيرايي از آيتاللّه را در عربستان سعودي به استحضار ايشان رسانيد که مورد موافقت آيتاللّه قرار گرفت، سپس به ترتيب، آقاي عرفاني وابسته مطبوعات سفارت کبراي پاکستان، يک دسته از روحانيون فارس ـ که به منظور مشايعت حضرت آيتاللّه از شيراز به تهران آمده بودند ـ چند تن از آقايان علما و در خلال اين مدت نيز عده کثيري از طبقات مختلف در منزل آقاي گرامي حضور مييافتند و پس از انجام مراسم خداحافظي خارج ميشدند. بعد از ظهر، چون ازدحام جمعيت بيشتر شده بود، ملاقاتها در حياط منزل انجام ميگرفت. مقارن ساعت پنج بعد از ظهر، آقايان ميلاني، شبستري و جلالي، نمايندگان مجلس و چند دقيقه بعد، اعضاي هيئت رييسه مجلس، به ملاقات آيتاللّه آمدند. در مقابل منزل آقاي گرامي، عدّه زيادي اجتماع نموده بودند و بالغ بر پنجاه اتومبيل، که متعلق به مشايعت کنندگان بود، ديده ميشد. حضرت آيتاللّه ساعت پنج و ربع بعد از ظهر براي گزاردن نماز به يکي از اتاقها رفتند و يک ربع بعد، به حياط بازگشتند و خطاب به جمعيت اظهار داشتند: آقايان! خداحافظِ همگي، التماس دعا از شما دارم! عدهاي از کساني که در مسافرت حج، همراه حضرت آيتاللّه هستند، قبلاً به فرودگاه رفته بودند، فقط آقاي شمس قناتآبادي و دو سه نفر ديگر در معيّت ايشان به فرودگاه حرکت کردند. مأمورين انتظامي از محل اقامت رييس مجلس تا فرودگاه مهرآباد، در دو طرف خيابان به فواصل معين صف کشيده بودند. پيشاپيش اتومبيل رييس مجلس، يک اتومبيل جيپ حرکت ميکرد و شعار ميداد و به دنبال اتومبيل آيتاللّه، اتومبيل مشايعين در حرکت بود، جمعيت کثيري مرکّب از افراد احزاب ايران و زحمتکشان و حزب جديدالتأسيس نهضت شرق و مجمع مجاهدين اسلام و اصناف بازار و عدهاي از اهالي قم که به اتفاق آقاي حاج سيد مرتضي آقازاده به همين قصد به تهران آمده بودند، با پرچم در فرودگاه حضور يافته بودند. چند تن از آقايان وزرا و عدهاي از نمايندگان مجلس و وزير مختار عربستان سعودي و چند تن از وزراي سابق و همچنين آقاي دکتر غلامحسين مصدّق و مهندس احمد مصدق به نمايندگي از طرف آقاي نخست وزير در فرودگاه ديده ميشدند. آقايان، سرتيپ کمال و سرتيپ نخعي، رييس و معاون شهرباني نيز در فرودگاه بودند و دستورهاي لازم جهت حفظ نظم و آرامش به مأمورين انتظامي ميدادند. مشايعين بلندگويي همراه داشتند که بهوسيلهآن، صداي تلاوت کلاماللّه مجيد به گوش ميرسيد. بعضي از اعضاي احزاب؛ از جمله آقاي نادعلي کريمي، نماينده کرمانشاه، نطقهايي در اطراف اتحاد و اتفاق و موفقيتهايي که در پرتو آن نصيب ملت ايران شده، ايراد نمودند. کارمندان شرکت هواپيمايي سوئد، مشغول آماده ساختن هواپيما بودند و بارهاي مسافرين را به داخل هواپيما انتقال ميدادند، چند تن از همراهان حضرت آيتاللّه که قبلاً به فرودگاه رفته بودند، در داخل هواپيما جاي گرفته بودند و انتظار ورود آيتاللّه را داشتند. ساعت شش و ربع بعد از ظهر بود که اتومبيل رييس مجلس از جاده جديد فرودگاه، که جاده اصلي را قطع ميکند، به سوي فرودگاه پيچيد و ساير اتومبيلها در جاده معمولي به راه خود ادامه دادند. اتومبيل آيتاللّه پس از آنکه به مقابل عمارت گمرک فرودگاه رسيد، توقف نمود و حضرت آيتاللّه به اتاق رييس گمرک راهنمايي شدند. با آنکه مأمورين انتظامي، طبق معمول، شديداً مانع ورود اشخاص به اين اتاق ميشدند، مع هذا، خبرنگاران جرايد و عکاسها و عدّه ديگري توانستند خط زنجير مأمورين انتظامي را شکافته، داخل اتاق رييس گمرک فرودگاه شوند. همين وضع مانع از آن شد که آقايان وزيران و نمايندگانِ آقاي نخست وزير بتوانند حضرت آيتاللّه را ملاقات نموده و مراسم توديع به عمل آورند. ساعت شش و نيم بعد از ظهر بود که تشريفات گمرکي خاتمه يافت و مأمورين فرودگاه اطلاع دادندکه مسافرين براي سوار شدن آماده شوند. حضرت آيتاللّه در حالي که عدهاي از اطرافيان حلقهوار ايشان را در ميان گرفته بودند، از اتاق رييس گمرک به طرف هواپيما حرکت نمودند. در اينجا نيز ازدحام جمعيت به حدي بود که با وجود ممانعت شديد مأمورين انتظامي، عدهاي از مشايعت کنندگان براي آنکه خود را به آيتاللّه برسانند، شيشههاي در و پنجره اداره گمرک را شکسته و داخل محوّطه فرودگاه شدند و به طرف آيتاللّه هجوم بردند. ابراز احساسات مردم به حدّي شديد بود که عبور از ميان جمعيت دشوار مينمود، که آقاي سرتيپ کمال و سرتيپ نخعي، به اتفاق عدّهاي پاسبان، به متفرّق نمودن جمعيت پرداختند و راه را براي حرکت باز نمودند. حضرت آيتاللّه پس از آنکه از پلّکان هواپيما بالا رفتند، ابتدا چند لحظهاي بالاي پلکان ايستاده و با تکان دادن سر و دست، به احساسات مشايعين پاسخ ميدادند، در نظر داشتند اظهاراتي نيز بنمايند، ولي به علت شدت ابراز احساسات ميسر نشد و آيتاللّه پس از آخرينخداحافظيبهداخلهواپيما رفتند. تصوير آيتاللّه کاشاني هنگام سوار شدن به هواپيما
پس از ايشان، بقيه همراهان و ساير مسافرين سوار هواپيما شدند. ساعت شش و سه ربع بود که پلّکان برداشته شد و درِ هواپيما بسته شد و فريادهاي مردم هنوز ادامه داشت که حضرت آيتاللّه از پشت يکي از شيشههاي باز، با تکان دادن دست به آن پاسخ ميدادند. چند لحظه بعد، موتورهاي هواپيما به کار افتاد. هواپيما براي پرواز به طرف باند فرودگاه حرکت کرد و نزديک ساعت هفت بعد از ظهر از زمين برخاست و پس از آن که چند دور در آسمان فرودگاه پرواز نمود، از نظرها ناپديد شد. همراهان حضرت آيتاللّه عبارت بودند از: آقاي سيد شمسالدين قناتآبادي، سيد مصطفي کاشاني، دکتر شروين، عباس ناجي سهرابي، محمد عليگرامي، محسن اراکي، سيدشمس الدين ابهري، و نُه نفر از بازرگانان و محترمين».(4) تصوير آيتاللّه کاشاني در هواپيما
آيتاللّه کاشاني در آستانه عزيمت به بيتاللّه الحرام، پيامي خطاب به مردم ايران صادر کرد و توسط فرزند ايشان آقاي سيد مصطفي کاشاني، روز دوشنبه 13/6/31 ه . ش مطابق با سوم ذيحجه 1371 ه . ق. ساعت 9 بعد از ظهر، از راديو قرائت گرديد. متن پيام به اين شرح است: بسم اللّه الرحمن الرحيم پس از سلام به برادران عزيزم، حال که خداوند متعال چنين توفيقي عنايت فرموده است، لازم ميدانم که در ضمن عرض توديع صميمانه، نکاتي چند را يادآور شوم: پس از عنايت پروردگار، هميشه از محبّتهاي برادرانه شما، در راه مبارزات خداپسندانه برخوردار بوده و نيروي ايمان و مهر شما را تأييدي از جانب خداوند براي خود دانسته و ميدانم، و افتخاري را که در يک عمر خدمتگزاري، با تحمّل مشقات و زحمات نصيب ايران و ملت مسلمان ميبينم، نيروي معنوي براي خود پنداشته و همين نيروي مقدس است که اين ضعيف را، بدون احساس خستگي و يا نياز به فراغت و استراحت دلگرم داشته و همين احساسات پاک است که مجال هرگونه رعايت ضروريات شخصيّه را از من دور داشته و اينک هم که از دوري شما برادران عزيز بينهايت متأسفم، باز مسرورم که به دنبال هدف و مقصود خود، که مسلّماً شما خواستار و مشتاق آن بوده و هستيد، ميروم. من به خوبي ميدانم که شما آرزومند يک اتّحاد واقعي و خللناپذير بين مسلمين جهان بوده و دير زماني است دريافتهايد که نخستين هدف سياست استعمار، ايجاد پراکندگي و نفاق بين مسلمانان، در اقطار جهان بوده است و از همين نفاق و شقاق لذّت بيپايان تاکنون بردهاند، ولي به عنايت خداي مهربان و هوشياري و بيداري شما که از خدمتگزارانِ واقعي تشويق کرده و ميکنيد، من ميروم تا قدمي فراتر از آنچه در ايران عزيز مطالعه ميشود بردارم. بر شما است که در دقايق استجابت دعا، از خدا موفقيت مرا در اين امر مهم بخواهيد. همانطوري که در سفرِ پيش، خداي مهربان به اشک ديدگان من ترحّم فرمود و نجات ملت مسلمان ايران را از پنجه استعمار فراهم ساخت، يقين دارم که در اين باره نيز به آه دلسوز شما و تضرّعات و استغاثههاي من توجه خواهد فرمود. برادرانم! اگر هدف مقدسي در پيش نبود، هرگز تاب دل کندن از وطن و شما هموطنان را نداشتم، اما چه کنم که نداي وظيفه مرا مأمور اين مسافرت ميکند و گرچه به سوگند نيازي نيست، ولي به خداي لايزال قسم که در راه اعتلاي دينِ حضرت خاتم النبيّين ـ صلواتاللّه وسلامه عليه ـ و استقلال ايران و آسايش ملل مظلوم جهان، نوشيدن شربت مرگ را بر خود گوارا ميدانم و چون در راه سفر، بر هر فردِ مسلماني لازم است که وصاياي خود را به بازماندگان خود نمايد، من به شما برادران عزيز که بازماندگان ديني و ملّي هستيد، آخرين و اهمّ وصاياي خود را کرده و در پيشگاه عدل الهي اتمام حجت مينمايم. عزيزانم! تا ميتوانيد دامان تقوي و مبارزه شرافتمندانه خود را از دست نداده و در راه عظمت دين و استقلال مملکت تا حدّ امکان بکوشيد و مخصوصا از نمايندگان ملت و احزاب ملّي و افراد ارتش رشيد ايران و مأمورين انتظامات مُصرّاً تقاضا دارم در اين هنگام که کوچکترين غفلتي؛ از حفظ و نظم و آرامش، موجب استفاده دشمنان مملکت ميگردد، در انجام وظايف خطير ملي مراقبت کامل داشته، و در راه حفظ نهضت و موجوديت وطن، کما فيالسابق فداکاري نمايند. ثانيا، در چنين موقع باريک که ملل دنيا چشم به رفتار شما دارند و ايران را حساسترين نقطه جهان ميپندارند، از نفاق و شقاق و سوء ظن برکنار باشيد و از ايجاد هرگونه تشنّج که موجب اخلال در امور و اصلاحات باشد بپرهيزيد و اخلالگران را از خود برانيد. من صريحاً ميگويم که هر فردي از افراد مملکت که موجب تشنج شود و يا آن را دامن زند، دشمن دين و مملکت است و خدايِ ايران او را به کيفر ميرساند و بر هر وطنخواهي لازم است که در حفظ نظم و آرامش و همکاري صميمانه با برنامههاي اصلاحيِ دولت، نهايت کوشش و مراقبت و مجاهدت را بنمايد. در خاتمه، از برادران گرامي تقاضا دارم که در مواقع دعا، خدمتگزار خود را، که جز سعادت شما و عظمت اسلام انديشهاي ندارد، فراموش نفرمايند. بديهي است که من هم، در هر کجا باشم، توفيق عموم را از خداوند متعال مسألت مينمايم.(5) و السلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته سيد ابوالقاسم کاشاني
هواپيمايي سوئدي پس از چند ساعت در فرودگاهبيروت به زمين نشست. روزنامه اطلاعات، مورخ 6/6/1331 ه . ش . خبر ورود آيتاللّه کاشاني به بيروت را اينچنين نقل ميکند: «ساعت ده بعد از ظهر روز سه شنبه، هواپيماي حامل حضرت آيتاللّه کاشاني، رييس مجلس شوراي ملي ايران در بين احساسات شديد مستقبلين در فرودگاه بيروت به زمين نشست. در فرودگاه، علاوه بر جمع کثيري از اهالي بيروت، تقريباً کلّيه ايرانيهاي مقيم اين بندر و عدّه زيادي از مقامات دولت لبنان حضور داشتند و مقدم آيتاللّه کاشاني را گرامي داشتند. هنگاميکه پروانههاي هواپيما خاموش شد و درِ هواپيما باز شد، جمعيت با صداي بلند فرياد زد: «يعيش السيّد العظيم» و عدّه ديگر فرياد ميزدند: «يعيش الجلالة المعظّم» و «يحيي سماحة السيد أبوالقاسم الکاشاني». حضرت آيتاللّه کاشاني نيز از بالاي پلکان هواپيما، با اشاره دست و سر، به ابراز احساسات مستقبلين پاسخ ميدادند و در فرودگاه با آيتاللّه آقاي سيد عبدالحسين شرفالدين موسوي، رهبر شيعيان لبنان، که به اتفاق جمعيت کثيري براي تجليل و استقبال به بيروت آمده بودند، ملاقات و مدّتي مذاکره کردند. آيةاللّه کاشاني در لبنان
حضرت آيتاللّه کاشاني در فرودگاه بيروت، در پاسخ به سؤال يکي از خبرنگاران، که انگيزه ايشان را از اين سفر جويا شده بود، اظهار داشتند: مسافرت من داراي دو جنبه مذهبي و سياسي ميباشد. در مدت توقّف در عربستان سعودي، با اعلي حضرت ملک ابن سعود و ساير رجال عربستان سعودي ملاقات نموده و نهضت پان اسلاميک را توسعه داده و از طريق اين جنبش، به عموم مسلمين ثابت خواهم کرد که در مبارزه ايران با انگلستان، حق با ملت ايران است. انگلستان از منابع نفتي ايران سالي 400 ميليون دلار استفاده ميکرده و اگر ايران اين ثروت را خود به دست بياورد، قادر خواهد بود با اجراي طرحهاي آبياري و ايجاد کارخانهها، فقر و بدبختي را در ايران ريشه کن سازد... . حضرت آيتاللّه کاشاني در لبنان با نخست وزير وقتِ آن کشور، آقاي ساميالصلح و تني چند از رجال سياسي و مذهبي ملاقات کردند».(6) آقاي حاج محمد علي سيگاري در ادامه خاطرات خود ميافزايد: «... وقتي به بيروت رسيديم، مشاهده شد که حدود هفتصد نفر حاجي در هواي گرمِ بيروت منتظر رفتن به حج هستند، ليکن هواپيما براي رفتن به جده وجود ندارد و آن تعداد هواپيمايي هم که داشتند جا نداشت و تکميل بود. فرودگاه بيروت نيز در آن زمان امکانات خوبي نداشت؛ شيروانيهايي بود که در زير آن حدود 700 حاجي به سر ميبردند و از تشنگي و هواي گرم در رنج بودند. در بين آنها مرحوم حاج محمود شربت اوغلي، کارواندار معروف نيز بود، وي نزد ما آمد و گفت: از حضرت آيتاللّه کاشاني بخواهيد ما را کمک کنند و از اينها بخواهند وسيلهاي براي رفتن اين عده به حج فراهم کنند. قرار شد پس از رفتن به محلّ اقامت، موضوع را به آقاي کاشاني منتقل کنيم. ما را از فرودگاه به هتلي در بيروت منتقل کردند، سفير وقت آمريکا در بيروت به دليل اينکه مرحوم کاشاني رييس مجلس بود، اجازه گرفته، به ملاقات ايشان آمد، در اين ملاقات، پس از خاتمه يافتن سخنان طرفين، مرحوم کاشاني به او فرمود: تعدادي از حاجيان ما در بيروت ماندهاند و شما که هواپيماهاي زيادي داريد، تعدادي از آنها را به ما اجاره بدهيد تا حجاج را به جده منتقل کنيم. سفير گفت: اجازه بدهيد سؤال کنم سپس به شما جواب خواهم داد. وقتي او رفت، مرحوم کاشاني به اطرافيان فرمود: تايکحاجيدراينجاباشدمنبه حج نخواهم رفت و انصافاً اين کار را هم کرد. فرداي آن روز سفير آمريکا پيغام فرستاد که با اعزام آنان موافقت شده و به ما نيز دستور دادهاند آنها را مجاني به جده ببريم.(7) اين خبر موجي از خوشحالي در حاجيان به وجود آورد و بحمداللّه همه آنها به حج مشرّف شدند. به دستور حضرت آيتاللّه کاشاني نذر کرده، از بيروت محرم شديم و با هواپيما به جدّه آمديم، وليعهد عربستان در جده براي استقبال آمده بود وليکن به دليل تأخير زيادي که هواپيما داشت، بازگشته بود.(8) اما تعداد پنج دستگاه ماشينِ بدون سقف، که در هر کدام يک افسر پليس نيز حضور داشت، فراهم ساخته بود تا ما را به ساختمان محل پذيرايي ببرند. در فرودگاه، عدهاي از مقامات و مسؤولان عربستان، همراه با برخي سفراي کشورهاي اسلامي به استقبال آمده بودند و با تشريفات خاصي ما را به ساختمان بزرگي در جده منتقل کردند. پس از صرف شام، به ما گفتند: ميتوانيد شب را اينجا بمانيد و ميتوانيد به مکه برويد. تصميم گرفته شد عازم مکه شويم، لذا با توجه به اينکه قبل از ميقات محرم شده بوديم، از همان جده عازم مکه شديم.(9) پس از ورود آيتاللّه کاشاني به جده، ايشان در نخستين اجتماعي که با حضور جمعي از نمايندگان سياسي ممالک شرقي و حجاجي که از اندونزي، پاکستان و هندوستان و کشورهاي عرب؛ از جمله مراکش و تونس برگزار شده بود چنين گفت: «رجال مؤثر و فعال ممالک اسلامي متوجه باشند که از فلسفه حج و تجمع مسلمين دنيا در مکه معظمه چه نتايج بزرگي ميتوان به دست آورد! موضوع حج تنها اداي يک وظيفه ديني نبوده، بلکه تجمع مسلمانان دنيا در سرزمين مقدس حجاز ميتوانست بالاترين فوايد را براي تسريع در آزادي ملل شرق از نفوذ دول استعماري عايد سازد و هر سال در موسم حج زمينه همکاريهاي وسيعي ميان کليه ممالک مسلمان جهان فراهم شود... ايشان افزودند: ... من علاوه بر اداي وظيفه مذهبي، قصد دارم هر چه بيشتر ممکن باشد، در اين سفر با حجاج ملل اسلامي تماس بگيرم و کليه مسلمانان دنيا را به يک همکاري بسيار وسيع، که زمينهاي براي ايجاد يک جبهه قوي در برابر استعمار باشد دعوت کنم... آيتاللّه کاشاني سپس ميگويند: ... ملل اسلامي امروز وضعي دارند که تصوير به عقيده من هنوز دول استعماري، خصوصا دولت انگليس، آن را درنيافتهاند و نميدانند بيداري و قيام ملل شرق چه قدرت معنوي و ماديِ جديدي را در دنياي آشفته امروزي ايجاد کرده و جبهه متحد ممالک اسلامي، يگانه عاملي است که ميتواند دنيا را از مشتعل شدن آتش جنگ سوّم، که بشريت را به فنا و زوال تهديد ميکند، جلوگيري نمايد. وضع عمومي ممالک اسلامي امروز نه تنها با بيست سال و ده سال پيش تفاوت دارد بلکه ميان وضع امروز با وضعي که پنج سال قبل؛ يعني هنگام پايان يافتن جنگ دوم جهاني برقرار بود نيز بياندازه متفاوت است. آن روز پاکستان و هندوستان در زير سلطه جابرانه انگليسيها لگدکوب ميشد و اندونزي زنجير اسارت اجنبي به گردن داشت. منابع نفت ايران در دست شرکت غاصبي بود که هر سال بيش از بودجه کلّ کشور ايران، از اين منبع سرشار استفاده ميکرد. ولي امروز اندونزي با هفتاد ميليون نفر جمعيت، پرچم آزادي خود را برافراشته و پاکستان در رديف دول مقتدر زنده جاي گرفته است. نفت ايران از دست شرکت غاصب انگليسي خارج شده و نام ايران به عنوان يک ملت مبارز در صف مقدم ملل مبارز دنيا نقش بسته است.»(10) پس از ورود آيتاللّه کاشاني به جده، دکتر محمد مصدق، نخست وزير وقت، تلگرافي به اين شرح به جده مخابره ميکند: حضرت آيتاللّه کاشاني دامت برکاته از اينکه به سلامتي وارد و توفيق اداي فريضه و دعاي خير درباره مسلمين براي آن جناب حاصل است مسرور و التماس دعا دارم.(11) دکتر محمد مصدق
آقاي جعفر رائد که در سال 1330 ه . ش. به عنوان دفتردار، همراه با مظفر اعلم، وزير مختار ايران در عربستان، به جده رفته بود و هنگام آمدن آيتاللّه کاشاني به حج در سال 1331 ه . ش. در جده حضور داشت، مشاهدات خود را چنين بازگو ميکند: «در مهرماه 1330 من با مظفر اعلم، که به سمت وزير مختار ايران در عربستان سعودي تعيين شده بود، به جده رفتم. و در سال 1331 آيتاللّه کاشاني، که به رياست مجلس انتخاب شده وهيچگاه درمجلس حضور نيافته بود، تصميم به سفر مکه و انجام مراسم حجگرفت وچون پرواز مستقيم از تهران به جده فراهم نبود، به اتفاق جمعي عازم سوريه و لبنان شد تا از آنجا با هواپيماي محلّي، راهيِ عربستان سعودي شود و هزاران نفر از ايشان پيروي کردند. اما شرکتهاي هواپيمايي محلّي سوريه و لبنان، به اندازه کافي هواپيما براي تأمين مسافرت اين همه زائر به عربستان سعودي نداشتند و چون روزهاي مخصوص حج به سرعت نزديک ميشد، التهاب وحشت زايي در ميان زائران ايراني درمانده در سوريه و لبنان به وجود آمده بود تا بالأخره ارتشِ دولتي غيرِ عربي، که هنوز پس از جنگ جهاني دوم، همه پايگاههاي خود را از منطقه برنچيده بود، به ياري شتافت و بهطور رايگان دوازده هواپيماي مسافربري در اختيار زائران ايراني گذاشت که مقدم بر همه آيتاللّه کاشاني و همراهان را به عربستان سعودي آورد و من که در فرودگاه جده جزو استقبال کنندگان بودم، به حکم سابقه خدمت در محضر آيتاللّه، از جمله کساني بودم که داخل هواپيما شده و خير مقدم گفتم. آيتاللّه کاشاني پس از پياده شدن، سراغ بعضي مواقيت حج ـ يعني نقاطي که از آن حاجي احرام؛ يعني دو حوله بزرگ سفيد به دور خود ميپيچد و نيت حج ميکند ـ گرفتند. ايشان چون مدتي درگير فعاليتهاي سياسي و اجتماعي بودند، در ذکر اسامي نامأنوسِ اين نقاط ، دچار اشتباه ميشدند و در واقع خيلي هم طبيعي بود. من براي ايشان توضيح دادم که عدهاي از علماي درجه اول و معروف به زهد و پرهيزگاري که در انجام اعمال مذهبي از هيچ امري سرسري نميگذرند؛ از جمله مرحوم آيتاللّه آقا سيد يونس اردبيلي از همان جده نيت کردند و احرام بستند و آيتاللّه کاشاني بالأخره متقاعد شدند و از همين قرار عمل کردند.»(12) آقاي حاج محمد علي سيگاري در ادامه خاطرات خود ميگويد: «در مکه نيز تشريفات خاصي براي ورود ايشان ترتيب داده بودند. در اواخر شب، مسجدالحرام را قرق کرده، ما را به داخل کعبه نيز بردند و آثار آنجا را به ما نشان دادند. پس از اعمال عمره تمتع در مکه مانديم تا آنکه وقت اعمال حج تمتع شد. سعوديهابه مااطلاع دادند که هر وقت بخواهيد به عرفات برويد ما آماده هستيم و اوضاع در آنجا مرتب است. براي هر کدام ما يک نفر پيشخدمت گذاشته بودند و در عرفات چند چادر بزرگ به پا کرده بودند که در آن فرشهاي قيمتي و شربت آلات گذاشته بودند. آن روز در عرفات به مسجد نمره هم رفتيم سپس به مشعر و پس از آن به منا آمديم. در منا نيز ساختمان بزرگي را به ما اختصاص دادند. ما اعمال منا را نيز انجام داده، پس از آن به مکه آمديم و اعمال پس از منا نيز تمام شد. مرحوم کاشاني در مدت اقامتش در مکه، در مسجدالحرام اقامه نماز جماعت ميکرد و سنّيها هم به نماز ايشان آمده، اقتدا ميکردند و واقعا مرحوم کاشاني از هر جهت مورد احترام آنها بود.(13) آيتاللّه کاشاني بر اساس اخباري که در جرايد آن زمان منتشر شد، قرار بوده با پادشاه عربستان نيز ديداري داشته باشد که به دلايلي اين ديدار صورت نميپذيرد و ايشان فرزندشان مرحوم آقاي سيد مصطفي کاشاني و شمس قنات آبادي را به نمايندگي خود براي ديدار به کاخ وليعهد عربستان اعزام و نامبردگان با امير سعود ملاقات ميکنند.(14) روزنامه اطلاعات، مورخ 25/6/1331 در اين زمينه مينويسد: «ابتدا قرار بود که آيتاللّه با وليعهد دولت سعودي ملاقات کنند و در ضمن راجع به پيامي که قرار بود روز عيد در مسجد بزرگ، در برابر کليه مسلمين قرائت نمايند، مذاکره به عمل آورند، ولي بعداً پس از مشاوره، اين تصميم عوض شد و حضرت آيتاللّه با وليعهد ملاقات ننمودند و از قرائت پيام نيز منصرف شدند.»(15) روزنامه اطلاعات در تکميل اين خبر مينويسد: «نمايندگان آيتاللّهکاشاني؛ يعني آقايان سيد مصطفي کاشاني و شمس قناتآبادي با وليعهد سعودي ملاقات نموده، پيامي از طرف ايشان به مشاراليه تسليم کردند. اين پيام در روزنامههاي آن دولت چاپ شد و مربوط به اتحاد و اتفاق دولتهاي عربي است. وليعهد در جواب پيام اظهار داشت که: هر نقشهاي از طرف دولت ايران براي اجراي فکر اتّحاد و اتفاق کشورهاي عرب پيش کشيده شود، دولت سعودي نخستين دولتي است که از آن پيروي خواهد کرد. آيتاللّه کاشاني پيام ديگري نيز از مدينه براي وليعهد ارسال کردند که مضمون آن مربوط به بناي يک سايبان جهت مدينه منوره (بقيع) بود که هنوز جوابش نرسيده است.»(16) متن پيامآيتاللّهکاشانيکه خطاب به ملک عبدالعزيز آل سعود پادشاه وقت عربستان ارسال داشتند: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مَنْ لا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ آلِهِ وَ صَحْبِهِ حضرة صاحب الجلالة الملک عبدالعزيز آل السعود ملک المملکة العربيّة السعودية المعظّم السلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته و بعد الدعاء لکم بالسلامة و طول العمر و التوفيق في خدمة الحرمين الشريفين و تنفيذ أوامر اللّه تعالي و الدعاء للشعب السعودي الکريم بالرفاه و السعادة و بلوغ أمانيه تحت ظلّ عاهلها العظيم. لا شکّ أنّ جلالتکم أعلم بحال المسلمين و الاختلافات المزعومة التي نخوت و لا تزال تنخرض الإسلام بحيث أدّت إلي الإنشقاق و التفرقة و لا شکّ انّکم بصفتکم من أعاظم ملوک الإسلام و بحکم المرکز الهامّ الذي تحتلّونه بين البلاد الإسلامية لمن أحرص الناس علي إحلال التفاهم و الودّ محلّ الاختلاف والبغض تمشيا مع سيرة السلف الصالح وعملاً بأوامر اللّه تعالي و إعلاء شأن المسلمين و السعي إلي إعادة أيّامهم المجيدة و عصورهم الذهبيّة. و الطريقة الوحيدة لإنقاذ البلاد الإسلامية من کابوس الاختلافات و الافتتانات، هي توحيد کلمتهم علي اختلاف مذاهبهم و المحافظة علي الأُصول دون الفروع و استبقاء اللباب دون القشور. و من حسن الحظّ أنّ الطوائف الإسلامية متّفقة في الأُصول و جميعا تعتقد بکلمتي الشهادة و بالقرآن و المعاد. وإن اختلفت في شيء فانّها تختلف في الفروع التي لا تمسّ الأساس و لا تبعث علي الإلحاد من حظيرة الدين. و قد باحثت عددا من القضاة و الفقهاء حين تشرّفي بزيارة المدينة المنوّرة قبل سنتين و برهنتُ لهم بالدلائل العقليّة و المنطقيّة إنّ الجمود علي الفروع و البقاء في نقطة واحدة تنتهي إلي الإخلال بالأُصول و تضرّ بسمعة الشريعة السمحاء و بالإضافة إلي ذلک، کان مثل هذا الجمود يبعدنا عن رکب العالم و تقهقرنا إلي ما قبل أربعة عشر قرنا في حين أنّ الدّين الإسلامي دين يوافق کلّ زمان و مکان ويجب أن يساير العالم و يسابق الزمان کي يبقي شامخ الرأس و يستطيع المسلمون من أن يعيشوا لدنياهم کما يعيشوا لآخرتهم. والحال، أنّ التحفّظ و الحرص علي الظواهر والتمسّک بالقشور دون اللّباب و اعتبار الفروع هي الکلّ في الکلّ دون الالتفات إلي الأُصول لا يجد بنا نفعاً فحسب بل يفتح ثغره بين المسلمين يدخل منها العدوّ فيزعزع الأرکان و يقضي حتّي علي الأُصول تدريجياً و هناک لعمري الطاعة الکبري و فحمية الإسلام و المسلمين العظمي. إنّي بصفتي عالم روحاني اعتزّ بالإسلام و أتمنّي عظمة المسلمين وانقاذهم من أغلال الاختلاف و مخالب المستعمرين الأعداء و بحکم الواجب الديني ـ دون الالتفات إلي فائدة شخصيّة ـ أسعي وراء اتّحاد المسلمين في کافّة أقطار الأرض و أحرص علي عظمة ملوکهم و زعمائهم و أخلص لمن يتولّي أمر المسلمين. و حيث انّ جلالتکم متمسّکون بتشييد دعائم الإسلام و مبانيه و تعظيم شعائراللّه أرغب من شفاف قلبي في مزيد عزّکم و سموّ مقامکم و محبوبيّتکم عند عموم المسلمين و أودّ من الصميم أن يتبوّأ جلالتکم مکانة مرموقة في قلوب المسلمين عامة علي اختلاف مذاهبهم وأن تکونوا عند حسن ظنّ الجميع في حين أنّ جمود بعض القضاة من الّذين لايلتفتون إلي السياسة العامة ومقتضياتها لجمع کلمة المسلمين لا يفسح المجال لبلوغ أمنيّتي و يصبح حجر عثرة في سهيل ذلک. و لابدّ هنا من الاعتراف بأنّ حرص جلالتکم علي صيانة حرمة الديار المقدّسة و تهيئة وسائل الراحة لزوّار بيتاللّه الحرام و لا سيّما إلغاء الضرائب علي الحجّاج في هذا العام، قد ألهج الألسن بالثناء و رفع الأکفّ بالدعاء ولکنّ المسلمين يرجون المزيد من حارس بيتاللّه الحرام قبلةالإسلام وضريح نبيّهم و تراثة. يا صاحب الجلالة ـ إنّ الصراع بين أقطار إيران و مصر و تونس المسلمة و بين الدول الاستعمارية هو صراع الموت والحياة، صراع الحقّ و الباطل، صراع الأُصول الدينية و الإلهيّة و ظواهر الکفر و الماديّة و أخيراً صراع بين الإسلام و الإلحاد. فعليه من الواجب و الفرض العيني علي المسلمين کلّ بحسب مرکزه أن يؤيّد ديناللّه و ينصر جنده و يشدّ أزر المسلمين بالقول و العمل و يتبع ما يوحيه إليه صلاح المسلمين و نصرتهم. و عليهذا فالمتوقّع من ملک الجزيرة مهد الإسلام و مولد سيّد الأنام أن يتقدّم قبل غيره في هذا السبيل و يحمل لواء الدعوة إلي الإتّحاد و الاتفاق و يزيل العقبات و يقود المجاهدين و يفوز بکسب الفخار في إحياء الدين و الشريعة و قطع أيدي الأجانب و المستعمرين عن کافّة الأقطار المسلمة و بأخذ ذلک يداً عنداللّه و الرسول و خالص المؤمنين. هذا هو المتوقّع و المأمول من جلالتکم و من کافة المسلمين لحکومتکم الموقّرة و من المناسب في هذا المقام، أن لانبخس حقّ معالي الشيخ حمزة غوث، الوزير المفوّض لجلالتکم في طهران إذ أنّ الرجل من الداعين إلي نبذ الاختلافات و اتّحاد المسلمين و التمسک بأُصول الدين الحنيف. و قد استطاع معاليه أن يفتح قلوب الإيرانيين لحبّ جلالتکم و يصل العاهل السعودي في سويداء القلوب بسعيه المشکور وأخلاقه الإسلامية الفاضلة ندعوا اللّه تعالي أن يکثر من أمثاله بين رجال المملکة السعودية و يوفّقه في خدمة الإسلام. وختاماً ـ يا صاحب الجلالة ـ لا أتمنّي من وراء کتابي هذا الاّ عزّ الإسلام و عظمة المسلمين و نظرا لما أکتبه نحو جلالتکم من احترام و ودّ و لما أعهد في جلالتکم من نظر ثاقب و رأي صائب وهمّة عالية دونها الراسيات أتأمل فوز مسألتي بالقبول و رعايتکم شؤون المسلمين قاطبة، أکثر من ذي قبل و أن تثمروا عن ساعد الجدّ في إعلاء کلمةاللّه و معاضدة الأقطار الإسلامية الّتي تکافح في سبيل الاستقلال و تناضل لنيل الحرّية و تذود عن حياضها معاضدة فعالة مؤثّرة و لاسيّما تأييد قضية تونس المعروضة علي مجلس الأمن الدولي و الاحتجاج علي أعمال فرنسا الجائرة في ذلک القطر الاسلامي الشقيق. و اللّه في عون العبد مادام العبد في عون أخيه. و السلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته و علي أصحاب السموّ انجا لکم الکرام و علي کافة اهالي البلاد. آقاي جعفر رائد، در رابطه با پيشنهاد خود به آيتاللّه کاشاني، مبني بر انجام ديدار ايشان با وليعهد عربستان مينويسد: «سيد مصطفي کاشاني، فرزند آيتاللّه کاشاني و شخص ديگري که هر دو به وکالت مجلس انتخاب شده بودند، از جمله همراهان بودند و من هم تقريباً در تمام مدتِ اقامت آيتاللّه در حجاز، در التزام بودم. روزي به ايشان گفتم شما ميهمان رسمي دولت سعودي هستيد و از شما و همسفرانتانکهمتجاوزازبيستنفر هستند، پذيرايي شايان ميشود، آيا آمادگي نداريد بهعنوان قدردانيازملک سعودبن عبدالعزيز پادشاه اين کشور ديدن کنيد؟ آيت اللّه آقاي سيد ابوالقاسم کاشاني، در جواب، به عادت هميشگي، سرش را تکان داد و به عربي گفت: «أنا مَلِکالمسلمين»؛ يعني من پادشاه مسلمين هستم و طبعا کسي با چنين اعتقادي به ديدار شاه حجاز نميرفت. ولي دستور دادند تا نامه نسبتا مفصّلي به زبان عربي خطاب به ملک سعود پادشاه عربستان سعودي نوشته شود که در آن براي نزديکي و اتّحاد مسلمانان و نيز جهت سر و سامان دادن به امور حج و عمره، پيشنهادهايي گرديده بود؛ از جمله آزاد گذاشتن روزهاي عرفه و عيد قربان بود تا هر فرقهاي هر روزيرا که از نظر مذهبي برايش مسلم شده است، اعمال مورد نظر حج را در آن روز برگزار نمايد. و شايان اشارهاست کهدر آن سال، درمورد رؤيت هلال ذيالحجه، ميان شيعيان و سنيان اختلاف افتاده بود و آيتاللّه کاشاني مايل بود مقامات سعودي به شيعيان اجازه دهند که يک روز ديرتر اعمال حج را به جا آورند. البته ملک سعود نه تنها اينپيشنهاد رانپذيرفتبلکهبه او برخورد؛ زيرا آن را مقدمه ايجاد دو دستگي بزرگي بين مسلمانان شيعه و مسلمانان سني در موسم حج ميدانست و دستور داد عدهاي سرباز و پليس به چادرهاي آيتاللّهکاشاني وسفيرايران ـ مظفراعلم ـ بفرستند تا از يک طرف مانع برگزاري جداگانه مراسم حج از طرف مسلمانان شيعه شوند و از طرف ديگر، اگر کسانيبه اين بهانه در صدد تجاوز به آنان برآيند، از آنها جلوگيري به عمل آورند. دعوت آيتاللّه کاشاني به انجام دو مراسم حج در صورت اختلاف شيعه و سني در ثبوت رؤيت هلال ماه شهر ذي الحجه، برخلاف انتظار مقامات سعودي و محافل اهل سنت بود؛ زيرا تصوّر ميکردند او که يک روحاني سياستمدار و آزاد منشي است، خواهان گذشت و سازش در اين قبيل مسائل فرعي است. گو اينکه مشکل بعدها از ميان برخاست؛ زيرا مراجع بزرگ در نجف و قم فتوي دادند که حجاج شيعه در رؤيت هلال ذيالحجهوروزهاي معينمراسمحجبايد ازتصميم دولت سعودي پيروي کنند. آيتاللّه کاشاني در نامه خود به پادشاه سعودي، به موضوع ديگري هم پرداخته بود و آن خرابه بودن قبرهاي امامان جهان تشيع در «مدينه» و لزوم تجديد بنا و سر و صورت دادن به وضع آنها بود، که اين مطلب هم مورد توجه مقامات سعودي قرار نگرفت. در واقع از پيش معلوم بود که عنوان کردن اين مطالب نه تنها اثر ندارد، بلکه نتيجه معکوس هم به بار ميآورد و من با آشنايي که به وضع محيط داشتم، اين پيشبينيها را گوشزد کرده بودم، ليکن آيتاللّه کاشاني که مرد يک دندهاي بود التفاتي نکرد.(17) البته او ميخواست به تکليف شرعي خود عمل کند و نيز در عالم روحانيت شيعه به ابتکار مهم و پر سر و صدايي دست بزند. درنامه آيتاللّه کاشاني به ملک سعود، به مطالب ديگري؛ مانند لزوم اتّحاد مسلمين هم تأکيد شده بود. در اين سفرِ حج، وسيله آشنايي ميان آيتاللّه کاشاني و ساير شخصيتهاي بارز علمي و سياسي و مذهبي جهان اسلام، که جهت برگزاري مراسم حج در مکه حضور داشتند، فراهم نشد و فقط چند نفري از حجاج مهم ساير کشورها از ايشان ديدن کردند. خود آيتاللّه کاشاني در آن هنگام، اکثر توجهش به مسائل داخلي ايران بود و شايد هم براي دور بودن از برخي جريانهاي سياسي در داخل و پرهيز از درگيري و آلوده شدن بود که اين سفر پرمشقت حج را درآن موقع بهخصوص، بر خود هموار کرده بود. به خاطر دارم که در آن سال، حدّت و شدّت گرما، فوقالعاده بود و حدود دو هزار نفر از حاجيان کشورهاي مختلف از آفتاب زدگي و گرمازدگي هلاک شدند و تلفات ايرانيان نيز در حدود يک صد نفر بود. کساني هم که با آيتاللّه کاشاني به حج آمده بودند، در مقامي نبودند که بتوانند ملاقاتها و مذاکراتي را در سطح بين المللي اسلامي رهبري کنند يا اقلاً به عهده بگيرند و اصلاً انديشههايشان پيرامون اين قبيل موضوعها دور نميزند و به استثناي يک يا دو نفر، بقيه افرادي عادي و عامي و بي اطلاع و بيسواد بودند. غرضنويسندهالبته نقلخاطرات در زمينه ديلماجي و ترجمه در محضر آيتاللّه کاشاني بود، اما چون ميدانم خواننده توقّع دارد چند کلمهاي هم در باره شخصيت اين رهبر روحاني که نقش مؤثري در يک مقطع تاريخي ايران به عهده داشت گفته شود، از اين رو خيلي کوتاه، بهنکاتي دراينزمينهاشاره ميکنم: شادروان آيتاللّه کاشاني، دلير و پردل بود و از خطر نميهراسيد و در مواقع سهمناک، خود را نميباخت و خونسردي خود را از دست نميداد. به خاطر دارم نزد او نشسته بوديم و گويا درخانهاي در قلهک بود که پشت سر هم کساني از تهران ميرسيدند و اخبار زد و خورد و تيراندازي و کشتگان و زخميها را پيرامون مجلس شوراي ملي ميآوردند. اين همان حوادث معروف تيرماه 1331 بود و خوب به يادم هست که يکي از اشخاص «جهانگير تفضلي» بود. آيتاللّه کاشاني همه اين خبرهاي هيجانانگيز را با نهايت آرامش و حتي بياعتنايي ميشنيد و از شوخي و نکته سنجي دست برنميداشت، مثلاً به يکي که تعريف ميکرد چگونه از وسط آتش و خون آمده است گفت: معلوم ميشود کاشي نيستي؟! چون نکتههايي در مورد ترسويي کاشيها رواج دارد و خود آيتاللّه از اهل کاشان بود، همواره به کسانيکه لاف شجاعت ميزدند، ميگفت: «معلوم است کاشي نيستي؟!» آيتاللّه کاشاني نه تنها در فکر اندوختن مالنبود، بلکه بسيار دستودل باز بود وآنچه داشت به صاحبان حاجت ميبخشيد واغلببدهکاريبارميآورد. بدون خودنمايي، او فطرتاً فروتن و بيتکبّر بود و اين تواضع طبيعي، برخي از نزديکان و اطرافيان را گاهي جسور ميساخت؛ مثلاً يکي از نوههايش که در اروپا تحصيل ميکرد و تمايلات افراطي داشت وبهعربيمکاتبهمينمود، نامههاي تند وگاهيزننده بهپدربزرگش مينوشت و سياست و رفتار او را به باد انتقاد شديد ميگرفت ولي آيتاللّه کاشاني خم به ابرو نميآورد و کينه به دل راه نميداد. آنچه ازدستش برميآمد، بدون قيد وشرط ، نسبت بههرکسکه به او مراجعه ميکرد، حداکثرکمکرابه عملميآورد وبدين جهت توصيههاي آيتاللّهکاشاني آنقدر شده بود که جز در موارد معين، کمتر نتيجه داشت. خود من هم مشمول التفات شدم و نامهاي با خط خود به «سيد باقر کاظمي» وزيرامور خارجه وقت نوشتند و در آن، از خانواده و من و از آشناييام به زبان عربي و به بعضي معلومات و مباحث مربوط به جهان اسلام و عرب به نيکي ياد کردند که فکر ميکنم دربايگاني وزارت خارجه محفوظ باشد. اين نامه موجب شدکه برخي از رؤساي ادارات آن وزارتخانه از من بخواهند که آنان را به خدمت آيتاللّهکاشاني ببرم.(18) آقاي کاظم ازرمي کاردار سفارت ايران در جده نيز در تاريخ 22/7/1331 در سند شماره 709، گزارش مبسوطي از سفر مرحوم آيتاللّه کاشاني به تهران مخابره کرده است که توجه خوانندگان محترم را به مشروح آن، در بخش دوّم و در شماره 44 فصلنامه «ميقات حج» جلب خواهيم کرد.
1 . روحاني مبارز آية اللّه سيد ابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد، ج1 2 . همان، ج 2، ص 619 3 . پس از آن که دولت سعودي از تصميم آيتاللّه کاشاني با خبر ميشود، به طور رسمي ايشان را دعوت و در طول سفر نيز امکانات لازم را در اختيار ايشان و همراهان قرار ميدهد و در نتيجه نگراني آقاي سيگاري از ناتواني در تدارک اين سفر برطرف ميگردد. 4 . روزنامه اطلاعات مورخ 25/6/1331 ه . ش، صص 1 و 4 5 . روزنامه اطلاعات، مورخ 13/6/31، صص 1 و 4 6 . روزنامه اطلاعات، مورخ 6/6/1331، صص 1 و 4 7 . «در روزنامه اطلاعات، مورخ 5/6/1331 ه . ش . خبرگزاري يونايتدپرس اين خبر را بهگونهاي ديگر نقل کرده، چنين مينويسد: ديروز نيروهاي هوايي آمريکا براي اولين بار دست به کار بيسابقهاي زده بود. چندي قبل عدّه زيادي از زائران که براي حج عازم مکه ميباشند، وارد بندر بيروت شدند ولي به علت نبودن هيچ نوع وسيله نقليه، در وضع بسيار رقّت انگيزي گرفتار شده بودند. دولت لبنان نيز که فاقد وسيله نقليه بود، چارهاي نديد جز اينکه از نيروي هوايي استمداد نمايد. فقط نيم ساعت از اين تقاضا گذشته بود که 12 فروند از هواپيماهاي بزرگ مسافربري نيروي هوايي آمريکا در فرودگاه به زمين نشست و هر يک 50 نفر از زائران را به سمت مکه معظمه حمل نمودند. عدّه زائرين حدود 3000 نفر است که هواپيماهاي مزبور کلّيه آنها را تا ظهر امروز بهطور مجاني به مکه حمل خواهند نمود. به قرار اطلاع، عده زيادي از زوار ايراني جزو کساني هستند که از هواپيماهاي نامبرده استفاده کردهاند. روزنامه اطلاعات مورخ 5/6/1331 ص 3». متن خبر، گوياي آن است که تحريفي در نقل صورت گرفته و امکان ندارد به دنبال درخواست، نيم ساعت بعد، دوازده فروند هواپيما در فرودگاه بيروت به زمين نشسته باشد. علاوه بر اين، هواپيماي بزرگ توان بردن بيش از پنجاه مسافر را دارد! و به نظر ميرسد همان نقل آقاي سيگاري صحيح است. آيتاللّه کاشاني در ضمن پرواز، قسمتهاي مختلف هواپيما را بازديد کرده، از خلبانان و از اين اقدام نيروي هواييآمريکا قدردانينمودند (روزنامه اطلاعات مورخ 8/6/1331 ه . ش، ص1) 8 . روزنامه اطلاعات در اين زمينه مينويسد: درجدّه، نماينده ملک سعود بهفرودگاه آمدهبود تااز رييس مجلس شوراي مليايران وهمراهان استقبال نمايد ولي به علت تأخير هواپيما موفق به ملاقات آيتاللّه نشد و در وهله دوم معاون وزارت خارجه دولت سعودي از آيتاللّه استقبال کرد. (اطلاعات، مورخ 25/6/1331، ص1). 9 . آقاي حاج محمد علي سيگاري، مصاحبه حضوري. 10 . روزنامه اطلاعات، مورخ 6/6/1331 ه . ش. ص4 11 . روزنامه اطلاعات مورخ 6/6/1331 ه . ش، ص 1. 12 . تاريخ و فرهنگ معاصر 6 ـ 7، ص 332، خوانندگان عزيز توجه دارند که آقاي سيگاري اظهار داشت که ما به دستور آيتاللّه کاشاني پيش از رسيدن به ميقات، از بيروت احرام بسته و محرم شديم! و با توجه به اين مطلب، ضرورتي به احرام مجدد نبوده است! 13 . در تأييد اين سخن، توجه خوانندگان محترم را به گزارش روزنامه اطلاعات، مورخ 25/6/1331 جلب ميکنيم: در روز عيد قربان در خطبهاي که همه ساله معمولاً قبل از شروع مراسم حج به نام ابن سعود خوانده ميشود از حضرت آيتاللّه بنام «سيد الحجاج» ياد شد، در صورتي که همه ساله نام فاروق به عنوان «سيد الحجاج» در خطبه ذکر ميشده است. 14 . روزنامه اطلاعات، مورخ 16/6/1331 ه . ش. ص 8 15 . اطلاعات مورخ 25/6/1331، ص 1 16 . روزنامه اطلاعات مورخ 25/6/1331 ه . ش، ص 5 17 . قطعا در اينجا يک دندگي مطرح نبوده، بلکه ايشان بر اثر درخواست اکثريت حجاج و نيز مسائل و ديدگاههاي فقهي، چنين نظري را برگزيده است. کما اينکه ايشان بلافاصله ميگويد: «البته او ميخواست به تکليف شرعي خود عمل کند.» 18 . مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، ج 6 و 7، ص 332 تا 335