بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مىكرد. وى با علماى شهر حلّه در ارتباط بوده و اين ارتباط به حدى رسيد كه فرزند خود، ابوالقاسم علىبن محمد علقمى را براى فراگيرى علوم دينى به حوزه حلّه فرستاد. شايد اين مراودتها، حلّه و علماى شيعى مذهب آن شهر را از آزار و اذيت اطرافيان خليفه دور مىداشت و چه بسا عنايات اين وزير سبب رونق آن حوزه و جلوگيرى از بدرفتارى با عالمان آن شهر مىگرديد.هولاكو در مسير كشورگشايى خود به همدان رسيده بود و نامههايى بين او و خليفه عباسى در تسليم خليفه رد و بدل شد. خليفه تهديدهاى هولاكو را همانند تهديد برخى فاتحين دانسته و از نامه دعوت سرباز زد. مؤلف «تاريخ مغول در ايران» به نقل از جامع التواريخ رشيدالدين فضلالله و تاريخ وصاف مىنويسد:خليفه خطرى را كه در آن لحظه تهديدش مىكرد، در نيافت و با اعزام رسولى كه مورد نظر مغولان نبود، خشم فرمانرواى مغولان را برانگيخت. اطرافيان المستعصم نه تنها بسيار ناقابل، بلكه خيانتكار نيز بودند. وزير خليفه، ابن علقمى مخفيانه با هولاكو ارتباط برقرار كرد، ولى خان مغول به راهنمايىهاى وى چندان اعتمادى نداشت، همچنين امراى لشكر خليفه نيز چندان درستكار نبودند. خليفه نخست مىخواست فرمانروايى هولاكو را به رسميت بشناسد و دستور دهد به نام وى خطبه بخوانند، اما اطرافيان توانستند نظر وى را تغيير دهند1.خلاصه اينكه خليفه به مشاورههاى وزير خود پشت كرده و با قبول گفته برخى از اطرافيان موجب ويران شدن بغداد و كشتار بىرحمانه هزاران مسلمان به دست پادشاه خونخوار مغول شد.سپاهيان مغول در راه بغداد به حلّه رسيدند. مردم آن شهر با تدابيرى كه علماى حلّه انديشيده بودند شهر را ترك گفته و تنى چند از انديشمندان خود را براى گفتوگو با پادشاه مغول به اردوگاه وى فرستادند.1. برتولد اشپولر، تاريخ مغول ايران، ص 55.