قبله عشق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قبله عشق - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قبله عشق

امام دلها بود. صد قافله جان را با خود ربود. بارقه اى از روح الهى را باز نمود. در ساليان قحطى رشادت و مردانگى كوه استوار قوت بود. نمى توان او را با نامى خواند و با وصفى ستود. كلمات در دامنه قله وجودى او مى لغزند و بر زمين مى افتتد. صاحبان طبع با كلمات و حروف درگيرند و خرده طبع شاعرانه درانبوه حروف پيچاپيچ گم مى شوند.او طبع سيال و دقيق زمانه بود. آهنگ هزاران نغمه در موسيقاى كلام او محو مى شدند.

او فقيه بوداما فقه را دكان نساخت . به جهاد شهره شداما نماز شب رااز ياد نبرد. شعر مى گفت اما در تخيل و ستايش پيش نرفت .او خيال را مركب عرفان ساخت و معرفت را قربانى تخيلات و موهومات نساخت . او مفسر بود امااز رو تفسير نمى گفت اوراق را واگويه نمى ساخت .او از ورق دل مى خواند واز راز هزاران معما پرده بر مى داشت . قائد طريقت بوداما شريعت را در مسلخ باطنى گرى قربانى نكرد. فيلسوف بودامااز متن قرآن و حديث دور نشد.

او كلمه جامعه الهى در عصر نو بود واين قلم و هزاران چون او در عجزاز آن كه پرتوى از آفتاب گيرند و گوشه اى از گفته ها و ناگفته ها را باز گويند.

اما در حد توان واستطاعت و با عنايت از بزرگوارى و رحمت آن روح تابناك اين نوشتار مرقوم مى شود. به اميد آن كه از ديده اغماض خوانندگان گذر كند و فروافتادگى كلام را از دشوارى راه و قلت بضاعت بنگرند وامام شهيدان وامت امام ياور باد.

تفسير قرآن

امام با قرآن محشور بود. در كتاب حق سيماى جان خويش را مى طلبيد و در تصويراين نقش كوشيد و ترسيمى ازانسان قرآنى را در روزگار مهجوريت آن ذكر مسطور به نمايش گذارد.او تاخت و تازاغيار را به ساخت قلمرو قرآن مى ديد. بارها به فرزندان معنوى خويش هشدار داد كه : بايستى راه بازگشت به قرآن را باز گيرند.او منادى بلند رجوع مجدد به وحى منزل الهى بود. كتابى كه در روزگارانى در غربت تفسير بود و درن چنگال قرائت خشك و خرافات اسير و در دوره معاصر در گردونه تاويل غرض مداران و بيگانگان از معارف آن سخن گفتار.اوامت اسلامى را محتاج بسيجى مى ديد تا غبارها رااز آن بزدايند و پرده هاى غفلت و جهل را به كنارى نهند.

آن بزرگوار به فرزندان خويش هشدار داده بود:

[اى حوزه هاى علميه و دانشگاههاى اهل تحقيق بپاخيزيد و قرآن كريم رااز شر جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از سوى علم و عمد به سوى قرآن تاخته و مى تازند نجات دهيد] 1 .

او زمان روى آورى به قرآن را عاجل مى شمرد و تاخير در آن را قرين آفت و رفيق ندامت . تاكيد داشت كه در بهار تحصيل بايستى بذر علاقه و آموزش و تحقيق را در معارف قرآنى كاشت و رشد داد.اعتماد به ايام فراغت در سنين كهولت خوابى خوش و بى تعبيراست . آنان كه نكوشيده اند كه مدار تحصيل و تدريس رااز روزگاراوليه حيات آموزشى با قرآن بياميزند واز عطر آن زندگانى خويش را دلاويز سازند در محروميت ابدى به سر خواهند برد. و در دوران رخوت تن و جان واشتغال ذهن به انبوه علوم و فنون رهزن نمى توان چندان اميدى بر بست و در پلكان بى انتهاى معارف

قرآنى گامى برداشته واز دره خوفناك دانشهاى اغواگر به معارف جان پرور راه يافت . آن بزرگوار اظهار كرده بودند:

[شمااى فرزندان برومنداسلام ... تدريس قرآن در هر رشته اى از آن را محط نظر و مقصداعلامى خود قرار دهيد. مبادا خداى ناخواسته در آخر عمر كه ضعف پيرى بر شما هجوم كرد از كرده ها پشيمان و تاسف بر ايام جوانى بخوريد]. 2

امام باارائه جلسات چند در زمينه تفسيرام الكتاب (سوره حمد) دريافت شهودى خود رااز مفاهيم قرآنى نشان دادند.اين تلقى نگرشى به زاويه هاى باطنى قرآن و گذرى از تعبيرات رائج و تفسيرات ظاهرى بود.امام سنت درهم شكنى ظواهر متداول وابداع ظواهرى نوين در الفاظ قرآنى را پديد آوردند. ظواهرى كه به امداد مجموعه اى از معارف دينى پديد آمده اند و در محدوده الفاظ ويژه يك آيه محصور و منحصر نمانده اند.اينگونه تفسير گر چه سنت انديشان را به عكس العمل هائى فرا خواند اما حصارى ناخوشايند را در محيط قرآن در هم ريخت و راه فتح قلل معارف قرآنى و دستيابى به ژرفاى مفاهيم فرقانى را باز گشود.

امام قرآن راحقيقتى ماوراء جلوه هاى ظاهر كلمات مى ديد واين تلقى باورى ديگر مى آفريد.ايشان گفته بودند:

[قرآن يك حقيقتى است واين حقيقت هم بر قلب وارد مى شود و قرآن سراست . سر مسراست مسر مستر به سراست . سر مقنع به سراست و بايد تنزل كند پايين بيايد تااين كه به مراتب نازله برسد. حتى به خود قلب رسول الله كه وارد مى شد باز هم تنزل بود. تنزل كرده بود تا به قلب وارد مى شد. بعد هم از آنجا بايد نازل بشود تا برسد به آنجايى كه ديگران هم از آن بفهمند]. 3

در طريق وصول به آن حقيقت پنهان اعتلاى جان لازم است و سنخيتى شايسته اغيار در حريم آن راه نيابند و بيگانگان توشعه نگيرند.از ديگر سوى بايد باور داشت كه از آن مفاهيم بلند يك زبان قدرت حكايت و روايت ندارند. هر بيان و تعبير چهره اى را باز مى گشايد و زاويه اى را روشنگرى مى كند. غلظت حجاب نورى بر رخ معارف قرآنى چندان است كه هر مفسر وانديشه گر گوشه اى از حجب را بر مى كشد و ذات نورانى رااز هاله هاى پيرامون به كنارى مى زند و نمايانش مى سازد.امام در مجموعه مباحث تفسيرى ياد شده اشارتى شايسته به اين اختلاف زبانها و تعبيرات

دارند و هشدارى جدى به ساده انديشانى مى دهند كه چماق تكفير را آلت حرب دارند و در هر منازعه علمى بى مهابا فرود آرند.ايشان فرموده اند:

[قرآن ... مثل سفره اى است كه هر كس به اندازه خودش بايداز آن استفاده كند مال يك دسته نيست مال همه است مال همه مردم است ... مطالب مختلفه نيست تعبيرات مختلفه است و زبانها مختلف ...اين مقدمه بود براى همه مسائلى كه بعدها پيش مى آيد.اگر عمرى باشد كه اگر ما هم يك چنين تعبيراتى احتمال داديم نگوييد كه اين تعبيرات را شما دوباره به ميدان آورديد. نخير بايد دوباره بيايد. من به مرحوم آقاى شاه آبادى رحمه الله كه براى عده اى از كاسبها آنجا مى آمدند ( ايشان مسائل را همانطورى كه براى همه مى گفت براى آنها مى گفت ) من به ايشان عرض كردم : آخراينها واين مسائل ... گفت : بگذاراين كفريات به گوش اينها هم بخورد!

ما چنين اشخاصى داشته ايم . حالااگر به سليقه من درست در نمى آيد كه نمى شود گفت كه اينها فلان و فلان ازاشتباهات است]. 4

امام در آن جلسات مختصر رشحه اى از نگرش معنوى به آيات قرآنى را به ما تعليم داد. جهان بينى را طريق معرفت آن دانست . در آن گفته ها عطش روحانى در جوار تفسير آيات الهى سيراب شد. هستى در آميختگى وحدت رويت شد. ظلمت كثرات در تعلق مطلق به واحد بى همتا در هم ريخت و نور حقيقت در سراى ظلمت ساز طبيعت تجلى يافت . گر چه آن جلسات دوام نيافت و توفيق استفاضه پيوسته از محضر آن بزرگ ميسور نشداما آن تك گفتارها رهگشايى شدند و سستى را پديد آوردند و سنتى ناخوشايند را در هم شكستند واين ثمرات دستاورد گرانبار آن مختصر گفتار بود. كلمه طيبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء.

درايت حديث

او با روايات انس ديرين داشت .از دير زمان بر آستان ثقل اصغر عترت پيامبر رحل اقامت افكند.از آن خوان متنعم بود و در عرضه تنعمات خود بخلى نداشت . در نوشته هاى آن بزرگوار دقت در فهم و درايت حديث نمايان مى نمود. در آنچه به سنت

علماى سلف با عنوان اربعين حديث نگاشت تيزبينى ها و كندو كاوهاى ظريقى را نشان داد. براى ايشان حديث درابواب فقهى محصور نبود. وسائل الشيعه تنها مرجع او نبود. قلمرو بيان و كلام خاندان نبوت را در فروع عملى محدود نمى يافت . مسائل عقيدتى واخلاقى افق هاى مناسب تر عرضه انديشه ائمه(ع) بوده اند واين نكته برامام مخفى نماند.او شهد شيرين و عصاره طيبه اين معارف را چشيد و در حلاوت سكرآور آن به سر برد.

امام كلام معصومين(ع) را بازتاب ارواح بلند آنان مى شناخت و ذوق سائل عوام را از درك ژرفاى آن بيان عاجز مى يافت . در روايات معرفتى فهم عوام را حجت نمى ديد بهره خواص رااصل مى دانست . در مقاله اى اظهار كرده بودند:

[گمان نشود كه مقصود ماازاين بيانات از حديث شريف به طريق مسلك اهل عرفان قصر كردن مفاد حديث است به آن تااز قبيل رحم به غيبت و تفسير به راى باشد بلكه دفع تو هم قصر معانى احاديث وارده در باب معارف است به معانى مبذوله عرفيه . و عارف به اسلوب كلمات ائمه(ع) مى داند كه اخبار در باب معارف و عقايد با فهم عرفى عاميانه درست نيايد بلكه ادق معانى فلسفه و غايت معارف اهل معرفت را در آنجا گنجانيده اند] 5 .

امام وسواس واحتياط قالب بينان را مكروه مى شمرد. كسانى مى كوشيدند و ميكوشند كه كلام معصومان(ع) را در زمين عوام بنشانند و ميوه اى زمينى از آن بچينند.از درك ملكوت آن بيانات در عجزند و به جهل و حسد به ساحت بهره وران از ملكوت كلام معصومين مى تازند و هزاران تهمت در آستين دارند و بى مهابا بر آنان فرود آرند.امام از اينگونه برداشتها برآشفته بودند و در نوشته اى از ضعف استدلال صاحبان اين شيوه چنين سخن گفته اند:

[واز غرائب امور آن است كه : بعضى در مقام طعن واشكال گويند كه : ائمه(ع) فرمايشاتى را كه مى فرمايند براى ارشاد عوام بايد مطابق با فهم عرفى باشد و غيراز آن از معانى دقيق فلسفيه يا عرفانيه از آنها صادر نبايد شود. واين افترايى است بس فجيع و تهمتى است بس فضيح كه از قلت تدبر دراخباراهل بيت(ع) و عدم محض در آن با ضميمه بعضى امور ديگر ناشى شده است . لذا عجبا!اگر دقائق توحيد و معارف را انبياء واولياء عليهم السلام تعليم مردم

نكنند پس كى تعليم آنها كند؟ آيا توحيد و ديگر معارف دقائقى ندارد و همه مردم در معارف يكسان هستند؟ معارف جناب اميرالمومنين(ع) با ما يكسان است ؟ يا آن كه فرقى ندارد؟ و تعليم آن لازم نيست سهل است حتى رجحان هم ندارد؟ يا هيچ يك نيست وائمه(ع) اهميت به آن ندادند؟ كسانى كه آداب مستحبه خواب و خوراك و بيت التخليه را فروگذار ننمودند از معارف الهيه كه غايت آمال اولياءاست غفلت كرده اند] 6 ... .

امام سپس به تناقض صاحبان اين مكتب در شيوه و عمل اشاره دارند واظهار مى كنند:

عجب تر آن كه : بعضى از همين اشخاصى كه منكراين معانى هستند در اخبارى كه راجع به فقه است و مسلم است كه فهم آن موكول به عرف است يك مباحثه دقيقه اى تشكيل مى دهند كه عقل از فهم آن عاجزاست فضلا از عرف و آن را به ارتكاز عرف نسبت دهند! هر كسى منكراست به مبحثى كه در باب[ على اليد] وامثال آن از قواعد كليه خصوصا در باب معاملات است رجوع كند.

بينش فقهى

امام مجتهدى ممتاز بود از متدى در فقه سخن گفت كه تاكنون مغفول بود. درگير مسائلى از سياست و جامعه شد كه فقيهان پيشين در غربت از آن بودند واين ويژگى با خصوصيات بلند و چشمگير فردى آميخت واز آن بزرگوار محيى فقه در دوران جديد ساخت .

امام طريقت كهن دراجتهاد مرسوم را پيموده بود. معاندان و مخالفان نيز جسارت آن را نداشتند كه آن بزرگوار را بى ريشه در زمين حوزه واجتهاد بدانند. ساليان متمادى تحصيل و تدريس و تحقيق گواه اعلاى دقت و ژرفايى امام در فقه سنتى بود.

بااين پيشينه امام تحولى را در فقاهت سامان دادند.اين تحول در نقش دادن عناصرى چون : حكومت زمان و مكان جامعه و مصلحت و ... در برداشتهاى

فقهى بود.ايشان روش اجتهاد را در تقارن آگاهيهايى بنيادى از شريعت واطلاعات جدى ازاوضاع زيست جامعه مى دانست .امام دراين زمينه نكات جدى را به مطالبان طريقت فقهات گوشزد نمودند و رهرون افراط و تفريط را بر حذر داشتند.ايشان بى اعتنايى به آراء و رويه فقهى گذشتگان را زمينه بى بتگى در زمين فقاهت و ظهوراجتهادى خام و زود رس مى دانستند. نمى توان ديده را بر متدولوژى فقاهت در مديد قرنهاى متمادى فرو بست و نوآورى را در تخريب تمامى دستاوردها ديد و تبليغ كرد. واين نكته مورد عنايت وافر حضرت امام بود. تاكيدايشان بر فقه سنتى واستفاده از روش فقه جواهرى ازاين ضرورت بر مى خاست .امام دريافته بودند كه سنت تسهيل دراجتهاد عواقب سوء به همراه دارد. آسان انگارى در عرصه فقاهت مجال ظهور كسانى را مى دهد كه ازاستعدادى اندك و همتى كوچكتر بهره مندند وافق عالى اجتهاد شيعى در كاروان سنگين اين خرده فاضلان محو و كمرنگ مى گردد .

اين نكته ها و نكاتى ديگر امام را به دفاع پيگيراز سنتهاى فقاهت دراعصار متوالى اجتهاد فراخواند وايشان منادى بلنداين ضرورت بودند.اما در همواره تاكيد ورزيدند كه بايستى قلمروهاى تعلق به سنن و بنيادگرائى اصولى را با خشك انديشى و جزم گرائى متمايز ساخت و از دام سنگين تقدسهاى واهى بر حذر بود. بااين توجه اظهار داشته بودند:

[ اما در مورد روش تحصيل و تحقيق حوزه ها اينجانب معتقد به فقه سنتى واجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جايز نمى دانم .اجتهاد به همان سبك صحيح است ولى اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست].

امام اين واژه ها را (فقه پويا) بارها به كاربردند و وسواس عده اى را در كاربرداين واژه خطا شمردند.ايشان به درستى عنايت داشتند كه جنگ واژه ها غالب و مغلوب ندارد بايستى حريم كلمات و حوزه مفاهيم را دريافت و در آن منطقه به نقد و ارزيابى پرداخت .

امام عناصرى را در پويايى فهم دينى دخيل دانستند.اين مقام مجال توضيح و بسط كافى آن آراء نيست .اميد آن مى رود كه در سلسله مباحث مكتب و مصلحت كه دراين نشريه به انجام مى رسد در مقام فحص و بحث از آراء مجتهدان شيعى در

توضيح وافر عقائد روشنگر حضرت ايشان توفيق ميسور گردد.اما در حداشاراتى كوتاه اين نوشته بى بهره از آن نكات بلند نمى توان باشدازاين روى تصويرى اجمالى ازاهم آراء ايشان عرضه مى شود:

1 .زمان و مكان :

نقش اين دو عنصر از مسائل جدى واساسى است . ساده انديشان از درك محتواى ثبات شريعت باز مانده اند و در نتيجه در دريافت احكام و حوادث نو ره بجائى نبرده اند. بى ترديد در موضوعات ثابت و لايتغير تغيير زمان و مكان نفشى در تبدل حكم نخواهد داشت .اما تاثير زمان و مكان در تبديل و تغييراتى است كه در موضوعات قابل تغيير مى آفرينند و دگرگونى است كه در آن ايجاد مى كنند.امام روشنترين تصويرازاين نكته راارائه فرموده اند.

[ زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده دراجتهادند. مساله اى كه در قديم داراى حكمى بوده است به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع واقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدى پيدا كند. بدان معنى كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى واجتماعى و سياسى همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقى نكرده است واقعا موضوع جديدى شده است كه قهرا حكم جديدى مى طلبد] 9 .

اين تلقى ايجاب مى كند كه مجتهد در حوزه شناخت موضوعات خود را بى تعهداحساس نكند و آن را به عهده مكلفين وانگذارد. آنچه امام در زمينه حكم شطرنج فرموده اند نمونه اى روشن ازاين گونه موارداست . ايشان حرمت شطرنج رااز آن جهت مى دانستند كه در روزگار معصومين از وسائل لهو و قمار شناخته مى شد و در شرايط كنونى با تغيير جهت گيرى آن حكم را نخواهد داشت . همانگونه كه مى نگريد تغيير زمان و تحولات مربوط به آن تبدل در موضوع را پديد آوردند. وسيله اى كه در روزگارى از آلات مشهور قمار بود (و در نتيجه محكوم به حرمت ) به ابزارى براى ورزش فكرى و ... مبدل شد و در پيامد آن حكم آن تغيير يافت . ساده انديشان و غرض ورزان مى توانند آن را در ظاهرش بنگرند و صداى وااسلاما! برآورند اما متعمقان و پاك ضميران در مى يابند كه .اين سخن جز يك ديدگاه فقهى و با

پشتوانه اى مستحكم نيست

حضرت امام دامنه آگاهيهاى لازم براى فقيه را بسيار وسيع مى ديدند در شرايط كنونى شناخت نظام هاى سياسى اقتصادى فرهنگى حاكم بر جهان را ازاهم خصوصيات مجتهد جامع دانسته اند ايشان اظهار داشته اند:

[آشنائى به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاى فرهنگ حاكم بر جهان داشتن بصيرت و ديداقتصادى اطلاع از كيفيت برخورد بااقتصاد حاكم بر جهان شناخت سياستها و حتى سياسيون و فرمولهاى ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط ضعف دو قطب سرمايه دارى و كمونيزم كه در حقيقت استراتژى حكومت بر جهان را ترسيم مى كنند از ويژگيهاى يك مجتهد جامع است] 10 .

اين توجه ازايشان نشانگر آن است كه : شناخت تفكيكى و جزئى موضوعات نيز كامل نيستند و چه بسا رهزن شوند. تا آن زمان كه مجتهد نسبت به سيستم جهانى و تمدن كنونى اطلاعات لازم را نيافته باشد از تناقض درارائه احكام مصون نيست .

اين مجموعه موجب پيدايش دهها موضوع نو شده اند كه در شرايط زمانى حاضر بايستى سنجيده شوند واحكام آن تشخيص داده شود.امام نمونه هائى ازاين موارد را ارائه فرموده اند:

[مثلا در مساله مالكيت و محدوده آن در مساله زمين و تقسيم بندى آن درانفال و ثروتهاى عمومى در مسائل پيچيده پول وارز و بانكدارى در تجارت داخلى و خارجى ... در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم چون : عكاسى نقاشى مجسمه سازى موسيقى تاتر خوشنويسى و غيره در حفظ محيط زيست و سالم سازى طبيعت ... در جلوگيرى از مواليد در صورت ضرورت و يا تعيين فواصل در مواليد در حل معضلات طبى ... در مسائل حقوقى و حقوق بين المللى ... كه همه اينها گوشه اى از هزاران مساله موردابتلاى مردم و حكومت است] 11 .

2. عنصر حكومت :

امام در كنار نقش زمان و مكان به مساله حكومت توجهى جدى داشته و آن رااز عوامل تكامل و پويايى فهم دينى تلقى كرده اند. در ديدگاه ايشان توجه به اين عنصر

بسيارى از تحولات را در فقه مى تواند بيافريند. در نوشته اى اظهار كرده بودند:

[حكومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زاوياى زندگى بشريت است . حكومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سياسى و نظامى و فرهنگى است] 12 .

ديد حكومتى به فقه با تلقى صد در صد معرفتى (و نه اجرائى )از آن متفاوت است . فقاهتى كه به اجراء و چگونگى آن توجهى ندارد با اجتهادى كه به بستر عمل مى دانيشد و آن را در نظر دارد تفاوتى چشمگير مى يابد و بى ترديد حكومت و نهاد مدير جامعه در رابطه اى تنگاتنگ با عمل اجتماعى است .امام بينش كسانى را كه در چارچوب خمس و زكات بودجه عمومى را مى خواستند تامين بكنند مورد نقادى و تهاجم شديد قرار داده بودند و آن نقد را با بينش حكومتى آميخته اند در بخش از بياناتشان فرموده اند :

[ آقا مى نويسد: ماليات نبايد داد. آخر شما ببينيد بى اطلاعى چقدر. آقا ماامروز... چند صد ميليون ... خرج ... جنگ مان است . روزى چند صد ميليون خرج جنگ را با سهم امام مى شود درست كرد؟ حالا ما مى توانيم مردم را ... بنشانيم ... و به زور سهم امام بگيريم ؟.... مااز كجا سهم امام و سهم سادات پيدا كنيم كه دولت رااداره بكنيم مملكت رااداره بكنيم اين همه اشخاصى را كه ريخته اند به جان دولت و خرج دارند...اداره بكنيم] 13 .

يادآوران مسائل جنجالى آن روزگار به خاطر دارند كه چگونه ساده انديشان سعى داشتند كه در متن قالبهاى ثابت زيست كنند وامكان هرگونه تحرك رااز دولت اسلامى بازگيرند. بااين زاويه ديد سعى داشتند كه اخذ ماليات را با سوال مواجه سازند و تا مراحلى پيش بردند!اينك گروهى اندك (در ميان معتقدان به نظام )ازاين جزميت دفاع مى كنند واين در هم شكنى حصار قالبها به امداد بينش حكومتى امام انجام يافت . چگونه مى توان نظام اجتماعى و سياسى در تمدن نو (و با تصديها و مخارج بسيار) پديد آورداما در نظام در آمدهاى نظام به قالبهاى بسته و لايتغيراكتفا كرد؟

امام به آنان كه اصل مالكيت فردى را جلوگير نظام تعاون ملى در قالب پرداختهاى مالياتى مى كردند اين نقداساسى را داشتند كه اصل حرمت

مالكيت را بايستى در بينش اجتماعى و حكومتى تفسير و توضيح داد. نمى توان ملك و مال افراد را مجرداز نظام اجتماعى و نيازهاى عمومى ديد و براى آن احترامى غيرقابل تغيير در نظر گرفت .

بينش فقهى امام را دراين آوردگاه فردگرائى حمايت مطلق از مصالح حكومتى مى توان تعبير كرد. در هر مورد كه مصالح اجتماعى دچار وسواس خرده بينان مى شد و بااشكالات تئوريك از جانب قالب انديشان مواجه مى شد امام به دفاع از مصالح حكومت و نظام اجتماعى بر مى آمدند. بر اين اساس با آن كه نرخ گذارى و نظارت بر قيمت ها بااشكالات عديده مواجه شده بوداماايشان در پاسخ آقاى مهندس موسوى (نخست وزير وقت ) اين حق را دراختيار حكومت و دولت دانستند 14 همچنين در پاسخ وزير كار در مقابل ارائه خدمات دولتى چون : آب برق تلفن و ... دولت را دراستفاده از شروطالزامى در قانون كار محق دانستند. مطابق اين حق دولت در چارچوب تعهدات ميتواند كار فرمايان را به رعايت حقوق كارگران ملزم كند.

اين روشها از سوى امام در پاسخ به تهاجم هايى صورت مى گرفت كه به عنوان شريعت انجام مى شد.اين واكنشها تا بدانجا بود كه هضم كلام امام نيز به راحتى صورت نمى گرفت .

در مقابل حكم امام در زمينه شطرنج يكى از شاگردان امام در ضمن طرح نكاتى در نقد نظريه ايشان در پايان اظهار داشته بود: [در هر صورت اگر ساحت قدس حضرت عالى ازاينگونه مسائل به دور باشد به نظر من بهتراست و ضرورتى در آنها ديده نمى شود] 16 .

امام در پاسخ اينگونه خيرانديشى ها موضعى قاطع ابراز داشت و مصالح تبيين واقعى احكام الهى و رعايت مصالح نظام اجتماعى را بر تراز خوشايند گروههاى قليل دانستندامام در ضمن آن پاسخ فرموده بودند:

[شما را نصيحت پدرانه مى كنم كه سعى كنيد تنها خدا را در نظر بگيريد و تحت تاثير مقدس نماها و آخوندهاى بى سواد واقع نشويد چرا كه اگر بناست بااعلام و نشر حكم خدا به مقام و موقعيتمان نزد مقدس نماهااحمق و آخوندهاى بى سواد صدمه بخورد بگذاريد هر چه بيشتر بخورد] 17 .

همچنين پس از پاسخ به وزير كار يكى ازاعضاى شوراى نگهبان در تحليل آن

نوشته به نقاط ابهامى رسيده بودند و طرح اين نگرانى را نمودند كه در فرض اجراى راه حل ارائه شده از سوى امام خطر آن است كه نظامات اسلام راز مزارعه اجاره تجارت و ساير روابط به تدريج عملا منع و در خط تعويض و تغيير قرار بگيرد. .

امام ضمن دفاع از پاسخ سابق واين كه دولت حق وسيعى درانعقاد شرائط الزامى بااستفاده كنندگان از خدمات عمومى دارد اين نكته را گوشزد نمودند:

[دولت مى تواند در تمام مواردى كه مردم استفاده ازامكانات و خدمات دولتى مى كنند با شروط اسلامى و حتى بدون شروط قيمت مورداستفاده رااز آنان بگيرد]...

و حضرات آقايان محترم به شايعاتى كه از طرف استفاده جويان بى بندوبار يا مخالفان با نظام جمهورى اسلامى بخش مى شود اعتنايى نكنند كه شايعات در هرامرى ممكن است 18 .

از نكات ياد شده بر مى آيد كه چگونه افق ديد حضرت ايشان در نقض عنصر حكومت دراحكام و مقررات آنسان اوج داشت كه شاگردان و معتقدان به حضرت ايشان و آشنايان به مبانى آن بزرگوار از درك حوزه و دامنه آن در عجز بودند.

طرح مساله[ ولايت مطلقه] شتاب بلنداين بينش بود.امام مكررا از ولايت فقيه واختيارات وسيع آن سخن گفته بودنداما هرگز دامنه كلام را چنين تبيين و تفهيم ننموده بودند.امام با ذكر مثال و نمونه حدود وسيع اختيارات حكومتى را عرضه كردند.ايشان ضمن آن كه حكومت را جزءاحكام اوليه اسلام دانستند آن را بر تمام احكام فرعيه مقدم شمردند. در پايان يكى از مرقومات فرموده بودند:

[ آنچه گفته شده است تاكنون و يا گفته مى شود ناشى از عدم شناخت ولايت مطلقه الهى است و آنچه گفته شده است كه شايع است مزارعه و مضاربه وامثال آنها بااين اختيارات از بين خواهد رفت صريحا عرض مى كنم كه فرضا چنين باشد و اين ازاختيارات حكومت است] 19 .

فقه حكومتى امام تحولى را در تصوير فقه مى آفريند. متاسفانه رهروان اندكى دراين مسير گام پيش گذارده اند و با آن ديد به فهم و حل معضلات پرداخته اند واينك بيم آن مى رود كه در فقدان آن بزرگوار اين مبانى مورد غفلت قرار گيرد واز بذل توجه مناسب بى بهره بمانند. راه حفاظت از آن آراء توضيح و بسط آن عقائد و

زمينه سازى راههاى وقوع آن در طريق اجتهاد و فقاهت است . بى ترديد با ذهنيت آموزشى بيرون از زمان و مكان و خارج از ديد حكومتى و نيازهاى نظام نمى توان به فقاهتى اميد داشت كه در خدمت تطبيق فقه در نظام اجتماعى باشد. براى تحصيل اين آرمان چاره اى جز تحول در نظام آموزش و تحصيلى حوزويان نيست . نمى توان انتظار ذهنيتى حكومت گرايانه و مطابق با تحول زمان و مكان داشت اما شرائط لازم آنرا دراين مسير تهيه و آماده نكرد. تا آن زمانى كه سيستم تحصيل و تحقيق مجرداز شناخت احوال واوضاع اجتماعى و بيگانه از سيستم و نهادهاى حكومتند فقاهت واجتهاد در بند موضوعات ثابت و لايتغير و به دوراز بينش اجتماعى خواهند ماند. كسانى چون امام خمينى و شهيد مطهرى كه پرورده اين نظامند امااز درك ژرف و مطابق با مقتضيات عصر بهره مندند استثناهايى نادرالوقوعند و بايد در تعقيب تعميم اين روحيات بود واين جز با دگرگونى و تكامل شيوه آموزش در حوزه ها ميسور نيست .

ضد جمود

امام از مقدس نمايان داغ ديرين بر دل داشت . تحجر گرايانى كه در كسوت قداست مقدسترين واژه ها را به مسلخ تحريف مى بردند و تشنگان را تشنه كام و مغرور باز مى گرداندند. سابقه تهاجم خط انجماد به گرايش انقلاب طولانى است و حاصل ضربات سهمگين و جبران ناپذير.امام از آثار و آفات آن چنين حكايت كرده اند:

[آن قدر كه اسلام ازاين مقدسين روحانى نما ضربه خورده است از هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمومنين عليه السلام كه در تاريخ روشن است] 20 .

اين گذشته پر حادثه و جانگداز عبرت آموزاست .امام چهره هايى از اين تقدس نمائى راافشا كردند. دراين نوشته به بخشهايى ازاشارات ايشان بسنده مى شود:

1. طرح و دفاع جدائى دين از سياست :

از شعارهاى جدى خط تحجر و جمود تفكيك اين دو قلمرو بود آنان مى كوشيدند

كه : راه ديانت رااز دخالت در مسائل اجتماعى جدا كنند. منصب فقاهت را در چنان زرورقى مى پيچيدند كه هرگونه تماس با مسائل سياسى واجتماعى تصوير آن را مخدوش مى كرد و فقيه رااز رتبه دينى نازل مى نمود و... آن بزرگوار ازاين شعار چنين ياد كرده اند:

[ اولين و مهمترين حركت القاى شعار جدايى دين از سياست است كه متاسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تااندازه اى كارگر شده است تا جايى كه دخالت در سياست دون شان فقيه و ورود در معركه سياسيون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى آورد] 21 .

2. ظاهرنگرى در شناخت افراد:

مقدس نمايان تلاش داشتند كه از درك باطنى افراد خود را به كنارى كشند و به ظواهر دلخوش كنند. آنان در بند قالبهاى شعارى شدند كه اهريمنان دعوى آن را داشتند. چون به ظواهر دعاوى توجه كردند و حسن ظن مطلق را اساس آگاهى و برخورد قرار داده بودند در دام شياطين در مى غلتيدند و يا حداقل با سكوت و سازش راه سلطه آنان را فراهم مى كردند.

امام امت در باز نمودن تصويرى ازاين موارد فرموده بودند:

[ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كارى ترازاغيار بوده و هست . در شروع مبارزات اسلامى اگر مى خواستى بگويى شاه خائن است بلافاصله جواب مى شنيدى كه شاه شيعه است] 22 .

3. برخورد منفى و تحريم گرايانه :

گرايش تحجر وانجماد با نفى مطلق به ميدان آمده بود. در مقابل هر پديده اى جديد سلاح تحريم را حمايل داشت . هيچ عرصه اى ازاين هجوم مصون نبود. بينش فردگرايانه آنان را به آن سر مى كشاند كه احتياط را در حرمت موارد شبه ناك بدانند. ديدگاه اخبارى گرى رواج عملى داشت واصل حليت در موارد شبه و شك مغفول و غيرمعمول بود. در موارد مختلف حضور بهره هائى از تمدن جديد مقدس نمايان به واكنش پرداختند و سپر تحريم را در پيش داشتند. امام ازاين روحيه چنين ياد كرده اند:

[عده اى مقدس نماى واپس گرا همه چيز را حرام مى دانستند و هيچ كس قدرت

اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند] 23 .

4. تصوير خاص از روحانيت :

ديدگاه تقدس نما روحانى مطلوب را كسى مى انگاشت كه از حوزه فعاليت و درك مسائل اجتماعى - سياسى به دور باشد.از حوادث جنب مسجد و مدرسه بى اطلاع باشد و در صدداطلاع برنيايد واگر به فرض تفحص كند استعداد درك و شناخت آن حوادث را نداشته باشد.اين نكات مقدمات واركان روحانى مطلوب بوده اند.

امام عاليترين و زيباترين تعبيرات را درافشاى اين نكته بيان داشته اند:

[حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضيلت شد. به زعم بعضى افراد روحانيت زمانى قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاى وجودش ببارد والا عالم سياسى و روحانى كاردان و زيرك كاسه اى زير نيم كاسه داشت واين از مسائل رائج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مى رفت متدين تر بود] 24 .

5. مقابله با آموزشهاى نو در حوزه ها:

امام خط تحجرگرائى راانكار نوگراييهاى مطابق با مقتضيات زمان در مواد آموزشى حوزه ها مى دانستند كسانى كه بدوت توجه به ضرورتهاى نو به قالبهاى كهنه تاكيد داشتند و آن را با تمام وجود تبليغ مى كردند.

آن بزرگوار در حكايت ازاين نمود خط تحجراظهار داشته اند:

[ياد گرفتن زبان خارجى كفر... به شمار مى رفت] 25 .

6. مبارزه با فلسفه و عرفان :

امام ديدگاه ضد خردگرائى و شهود باطنى را با جمود و تحجر نزديك مى يافت . در ديدگاه ايشان آن كسان كه به تكفيرارباب خرد واصحاب كشف و مقامات مى پردازند در دام جمود گرفتارند.ايشان از دامنه اين واپس گرائى حكايتى با سوز و گداز نقل كرده اند. خطرى كه هيچ گاه آن را پايان يافته نمى توان تلقى كرد. ايشان فرموده بودند:

[در مدرسه فيضيه فرزند خرد سالم مرحوم مصطفى از كوزه اى آب نوشيد كوزه را آب كشيدند چرا كه من فلسفه مى گفتم] 26 .

7. ترديد دراصل جهاد و مبارزه :

خط تحجرگرائى مى كوشيد كه تكليف به جهاد را از روش خويش بردارد و منفعت حيات بى دردسر را در آغوش گيرد و دراين راه گاه به اصول و مبانى شرعى متمسك مى شد و گاه بحثى عملى در پيش مى گرفت و در تمام اين تلاشها نفى خط پيكار و جهاد مقصود بود. مقدس نمايان مى كوشيدند كه راه خويش رااز مجاهدان و مبارزان جدا كنند و آن راه ديگر را راهى غيرشرعى و غير معقول قلمداد نمايند.امام ازاين گونه مشكلات كه از تبليغات خط قعود و جمود بر مى خاست چنين روايت كرده اند :

[ترويج تفكر شاه سايه خداست و يا با گوشت و پوست نمى توان در مقابل توپ و تانك ايستاد واين كه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم و يا جواب خون مقتولين را چه كسى مى دهد واز همه شكننده تر شعار گمراه كننده حكومت قبل از ظهورامام زمان(ع) باطل است و هزاران ان قلت ديگر مشكلات بزرگ و جانفرسائى بود كه نمى شد با نصيحت و مبارزه نفى و تبليغات جلو آنها را گرفت] 27 .

8. تعيش و تكسب در پناه تقدس :

براى عده اى از مقدس نمايان اظهار تقدس نوعى اعاشه معاش بود. در پناه آن به سامان دادن زندگى پرداختند و منافعى اندوختند.اينان با دعوى ولايتمدارى كليد دار حرم ولايت شده بودند و منصب جذب و طرد را ملك مسلم خوى مى انگاشتند اما دراين مجموع جز حيات پرزرق و برق و بى دردسر طلب نمى كردند و مريدان غافل واربابان عالم دراين راه كمك كار آنان بودند.امام بااشاره به اين مطالب نكاتى را بيان داشتند كه بيانى گويا دراين مقوله اند :

[ولايتى هاى ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمين را ريخته اند و در عمل پشت پيامبر واهل بيت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است .امروز خود را بانى و وارث ولايت نموده] 28 ...

9.ايجاد جو عوام زدگى :

تحجرگرايان با طرح شعارهاى عامه پسند قادر

بودند كه اذهان بسيط پاره اى از متشرعان را دراختيار گيرند و اين قدرت موجب مى شد كه صاحبان آراء و طرحهاى نو از بيم لشگر رجاله مقدس نمايان فرصت طرح انظار را نيابند.اين پديده موجب مى شد كه شجاعترين اشخاص درابراز عقائد محيط عرضه را با وسواس بنگرد و با احتياطهاى بسيار به كلام و نوشتار بپردازد. و دراين ميان چه بسيار كسان كه عطاى نظر را به لقايش بخشيدند و سر بى درد را بى دستار وانهادند ...

واين مجموع برخاسته از سايه شبح آلود لشكر عوام متحجران بود. كسانى مانند حضرت امام بسيار نادر بودند كه به اين محيط خوف بى توجه باشند واظهار كنند:

[سعى كنيد تنها خدا را در نظر بگيرند و تحت تاثير مقدس نماها و آخوندهاى بيسواد واقع نشويد] 29 ....

جنگ فقر و غنا

امام . شيفته محرومان بود.انقلاب را وامدار آنان مى ديد و تعالى آنان را مى طلبيد. تعبيرات امام در ستايش پابرهنگان و مستضعفان از حد و حصر بيرون است .امام در آستان بى چيزان و تهيدستان طبق عشق و محبت خويش را نهاد و تا پايان حيات ازاين صراط سرباز نتافت .

نكات برجسته ديدگاه امام دراين زمينه عبارتنداز:

.1جنگ جهانى فقر و غنا:امام دائره تعارض را ملى و منطقه اى نمى انگاشت .ايشان اين ستيز را بين المللى مى يافت . معتقد بودند كه زراندوزان و سلطه داران جهانى در تلاش بوده اند و هستند كه با غارت محرومان جهان بر فربهى خويش بيفزايند و راه حيات سالم را برانبوه بى چيزان بربندند.

در آنچه ازامام در پيام به حجاج آمده است هشدارها و مطالبى در خور دراين زمينه در پيشديداست كه نگرشى واقع بينانه از روابط جهانى را عرضه مى كند:

[عملا بردگى جديدى بر همه ملتها تحميل شده واكثريت جوامع بشرى در زندگى روزمره خود به اربابان زر و زور پيوند خورده اند و حق تصميم گيرى در

مسائل اقتصاد جهان از آنان سلب شده اند] 30 .

2. روش جنگ با جبهه استكبارى زراندوزان :امام مقابله با غارت بين المللى را در گرو چنداصل مى دانستند:

مقابله و معارضه از پايگاه حكومتى .

تلاش در تدوين طرحهاى مقابله .

توجه به عامل زمان دراجراى طرحها.

مطالب فوق نكاتى عمده اند. ديدگاه حكومتى حضرت امام اين تفسير را موجه ساخته اند كه در مقابله با غنا واستغناى بين المللى نمى توان در قالب طرح و تئورى ميدان عمل را يافت و مقصودى را جست . چاره اى جز حضور در راس هرم حكومتى و يافتن مجال دراين معارضه باقى نيست . نمى توان از پايگاههاى حاشيه اى و دوراز متن نهادهاى اجرايى و حكومتى به تدوين و برنامه ريزى طرح موفق در نظام اقتصادى اسلام و رشد جهان اسلام و رفع استضعاف از دنياى محرومان پرداخت .امام دراين مقوله فرموده اند :

[البته پياده كردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصا برنامه هاى اقتصادى آن و مقابله بااقتصاد بيمار سرمايه دارى غربى واشتراكى شرق بدون حاكميت همه جانبه اسلام مسير نيست و ريشه كن شدن آثار سوء و مخرب آن چه بسا... نيازمند به زمان باشد] 31 ..

3. نفى امتيازات ثروت اندوزان :امام راه رشد و تكامل استعدادهاى درهم كوفته محرومان را در نفى امتيازات از صاحبان مال و مكنت مى دانستند. در باورايشان تا آن زمان كه متمكنان دراستفاده از خدمات عمومى و ... و بهره هايى افزون را دراختيار دارند راه سقوط وافول سريعتر محرومان را ممكن مى سازند 4 .

ايشان اظهار كرده بودند:

[بيان اين حقيقت كه صاحبان مال و منال در حكومت اسلام هيچ امتياز و برترى ازاين جهت بر فقراء ندارند وابدا اولويتى به آنان تعلق نخواهد گرفت . مسلم راه شكوفايى و پرورش استعدادهاى خفته و سركوب شده پابرهنگان را فراهم مى كند] 32 .

4. خطر نفوط ثروتمندان در نهاد حكومت : صاحبان مال خود را كليددار دل ارباب جاه مى انگارند. به راستى قادرند كه با عرضه سيم و زر مقلب انقلاب شوند و درهاى بسته را باز گشايند.اين روش معمول زراندوزان بوده است . آنان تمكن خويش راازاين تسلط يافته اند و در پرتو آن به آلاف والوف دست يافته اند.امام نظام اسلامى راازاين سلطه نامرئى برحذر مى داشتند و بارها خطراين نفوذ را هشدار دادند.

از آن جمله فرموده بودند:

[ثروتمندان هرگز به خاطر تمكن مالى خود نبايد در حكومت و حكمرانان واداره كنندگان كشوراسلامى نفوذ كند] 33 .

5. جهت گيرى حكومت اسلامى :امام در خلا حكومت اسلامى را نمى دانستند. در ديدگاه ايشان حكومت اسلامى بايستى از هدف گيرى جدى بهره مند باشد و در خدمت محرومان قرار گيرد.اگر نظام ادارى قضايى و ... در خلا قرار گيرند و در ثقل حمايت محرومان نباشند واين هدف را در اهداف اصلى قرار ندهند دير يا زود ثقل زر و ثروت مجموعه نهادها و مراكز را به سمت خويش خواهد كشاند. بايد باور داشت كه نظام اجتماعى در خلا زندگى نمى كند و وقتى اهداف عالى در خدمت مستضعفان نباشد و يااينگونه جهت گيرى مغفول گردد اين سرمايه اندوزانند كه مهار هدايت نظام جامع هرا دراختيار خواهند داشت .

امام در ضرورت اين جهت گيرى ابراز داشتند:

[بدون شك جهانخواران به همان ميزانى كه از شهادت طلبى و ساير ارزشهاى ايثارگرانه ملت ما و واهمه دارند اگر گرايش و روح اقتصاد اسلام به طرف حمايت از پابرهنگان در هراسند و مسلم هر قدر كشور ما به طرف فقرزدايى و دفاع از محرومان حركت كند اميد جهانخواران از ما منقطع و گرايش ملتهاى جهان به اسلام زيادتر مى شود] 34 .

خط رفاه ياايثار

امام بارهاازاين دو خط سخن گفت و تضاد و ناسازگارى اين دو راه را بازگو كرد.او بدرستى قائد خط از خود گذشتگى بود و امت خويش را از خيل بسيجيانى گزيد كه با تمام وجود به اين خط تعلق داشتند.ايشان اظهار داشته بودند:

[ از صدر اسلام تاكنون در دو طريقه دو خط بوده است : يكى خطاشخاص راحت طلب كه تمام همتشان به اين است كه يك طعمه اى پيدا كنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهايى كه مسلمان بودند مى كردنداما مقدم بر همه چيزى در نظر آنها راحت طلبى بود... تكليف رااين مى دانستند كه نماز بخوانند و روزه اى بگيرند و بنشينند در منزلشان ذكرى بگويند... يك دسته هم انبيا بوده اند واولياى بزرگ ...اين دسته اى كه خودشان راازاول مهيا كرده اند براى مقابله با ظلم اين دسته ازاول توجه به اين معنا داشتند كه اين مقابله زحمت دارد اين مقابله شهادت دارد] 35 .

اين دو ديدگاه بزرگترين مرز در بستر تاريخ بوده اند. عمده ترين درگيريها و سكوتها در تفسير نوع زيستن انجام يافته است و نگاهى نزديك بينانه و عافيت طلبانه عمده ترين قتلگاه سقوط ارزشهاى اخلاقى و انسانى بوده اند. عافيت طلبان هيچ گاه با مرارت حق خو نكرده اند و در تحمل دردها و رنجهاى استقامت در مسير آن ايستادگى ننموده اند. آنان رفيقان نيم راهه ياران شكيبنداما آنگاه كه دشوارى و سنگينى رخ نمود پاى عقب مى كشند و زبان شكوه و گلايه مى گشايند.

امام خطوط ليبرالى و ملى گرا را از نمونه هاى عينى اين گرايش مى شمردند. در پيام پذيرش قطعنامه اظهار داشتند:

[من به صراحت مى گويم : ملى گرااگر بودند به راحتى در مشكلات و سختى ها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز مى كردند و براى اين كه خود رااز فشارهاى روزه مره سياسى برهانند همه كاسه هاى صبر و مقاومت را يكجا مى شكستند و به همه ميثاقها و تعهدات ملى و ميهنى ادعايى خود پشت پا مى زدند.

كسى تصور نكند كه ما راه سازش با جهانخواران را نمى دانيم ولى هيهات كه

خادمان اسلام به ملت خود خيانت كنند] 36 .

امام دستاورد تلاش و ايثار جبهه شهادت را دراوج و شكوه عرفانى آن تفسير مى كرد. زيباترين نوشته ها و توصيفات امام در وصف اين پاكبازان انجام يافته است .امام در پاى محبت خويش را نسبت به پاكباختگان در قدح كلمات مى ريخت و جان عطشناك انبوه بسيجيان در ساليان متمادى انقلاب و جنگ از جرعه هاى آن جام سرمست و شاد كام بود.امام گفته بودند:

در آينده ممكن است افرادى آگاهانه يااز روى ناآگاهى در ميان مردم اين مساله را مطرح نمايند كه ثمره خونها و شهادتها و ايثارها چه شد؟اينها يقينااز عوالم غيب واز فلسفه شهادت بى خبرند و نمى دانند كسى كه فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جايگاه رفيع آن لطمه اى وارد نمى سازد و ما براى درك كامل ارزش و راه شهيدانمان فاصله طولانى را بايد بپيماييم و درگذر زمان و تاريخ انقلاب و آيندگان آن را جستجو كنيم 37 .

امام درتصوير مقام و جايگاه شهيدان خط ايثار فرموده اند:

[مسلم خون شهيدان انقلاب اسلام را بيمه كرده است . خون شهيدان براى ابد درس مقاومت را به جهانيان داده است و خدا مى داند كه راه و رسم شهادت كور شدنى نيست واين ملت و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود و همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود] 38 .

امام در شان و رتبه شهيدان و رتبه شهيدان توصيف لفظى را غير كافى مى شمرد. تعميم خط شهادت و حفظ روحيه از جان گذشتگى ضامن بقاء آرمان شهيدان است .اگر خط عافيت گرايان و رفاه طلبان جايگزين شود و آرمان پاكبازان در كولاك دنيازدگى و مصرف گرايى كم رنگ و يا مدفون شوند چندان اميدى به راههاى ضمانت بقاء نهضت نمى ماند. بقاء آرمانهاى انقلاب رهين حفظ و تداوم روحيه پاكبازى واز جان گذشتگ است . در شرايط دورى ازاين خط فات يا كاهش وافول ارزشهاى اخلاقى جلوه پيدا مى كنند و طرفداران و مشتريان عام مى يابند .

آن بزرگوار راههايى را در جهت حفظ اين روحيات نشان دادند واز عمده ترين آن

توجه به سابقه هاى افراد در خط شهادت يا عافيت است .امام هشدارهاى مناسبتى را دراين مساله مكررا بازگو كردند و ساليان آخر حيات ايشان تكيه مداوم براين نكته ها بود كه : مباد خط عافيت طلبى و دورى از صحنه جهاد زمينه حضور و سلطه در صحنه هاى كليدى جامعه را پيدا بكنند.از آن جمله فرموده بودند:

آنهايى كه دراين چند سال مبارزه و جنگ به هر دليل ازاداى اين تكليف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال فرزندانشان و ديگران رااز آتش حادثه دور كردند مطمئن باشند كه از معامله با خدا طفره رفته اند و خسارت و زبان بزرگى كرده اند كه حسرت آن را در روز واپسين و در محاسبه حق خواهند كشيد كه من مجددا به همه مردم و مسوولين عرض مى كنم كه : حساب اينگونه افراد رااز حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند و نگذارنداين مدعيان بى هنرامروز و قاعدين كوته نظر ديروز به صحنه ها برگردند .

[من در ميان شما باشم يا نباشم به همه شما وصيت و صفارش مى كنم كه نگذاريدانقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. نگذاريد پيش كسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده شوند. ] 39

گفته آخر

اين گفتگوازامام پايان كلام نيست .اين مجموعه كه در اختيار داريد نگاهى از زوايايى محدود به ابعاد آرمانها و شخصيت آن بزرگواراست . كوشندگان دراين نشريه در تلاش برآمدند كه در مجموعه مقالات ازافق عالى ديدامام باز گويند واين هشدار را عرضه كنند كه انقلاب جز در سايه آن قامت استوار نمى ماند.اين نهضت در پرتو تفسير و توضيح مستمر آرمانهاى آن بزرگوار حضور و بقا مى يابد و در اين راه عنايت و توجه به اساسى ترين آرمان آن امام يعنى ولايت فقيه ازاهم مسائلند. تجزيه آرمانهاى امام خدشه اى جبران ناپذير خواهند گذاد. بايد امام را در كليت پذيرفت و خط امام را در حيات ايشان محدود و متوقف نكرد. بى ترديد در ميان آن اصول توجه به اصل مكتبى و ارزشى ولايت فقيه مرتبتى خاصى دارد. تنها در پرتو آن به تضمين همسازى شريعت با مقتضيات زمان مى توان اميد داشت و سازاست كه گرايشهاى مختلف ازابهت اين اصل نكاهد و با روشهاى غير معقول حرمت آن را خدشه دار سازند.

اين قلم در سالگردارتحال امام با سوك و گداز داغ آن غم را ياد مى آورد و بيعت مجدد با قائدانقلاب حضرت آيت الله خامنه اى را فرض مى شمرد و خط انقلاب را در حمايت جدى از مقام رهبرى مى داند و خداوند در مسيراجراى نيات امام راحل و قائد حاضر كمك كارمان باد.


1.از سخنان امام در 1365/05/16

2. روزنامه جمهورى اسلامى 67/08/16.

3.از پاسخ امام در 66/02/31.

4.از نامه امام به مراجع و حوزه ها دراسفند 67.

5 و 17. از نامه امام به آقاى قديرى در 67/07/2.

6. ر.ك : مجله حوزه شماره 23.

7.از سخنان امام در 62/09/26.

8. مجله حوزه شماره 23 30.

9. همان مدرك .

10.از پيام امام به مراجع و حوزه ها اسفند 67.

11. همان مدرك .

12 - 34. از پيام به حجاج در سال 66.

13 - 39. از پيام به حجاج در سال 67.

14. جلسه 4 تفسير سوره حمد.

15. صحيفه نور.

16. جلسه 5 تفسير سوره حمد.

17. اربعين حديث امام خمينى ج 2.272.

18. همان مدرك .

19. همان مدرك .

20. از پيام امام به مراجع و حوزه ها اسفند 67.

21. همان مدرك .

/ 1