1ـ اموال عمومى
اين اموال در دست امام قرار دارد و چون امام سرپرستى آن اموال را بر عهده دارد موظف است كه منافع آنها را در مصالح مسلمين صرف كند، و بيتالمال نيز ابزارى براى انجام آن مصالح است1؛ پس مىتوان گفت كه امام در اينگونه اموال اختيارات محدودى دارد و وظيفه اصلى ايشان نظارت بر بهرهبردارى از اين اموال و صرف آنها يا منافع آنها در مصالح مسلمين مىباشد.2ـ اموال امام
اختيار اين اموال بهدست كسى است كه موصوف به صفت امامت باشد. اختيارات امام در اينگونه اموال از نوع قبل بيشتر است، چون اولاً: هزينه آنها بهطور مطلق در اختيار امام يا حاكم قرار دارد و ثانياً: مصارف آنها نيز نامشخص است؛ بدين معنا كه امام حتى مجاز است كه بخشى از اين اموال را به فردى هبه كند2 و يا در هر موردى كه مصلحت بداند مىتواند از اين اموال استفاده كند. محقق درباره انفال كه قسمى از اين نوع اموال است مىگويد:وهى ما يستحقه الامام من الاموال على جهة الخصوص3.گفتنى است كه هرگونه تصرف در اين اموال بايد با اجازه امام صورت گيرد و بدون اجازه، حكم غصب دارد؛ پس بهطور خلاصه مىتوان گفت چون امام سرپرستى و مديريت جامعه را بر عهده دارد بايد اموالى در اختيار ايشان قرار گيرد تا برحسب مصلحتسنجى خويش از آنها در مصالح عامه استفاده كند.1. شرايع الاسلام، ص862.2. همان، ص137؛ اين مفهوم از اين جمله محقق استنباط مىشود كه گفته است: «الثانية: اذا قاطع الامام على شىء من حقوقه حل له ما فضل عن القطيعة ووجب عليه الوفاء». اين جمله با فرض اينكه امام مىتواند قسمتى از حقوق و اموال خود را به ديگران ببخشد بيان شده است. البته روشن است كه اموال شخصى وى منظور نيست، بلكه منظور اموالى است كه به سبب سِمَت امامت در اختيارش گذاشته شده است و دليل اين حكم [جواز اعطاء] مصالحى است كه امام در نظر دارد.3. همان، ص136.