مراحل امر به معروف و نهى از منكر - اندیشه سیاسی محقق حلی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اندیشه سیاسی محقق حلی - نسخه متنی

روح الله شریعتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حيثيت اجتماعى وى ضرر مىبيند در هر دو صورت، ضرر به خودِ شخص است و وجوب هر دو فريضه از وى برداشته مىشود. به اعتقاد محقق، اگر چنين ضررى به خود فرد وارد نمىشود، بلكه به يكى از مسلمين وارد مىشود، باز چون موجب ضرر به فردى از مسلمانان مىشود با آن اهميتى كه در امر به معروف و نهى از منكر وجود دارد، اين امر از وجوب ساقط مىشود و اين نشان از اهميت به حرمت فرد مسلمان است كه شارع براى جلوگيرى از لكه‏دار شدن حيثيت مسلمانى راضى است واجبى انجام نشود. اين نكته لازم است كه ضرر اگر فعلى نباشد و وجود آن در آينده بر اثر امر و نهى فعلى عقلايى باشد باز وجوب آن دو را ساقط مىكند1. چنان‏چه دو ضرر تزاحم كنند؛ يعنى هم امر به معروف و نهى از منكر و هم ترك آن‏ها ضرر داشته باشد در اين‏صورت، هر كدام كه ضرر بيش‏ترى دارد و اهميتش كم‏تر از ديگرى است، عمل نمىشود.

مراحل امر به معروف و نهى از منكر

محقق پس از بيان شرايط امر به معروف و نهى از منكر به بيان مراحل اين دو فريضه مىپردازد و مراحلى براى آن بيان مىكند كه عبارت‏اند از: 1ـ قلبي؛ 2ـ زباني؛ 3ـ يدي2 كه در ذيل به شرح اين سه مرحله مىپردازيم:

1ـ مرحله قلبى

اين مرحله نازل‏ترين مرحله است؛ بدين معنا كه شخص قلباً از منكرى كه فردى انجام مىدهد يا معروفى كه ترك مىكند متأثر و ناراحت شود و اين تأثير درونى خود را به فرد برساند حضرت امير عليه السلام مىفرمايند:

امرنا رسول الله6 أن نلقى اهل المعاصى بوجوه مكفهرّة3؛

پيامبر به ما دستور مىداد كه با چهره‏هاى اخم‏آلود با اهل گناه برخورد كنيم.

1. همان، ص259؛ چنان‏كه محقق مىگويد: «الرابع: الا يكون فى الانكار مفسدة فلو ظن توجه الضرر اليه او الى ماله او الى احد من المسلمين سقط الوجوب».

2. همان، چنان‏كه محقق مىگويد: «ومراتب الانكار ثلاث: بالقلب وهو يجب مطلقاً وباللسان وباليد».

3. وسائل الشيعه، ج11، ص413، باب 6 (امر به معروف) حديث 1.

/ 348