قمي، شيخ ابوالقاسم
زاهد بزرگ ناصرالدين انصاري شاره ا:
قم، شهري است که در طول چهارده قرن هماره آکنده از عالمان و دانشمندان و فقيهان و محدثان بوده است. اما در اين ميان قرن چهارم و قرن چهاردهم هجري درخشش خاصي داشته و شمار دانش پژوهان در اين دو قرن، بيش از زمانهاي ديگر بوده است. قم، در نيمه اول قرن چهاردهم شاهد تأسيس حوزه علميه (1340 ق) و رونق بيش از پيش علوم اهلبيت عصمت و طهارت (ع) و مهاجرت عدّه بسياري از تشنگان معارف شيعي بود، که يکي از نام آورترين عالمان و مدرّسان قم در آن زمان، مرحوم آيتاللّه العظمي حاج شيخ ابوالقاسم قمي - معروف به کبير - بوده است. فقيهي بزرگ، که هنوز آوازه سجاياي اخلاقي و مراتب علمياش در شهر قم، شهرت فراوان دارد. اينک، در اين مقال کوتاه به ذکر گوشهاي از زندگاني پر بارش ميپردازيم. ولادت :
آيتاللّه حاج شيخ ابوالقاسم قمي، در حدود سال 1280 ق، در بيت علم و فضيلت زاده شد. پدرش مرحوم شيخ ملا محمد تقي هم يکي از افاضل قم بوده است.(1) البته سال ولادتش، در جايي تصريح نشده است، اما از آنجا که در سال 1353 ق، در سنين بيش از هفتاد سالگي بدرود حيات گفت پس سال تولدش در حدود 1280 ق بوده است.(2) تحصيلات
مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم، دروس مقدماتي و ادبيات و سطوح اوليه را در قم و کاشان و اصفهان نزد حضرات آيات: 1 - حاج شيخ محمد حسن نادي (م 1317 ق) نويسنده «ردّ الشيخيه» - که از بزرگان علماي قم و ابوالزوجهاش بود - 2 - حاج شيخ محمد جواد قمي (م ح 1314 ق) - از اعاظم علماي قم - 3 - حاج ملا محمد نراقي (م ) 4 - ميرزا فخرالدين نراقي (م 1325 ق) 5 - حاج آقا منيرالدين بروجردي (م 1342 ق) صاحب «الفروق بين الفريضه و النافله» و منظومه در فقه و اصول فرا گرفت(3) و پس از آن به تهران مهاجرت کرد و رسائل را هم در محضر آيتاللّه ميرزا محمد حسن آشتياني (م 1319 ق) آموخت و در برخي از علوم همچون ادبيات و حسن خط، مهارت بسياري کسب نمود. هجرت به نجف
سپس در حدود سال 1305 ق، رهسپار نجف اشرف شد و ساليان بسيار با تلاش و کوشش فراوان - همراه با فقر وفاقه و تنگي معيشت و تشتت خيال -(4) در فراگيري علم کوشيد. برخي از اساتيدش در نجف عبارتند از آيات عظام: 1 - حاج آقا رضا همداني (ح 1250 - 1322 ق) صاحب «مصباح الفقيه في شرح شرايع الاسلام» 2 - حاج ميرزا حسين خليلي تهراني (م 1326 ق) 3 - آخوند ملا محمد کاظم خراساني (1255 - 1329 ق) صاحب «کفاية الاصول» و «فوائد الاصول» 4 - سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي (1247 - 1337 ق) صاحب «عروة الوثقي» و «حاشيه مکاسب» وي در نجف، آنقدر کوشيد تا به درجه اجتهاد نائل آمد و در همان جا، از علماي بزرگ و فقيهان سترگ و از مروّجين شرع مقدس - به گفتار و کردارش - به شمار ميرفت(5) نيز، مرحوم آيتاللّه حاج شيخ ابوالقاسم قمي به هنگام تحصيل خود در اصفهان و کاشان و نجف از گروهي اجازه روايت اخذ کرد که آنها عبارتند از آيات عظام: 1 - ميرزا ابوالمعالي کلباسي (م 1315 ق) صاحب «الجبر و التفويض» و «الاستشفاء بالتربة الحسينية» 2 - ميرزا محمد هاشم چهار سوقي اصفهاني ( - 1318 ق) صاحب «مباني الاصول» و «اصول آل الرسول» 3 - حاج آقا منيرالدين بروجردي اصفهاني (1269 - 1342 ق) صاحب «منظومه در شرح حال اصحاب اجماع» و شرح حال رواة 4 - سيد محمد علوي بروجردي کاشاني ( - 1362 ق) 5 - آخوند ملا محمد کاظم خراساني (م 1329 ق) صاحب «الفوائد الفقهية و الاصولية» و «قضاو شهادات» 6 - سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي (م 1337 ق) صاحب «تعادل و تراجيح» و «اجتماع امرونهي» خاطرهاي از دوران تحصيل
آيتاللّه سيد موسي شبيري زنجاني به نقل از آقاي حاج ميرزا مهدي ولايي - يکي از نويسندگان فاضل فهرست کتب خطي کتابخانه آستان قدس - نقل کردهاند، که: زماني آقاي حاج شيخ ابوالقاسم قمي به نجف اشرف مشرّف شد و در ضمن سخنانش فرمود: «وضع شما طلبهها، الان خيلي اعياني و شاهانه است، در زماني که ما تحصيل ميکرديم طلبههاي معمولي هفتهاي يک نوبت پختني داشتند و طلبههاي اعيان هفتهاي دو بار و طلبههاي فقير ماهي يک وعده. در يکي از سالهاي تحصيلي که دو ماه گوشت نخورده بودم از کنار حجره طلبهاي رد ميشدم که ديدم آبگوشت را از درون ديزي، در کاسه ميريزد. بوي آبگوشت که در فضاي پيچيده بود پاي مرا سست کرد آن طلبه به من تعارف نمود و من قبول نکردم و گفتم: من نهار خوردهام، چون پيشتر خود را با مقداري تربچه سير کرده بودم»(6) بازگشت به قم
سال بازگشت او به قم دقيقاً معلوم نيست، امّا اگر مدت توقف و زندگياش را در نجف حدود 30 سال بدانيم، بازگشتش بايد در سال 1324 ق بوده باشد. وي در حالي به قم بازگشت که يکي از علماي مشهور و دانشمندان نام آور قمي حوزه نجف به شمار ميرفت و لذا در قم با استقبال بسيار مواجه شد و مردم و طلاب، گرد او جمع شدند و معظمله را پيشواي ديني خود قرار دادند(7) وي در قم به اقامه جماعت در مسجد امام حسن عسکري (ع) و تدريس فقه و اصول، و حلّ مشکلات مردم پرداخت، و خزانهداري نفائس و ضريح و حرم حضرت معصومه - (س) - (که منصب آبا و اجدادياش بود) بر عهده وي قرار گرفت - تا بدانجا که يکي از القاب مشهورش «خازن الحرم» است -(8) و مردم قم و اطراف آن، تقليد از او را پذيرفتند.(9) تدريس
معظمله، در طول ساليان فراوان تدريس فقه شاگردان بسياري را پروراند. پيش از ورود آيتاللّه حايري به قم و تأسيس حوزه علميه (1340 ق/ 1300 ش) عموم شاگردانش را طلاب و فضلاي قمي تشکيل ميدادند. البته ايشان همه روزه براي برخي از بازاريان با سواد، يک درس مکاسب هم داشتند که مرحوم حاج سيد علي بلور فروش و حاج شيخ علي سقط فروش از آن جملهاند و پس از ورود آيتاللّه حايري هم، بسياري از شاگردان معظمله به حلقه درسي حاج شيخ ابوالقاسم قمي نيز پيوستند و از او هم بهره بردند. سبک تدريس ايشان مبتني بر دقّت بسيار و ژرف نگري بود و لذا مسئلهاي را که عنوان ميکردند، دير به پايان ميرسيد و شاگردانش با وي، بسيار به بحث ميپرداختند و اکثر روزها، مباحثه بين الاثنيني ميشد - و اين سبک تدريس ميرزاي شيرازي نيز بوده است و در پرورش قوّه اجتهاد و ملکه استنباط در شاگردان، نقش مؤثري دارد - علم و فضل و دانش گسترده وي در قم تا بدانجا مشهور بود که حتي مرحوم آيت اللّه حايري در درس اصول خويش به طرح برخي نظرات وي پرداخته و بعضي از آنها را قبول ميکرد.(10) از مرحوم آيتاللّه گلپايگاني هم نقل شده است که روزي آقاي حاج شيخ عبدالکريم مطالبي را از حاج شيخ ابوالقاسم نقل کردند و دو اشکال از اشکالات ايشان را قبول و دوتاي ديگر را رد کردند.(11) علامه سيد محسن امين هم دربارهاش مينويسد: «وي عالمي فاضل، محقق مدقق، و فقيه اصولي و متقي و زاهد، و مشهور به فضل و دقّت و نظر و گستردگي معلومات بود. و حتي از نظر علمي به گونهاي بود که بعضي ايشان را بر آيتاللّه حايري ترجيح ميدادند، ولي رياست حوزه از آن حاج شيخ عبدالکريم بود. در سال 1353 ق، ايشان را در قم ديدم و پيرامون برخي مسائل فقهي گفتگو کرديم و فضل و دقت نظرش را از آن فهميديم. فضلاء قم ايشان را ميستودند.(12) شيخ آقا بزرگ تهراني هم مينويسد:«... طلاب، مجلس درس او را مغتنم و مقام استفاده ميشمردند و اين به خاطر وفور علم و کثرت دانش وي بود...»(13) مرحوم واعظ خياباني هم مينويسد: «امام اورع ازهد و حير فقيه او حد آقا شيخ ابوالقاسم، شيخ علماي قم و مرجع تقليد ايشان،(14) وي همين عالم مقدس رباني است که در قم بر جنازه آيتاللّه ميرزا صادق آقا مجتهد تبريزي با قاطبه علماء و مجتهدين و اهالي قم از زوّار و مجاورين نماز خواند.(15) با لجمله، موقعيت علمي ايشان در قم و در اوساط علمي شيعه معروف بوده و لذا طلاب فراواني در درس او شرکت ميکردهاند. امّا ما به اين تعداد از شاگردانش - در کتب تراجم - دست يافتهايم. شاگردان
برخي از تلامذه آن فقيه بزرگ عبارتند از آيات عظام و حجج اسلام: 1 - امام خميني (ره) (1320 - 1409 ق) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران. 2 - آيتاللّه حاج سيد محمد رضا موسوي گلپايگاني (1316 - 1412 ق) صاحب «کتاب القضاء» و «کتاب الحج» و «کتاب الحدود» 3 - آيتاللّه حاج ميرزا محمد فيض قمي (1293 - 1370 ق) صاحب «کتاب الفيض» و «نجاة العباد» 4 - آيتاللّه حاج سيد احمد شبيري زنجاني (1308 - 1393) صاحب «الکلام يجرّ الکلام» و «افواه الرجال» 5 - آيتاللّه آخوند ملا علي همداني (1312 - 1398 ق) صاحب «شرح حال ابو بصير» و «اجتهاد و تقليد» و «قاعده لاضرر». آيتاللّه حاج ميرزا عبداللّه چهلستوني تهراني (1305) صاحب «اصول فلسفه» و «سنن النبي» و «حاشيه کفايه» 6 - آيتاللّه حاج ميرزا محمود روحاني قمي (1307 - ) 7 - آيتاللّه حاج ميرزا ابوالفضل زاهدي قمي (1309 - 1398 ق) صاحب «مقصد الحسين» و«منطق الحسين» 8 - حاج سيد مصطفي صفايي خوانساري (1321 - ) صاحب «الديانة الاسلامية» و «الجواهر المودعة» 9 - حاج شيخ مهدي حرم پناهي قمي (1319 - 1374 ق) صاحب «کتابي در اصول» 10 - حاج شيخ علي اصغر اشعري قمي (1318 - 1368 ق) 11 - حاج ميرزا محمد تقي اشراقي قمي (1313 - 1368 ق) صاحب «تفسير سوره يوسف» و «تفسير سوره قلم» 12 - حاج شيخ عبدالهادي حاج آخوند قمي 13 - حاج شيخ ابوالقاسم نحوي قمي 14 - حاج سيد محمد علوي قزويني 15 - حاج آقا ضياء استر آبادي تهراني شيخ محمد صادق صدرا الشريعه تنکابني (1315 - 1400 ق) صاحب «ديوان اشعار» و «تفسير منظوم» 16 - شيخ محمد حسين ناصر الشريعه قمي 17 - حاج سيد احمد مشرف حسيني قمي 18 - حاج شيخ حبيب اللّه زاهدي قمي 19 - شيخ محمد باقر خازني قمي 20 - شيخ محمد حسن آقا نجفي قمي تأليفات
از آن فقيه سترگ،به دليل کثرت مشاغل اجتماعي و مراجعات مردمي، تأليف بسيار بر جاي نماند. امّا برخي از آثارش در فقه و اصول و تفسير عبارتند از: 1 - حاشيه بر کفاية الاصول استادش محقق خراساني 2 - حاشيه بر تفسير صافي ملا محسن فيض کاشاني.(16) 3 - رساله علميه. وي رساله خود را براي چاپ به چاپخانه داده بود اما با ورود آيتاللّه حايري به قم و براي پرهيز از تعدّد مرجع تقليد، رسالهاش را از چاپخانه باز پس گرفت.(17) 4 - تصحيح و مقدمه بر جمال الاسبوع سيد بن طاوس (چاپ 1330 ق).(18) همراهي در تأسيس حوزه علميه قم
هنگامي که مرحوم آيتاللّه حاج شيخ عبدالکريم حايري در سال 1340 ق (1300 ق) به قصد زيارت حرم حضرت معصومه (س) به قم آمدند، علماي قم همراه با طلاب و تجار و عموم مردم، همگي به استقبال وي شتافتند و با اصرار بسيار، از او درخواست اقامت دائم و تأسيس حوزه را نمودند. از جمله کساني که در اين راه، کوشش فراوان نمود آيتاللّه حاج شيخ ابوالقاسم کبير قمي است. از مرحوم آيتاللّه سيد مصطفي صفايي خوانساري نقل شده است که: زماني که آقاي حاج شيخ ابوالقاسم و آقاي حاج ميرزا محمد ارباب به ديدن حاج شيخ عبدالکريم آمده بودند بحثي فقهي بين اين سه بزرگوار در ميگيرد. در بازگشت، آقاي ارباب به حاج شيخ ابوالقاسم ميفرمايد: حاج شيخ با ما فرق ميکند هر کجا که باشد حوزه تشکيل ميدهد، پس چه بهتر که در قم تشکيل گردد و ما قميها هم در آن سهيم باشيم. آقاي کبير ميفرمايد: من هم ميخواستم همين را بگويم. و لذا بنا ميگذارند که برگردند و از حضور آقاي حايري، در خواست اقامت بنمايند و اين کار را هم ميکنند.(19) آيتاللّه شبيري زنجاني از امام خميني نقل ميکند که ميفرمود: علّت موفقيت، مرحوم حاج شيخ عبدالکريم اين بود که علماي قم، افرادي متقي و پرهيزگار بودند و الا اگر ايشان جاي ديگر ميرفت ممکن بود از معظمله استقبالي که در خور شخصيتشان باشد به عمل نميآمد و قهراً ايشان در کار خود موفق نميشد. از همين رو آن فقيه بزرگ و خدا ترس، به هنگام ورود مرحوم آيتاللّه حايري، رساله خود را از چاپخانه پس گرفت و از چاپ آن منصرف شد و مکرر ميفرمود: خدا طول عمر به آقاي حاج شيخ بدهد، آمد شهر ما را آباد کرد(20) نيز آيتاللّه شبيري زنجاني ميفرمودند: از يکي از آقايان شنيدم که ميگفت: روز عيدي براي ديدن آقاي حاج شيخ ابوالقاسم به منزل ايشان رفتم و تشريف نداشت. پس از مدّتي که آقا تشريف آوردند معلوم شد که براي تبريک عيد به خانه حاج شيخ عبدالکريم تشريف برده بود و هم (21)اينکه معظمله، در روز عيد غديري، پس از آنکه به بيروني تشريف آوردند و کثرت جمعيت را مشاهده نمود، فرمود: مردم! بيائيد جايي که من ميروم برويم و عصايش را بلند کرد و فرمود: ما يک علم داريم و همگي بايد دور او بچرخيم ( که آيتاللّه حاج شيخ عبدالکريم حايري مقصودش بود) آري! اين است نمونه عيني تقوا و ترک هوا و هوس و گذشت براي خدا و پرهيز از حبّ جاه و مقام. رحمت خدا بر روان پاکش باد. شيوه زندگي
آن فقيه سترگ، زندگياش ياد آور زندگي ائمه اطهار (ع) و ياران ايشان بود. «آن بزرگوار بسيار کريم الطبع ما زکي النفس، نقي القلب، وسيع الصدر و حسن الخلق، زاهد و متقي و پارسا بود... مواظبت و مراقبتش در عبادات بسيار، حزم و احتياطش در امور بي اندازه... فقيهي بود رباني و مجتهدي بود الهي، محضرش ذکر و رؤيتش ذکر و منطقش ذکر، سجيّهاش تواضع و رويهاش انذار و تنبه، راستي چراغ روشني بود که از ايوان دين خاموش شد و ستاره درخشاني بود که از آسمان علم، غروب نمود.(22) وي در زهد و بي اعتنايي به دنيا به مرتبهاي والا دست يافته بود. به گونهاي که «زهدش، علم و دانش او را پوشانيده بود»(23) آيتاللّه اراکي فرموده است: وي در سهم امام تصرّف نميکرد و بر اين عقيده بود که اموراتش بايد به غير سهم بگذرد و آيتاللّه بهاء الديني فرموده است: زهد و تقواي مرحوم آقا ميرزا ابوالقاسم قمي نمونه بود. ايشان با تمام محبوبيت و نفوذي که داشت تنها با سادات، اهل علم و طبقه ضعيف خوب بود و به آنها روي خوش نشان ميداد. زندگي کاملا درويشي و بي آلايشي داشت، حتي خادمي نداشت که به کارهاي بيروني او برسد يکي از سادات - که ميرزااز سهم سادات به او کمک ميکرد - گاهي در بيروني ايشان چاي و غلياني درست ميکرد(24) معظمله، تمام کارهايش را - از خريد مايحتاج خانه، آب آوردن - خود انجام ميداد. يکي از آقايان ميگفت: روزي آقا را ديدم که با آن پيري و کهولت سنّ، کوزهاي در دست گرفته و ميخواهد آب بياورد. جلو رفتم تا کوزه را از ايشان گرفته و پر کنم. فرمود: اگر اجازه دهيد ابوالقاسم خودش اين کار را انجام دهد بيشتر ممنون ميشود. و نگذاشت تا من اين کار را انجام دهم.(25) معظمله، به هنگام خريد نان و يا گوشت و ميوه از بازار مقيد بود از افرادي که او را نميشناسند خريد کند و در وقت کشيدن ترازو، پشت خود را به صاحب مغازه ميکرد تا از او خجالت نکشد و هر چه ميخواهد براي ايشان بگذارد. و اگر صاحب مغازه ميخواست جنس بهتري برايش بگذارد، ميفرمود: مگر من با ديگران چه فرقي دارم؟ مگر خون ابوالقاسم از ديگران رنگينتر است؟ و از قبول آن خودداري ميورزيد. او بر بهرهوري از وقت و رعايت نظم، اصرار ميورزيد. هنگامي که به نجف اشرف مشرف گشته بود و علماء و طلاب به ديدنش ميآمدند معظمله، به علّت آنکه براي درس و بحث طلاب، اهميت فراوان قائل بود و نميخواست وقت آنان تلف شود به آقازادهاش - مرحوم حجة الاسلام آقا شيخ محمد حسن - گفته بود: آقايان طلبهها چه وقت چاي ميخورند؟ همان وقت ما براي بازديد آنان برويم.(و انتخاب اين وقت براي آن بود که: نه وقت طلبهها گرفته شود و نه تکلّف زائدي براي پذيراييشان پيش آيد.)(26) ويژگيهاي اخلاقي
مرحوم آيتاللّه حاج شيخ ابوالقاسم قمي داراي ويژگيهاي اخلاقي منحصر به فردي بود که او را از ديگران متمايز ساخته بود چنانچه از آيتاللّه العظمي گلپايگاني چنين نقل شده است: ما عمدتاً براي استفاده از اخلاق و انفاس قدسي ايشان به درسش ميرفتيم و علاوه بر آن از علمش هم بهره ميبرديم و همين مطلب را هم آيتاللّه شبيري زنجاني از امام خميني و پدرشان آيتاللّه سيد احمد زنجاني نقل کردهاند که فرموده بود: در زمان ما در قم درس رسمي اخلاق نبود. اما نمونههاي اخلاقي در حوزه از قبيل آيتاللّه حاج شيخ ابوالقاسم قمي وجود داشت که انسان ميتوانست زندگي آنان را الگو و سرمشق قرار دهد(27) مرحوم آيتاللّه حاج آقا حسين قمي هم فرموده بود: من منکر بودم که در اين زمان و در شرايط فعلي و فساد عمومي آدم خوب و کامل پيدا شود. با اينکه در قم آقا شيخ ابوالقاسم قمي و در نجف آقا سيد مرتضي کشميري را ديدم و يقين کردم در اين عصر هم انسان کامل و مؤمن حقيقي پيدا ميشود.(28) احترام به سادات
يکي از ويژگيهايش، احترام و اکرام سادات بود. نقل شده است: همسر وي علويه بود و فوق العاده مورد احترام ايشان، به گونهاي که خود از نان جو استفاده ميکرد، ولي مقيّد بود براي او نان گندم تهيه کنند. آيتاللّه سيد مصطفي صفايي فرموده بود: روزي در جلسهاي، يکي از سادات را بر خودش - به هنگام خروج - مقدم داشت، يکي از علماي قم به او گفت: چرا آبروي ما را ميبري؟ ايشان در جواب گفت: ميخواهي آبروي مرا جلو پيغمبر ببري؟ او سيد است و بايد مقدم داشته شود.(29) نيز ايشان معمولاً کنار سفره خود، فقرا و سادات مستمند را مينشاند و از آن غذايي که خود ميخورد به آنها هم ميخورانيد. دوري از حاکمان وقت
ديگر از ويژگيهايش دوري از ارباب قدرت و پرهيز از مراوده با آنان بوده است. شبي صمصام - رئيس شهرباني وقت قم - براي وي کيسهاي پول ميفرستد و معظمله آن پول را به وسيله فرزندش باز ميگرداند و به فرزندش - که ميگفت: پدر! با اينکه ما در فشاريم چرا اين پول را پس ميفرستيد؟ - فرمود: بابا خدا يک عقلي به من بدهد يک ديني به شما، اينها پول ميآورند و بعد از ما انتظاراتي دارند ما نميتوانيم از آنها پول بگيريم.(30) آيتاللّه بهاء الديني هم فرموده است: تنها با سادات و اهل علم خوب بود، با متنفذين هيچ خوب نبود به گونهاي که هيچيک از آنان جرأت نداشتند براي او هديهاي بفرستند، ميرزا اجازه نميداد متنفذين در کارهاي او دخالت کنند.(31) اخلاص
مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ مرتضي انصاري قمي فرموده بود: روزي حاج شيخ ابوالقاسم براي اقامه جماعت به مسجد امام (ع) آمد و قبل از خواندن نماز به خانهاش بازگشت. وقتي از ايشان علّت را جويا شدند، فرمود: کثرت نمازگزاران مرا خوشحال کرد و ديدم امروز قصد قربت در اين نماز ندارم.(32) دوري از خود نمائي
از مرحوم حجة الاسلام حاج آقا احمد روحاني نقل شده است که: در جلسهاي پيرامون حديثي بحث در ميگيرد و حاج شيخ ابوالقاسم از اظهار نظر خودداري ميورزد، و در جلسه ديگر، دفتري را به حاضران ارائه ميدهد تا مطالعه کنند و معلوم ميشود حاج شيخ در مورد آن حديث، بحثهاي ژرف نموده و با اين همه از سر تواضع و فروتني در بحث شرکت نکرده بود.(33) فرزندان
مرحوم آيتاللّه حاج شيخ ابوالقاسم قمي، از کريمه آيتاللّه شيخ محمد حسن نادي فرزنداني آورد که همه در سلک روحانيت و مزيّن به علم و عمل صالح بودند و در ميان ايشان مرحوم حجة الاسلام شيخ محمد حسن - معروف به آقا نجفي - از دانش آموختگان نجف اشرف بود و به مقام اجتهاد نائل آمد و در 45 سالگي از دنيا رفت. نيز، مرحوم حجة الاسلام شيخ محمد باقر خازني هم از شاگردان پدرش و عالمان ديگر بود. وفات
آيتاللّه حاج شيخ ابوالقاسم کبير قمي، پس از عمري پر بار و کار نامهاي درخشان، در يازدهم جمادي الثاني 1353 ق/ 1313 ش(34) بدرود زندگي گفت و پس از تغسيل و تکفين، توسط مرحوم آيتاللّه حاج شيخ محمد کبير و تشييعي با شکوه، در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد. در رثاي وي، شعرا به مرثيهسرايي پرداختند. از جمله پدربزرگوارم - مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ محمد علي انصاري - چنين سرود:
ز جور چرخ پنهان به گل خورشيد دانش شد
بطاق عرش يزدان رخنهاي افتاد در آندم
به شهر قم ز چرخ علم سر زد ماه تاباني
وليکن سير خود ناکرده کامل شد فرو، زين غم
سفير از عالم بالا شنيد آن مرغ قدّوسي
وليّ حضرت قائم ابوالقاسم چو شد غائب
زبان چون ماهي از درياي طبعش سر زد و گفتا
به گل آن قلزم مواج علم و بحر بينش شد
شريعت را کمر بشکست و دين دل پر آتش شد
که از جور فلک پنهان به گل خورشيد دانش شد
که از نور رخش خورشيد شرمنده ز تابش شد
جگرها جملگي پر خون شد و دلها به نالش شد
به پرواز آمد و طوبي ز پروازش بنازش شد
خرد از بهر تاريخش ز انصاري به خواهش شد
به گل آن قلزم مواج علم و بحر بينش شد
به گل آن قلزم مواج علم و بحر بينش شد
1 - آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر، ج 1، ص 63. 2 - امين عاملي، اعيان الشيعه، ج 2، ص 70. 3 - مرعشي نجفي، الاجازة الکبيرة، ص 19. 4 - شيخ آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر، ج 1، ص 63. 5 - آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر، ج 1، ص 63. 6 - باقري بيدهندي، مجله نور علم، ش 22 (مرداد 1366)، ص 84. 7 - آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر، ج 1، ص 64. 8 - مرعشي نجفي، الاجازة الکبيرة، ص 19 و آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر، ج 1، ص 64. 9 - واعظ خياباني، علماء معاصرين، ص 155. 10 - مرحوم آيتاللّه اراکي ميفرمود: روزي، آقاي حاج شيخ فرمودند: شيخ انصاري - عليه الرحمة - در رسائل، حديث رفع را ظاهر در خصوص رفع مؤاخذه دانسته، ولي از صحيحه بزنطي بر ميآيد که رفع جميع آثار - حکم وضعي و حکم تکليفي - مراد است بنابراين بايد از ظاهر حديث رفع، دست برداشت و اين نظر آقاي حاج شيخ ابوالقاسم است. ايشان ميفرمود: معلوم نيست سؤال سائل از حکم وضعي باشد، بلکه چون حلف به طلاق و عتاق (به نحو شرط نتيجه) خود حرام تکليفي است، امکان دارد سؤال از اين باشد که حالا که کسي مجبور شده به حلف، آيا مرتکب کار حرامي شده؟ و آيا اين حلف، عقوبت دارد و بايد کفاره بدهد؟ (باقري بيدهندي، مجله نور علم، ش 22، ص 85 - 86) 11 - باقري بيدهندي، همان. 12 - اعيان الشيعة، ج 2، ص 410. 13 - نقباء البشر، ج 1، ص 69. 14 - علماي معاصرين، ص 155. 15 - همان، ص 387. 16 - مرعشي نجفي، الاجازة الکبيرة، ص 19. 17 - باقري بيدهندي، مجله نور علم، ص 93. 18 - نقباء البشر، ج 1، ص 69. 19 - باقري بيدهندي، مجله نور علم، ش 22، ص 86. 20 - سيد احمد زنجاني، الکلام يجرّ الکلام، ج 1، ص 107. 21 - باقري بيدهندي، مجله نور علم، ش 22، ص 89. 22 - شريف رازي، آثار الحجة، ج 1، ص 39. 23 - مرعشي نجفي، الاجازة الکبيرة، ص 19. 24 - مجله حوزه، ش 16. 25 - باقري بيدهندي، مجله نور علم، ص 89. 26 - باقري بيدهندي، مجله نور علم، ش22، ص 84. 27 - همان جا. 28 - شريف رازي، گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 129. 29 - باقري بيدهندي، مجله نور علم، ص 87. 30 - همان مدرک. 31 - همان جا. 32 - مجله نور علم، ص 91. 33 - همان، ص 92. 34 - مرعشي نجفي، الاجازة الکبيرة، ص 19.